جاباما
۱۳۲۵۲
۳۶۸ نظر
۱۲۱۸۳
۳۶۸ نظر
۱۲۱۸۳
پ

شاید شما یادتون نمی یاد

خاطراتی مشترک از همه ما دهه شصتی ها

فقط گریه نکنید ها . . . . قول دادید

خاطراتی مشترک از همه ما دهه شصتی ها

شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم

شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !

شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون نمیاد ، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون نمیاد ، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا

شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.

شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!

شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.

شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…

شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.

شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!

شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.


چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و زمان خوبم و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر…………..

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • فرفر

      عالی بود/واقعا گریم گرفت.
      دمتون گرم/یکی از بهترین سایتها هستید/

      پاسخ ها

      • بدون نام

        فقط گریه نکنید ها . . . . قول دادید
        خدتم می دونی که نمی شه ...

      • saha

        یه چیزی میگم خون گریه کنی
        اون موقعهارو شما یادتون نمیاد سر صبح سرما مجبور بودیم وایسیم سرود جهموری اسلامی بخونیم اونم نه این جدیده که سوسول بازیه و کوتاه
        فکر کنید ؛ شد جمهوریه اسلامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما
        کز انقلاب ایران دگر.........
        بعد انقدر راحت نبود که کلی تحریرای ریز و درشت داشت تقریباً

      • من

        SAHA دمت گرم...خیلی باحال بود...:-)

      • sahar

        dele siir gerye kardam bachegiam baram zende shod...yadesh bekheyr cheghaaad delam gereft ashkam band nemeyad ke

        merc doste khobam vagheaan mamnonam

      • فرزانه

        منم دهه شصتیم و با یه دهه شصتی ازدواج کردم.همسرم موقع خوندن این مطالب گریه کرد زیاد ولی من نمیتونم گریه کنم چون هنوز توی اون دورانم .هنوز پیش همون معلما
        خانم قاضی عسگر دلم برات تنگ شده(معلم پنجمم بود)

    • یک دوست

      خیلی باحال بود. چند نکته:
      1- هنوز مدارس دولتی تو میزهای 3 نفره میشینن.

      2- قدیم یک فیلم جنگجوی کوهستان بود. حالا تو ماه رمضان فیلم میزارن 2تا بچه خودکشی می کنن

      3- قدیم صفا بود ، وفا بود ، حیا بود ، نامرد نبود.

      4- خیلی چیزهای دیگه که اگه بگم نظرمو نمیزارین پس نمیگم و ....

      پاسخ ها

      • منم دوست

        چه قشنگ گفتی
        دهه شصتیا بیاین خوب باشیم
        فقط سوخته
        حداقل خوب باشیم
        بیاین رنگ و بوی انسانیت حفظ کنیم

    • fatemeh

      با این که دهه 60نیستم اما از این چیزا هم ما داشتیم ولی یادش بخیر من میخام هنوز بچه باشم....

    • نیوشا

      واقعا عالی بود تمام خاطرات بچگیم برام زنده شد یادش بخیرممنون

    • آراز

      سر زد از افق…مهر خاوران ! اون موقع ها هنوز سرود ملی این نبود شد جمهوری اسلامی بپا...

      پاسخ ها

      • هوتن

        آره ایول. اتفاقا منم همون موقع به این تو ذهنم رسیدم. البته با تشکر فراوون از این بچه ایرونی مشتی که خاطراتو واسمون زنده کرد

    • mmsahra

      اشکام دراومد.یادبادان روزگاران یادباد.

    • بی نام ونشان

      نمیشه گریه نکرد. خیلی از این خاطرات را با کسایی داشتم که الان دیگه نیستن. دل آدم میگیره.

    • بدون نام

      منم اشکم دراومد کاش میشد برگشت به روزهایی که تومدرسه بازی میکردیم : سلام سلام خاله بزغاله ، علیک سلام خاله برغاله ................ راستی صدای آژیر زرد و قرمز و سفید یادتون رفت

    • سمیه

      یادش بخیر بازی وسطی و هفت سنگ با بچه های همسایه که الان همشون دیگه ازدواج کردن و بچه دار شدن

    • کمال

      شما یادتون نمیاد! تو دبستان همرو به فامیلی صدا می کردیم!!!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ما هنوزم صدا میکنیم!عادت دیگه!!!

    • رضا

      خیلی خوب بود .منو یاد روزهایی انداخت که اگر امکانات امروزو نداشتیم بجاش با همدیگه مهربون بودیم .اون موقع دنیا قشنگتر بود .
      بازم ممنون

      پاسخ ها

      • الهام

        یادش بخیر اشکم دراومد من و همسرم

    • یه دوست

      عالی عالی عالی
      اشکمون و که در آوردید.

    • زیزی

      من متولد 68 هستم ولی وقتی اینارو خوندم همه خاطرات برام زنده شد گریه تو چشام بود و همراش خندl گرفته بود الانم که دارم مینویسم گریم گرفته بخدا . یادش بخیر دمتون گرم خیلی قشنگ بود یعنی تک بود .

      پاسخ ها

      • 57

        آره تو که راست می گی !! اصلن هفتادی ها و هشتادی ها هم الان این رو بخونند اشک توی چشمهاشون پر میشه ! من نمی دونم این زندگی کپک زده و بی امکانات ما دهه پنجاهی ها در کودکی چی بوده که این همه سرش دعواست !!!

    • من

      دلم تنگ شد!!!!!!
      دتلنگ اونموقعی شدم که دلم میخاس بدونم چراآدامس خوردن تومدرسه خیلی بده؟

    • میترا

      شما یادتون نمیاد مغنعه چونه دار می
      پوشیدیم .'گاهی ام با کش!! وقتی از مدرسه تعطیل می شدیم اکثرا چونه اش بالای سرم بود از بس مغنعه رو عقب جلو کرده بودم!!!

      پاسخ ها

      • 63

        آفرین من هم همیشه مغنعه ام اینجوری بود .

      • مرضیه

        ای گفتی سر این قضیه معلممون یه سیلی خوابوند توگوشم که چرا اینجوریه مقنعت.نمگین مقنعه با اون گشادیش چجوری بکنم سرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟که در نره؟

      • فرزانه

        من برعکس خیلی با انضباط بودم
        ولی معلمم همیشه این جوری بود منو بهش میگفتم اونم فقط میخندید
        یادش بخیر

    • دانیال

      از همه چیز گفتین بجز کتک خوردنا سالی نبودکه چوب معلم گل هرکی نخوره خل- سیاه چال-چقدر جریمه
      یادش بخیر دیگه هیچوقت برنمیگرده

      پاسخ ها

      • فرزانه

        یه بارباوجود شاگرد اول بودن جریمه شدم خیلی بد بود اما خداییش همشو نوشتم

    • ستایش

      خیلی عالی بود،دمتون گرم

    • ژاله

      ممنون از اينكه خاطراتي رو برامون زنده كردين كه بخاطر مشغله هاي روزانه ديگه فراموشمون شده بود. واقعا يادش بخير. ولي منم با آراز موافقم سرود ملي هنوز عوض نشده بود.

    • گیتی

      دقیقا حرفای دل من بود خیلی خوب بود دست شما درد نکنه من خودم دهه شصتی ام

    • مجتبی

      شما یادتون نمیاد:زنگ استراحت همه با هم داد میزدیم آقای زبیر جیره جیره جیره

    • اکبر

      خدایی یادش بخیر چه دوران باصفایی بودش.

    • aaaa

      خیلی باحال بود ...
      خداییش عجب خاطراتی داریم ها
      کتاب اول دبستان با 1 گل دوم دبستان ... آن مرد در باران آمد ...
      عالی بود این پست عالی

      پاسخ ها

      • فرزانه

        کتاب ریاضی پنجم یادتون هست؟عکس فرش روش بود؟؟ولی خیلی سخت بود.

    • بهی

      واقعا عالی بود فکرش را نمی کردم همه این خاطاتو تجربه کرده باشم ولی واقعا همه اینابود!!!! فکرشو نمیکردم یه روزی برسه که دهه شصتی ها هم برن جز خاطرات همیشه فکر می کردم خیلی دهه شصتی ها بچه هستن!!؟ چقدر زمان زود میگذره و ما همچنان اندر خم یک کوچه ایم!!!!!!

    • asal

      akheeey ey kaash hame eyne oonmogheha boodan ,hame ba ham khoob boodim ,badi nemikardiim safosadegh,ba vafa doshmane ham naboodim ,akheyyy....geryam gerft valii gholamo shekastaaaaaaam

    • مهناز

      يادش بخير دفترم کاهي بود و دلم برگه هاي سفيد مي خواست

    • یلدا

      خیلی خوب بود همه خاطرات و تو ذهنم با دوستام تداعی کردم. خیلی بده که وقتی به کتاب فارسی الان نگاه میکنیم نه خبری از حسنکه نه تصمیم کبری نه .....واقعا ممنون

    • سحر

      بهترین خاطرات منه اینا
      مخصوصا موقع امتحان که وسطی میرفت زیر میز

    • مانی

      یاد همه خاطراتی که تا همین الان هیچ وقت به یادشون نبودم بخیر...
      یاد کلاس چهارم و پنجم که اگه بچه ی خوبی بودی انتخابت میکردن مبصر کلاس اولی ااا بشی!!!
      یادش بخیر...!!

    • فاران

      زیبا بود
      ممنون .

    • ساناز

      با مزه بود

    • ویدا

      آره یادش به خیر من 69 هستم اما همه اینارو یادم
      روز اول مهر ،اول دبستان معلم گفت یکی یکی بیاید شعر بخونید نوبتم که شد شعر یادم رفت شروع کردم شعر جواد یساری و خوندم
      (ای خدای مهربون خالق هفت آسمون دست خستشو بگیر اون و بی وفا نکن...)

      پاسخ ها

      • مينا

        خيلي بامزه بود ويداجان

      • اميد

        اي ول حال كردم

    • مسلم

      سلام.منم 62 ام یعنی با این نوشته هات هم حالمونو گرفتی و هم کلی بهمون حال دادی .یاد اونن چیزهایی افتادیم که نداشتیم وداشتیم و حالا میبینیم چه چیزهایی داریم امااااا نداریم.دلم واسه 2 تا پسر خودم میسوزه که دیگه اون دوران ما رو هیچ وقت هیچ وقت نمیتونن حس کنند و اشک تو چشاشون جمع شه.یادش بخیر

      پاسخ ها

      • بدون نام

        واقعا هم حالمون رو گرفت و هم حال داد

      • 61

        من هنوز بچه ندارم ولی بیایم از الان هم لذت ببریم با تمام سختیاش

    • sima

      یادمه بعد از ظهرها ها هم به مدرسه می رفتیم ساعت 4 که میشد از شوق دیدن کارتون پسرکوهستان کفشامو در میاوردم تا خونه سریع میدویدم تا به کارتون برسم واقعا یادش بخیر خوبی ما ایرانیها اینه که اهل خاطره هستیم و استاد خاطره گویی بعضی وقتها باید به عقب برگردیم این خصلت درونی ماهست نظرات مخاطبان خیلی جذاب بود همین طور این نوشته زیبا

      پاسخ ها

      • بدون نام

        پپرو من آخرش نفهمیدم اون عقاب طلایی برای چی بود

    • مهدی

      کاش زمان تو اون سالها وایمیساد و به حالا نمیرسید -برا همتوون ارزوی خوشبختی میکنم

    • علیرضا

      با سلام
      من متولد 62 هستم. یادش به خیر که کارتون بامزی، دامبو فیل پرنده، جیمبو، پسر شجاع، سریال آینه، خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره، سریال آینه عبرت، میتی کومان و برنامه های کودک که سیاه و سفید بود از تلویزیون که فقط دو شبکه یک و دو با مجریانی مانند آقای قره گوزلو در شبکه یک پخش می شد.

      پاسخ ها

      • lili

        السون و ولسون قلب منو شیکستین چه شیطونایی هستین!
        زی زی گولو-فوتبالیستا-هایدی-بچه های آلپ-النگ و دولنگ

    • لیلا

      مرسی خیلی باحال بود از همه باحال تر خاطرات مشترک همه دوستان تو مدرسه بود مثل آخر ساعت کلاس که میشد خانوممون میگفت بیاین خاطره تعریف کنین!!
      یا اون بازیه که یکی میرفت بیرون تا برمیگشت یه چیزی رو تو کلاس تغییر میدادیم که اون باید متوجه میشد هرچی نزدیکتر میشد تند تر رو میز میزدیم...

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ما پسرا زنگ ورزش همش میرفتیم فوتبال ولی یروز که بارون بود این بازیو انجام دادیم خیلی حال داد

    • امیرعباس

      باسلام به همه من فکرکردم فقط خودم گریه کردم ولی حس زیبایی بودمن متولد51هستم ولی حالی کردم و35سال خاطره زنده شد دوستانی که دیگرنمیبینیم.یاشهیدشدندیاپولدار شدندیاازاین دنیارفتندویامتاسفانه معتاد.وخدارحمت کندپدرم راکه باخریدکیف مدرسه هرسال همیشه ماراشوقزده میکرد.اینهم چندتاچیز دیگه کفش میخدارفوتبالی .اجازه میشه بریم ابخوری .میشه منم بادوچرخه ببری .دودبخاری نفتی همیشه سرد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        بخاری نفتی رو ایول با اون دود غلیظش که پیچش رو باز میکردیم تا آخر کم میموند خونه رو به آتیش بکشه

    • Saeed

      eh eh eh eh eh eh eh .binandegan aziz ina geryasa......EH EH EH EH EH EH EH

    • علیرضا

      سلام
      یادمه وقتی که مدرسه می رفتم روی تخته سیاه یک طرف اسامی خوبها و یک طرف اسامی بدها را می نوشتیم. دفتر مشق هامون دفترهای صد برگ و چهل برگ بود.

    • اهورا

      حیفم اومد کلامی ننویسم
      یادهای کودکی زود گذشت
      تا به خود اومدیم همه لحظه ها گذشت
      زندگی رو نفهمیدیم نفسی اومدو باز نگشت
      یاد بل وسباستین بخیر هنوزم دیوونشم

    • نازیلا

      آره یادش بخیر من متولد 63 هستم گاهی یادم می ره که چقدر بزرگ شدم و عمرا چه زود م یگذره چه کارتون هایی پخش می کردندو چقدر چیزهای خوب یاد می گرفتیم ولی حالا چی بچه های حالا با نابخردی خانواده هاشون الان فیلم های ماریچی و ماهواره ای می بینند که اصلا به سنشون نمی خوره من موندم اینا فردا می خوان چی بشن

    • مملی

      جکی و جیل، حنا دختری در مزرعه، با خانمان یا بی خانمان؟ هادی و هدی، من آهنگ شروع برنامه کودک رو خیلی دوست داشتم.بچه های کوه آلپ، لینچان(جنگجویان کوهستان) و ...

      پاسخ ها

      • فرزانه

        سلام به همه منم متولد 63 هستم و همه اینا رو یادمه.راستی چرا همه کارتون هایی که میدیدم نقش اوله مامان نداشت؟حتی بنر اون سنجابه.یا رامکال.هایدی،حنا،نل،پرین هم که بابا نداشت.ممول.هاچ زنبور عسل.

    • مينا

      يادش بخير لباس مدرسمون چهارخونه چهارخونه بود كتاب تاريخ و جغرافيامون بزرگ بود معلم مداد لاي انگشتامون ميذاشت توحياط مدرسه گانيه بازي ميكرديم كش بازي رو خيلي دوست داشتم ياد همه شصتي ها بخير ممنون از سايت خوب شما

      پاسخ ها

      • بدون نام

        یادتونه مرگ بر شاه بازی میکردیم جوز بازی میکردیم زنگ تفریح

    • فرشاد

      مرسی.عالی بود

    • محمد

      جوانی کجایی که یادت بخیر

    • حامد

      خیلی حال کردم
      دمتون گرم

    • محسن

      شما یادتون نمیاد، هرکی جعبه مداد رنگی 24 تایی میاورد سر کلاس، بقیه سعی میکردن باهاش دوست بشن.. :)

      پاسخ ها

      • بدون نام

        خیلی کم بودن این بچه ها اصلا نبود مداد رنگی نداشتیم که

    • مهدی

      خیلی برام جالبه که اینا خاطرات همه دهه شصتیا باشه من فکر می کردم اینا فقط بر ما گذشته یا فقط ما اینطوری بودیم واقعا باید بگم که احساس می کنم ایران رو نسل دهه شصت بچرخه از اینکه با شماها آشنا شدم بسیار خوشحالم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        این خاطرات همه ماست و از یادمون نمیره دم همه شصتی ها گرم گرم

    • رعنا

      آخ كه چه روزگاري بود گذشته هاي كودكي غرق فلك شدن واسه خنده هاي قايمكي...

    • saghar

      سلام عالی بود واقعا منو به دوران کودکیم بردی اینم یادمون نمیاد که وقتی درس بلد نبودیم معلم خودکار میگذاشت لای انگشتامونو میگفت حالا درس میخونی یا نه؟

    • sohi

      سلام. خیلی قشنگ و جالب بودن!
      واقعا اشک تو چشام جمع شد!
      من که خودم هر روز تابستون با همسایمون خاله بازی میکردیم!
      یه روز اون میومد خونه ما، یه روز من خونه اونا!
      تو حیاطمون تاپ داشتیم همه بچه های همسایه میومدن خونمون تاپ بازی...
      واقعا یاد اون روزایی که ساده خوش بودیم!
      الان همه چی داریم اما مثل اون موقع ها شاد نیستیم!
      یا حق..

    • میثم

      عالی بود دوست عزیز
      همیشه دوست داشتیم زودتر بزرگ بشیم
      و همه چیز رو بفهمیم ولی امروز فهیدیم
      کاش هیچ وقت نمی فهمیدیم

    • شیما

      مرسی خیلی عالی بود حسهبی یاد گذشته کردیم

    • mahsa

      خدا خیرتون بده منو بردین تو خاطرات خیلی خوب موقعی که هیچ کسی پیدا نمی شد به ادم بدی کنه تمتم هم وغممون بازی بود از بدی و بدی کردن خبری نبود از تیکه کنایه شنیدن از غصه خوردن از نارو دیدن خبری نبود از مادر شوهر از خواهر شوهر از غریبی و غربت خبری نبود فقط شادی بودو شادی

    • بدون نام

      merCcccccccccccccccccccccc

    • Melody

      man motevalede 72 hastam ama bishtare inaro yadame mamnon

      پاسخ ها

      • صالح

        ملودی جان شما اینجا هم باید خودتو بندازی وسط؟آخه اینجا که به سن شما نمیخوره دختر خوب.

      • Melody

        saleh khan montazere nazare shoma nabodam

      • صالح

        خواهش میکنم.البته قابل شما رو نداشت.میدونم تعارف میکنی

      • Melody

        na tarof nemikonam age nazar nadi kheyli khoshhal misham mersi

      • مهدی همدان

        ملودی جان بالاخره دهه ی شصتی گفتن خاطرات ما از حد و اندازه بیرونه

    • محمود

      kheili kheili doos dashtam....ashkam daroomad ziiiaaaaaaaad.....

    • ali

      دمتون گرم اشكم در اومد

    • bahar

      سلام
      واقعا محشر بود
      ما هم بزرگ شدیم اونقدر غم و غصه داریم که دیگه یادمون رفته که چه خاطرات قشنگی داشتیم
      22 بهمن رو نگفتید وقتی هر دانش اموزی باید واسه تزیین کلاس یا چندتا چیز بیاره یا پول بده
      بستنی یخی یادش بخیر 25 تومن
      گچ اخ گچ یادش به خیر اخرین نفر از کلاس بیرون میرفتیم که سر راهمون با خودمون گچ ببریم تو خیابونا لی لی میکشیدم بازی میکردیم ....
      مرسی از اینکه باعث شدید با یاداوری این خاطرات لحظه ای منو به گذشته ای بردید که سالهاست فراموشش کردم
      حتما به تمام مدارسم سر خواهم زد یه دنیا ممنون

    • sahar

      man motevalede daheye 70 hastam ama hama ro yadam miad, hamaro!ye donya mamnun

    • آسیه

      یادش بخیر.ممنون از یادآوری خاطرات شیرین گذشته.

    • سیندرلا

      من نتونستم به قولم عمل کنم گریه کردم
      حیف که مادرم تو اتاقم بود گرنه بیشتر گریه میکردم.
      من یاد یه خاطره ی فراموش ناشدنی افتادم
      یادمه کلاس اول ابتدایی بودم یه معلم داشتیم که فقط با یه عده از بچه ها خوب بود بنام خانم زبیهیان یه روز داشت تکالیفمو نگاه میکردم یه دفعه جلوی همه زد در گوشم لپمو محکم فشار داد که قرمزیش تا چند روز موند گفت چرا اشتباه نوشتی دوباره منو زد
      بعد که کمی نگاه کرد گفت نه درست بود ولی الان که 20سالمه اون خاطره تلخو یادم نرفت منو جلوی همه ضایع کرد اون روز تا خونه گریه کردم ووقتی که رسیدم به هیچکسی نگفتم تا الان جز شما دوستان . اینم میگم شاید فراموش کنم
      چندسال پیشها که معلمم رو دیدم ازمن خوشش اومد بهم لبخند زد منو نشناخت ولی من با تنفر نگاهش کردم
      یادش بخیر
      مرسی/ عالی بود ذخیرش میکنم

      پاسخ ها

      • Melody

        mersi ke be dostat gofti aziZam

      • میلاد

        دستش بشکنه ؟............................. نشکنه

      • بدون نام

        کاش اسمشو نمیگفتی!باهات همدردی میکنم و امیدوارم خودت همچین کاریو با کسی نکنی و همیشه شاد و موفق و سربلند باشی

      • بدون نام

        بچه ها معلم ها رو نفرین نکنین یادمه اولین روز کلاس اول یه چک آبدار از مدیر خوردم آقای محمدی خیلی جدی و اخمو بود الان هم یادش میافتم میترسم

    • مهدی

      واقعا عالی بود بعضی از چیزهای دیگه را یادتون رفت مثل بستنی یخی درست کردن با شیر در قالب های پلاستیکی و بازی های مثل زو الک دولک رنگه به رنگه گرگم به هوا خر پلیس راستی این جمله مسخره که مجلس ساکت بود ناگهان خری گفت وای که دلم خیلی برای اون دوران لک زده مهدی متولد 57

      پاسخ ها

      • مهرداد

        یادش بخیر ثلث اول ثلث دوم ثلث سوم که ما همین الانش هم میگیم ثثل همیشه فکر میکردم اگه کفش rebelسه خط استک دار بپوشم فوتبالم بهتر میشه یادش بخیر جلوی میز معلم جمع میشدیم واسه اجازه و سعی میکردیم انگشتمون از بقیه بالاتر بره یا علی و آتقی یا اولیا شلخته.... دم همتون گرم کاش بچه میموندیم.

    • منصور

      سلام. هم این پستو و هم پست های یاد اون روزا بخیر رو دیدم ... تمام نظرات این پست رو هم خوندم... اگه بگم که منم گریم گرفت اما جلوی خودمو گرفتم دروغ نگفتم ... خیلی حال دادی عزیز ... واقعا چه زود گذشت ..کاش هنوز بچه بودیم.. تمام خاطرات گذشته رو بچه ها رو نظراتشون گفتن منم اونقدر غرق اینا شدم که همه چی یادم رفته فقط درست کردن قایق کاغذی و اژدها رو یادم میاد با موشک کاغذی ..... سر همون یه بار آبروم جلوی ناظممون رفت ... متولد 64 هستم .. تمام اینا رو هم یادمه ... اگه پیشتون بودم الان روی ماهتونو میبوسیدم دستاتو میبوسیدم بخاطر این پست زیبات.... خیلی خوشحالم کردی .... از همه بچه ها هم ممنون .... دوسستتون دارم همه دهه 60 ها.... بای

    • ندا

      اگه به بابات نگفتم یه آشی برات نپوختم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        عالی بود!!!

      • 63

        آفرین

    • بدون نام

      مرصی از یاداوری ان همه خاطرات یادمه بچه که بودیم تاریخ تولدمون را به دوستانمون بالاتر میگفتیم ولی حالا دوست نداریم تاریخ تولدمون رابیادمون بیارند یا به شناسنامه مون نگاه کنیم شاید 20ساله دیگه سرتیتر این صفحه این جمله باشه اونهایی که هستند باصدای بلند گریه نکنند

    • برهان

      خیلی قشنگ بود

    • منصور

      ممنون ندا که به بابام میگی ... اتفاقا منم به بابام نگفته بودم

    • غزاله

      محشر بود ، شما عالی هستید .
      انگار یه عالمه حس قشنگ و ناب بهم کادو دادید . مرسی مرسی مرسی .

    • راحله

      یادش به خیر-چه زود گذشت.

      هنوز نفهمیدم چرا کش بازی تو مدرسه ممنوع بود.مایواشکی کش بازی میکردیم و وقتی ناظم میومد جمعش میکردیم.باید مقنعه چونه دار میپوشیدیم با مانتوهای سرمه ای.یادمه یکبار جوراب شیشهای پوشیده بودم که روش عکس میکی موس داشت.با وجود اینکه با کتونی پوشیده بودم ناظممون کلی دعوام کرد.

    • mohamnmad hussin

      khily khily jalib wa delchasb bod
      chera az on rozhay sard wa barfee zemestan nemegi ke montazeere ellane radio boddem ke bege madrese ha tateel hastand
      baz ham daste ton dard nakona

    • رحیم

      خدایی دمت گرم. یه دل سیر گریه کردم چون واقعا دلم واسه بچگیم تنگ شده. یه موقعی ارزو میکردم 25سالگیمو زودتر ببینم اما حالا دارم حسرت روزای بچگیم رو میخورم که چه زود 25سالم شد. واقعا کاش میشد برگشت به گذشته و بازم ازش لذت برد.

    • شیلان

      واقعا عالی بود خاطرات زیادی زنده شد واسم جای اونایی که الان نیستن خالی.

    • مجيد

      شايد براي بچه هامون باورش سخت باشه كه سرگرمي پدر ومادراشون درست كردن فرفره با روزنامه وحصير بوده ويك سوزن. وسپس تند دويدن داخل خيابان

      پاسخ ها

      • مریم

        مرسی مجید جان که یادم انداختی

    • محمود

      من متولد 60 هستم.یادش بخیر اول راهنمایی میخوندم یه روز تو کلاس نشسته بودیم دوستم که پشت سرمن نشسته بود سر خودکارشو درآورده بود جوهر خودکارو فوت کرده بود رو موهام من که دستم رو کشیدم رو موهام دستم جوهری شد بعد دوستم به من التماس میکرد که تو رو خدا به معلم نگو من خودم پاکش میکنم بعد هردو اجازه گرفتیم رفتیم تو آبخوری سرمو کرد زیر شیرآب موهامو شست بعدشم با آستر کاپشنش موهامو خشک کرد.خلاصه کلی باهم خندیدیم.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        شری بودین واس خودتون!خداییش خیلی حرکت باحالی بود!

    • امیر

      سلام
      من متولد 69 هستم ولی کلی از این عکس ها رو که دیدم اشک تو چشمام حلقه زد و یاد اون روزها افتادم
      شاید خودم مستقیما از اون عکس ها چیزی یادم نباشه ولی برادرم داشتن . من یادمه
      دستت درد نکنه

    • محمد

      يادش بخير ما بهار و تابستون از باغ هاي محلمون ميوه مي دزديديم

    • مریم

      یاااااااااادش به خیر
      یه چیز دیگه:یادتونه وسط کلاس میرفتیم زیر نیمکتای سه نفره مون و مشغول خوردن میشدیم.آخ که چه حالی میداد وقتی فکر میکردیم معلم رو پیچوندیم!!!(من که تو این کار حرفه ای بودم)
      کلی خندیدم ولی بغض هم کردم،اما افسوس که تو اداره هستم و نمیتونم گریه کنم!راستی کلاه قرمزی و دفترای تست رو که به اندازه ورقه های امتحانی بود رو هم یادتون رفت

    • صاحب

      من دهه پنجاه هستم ولي هنوز دوست دارم
      مانند بچه هاي خودم احساسات جواني خودم
      رانمايان كنم - من تمام موارد فوق راتجربه كردم
      خوب بود ياد ان دوران بخير - متشكرم

    • مریم

      سلام یادتون نیس من تو کلاس همیشه گرسنم میشد یه چیری می خوردم معلم متوجه میشد

    • حسين

      سلام من متولد 54 هستم و دهه شصت دوره دبستان و راهنمائي من بود . به آدمائي كه مثل شما خلاق هستند و همه رو سوپرايز ميكنن افتخار ميكنم . چند تا عكس هم از استقلال و پرسپوليس دهه شصت ميذاشتين هم بد نبود يا خاطراتي از بمباران و آژيرهاي موشك بارون . تلخ بود اما حال خاصي داشت ممنون از زحماتتون

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اصن مگه شصتی ها دهه شصت رو یادشونه ؟ دهه شصت دهه بچگی و نوجوانی دهه پنجاهی ها بود .خاطرات ما رو کش رفتند به اسم خودشون تموم کردند .

    • میثم

      دلم میخواد گریه کنمممم

    • حمید

      یادش بخیر
      یادش بخیر
      یادش بخیر
      دیگه اون روزا برنمیگرده
      فقط حسرتشو میخورم
      کاشکی همیشه مثل دهه شصت بود
      کاشکی هنوز مردونگی و حیا و مرام مثل اون دهه ها بود
      کاشکی ...............

    • حامد

      خیلی قشنگ بودش مرسی واقعا مارو واسه لحظه ای بردین به اون دوران. من معلمم سال اول دبستان همه ی دفترامو گرفتو هوشونو یکی کرد به صورت یک کتاب که خیلی کار قشنگی کرد هنوزم دارمش خیلی دوستش دارم از همینجا اگر زنده باشه دستشو میبوسم خانوم کلانی

    • ستایش

      سلام خسته نباشیدخیلی عالیه باورکنیدازاولش که خوندم ازبس خندیدم لپهام دردگرفت.واقعایادش بخیرخیلی رزهای خوبی بودندممنونم ازتون

    • misha

      واقعا محشر بود.من و شوهرم هر دو دهه 60 هستیم.طفلی شوهرم با دیدن این عکسا هی میگه:یعنی اینقدر پیر شدم؟!
      ایکاش همه چیز مثل اونوقتا میموند.میدونید چیه؟!اون زمونا زندگی کردن هم آسونتر از الان بود.از جمع آوری کننده این عکسا تشکر میکنیم.واقعا دمت گرم

    • aylin

      man motevalede 70 hastam ama manam kheili az in khaterato tajrobe kardam va koliam lezat bordam az khondane matlabetoon .kheili mamnoon

    • علی

      شما یادتون نمیاد-شش شش شیشه شکست
      دمت گرم خیلی عالی بود توچشام اشک بودو رو لبم خنده
      ما یه ناظم داشتیم به نام آقای دوستی موقعی که زنگ میخورد ومیرفتیم توی صف کل مدرسه فریاد میزدند(دوستی دوستی دوستی) یادش بخیر اون روزا وآقای دوستی

      پاسخ ها

      • یکیم

        من یادمه

    • خودم

      دخترا بهتر یادشونه اونموقع مثل الان چادرای جشن تکلیف یه شکل نبود دعا دعا میکردیم تو جشن چادرامون از چادرای بقیه خشگل تر بشه.
      یادش بخیر از مأمور بهداشتامون متنفر بودیم چون خیلی خود شیرین بودن.
      یادش بخیر تو دفتر فیلیامون دلمون نمیومد نقاشی بکشیم که یه وقت ورقاش تموم نشه.
      یادش بخیر پیک شادیامونو بزرگترا رنگ میکردن، چون از خط بیرون نمیزدن.
      یاد اون بستنی دوقولوها و شیر کاکاؤو شیشه ایا بخیر، یاد شیر شیشه ایا که سر خامه ای که سرش میبست همیشه بینمون دعوا بود که کی بخوره بخیر.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        پیک شادی منو همش خواهرم حل میکردو همش واسه استان میفرستادیمو مقام میاورد!!!

    • ارش

      سلام
      واقعا یاد اون روزا بخیر...
      من 65 هستم... الان دانشجو فوق لیسانس تربیت مدرس ام...
      یادمه ابتدایی بودن ، یه بار رفتم دستشویی ، یهو که اب و باز کدم همه لباسامو خیس کرد , منم که دیدم اگه اون جوری بیام بیرون کلی آبروریزی میشه 2 ساعتی اون تو موندم تا هوا تاریک شه ( اخه بعدازظهری بودیم) بعد اومدم بیرون... بعد یهو دیدم بابام و با ناظممون تو حیاط دیدم ،( اخه ناظمه فکر کده بود فرار کدم زنگ زده بود بابام) بعد منو که دیدن ازم پرسیدن کجا بودی تا الان؟؟! منم با خجالت و بغض گفتم تو توالت !!! بعد زدم زیر گریه ... اونام کلی دلشون واسم سوختو ، 1-2 روز بعد صر صف بهم یه کادو دادن ..که بعدا فهمیدم بابام اونو خریده و الا از مدرسه و این کارا بعید بود...

      پاسخ ها

      • همشاگردی

        همشاگردی دیروز و هم دانشگاهی امروز سلام... من 67 هستم و دانشجوی تربیت مدرس خوشحالم که موفقی...

    • فیروزه طاهری

      جالب بود این رو هم اضافه کنید که شما یادتون نمیاد اون موقع ها که آژیر قرمز و سفید داشتیم و باید به پناه گاه میرفتیم .... جنگ بود و بمباران ولی جوانهای شادی بودیم و نمیدونستیم افسردگی یعنی چه ..... شما یادتون نمیاد که اینقدر دروغ و ریا زیاد نبود اینقدر آدمها دلبسته و گرفتار پول و تجملات نبودند و شما یادتون نمیاد که چقدر قدیما عشق بود

    • sara

      سلام دستت درد نکنه عالی بود. دلم واسه اون روزا تنگ شده. با اون همه سختیایی که داشت از الان خیلی بهتر بودن. هنوز گاز نداشتیم تو سرما با 20 لیتری وایمیستادیم از بشکه نفت بکشیم. نفت کم بود با کارت نفت می دادن مجبور بودیم هفته ای یه بار اونم وقتی همه بودن آبگرمکن روشن کنیم که همه برن حموم....

    • maryam

      سلام خیلی قشنگ بودن کارخیلی جالبی انجام دادید مرسی

    • پریسا

      نمیدونم تو دبستان معلم شماهم وقتی مشقاتونو نمینوشتین تهدیدتون میکرد که میبرتون سیاه چال زیرزمین که کلی هم مارو سوسک داره یا نه ؟ ولی باورتون نمیشه من همیشه از زیرزمین مدرسه مون میترسیدم کلاس پنجم که نماینده شدم فهمیدم تو سیاه چالی که معلممون میگفت فقط گچ و تخته پاک کنه.من که حلالش نمیکنم

      پاسخ ها

      • زهرا

        راست ميگي خيلي خنديدم باحال گفتي حلالش نميكنم

      • بدون نام

        سیاه چال یادمه من از ماراش میترسیدم

      • میثم

        پشت مدرسه مون یه موتورخونه بود که مدیر یه دفعه دسته جمعی بردمون اونجا با حضور معلم و ناظم و گفت اینجا زندانی میشید تا درس بخونید شب هم سگا میان سراغتون کلی همگی افتادیم به گریه و عز و التماس که با وساطتت ناظم (برنامه از قبل پیش بینی شده) قول دادیم درسامونو بخونیم و بخشیده شدیم

      • زکیه

        ایول چه باحال پس من تنها اینجوری نبودم بزرگتر که شدم فهمیدم سیاه چالی که مارو میترسوندن داخلش سطل جاروبیل وکلنگ چند وسیله دیگه بو که فراش مدرسه مون گذاشته بود از مار عقرب رتیل خبری نبود

    • elham

      toro khoda baz bezarin az in chizaaaa,,,yechizi engar tu taheeeee tahe dele adam bidar mishe...yadesh bekheir

    • سارا

      سلام
      چرا چرا این کار رو با ما میکنید
      الان سر کارم و واقعا سخت می تونم جلوی خودمو بگیرم یادش بخیر با اینکه سخت گذشت ولی به یادموندنی هست
      سپاس.

    • حمید

      یادش بخیر دوغهای آبعلی اول شصتمون رو میذاشتیم روی در شیشه بعد تکون میدادیم حسابی که میخواست بریزه بیرون سر شیشه رو میذاشتیم تو دهنمون و عشقمون این بود که دوغه بیرون نربزه

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ایول داداش زدی تو خال!!!

      • امیر

        داش قشنگ بود
        باریک
        فدایی داری

    • arta

      ای نامردا چرا اینارو گفتین!مردونه بگم 2ساله گریه نکرده بودم.

    • آیلین

      دلم بدجور سوخت از گذشت زمان آخه نفهمیدم چرا این قد زود بزرگ شدم اولش خندم گرفت که چرا نوشتین گریه نکن ولی ناخواسته بغضم گرفت.

    • مهرزاد

      با سلام من 34 ساله هستم وقتي اين ايميل و خوندم فقط حسرت خوردم كه اون زمان دلمون مي خواست زود تموم بشه و حالا كه تموم شد حسرت مي خوريم كه اي كاش اون روزا برگرده ، اون روزايي كه مادرم زنده بود و لي حالا ..... فقط اشك و حسرت

      پاسخ ها

      • سامان

        روحش شاد

      • فرزانه 63

        روحش شاد.

      • اعظم

        منم مثل شماهم دهه شصتی هستم و هم سه سال پیش مادرمو از دست دادم. کاش دوباره اون روزهای بچگی برگرده.

    • زری

      من 63 هستم. خیلی زیبا بود. هم خوشحال شدم هم دلگیر... خوشحال از اینکه خیلی از خاطره هام زنده شد و دلگیر از اینکه کاش میشد زمان و به عقب برگردوند و دوباره تکرار کرد............ راستی چاق و لاغر و یادتون رفت :)

      پاسخ ها

      • بدون نام

        من از اون آدم آهنی چاق و لاغر به شدت وحشت داشتم وقتی میومد چشمام رو میبستم میگفتم الان میاد منو میخوره

    • sania

      خیلی باحال بود واقعا یاد اون روزها بخیر!:)

    • مریم

      سلام واقعا زحمت کشیدید.من متولد 63 هستم دلم پر میکشه واسه اون روزا،یادش بخیر.اشکم در اومد...

    • مینو

      یادش بخیر پوست نارنگی رو تیکه تیکه میکردیم تو نخ میکشیدیم میذاشتیم خشک بشه فرداش میبردیم مدرسه وسطی بازی میکردیم.
      خیلی دلم هوای اون روزا روکرده خیلی خیلی خیلی

    • سحر

      وااااااااااااااااااااااااای دلم گرفت چقد دلم هوای اون موقع رو کرده کاش اصلا بزرگ نمیشدم یادمه سر کلاس حوصلمون سر میرفت میرفتیم گوشه کلاس مدادمونو میتراشیدیم.....با چه انظباطی زیر نیمکتامونو مرتب میچیدیم....بعضی از بچه ها از تنبلی یا ترس جا گذاشتن چیزی همه کتابارو همیشه با خودشون میاوردن مدرسه....منم همیشه اول مهر که میشد میرفتم کلی کاغذ کادو و جلد نایلونی میخریدم میومدم منت داداشمو میکشیدم برام جلدشون کنه....ای بابا یادش بخیر

      پاسخ ها

      • بدون نام

        من همه کتاب ها رو میبردم مدرسه از ترس

    • سهيل

      سلام به همگي و ادمين عزيز
      به عنوان يه دهه شصتي كه دلش لك زده بود واسه همه ي اينايي كه نوشته شده بايد بگم : انقدر غرق زندگي امروزمون شديم كه كلا" اونروزا رو يادمون رفته. من خودم خيلي از اينا رو با خوندن اين متن تازه يادم اومد. يعني به كلي فراموش كرده بودم.

      حالا خداييش يه جمله ي رو مخ بود كه هميشه شنيدنش آدمو كلافه ميكرد : بچه جون قدر بچگي و دوران مدرسه رو بدون. قشنگترين دوران زندگيه .....
      ما هم تو دلمون ميگفتيم برو بابا دلت خوشه. زودتر بزرگ بشيم ديگه مدرسه نريم.
      ولي حالا ميفهميم واقعا راست ميگفتن..

      حالا بايد قدر جوونيمونو بدونيم.چون مثل اينكه اين يكي هم قراره زود بگذذره..

      پاسخ ها

      • بدون نام

        آرره شما شصتی ها در وضعیتی آفریده شدید که صد سال قبل و بعدتون کسی متولد نشده بود ! اینه که این خاطره ها مختص شما بوده ! هه

      • فرزانه 63

        واقعاً درست گفتی . چون وقتی معلمم این حرف را می زد تو دلم میگفتم عمراً دلم بسوزه ولی الان در دلم حسرت اون زمان را میخورم .

      • بدون نام

        من که یادم نمیره اون روز ها

    • MOHSEN

      مناعتراف می کنم که گریه کردم.
      خیلی لذت بخش بود

    • maryam

      kheyli ali bood....
      mamnoon.
      bain ke manam 14 salame vali kheylihashono tajro b kardam.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        14سال که هنوز بچس است
        قدرشو بدون

      • بدون نام

        تو که سنی نداری اینا مال دهه شصت و اوایل هفتاده

    • ترنم

      سلام ،من متولد 64 هستم.
      واقعا کارتون زیبا بود. بغض داره خفه ام میکنه.راستی شما صبح ها اعلام تقویم تاریخ از رادیو رو یادتون نمی یاد که حالمون رو بهم میزد چون خبر از مدرسه رفتن می داد، پنیر دانمارکی با اون رنگ کارتون خوشرنگ و قالب براقش چطور؟ یادتونه بهمون می گفتن پاک کن هاتون رو سوراخ کرده با نخ دور گردناتون ببندید،یا جفت پاهایی که یواشکی میگرفتیم و بعد میگفتیم حواسمون نبود، قصه های ظهر جمعه رادیو، دکتر ارنست، مانتو سرمه ای های بی ریخت دوره راهنمایی، وسط فیلم سینمایی می نوشتن ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر، شعر دنگ دنگ دنگ/ آقای مقدم/ چایی رو بذار دم/ تا ساعت چند؟ که دخترها بیشتر باید یادشون باشه. یادش بخیر راستی به قول قیصر امین پور چه زود دیر می شود!! همتون رو دوست دارم امیدوارم قدر الان و بودنمون رو بیشتر بدونیم .ساده و شاد با یاد خدا زندگی کنیم.

      پاسخ ها

      • دهه 60

        ترنم اون پنیرایی که تو می گی دانمارکی نبودن. پنیرای هلندی بودن با کارتون قرمز رنگ که عکس یه گاو هلندی هم روش بود

      • بدون نام

        منم به اسم دانمارکی میشناختمشون

      • بدون نام

        قصه های ظهر جمعه!!!!!!!!!!!
        هی وای من!!!

      • 57

        آره اون پنیر دانمارکی ها رو هم فقط شما شستی ها می خوردید ! اول می اومدن سوال می کردند متولد کدوم دهه ای بعد که می گفتی شصت بهت پنیر می دادند ! اصن بزرگ ترین اشتباه عمرم رو وقتی انجام دادم که 3 سال قبل از دهه شصت به دنیا اومدم و افتادم گیر این جماعت!

      • بهار

        دانمارکی بود دیگه

    • زهره

      با سلام/.
      من واقعا تحت تاثیر خاطرات خوب کودکیم قرار گرفتم واقعا که عالی نوشتید دستتون درد نکنه و موفق باشید/.

    • فاطمه

      سلام من 68ام بعضی وقتا تعجب میکنم از اینکه متولدین این سالا دیکه اینقدر بزرک شدن .هنوز فکر میکنم بچه ام
      ای بابا خیلی زود گذشت .اون موقع ها زندگی با همه سختی هاش شیرینتر یود
      واقعا عالی بود ممنووووووون

      پاسخ ها

      • بدون نام

        کدوم سختی ها کوچولو ؟ دهه 70 دهه سختی نبود که !

    • صبا

      من متولد 63 هستم. واقعاً فکر نمی کردم بقیه بچه های دهه 60 هم مثل من اینارو تجربه کرده باشن. یادش بخیر.ظهرای جمعه ساعت 2 ناهار می خوردیم و زود سفره روز جمع می کردیم و با یک بالش و چراغ خاموش منتظر برنامه کودک می شدیم. حیییییییف. چه روزهای خوبی بود. ای کاش تو همون دوران می موندیم. صاف و ساده، پاک و بی آلایش و بدون این همه مشکل

    • parvaz

      من حاضرم كل زندگيمو بدم برگردم به اون روزا...

    • آشنا

      دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سوادداری ؟ نچ نچ بیسوادی ؟ نچ نچ
      پس تو خر من هستی --- یادش بخیر
      سر ساعت 5 بعداز ظهر کارتون شروع میشد
      یهو برق قطع میشد اون یک ساعت کارتون رو
      نمیتونستی ببینی حالت گرفته میشد
      یادآژیر خطر موقع حمله هوایی توج توجه علامتی که میشنوید اعلام خطرووضعیت قرمز است...... ولی من با این مسئله موافق نیستم اول مهر سرود مدرسه ها باز شده هم همه پیدا شده رو که میخوند حال میکردیم البته فقط روزای اول دیگه نمیتونم اشکم دراومد........

      پاسخ ها

      • بدون نام

        در مجلسی نشسته بودیم ناگهان خری گفت البته بلا نسبت دهه شصتی ها

    • زهرا

      سلام
      مرسی از مطلب عالیتون من متولد 70 ام و دهه شصتیا رو خیلی خیلی دوست دارم. خیلی بی ریا اند!!!
      فقط یه چیز دیگه: من یادمه که میزو از پرچ وسطش نصف میکردیم تا بغل دستیمون دفترشو این ور تر نذاره و نیاد تو جای ما. کلی هم دقت میکردیم و وقت روش میذاشتیم. واقعا یادش بخیر...

      پاسخ ها

      • بدون نام

        لطف داری شما

    • معصومه

      واسه بچه هاي الان دلم ميسوزه
      كامپيوترين حيوونيا
      كاش ميتونستم برگردم اون موقعها

    • iceboy

      salam kheyli alyyyyyyyy vagean alyyyyyyy rasti hach zanboore asal yadetoo rafte vagean dametoon garm:-*

    • چکو

      مرسی واقعا خیلی عالی بود

    • پریسا

      با این که دهه شصتی نیستم ولی بازم دمتون گرم واقعا راست بود

    • مهدی

      سلام ممنون خیلی عالی بود یادش بخیر بل و سباستیان، خانواده دکتر ارنست، چوبین، دلهامون خوش بود اون خوشی که اون روزا ما با آتاری داشتیم را باور کنید بچه های کامپیوتری الان ندارن! کاش میتونستم برگردم به اون روزا! ممنوووووووون!!

    • امیر

      چرا همش از خوبیاش گفتین.از موشک بارون و خرابی و خاموشی نگفتین.اونا هم یادش بخیر؟

    • یکی

      سالی که امام رحلت کرد ما سه بار امتحان خرداد دادیم یادش بخیر همه رو قبول کردن

    • احمد

      خیلی عالی بود.ممنون. واقعا دلم گرفت عجب دنیای بی ارزشی به خدا.یادش بخیر پفک نمکی چقدر خشمزه بود واقعا

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اسم پفکه کامک بود

    • ماورا

      خیلی عالی بود..ماخیلی فقیر بودیم خیلی از بازیهای بچه های اون موقع برای من آرزو بود.ولی الان هر کاری میتونم بکنم. مطمءنم اگه اون زمان اینقدر قشنگ نبود الان اینجا نبودم.اون زمان عالی بود.همیشه حسرتش رو دارم.راستی گری کردم !!!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        همه وضعشون خراب بود.ایول به غیرت دهه شصتیت که خودت واس خودت آرامشو موقعیتو ساختی

    • mahtab

      man sale 1375 b donya oomadam,joze dahe 60 ha nistam ama lezat bordam,kheili az mozouhash bara man ham khateras,medad soosmar,ab o kaf va kheilihaye dgash...vaghan aliiiiiii bo0o0o0o0od...
      mercccc...

    • فاطمه

      هنوز داستانهای دهه شصتی ها ادامه داره
      الان لیسانس گرفتن بیکارن
      فوق لیسانس هم گرفتن بازم بیکارن................
      داره گریم می گیره................

    • 60ti

      فقط می خوام برگردم بلیط 10 ریالی بدم تا دم مدرسه برم .او نروزا جایزه موز می گرفتیم چون خیلی گرون بود.هی

    • ایییییییییییی

      یادش بخیر که اسیرا{آزاده ها رو آزاد کردن داییم اومد.با اینکه ندیدمش وقتی اومد انگار دنیا رو بهم دادن. واتو واتو .توپی که پوسته میکردیم که نپوکه.

    • behrad mwx

      nemidonam chi benevisam ke baghiye nagofte bashan vli khiyli mamnon
      yade gozashte ha be kheyr

    • بهار

      سلام.عالی بود این چیزایی که گفتین مثل یه فیلم از جلوی چشام گذشت ولی خیلی هم گریه کردم.واقعا چه زود گذشت.همیشه دلم می خواست جای دختر دکتر ارنست بودم.ممنون عزیزان

    • فاطمه

      اشک منوکه دراوردید خیلی خیلی ممنونم.ممنون که پاکی ومعصومیت اون زمانو یادم آوردی هرچندکه همیشه یه یاد اون لحظه ها وروزهام خیلی ممنون

    • مهدیه

      سلام وممنون
      راهنمایی اومدیم کفشای ورنی سیاه و مقنعه های شرمن مد شد هرکی می پوشید می گفتن قرتیه .یادمه دوران جنگ بود وهرهفته ماروتشییع جنازه شهدا می بردن .دلم تنگید روی نرده حیاط خونه می ایستادیم.خیلی وقتا هم جای بازی بچه داری می کردیم تامامانمون آشپزی کنه سبزی قورمه پاک کنه خوردکنه سرخ کنه ترشی درست کنه وکباب کتلت ودلمه و....واسمون اماده کنه.اما من امروز این کارا رو واسه بچه هام چقدر انجام میدم ؟!

      پاسخ ها

      • نسترن

        دقیقا درسته..واسه منم خاطرات دهه شصت با این چیزها گره خورده مخصوصا مقنعه شرمن...ولی من تنها چیزیشو که دوست داشتم برق زدن و خوشگلیش بود که باعث میشد نذارن سرمون کنیم...دیدم پارچه ش پیدا نمیشه، چادر شرمن خریدم و ازش مقنعه شرمن درست کردم. هر از گاهی سر میکنم. خداروشکر الان دیگه مثل قدیم گیر نمیدن به مقنعه شرمن

    • مجتبی

      کاش هیچوقت بزرگ نمی شدیم ...

    • بدون نام

      یادش بخیر
      ولی یادمون نره اونوقتا چقدر آرزو داشتیم هرچه زودتر بزرگ شویم و کارهایی که نمی توانستیم انجام بدیم رو انجام بدیم ( آرزوت چیه؟برم دانشگاه -موتور و ماشین سواری کنم-و ...)
      پس همین الان از فرصتها خوب استفاده کنیم تا 20 سال دیگه حسرت این روزهای جوانی را نخوریم

    • مهدی

      ای کاش برای یه روز هم که شده میتونستیم بریم به دوران بچگی.دورانی که هیچی از زندگی نمیفهمیدیم فقط به دنبال بازی کردن بودیم و شیطونی.خیلی زود از اون دوران گذشتیم.قدر کودکیمونو ندونستیم.الان هم همینطوریه قدر جوونیمونو نمیدونیم یه روز میبینیم که عمرمون تموم شده وفقط حسرت میخوریم. (ممنون از اینکه همه مارو به دوران کودکیمون بردین.)

    • sorena

      واقعا" يادش بخير اون موقع دختر بچه ها تو كوچه چادر ماماناشونو مياوردن و مثلا" خونه درست مي كردن بعد هم خاله بازي مي كردن موقع محرم هم كه مي شد پسر بچه ها با همون چادرها مثلا" هيئت راه مي انداختن و با يه سيني به دست پول برا هيئت جمع مي كردن.

    • neda

      جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت آهسته به یاد آورده شود.خطر ریزش اشک...!مثل خاطرات روزای بچگی...
      واقعا ممنون با اینکه خیلی دلتنگ اون روزا شدم اما کلی خندیدم...

    • بدون نام

      واقعا خیلی باحال بود کلی خندیدم ازتون ممنونم که کلی خاطره ی قشنگ رو بازگو کردین

    • lمرضیه

      باک باک بیبی بی

    • مزده

      واقعا خیلی لذت بردم دست گلتون درد نکنه ما رو بردین به 30 سال پیش و دوران کودکی که چه شیرین گذشت و یاد کسانی که الان پیشمون نیستن مثل مادرعزیزم

    • Farnaz

      Kheyli Ali bod Mersi man 62 has tam.zang tafriha yadeton nare ba Kifamon biron miyomadim

    • آرش

      من خودم مامور آبخوری بودم چه حالی می داد اندازه یک تیمسار قدرت داشت تو مدرسه یادش بخیر

      پاسخ ها

      • زارا

        کلی خندیدم.خیلی باحال گفتی

      • بدون نام

        خسته نباشی تیمسار نمیبینمت وگرنه احترام نظامی میزاشتم

    • حسین

      من متولد 55 اما همه اینارو تجربه کردم یاد اون روزا بخیر.همه مث هم بودن ساده. زندگی شادی داشتیم .یادش بخیر دست مریزاد کارتون عالیه.

    • بیتا

      باورتون میشه الان 20 دقیقه هست که دارم زار زار گریه میکنم
      کاش دوباره بر میگشت ...

    • مجتبی

      شما یادتون نمیاد تو مدرسه هر کی که عینکی بود فکر میکردیم خیلی درس خونه...

    • لیلا

      شما یادتون نمیاد ..وقتی کتونی مد شده بود زبونه کتونی رو مینداختیم بیرون و با افتخار راه میرفیتم و سعی میکردیم زبونه کتونیمون از همه بیشتر بیرون باشه....یادش بخیر..فقط گریه کردم.

    • آيسان

      واااااي يادش بخير با خوندن جمله ها هم دل آدم قيلي ويلي ميره واسه اون روز ها چه برسه تكرار اون روزها...اون موقع ها جنگ بود قحطي بود تو صف وايسادن و كوپني خريد كردن بود اما همه چي خوب بود اروم بود حتي واسه ما شد يه خاطره ي شيرين شيرين اما الان جنگ كه نيست ماشالا وفور نعمت هم هست كوپن هم جمع شده هر كي بخواد فله اي خريد كنه اما چرا شاد نيستيم چرا خاطره ي امروزمون هم واسه فكرد كردن تو فرداش زجر اور شده حيووني بچه هاي ما با بي خاطراتي.

    • بهناز

      من با خوندنشون فقط اشک ریختم یادش بخیر اون روزها چقدر با هم مهربون بودیم

    • مجتبی 1365

      ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
      کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند.ما همگی بچه های دهه شصتیم .دهه شصت یعنی... بیدارشدن با بوی نفت بخاری نفتی .یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی صف نون.یعنی بوی نم خاک بعد بارون تو کوچه خاکی. یعنی ویدئو قاچاق . .یعنی آتاری و میکرو.قارچ خور و شورش در شهر.یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک .یعنی کارت صدآفرین یعنی آدامس خروس نشان.یعنی کارت بازی با دمپایی.یعنی کپسول بوتان و پرسی .آیعنی لبالو خشکه رو پشت بوم.یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی. یعنی چوبین و سندباد.یعنی تیله بازی .یعنی یک اتاق و 5 تا بچه.. یعنی توپ دولایه رنگی یعنی فوتبال دستی. یعنی جوجه رنگی .یعنی بوی نم زیرزمین .....دهه شصت یعنی من...یعنی تو...یعنی ما... خدا یه دو دقیقه میای پایین بغلم کنی با هم گریه کنیم؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        داش فدایی داری
        ایولا به این حافظه!

      • بدون نام

        سوختگی لباس رو خوب اومدی!!مشخصه آدم بااستعدادی هستی-ایول

      • بدون نام

        واقعا غم انگیزه یادمه ویدیو قاچاق بود تلوزیون توشیبای سیاه سفید بخاری نفتی کتری روی چراغ علاالدین

    • احمد

      رفتم توی اون دوران!

      یادتون میاد یکی از کارامون این بود روی نمای آجر سفال دیوارای مدرسه با مداد مینوشتیم:

      چار تا به راست! پنجتا بالا ! شش تا پایین و... هرکی بیکار بود میمود اینا رو پیگیری میکرد!

      یادتونه هر روز میرفتیم خونه فرداش ک میومدیم میزمون رو بلند کرده بودن؟باز میرفتیم از کلاسای دیگه پیداش میکردیم و با کلی دعوا برش میگردوندیم؟

      یادتونه بابا مامانه میومدن اجازه مون رو میگرفتن؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        میز ما رو همیشه بلند میکردن و میرفتیم با هزار تا فحش و دست به یقه شدن میاوردیم

    • حسن

      من با پسرعموم همکللاس بودم و تو کلاس پیش هم مینشستیم، زنگ آخر که میشد کتاب و دفترمونو با هم عوض میکریم که بعد از رفتن خونه بهونه داشته باشم که برم خونشون، ولی حالا سالی یکبارم از هم خبر نمیگیریم.
      نیم ساعته که دارم اشک میریزم.
      من متولد 63 هستم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        آخی!الهی!

    • مینا

      آخرش بوووووووووووووووود!هیچ کدوم ازین کارارو یادم نبود که من کردم.کلی خندیدم آخر شبی!!!!!!!!!!!!!مامانمم اومد همکاری,باهم خونرو گذاشتیم رو سرمون!ساعت 1 شبه...

    • بدون نام

      سلام کفش ته سبزم نگفتین

    • مریم

      یادش بخیر ..آبنبات چوبی با جلد صورتی خالدار آمده بود که وقتی میخوردی به آدامس میرسیدی و سوت هم میزد زنگهای تفریح می خریدیم و چقدر با دوستمون خوشحال بودیم با عکس برگردون هامون که به جلد دفترامون میزدیم و بعضیها تو هر صفحه میزدن تا معلممون وقتی امضا میزنه ببینه یا آخر دیکته شب واسه معلممون نقاشی میکشیدیم...یادش بخیر

    • abbas

      az aval geryam graft ta allan.mercy khob ashke mono dar avordy

    • بدون نام

      دستت درد نکنه حال کردیم

    • ممول

      عالییییییییییییی بود عالیییییییییییییی

    • ساناز

      من خيلي دوست دارم اون بازي ها رو به دارم ياد بدم ولي شعره أش يادم نمياد كمكم كنيد لطفا

    • روژین

      یادش بخیر ،خیلی گریه کردم.راستی یادتون رفت روزایی که باران یا برف سنگینی می بارید منتظر بودیم مدارس تعطیل بشه.یادمه دوم دبستان بودم مامان بزرگم چشمامو سرمه کشید منم با همون وضعیت رفتم مدرسه سرصف ناظم متوجه شد و کلی دعوام کرد.منم از ترسم مقنعه مو تفی کردم و چشمامو پاک کردم.واقعا یادش بخیر

    • زهره

      خیلی خاطره انگیز بود من هم گریه کردم وهم خندیدم!!!!!!!

    • خاله سوسکه

      کوبلن بافتن . لی لی .گرگم به هوا.قایم موشک.

    • محبوبه

      اوشین یادتون رفت من همشو از تو سوراخ کلید دیدم مامانم ساعت نه بالا سرم گنجیشک لالا سنجاب لالا ... میذاشت ولی من میخواستم اوشین ببینم...
      ما بچه های قد بلندی هستیم که هنوزم منتظریم بزرگ بشیم تا دنیامون عوض بشه ما رو هیچ کجا ندیدند به رسمیت نشناختند ... دهه شصت یعنی ما که هستیم اما انگار نبویم و نیستیم...

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اوشین رو سال 62 63 می داد . یه بچه دو سه ساله اوشین از کجا یادشه ؟

      • بدون نام

        اوشین رو دو سه بار پخش کردن

      • بدون نام

        وقتی ما دهه شصتی ها رو میخوان دفن کنن عزرائیل میگه قبرشو گود تر کنید چون همه ی آرزوهاشون رو با خودشون به گور دارن میارن

    • امیر

      سلام
      این اشکایی که ریختید نشونه چشم و دل پاکتونه که به نظرم خاصیت دهه شصتیاست
      دم همتون گرم.حال کردم.حتی تونستم بوی اون دوران رو استشمام کنم.راستی یاد نوار کاست که با خودکار بیک عقب و جلو میبردیم بخیر!!
      .انشاا.. همیشه مثل "همیشه" پرچمتون بالا باشه و موفق باشید.
      یا حق

      پاسخ ها

      • fati zareii

        نوار اونکاستارودرمیآوردیمو دنبال خودمون تو کوچه و خیابون میکشیدیم...یادش بخیر

      • بدون نام

        دل پاک داشتید خاطرات مردم رو مصادره نمی کردید . شصتی ها فقط ادعا دارند و بی منطقی و هیاهو و دیگر هیچ ! کلافه شدم از بس هر طرف چرخیدم خوردم به این شصتی ها .

      • بدون نام

        دممون گرم همه دهه شصتی ها

      • 1364زکیه

        زنده باد هرچی دهه شصتیه

    • فاطی

      دنیای ساده بچگیمون چه شیرین بود .
      بازی راست و دروغ,هفت سنگ , وای لقمه نون و پنیر مادرمون واسه من و دوستم تا تو مدرسه گشنه نمونیم.

    • فائزه

      سلام دوستان گلم من ۶۸ هستم
      خیلی عالی بودانقد گریه کردم که گفتن نداره اونم با صدای بلندخیلی دلتنگ بچگیم شدم چرا بزرگ شدیم.خسته شدم از ریا و کلک و نامردی.کاش میشد دوباره سادگی و صداقت رو تجربه کرد مثل بچگیها.بچه های دهه شصت میدونم الان هممون از این جماعت خسته شدیم پس بیاید لااقل ما خدارو فراموش نکنیم.یاحق

      پاسخ ها

      • بدون نام

        تو که شصتی محسوب نمیشی دیگه ! تو هفتادی هستی کوچولو !

      • بدون نام

        من هم 67 هستم و ما همه شصتی هستیم و فرقی نمیکنیم

      • بدون نام

        ما شصتی ها توی تاریخ جهان موندیم باید تو گینس ثبت بشیم

    • صدرا

      سلام الان که دارم مینویسم نظرمو یه دستم به کیبورد کامپیوتره یه دستم به دستمال وپاک کردن اشکهام
      اینقد گریه کردم که چشام سرخ شده وخدا خدا میکنم که الان مشتری نیاد توی مغازم که دارم این مطلبو مینویسم
      واقعا واسم یه سوال بزرگ هست واون اینه که چقدر جالبه که یه جورایی خاطرات کودکی همه ما بچه های ایران که هزاران کیلومتر بینمون فاصله اس چطور هممون یه جور خاطره داریم
      این مطالبی که توی سایت نوشته شده بود از خاطرات بچگیمون انگار که همش رو از دل خود من در آوردن ونوشتن
      واقعا یادش به خیر به خیر وبه خیر واقعا همونطور که دوستمون فائزه گفته ای کاش بزرگ نمیشدیم منم همین نظر رو دارم ای کاش توی همون سادگی و بی کینه ایه کودکیمون میموندیم
      یادش به خیر که امروز با بچه همسایه کتک کاری میکردیم و همدیگه رو پنگول میکشیدیم وزخم وزیلی میکردیم بعد مامانمون میومد دم خونه همدیگه واز مامان اون یکی دیگه گله میکرد بعدش فردای اون روز با همون دوست کتک کاری کردمون دست به گردن هم مینداختیم و با هم میرفتیم بقالیه سر کوچه قرص نعنا میخردیم واسه شیرینی آشتی کنونمون
      دیگه نمیتونم بنویسم چون گریه نمیزاره
      من صدرا هستم 30 ساله از مشهد

      پاسخ ها

      • فرزانه 63

        واقعا همینطور ه.

      • بدون نام

        واقعا جالبه هممون عین هم هستیم با یه تفکر و یه خاطره ی یکسان

      • 1364زکیه

        آقا صدرا حرفات حرف دل همه است همشهری من ..منم مثلخودت مشهدیم

    • طیبه حیدری

      سلام ازسایت خوبتون ممنونم الان که دارم این نظررامینویسم ساعت 9صبح است خاطرات روخوندم به قرآن خیلی گریه کردم اونقدرکه بقیه رونخوندم راست میگین مانسل سوخته ایم من دردوران کودکیم رابیشترازالان دوست دارم من زمان حال رااصلا دوست ندارم باخاطراتم رندگی میکنم حتی یه دست خط یه کتاب یه یادگاری ازاون دورانم ندارم همیشه ازمادرم گله میکنم چرابه فکرم نبودی الان فقط حسرت خوردن کارمه لعنت به صدام که همه راآواره کردتمام وسیله هایمان راازدست دادیم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        خدا صدام رو لعنت کنه وقتی من تو قنداق بودم یه موشک خورده بود تو شهرکمون و شیشه ها آوار شده بودن روم

    • ريحانه 65

      سلام. خيلي خيلي قشنگ بود هععععععععععععععععي يادش بخير چ خوش بوديم اون موقع ها.چ حالي ميداد ميرفتيم تو كوچه كلي بازي ميكرديم.
      ما اومديم شاشاشا/چرا اومدي شاشاشا
      دختر شاه رو ميخوايم/ شمش طلا رو ميخوايم
      دختر شاهو نميديم/شمش طلا رو نميديم
      آپيشته پيشته پيشته/دختر شاه چ زشته

    • سحر

      سلام هم دوره ای ها.یادش بخیر میدونم این خاطره ها برای همه ما که اون روزها غمی از زندگی را تجربه نکرده بودیم و توعالم خودمون بودیم زیباست کاش امروز هم قدر زندگی و اطرافیانمونو بدونیم که مثل من تا یاد اون روزها و جای مهربونیها و توجهات پدرم که امروز در کنارم نیست می افتم اشک رهام نمیکنه نیفتید.همتون را دوست دارم.به خدا میسپارمتون.لحظه لحظه زندگیتون سرشار از خاطرات زیبا

      پاسخ ها

      • بدون نام

        دم هممون گرم

    • مینا

      من که حاضرم دارو ندارمو بدم ولی اون روزا برگردن..تازه بابام اون موقع زنده بود...

    • عارف

      سلام آره یادش بخیر چشام پر شد آه کشیدم به اون روزا فکر کردم اما ، اما چه فایده یه ذره یه ذره هم از اون اتفاقایی که اون موقع می افتاد الان نیس الان دیگه خنده هامون مسخرس حالم بده بای

      پاسخ ها

      • بدون نام

        دیگه هیچ چی بوی قدیم رو نمیده نه تابستون نه زمستون نه ماه محرم و نه ماه رمضان اصلا یه چیز عجیبی بود

    • بدون نام

      فقط حسرت وحسرت وحسرت..............

    • محمدرضا راشدی

      سلام من متولد 56 ام، بیشتر از عکسها ،کامنتها برام جالب بودن آخه اکثرا حرف دل مشترک همه ما همینان، چون خودم الان معلم فیزیکم دوتا خاطره برام جالبه ، یکی تزیینات مدارس توی دهه فجر که کمتر کامنت دادن به این خاطره ،دوم گچهای چهار گوش که بیشتر از گچهای گرد دوست داشتم و هروقت دفتر میرفتم گچ بیارم چهارگوش می آوردم ،یاد همه اون روزا بخیر بعضی وقتها فکر میکنم اگه هفتاد ساله هم بشم تک تک این خاطرات رو فراموش نخواهم کرد ولی فکر کنم حتی خاطرات تلخ گذشته هم بعداز چند سال شیرین به نظر برسه؛

      پاسخ ها

      • یه همکلاسی ...

        آره،از دو هفته قبل از دهه فجر بچه ها پول جمع میکردند و هر نفر با شعف وصف ناشدنی یه چیزی در حد توانش می خرید و تو سالن مدرسه آویزون می کردند واقعا یادش بخیر اون همه انرژی و انگیزه ولی چه حیف الان بعد از تقریبا سه دهه اون نشاط .....

    • کلم

      منم گریه کردم نمی دونم برای بدبختیمون بود یا تجدید خاطرات کودکی

    • مینا

      سلام ازسایت خوبتون ممنونم الان که دارم این نظررامینویسم اولش که این خاطرات روخوندم خیلی گریه کردم اونقدرکه از خدا می خواستم اگه میشود یه بار دیگه برگردم به اونروزا ولی.............میگین مانسل سوخته ایم اگه هم نسل سوخته هم بودیم من دوسش داشتم نمیدونم از سادگی زمونه بود یا سادگی دل خودمون با این همه خاطرات که الان واسمون شیرینی خاص خودشونا دارن.....
      البته الانم همچین دهه 60 پیشرفت نکردن هنورم همون نسل سوخته به حساب میایم ان شاال.........یه روزی خاطرات الانمونم به شیرینی خاطرات اون زمان بشه..

      پاسخ ها

      • بدون نام

        نسل سوخته رو به پنجاهی ها میگن نه به شسصتی های مرفه جنگ و زندگی کوپنی و آموزش و پرورش خشن ندیده .

      • بدون نام

        ان شا الله همیشه پرچم دهه شصتی ها بالا باشه

    • زهرا

      من متولد63 هستم. گریه نکردم ولی خیلی اروم میشم وقتی یه عده دهه 60 رو یه جا میبینم.چرا دهه های بعد از ما هم از ما جلوترن در همه چیز؟!
      واقعا برام سواله چرا ما به همه چیزایی که رسیدیم با سختی و مشقت بوده بعدشم بی ارزش شد
      ولی
      دهه 70 ها الان در بیشتر زمینهها از ما جلوترن و خیلی هم راحت صاحب این چیزا شدن بهحال ما میخندن

    • setayesh

      man maman 3ta farzande dahe shasty am vaghty in ha ra mikhonam boghz mikonam
      mamnon ke khateratam ra zende kardid

    • مهر

      جز آه کشیدن کار دیگه ای نمیشه کرد.راستی یاد دوستای دبستانیمون به خیر.همشون ماه بودن.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        واقعا که آه و هزارن آه

    • فراز 61

      سلام . معلمای نامرد و نازن اون دوران ، خودکار گذاشته بودن لای انگشتاتونو انقدر فشار بدن تا دو روز نتونی حتی قاشق برداری و غذا بخوری؟ الان اونا کجان و چیکار می کنن؟

    • مهدی

      مرام دهه شصتی ها رو دست نداره کلی حال کردم باهاتون همتون خواهر و برادرهای من هستین خیلی خوشحالم که دهه شصتی هستم . یادتونه بسکوییت 5 ریال بود ؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        بیسکوییت های گردی بد مزه من خیلی بدم میومد البته الان منتش رو میکشم ولی نیست

    • راحله

      چرا خوندنی کلی خندیدم ولی الان بغض کردم ؟
      خوشحالم خاطرات هممون عین همه.

    • منطق و راستی

      خوب خاطرات دهه پنجاهي ها رو به اسم خودتون مصادره کرديد و تاريخ رو تحريف مي کنيد . چه مي کشيم ما از اين شصتيهاي پر سر و صداي مدعي. الان اين هایی که نوشتی مال شصتی ها بود ؟!!! نیمه دوم شصت اصلن چنین چیزهایی رو تجربه کردند ؟! خواهر متولد 68 من سریال آینه یادشه ؟ جنگ و زندگی کوپنی یادشه ؟ همیشه توی رفاه بوده ... فکر کنم چون جمعیت تون زیاد بوده نرسیدند به همه تون منطق و دو دو تا چهارتاری ریاضی یاد بدهند ! آقا جان تاریخ رو تحریف نکن این قدر . برو از یه چیز بهتر برای خودت هویت درست کن نه از این شصتی شصتی کردن ...

    • فرهاد

      دلم گرفت .خدایا عمر چه زود میگذره .
      طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند.
      یادش بخیر .به افتخاره همه دهه شصتیا .

    • ایمان

      شما یادتون نمیاد

      - وقتی میخواستیم با بچه های کوچه رو آسفالت بدویم دمپاییهامون در می آوردیم و میکردیم تو دستامون پاپتی میدویدیم

      - عشقمون تو تابستونا آلاسکا درست کردن بود (هنوز یخمک نیومده بود!)

      - تبلیغ بستنی میهن رو که میدیدیم خجالت میکشیدیم(کجایی؟برگرد.. بیا شیرتو بخور! مامان جون بستنیش خوشمزه تره..)

      - همیشه نوار که گیر میکرد توی ضبط میدویدیم دنبال خودکار بیک

      - عاشق لواشک دست کردن بودیم اونم با آلوچه های ترش توی سینی روی پشت بوم

      - همیشه آرزومون این بود که یک روز برنامه صبحگاهی لغو شه یا ناظم و مدیر کمتر پشت بلندگو حرف بزنن!

      - کارت بازی شده بود بازی همه گیر بچه ها. همه یه مشت کارت داشتن و یه دمپایی که باهاش کارت بازی کنن!

      - نوشابه مشهدی تازه اومده بود و شیشه ش کمی با شیشه های عادی فرق داشت. (سر شیشه کپل تر بود)

      - بعد عید ذوق داشتیم بریم مدرسه با لباسای جدیدمون که همه ببینن کف کنن. خودمونو خیلی خوشتیپ میدیدیم و خیلی مواظب لباس نو آمون بودیم!

      - اول مدرسه مینشستیم کتابامو با پلاستیک جلد میکردیم . بعضی ها هم با روزنامه. چسب 5 سانتی نبود هنوز

      - گربه ی بازرس رو کشی یادش هست؟ یا کوتلاس؟ یا گامبا؟ یا دژ فضایی؟ یا کانگروی باهوش اسپیکی؟ یا سیلاس؟

      ایمان- متولد 63

      پاسخ ها

      • پدرام

        برنامه هایی که گفتی رو همه رو یادمه.کوتلاس هم کارتون مورد علاقه ام بود. سیلاس هم هر وقت شروع می شد استرس می گرفتم! پاتال رو هم دوست داشتم
        متولد 64

    • پدرام

      تفریحات سالم ما:
      - با بچه های کوچه دست همو میگرفتیم و می خوندیم آنیسا مانیسا جینگیلی آلیسا بعد می نشستیم می گفتیم هی.
      (اندازه فندوق بودیم اون موقع)
      -یه توپ سفید کوچیک که توش شن ریختن+یه کش نازک مفنگی که با چسب مشکی یا قرمز یا آبی چسبیده به توپ میشد یو یو
      همیشه خدا هم هنوز نخریده یا چسبش درمیومد یا کشش پاره می شد!
      - چسبونک : اکثر مواقع توپ به بشقاب نمی چسبید می افتاد زمین
      -گوش دادن به نوار قصه:
      آقاموش شکمو، کدو قلقله زن و حسن کچل
      - فیلم های ویدیویی وی اچ اس
      جک غول کش (قبل از دبستان) و تایتانیک (دوم راهنمایی بودم)
      -هر چراندزگاهی جوجه رنگی می گرفتیم و بعد از فوتش مراسم سوگواری و کفن و دفن در باغچه خونه انجام می شد. بعدش مامان تهدید می کرد که دیگه جوجه رنگی واسمون نمیگیره و بدین صورت مراسم سوگواری تموم می شد.
      -تابستونا با کاغذ رنگی فرفره درست می کردیم و میگذاشتم تو جعبه می رفتیم سر کوچه بفروشیم.
      -سوم راهنمایی بودم تازه پلیستیشن مد شده بود و بازیهای تاپ هم کماندوز و اویل 3 بودند.

    • پدرام

      ایول با این خاطرات...اونوقتا توکوچه موقع بازی خدا خدا میکردیم دختر همسایه بیاد توکوچه تا برای هم چشم و ابرو بیام .دختربازی هم بلد نبودیم..چقدر دچرخه هامون رودوست داشتیم ژاپونی اصل بودن یکیشو خریدم 1400تومن پول یه بستنی الان..ای خاککککککککک

    • علیرضا

      دوستان دهه 60/من خودم متولد62هستم/ اینا همه خاطرات شیرین کودکیه / تا اخر سربازی باز هم خوب بود مشکلات ما از بعد از سربازی شروع شد/مدرک دانشگاهیت بدرد نمیخورد/کار برات پیدا نمیشد/باید زن میگرفتی/پول نداشتی/کار نداشتی/پارتی نداشتی/همه بهت زور میگفتن/تو زورت به کسی نمیرسید/اخرش رفتی سر یه کاری که اصلا ارتباط به رشته تحصیلیت نداشت/قبلا که هیچی نداشتی حالا هم نداری بعدا هم هیچی نخواهی داشت (نامه تمام)

    • shadi

      من متولد72 ام ولی ب خدا منم خیلی از این روزا رو داشتم خیلی دلم گرفت وقتی خوندم واسهتیکه کلام ها و مسخره بازیهای اون موقع کاش بزرگ نمیشدم کاش....یکی از خاطراتمم خاک بازیبود و تونل زدن یادش بخیر بچه های امروزی از این لذت ها بی بهره ها حیففففف شادی

    • وحید

      دهه وفقط هفتاد اینقدم نگین خاطرات کودک خاطرات کودکی

    • mostafa

      مرسی گله خوشا همون روزا چه دورانی بود به خدا زنده باد هرچی دهه شصتیه

      پاسخ ها

      • بدون نام

        دممون گرم همه شصتی ها

    • باران

      خدای من چه روزای داشتییتم چه خاطراتی بود دلم گرفته میخوام برگردم به اون روزا اون صفای که دیگه نیست دیگه هیچجا پیدا نمیشه
      خیلی گریه کردم دلم گرفت من اون روزارو با تموم محدودیتها با تموم تلخیاش دوباره نه سه باره نه بی انتها میخوام چون عزیزترین دوستمو که یادگار اون روزا بودو از دست دادم....
      طاهره من خدا رحمتت کنه کاش میشد....

    • باران

      به افتخار همه دهه شصتیا هورااااااااااااااا
      عاشقتونم بچه ها

    • باران

      باران
      27/6/1363

    • احمد حسین

      سلام،من بچه افغانستانم ولی متولد ۱۳۶۳ در ایران هستم و خیلی از خاطراتم دراینجا زنده شد دهه شصتیها دوست تان دارم

    • کیوان رستمی

      سلام منم عین بقیه حال کردم. بچه ها دفترچه رابط کی یادشه؟ چقدر سر جعل امضا کتک میخوردیم؟ به یکی میگفتیم آنگولای در حد فش ناموس بود کارتون من وکلاهم.2تا آجر میشد دروازه ازصبح دنبال توپ پلاستیکی تاغروب آخرش یاپنچر میشد یا همسایه پارش میکرد نامرد. یاد همه دوستای زیرخاک بخیر

    • جاوید

      از اون سالها خیلی چیزها یادم مونده یادمه موقع مدرسه حال و هوا طور دیگه ای میشد موقع بیست و دو بهمن هم همینطور دم عید هم حال و هوای بخصوص خودشو داشت حتی ماه رمضونها اما از سالهای هفتاد به بعد کم کم همه چیز بی رنگ و بو شد. دهه شصت همه چیزش شیرین بود با همه فقر و نداری و جنگ و کمبود امکانات.یادمه همیشه پنجشنبه ها بهترین روزا بود چون فرداش تعطیل بود و با ذوق و شوق میرفتیم مدرسه وجمعه بعدازظهر ها هم بدترین روزا بود چون دلم میگرفت مخصوصا اگه میرفتیم مهمونی و برمیگشتیم یا مهمونا میومدن و میرفتن که جمعه غروبا خیلی بیشتر دلگیر میشد هنوزم وقتی آهنگ برنامه هفتگی سیاسی که اون موقع ها پخش میشد و میشنوم یاد جمعه های دهه شصت میوفتم.اما از عصر جمعه و فیلم سینماییش خوشم میومد اون موقع تلویزیون فقط جمعه عصرها فیلم سینمایی میداد.باقی رزوها هم که کل دو تا شبکه تا بعدازظهر برفکی بودند و برنامه نداشتن بعدش هم کارتونهای دوست داشتنیمون شروع میشد اول شبکه یک نشون میداد بعد شبکه دو برنامه کودک میداد کارتونهای شبکه یک و یادمه پسر شجاع بلک و للک پرفسور بالتازار سندباد حنا دختری در مزرعه بچه های مدرسه والت بل و سباستین مهاجران خانواده دکتر ارنست پانزده پسر خانواده وحوش مسافر کوچولو و...شبکه دو هم کاتوناش اینا بود دختری بنام نل بارپاپاپا ها واتو واتو بلفی و لیلی بیت سفرهای مارکوپلو زمزمه گلاکن بامزی قویترین خرس جهان و....واقعا نوستالژی دهه شصت تو هیچ دهه دیگه ای تکرار نمیشه سالهایی که دختر و پسر های کوچولویی بودیم و همبازیهایی که دوست داشتیم مثل شخصیتهای کارتونی قهرمان باشیم و دنیای قشنگی بسازیم اما متاسفانه اکثر اون بچه ها که الان بین بیست و هفت یا هشت تا حول و حوش چهل سال هستند بالاترین امار مصرف مواد مخدر در دنیا رو دارند واقعیت تلخی که اون موقع که جنگ بود و مرگ و میر مدام از بچه بیشتر حرف میزدند و فکر کار و اشتغال و تولید نبودند حالا اون بچه ها بزرگ شدند و چون نمیتونستند با کار سرگرمشون کنند با مواد سرگرمشون کردند تا ادعای آزادی و کار و ازدواج و تشکیل خانواده رو از مسئولین نکنند.کافیه سرچ کنید تو اینترنت ببینید بالاترین آمار معتادین که اکثرشون هم زیر 40 سال هستند برای ایرانه همینطور یکی از بالاترین میانگین ها برای سن ازدواج و همینطور هم طلاق و البته بیکاری و تورم و غیره بماند.این هم از آرمانهای بزرگی که بناچار گریبان بسیاری از بچه های دهه شصت و گرفت و البته به دهه های بعدی هم کم کم میرسه.ولی به هر حال باید با مرور گذشته های شیرین به آینده امیدوار باشیم و تا جایی که ممکنه تلاش کنیم تا بهتر بشیم و مثمر ثمر باشیم.

    • جاوید

      از اون سالها خیلی چیزها یادم مونده یادمه موقع مدرسه حال و هوا طور دیگه ای میشد موقع بیست و دو بهمن هم همینطور دم عید هم حال و هوای بخصوص خودشو داشت حتی ماه رمضونها اما از سالهای هفتاد به بعد کم کم همه چیز بی رنگ و بو شد. دهه شصت همه چیزش شیرین بود با همه فقر و نداری و جنگ و کمبود امکانات.یادمه همیشه پنجشنبه ها بهترین روزا بود چون فرداش تعطیل بود و با ذوق و شوق میرفتیم مدرسه وجمعه بعدازظهر ها هم بدترین روزا بود چون دلم میگرفت مخصوصا اگه میرفتیم مهمونی و برمیگشتیم یا مهمونا میومدن و میرفتن که جمعه غروبا خیلی بیشتر دلگیر میشد هنوزم وقتی آهنگ برنامه هفتگی سیاسی که اون موقع ها پخش میشد و میشنوم یاد جمعه های دهه شصت میوفتم.اما از عصر جمعه و فیلم سینماییش خوشم میومد اون موقع تلویزیون فقط جمعه عصرها فیلم سینمایی میداد.باقی رزوها هم که کل دو تا شبکه تا بعدازظهر برفکی بودند و برنامه نداشتن بعدش هم کارتونهای دوست داشتنیمون شروع میشد اول شبکه یک نشون میداد بعد شبکه دو برنامه کودک میداد کارتونهای شبکه یک و یادمه پسر شجاع بلک و للک پرفسور بالتازار سندباد حنا دختری در مزرعه بچه های مدرسه والت بل و سباستین مهاجران خانواده دکتر ارنست پانزده پسر خانواده وحوش مسافر کوچولو و...شبکه دو هم کاتوناش اینا بود دختری بنام نل بارپاپاپا ها واتو واتو بلفی و لیلی بیت سفرهای مارکوپلو زمزمه گلاکن بامزی قویترین خرس جهان و....واقعا نوستالژی دهه شصت تو هیچ دهه دیگه ای تکرار نمیشه سالهایی که دختر و پسر های کوچولویی بودیم و همبازیهایی که دوست داشتیم مثل شخصیتهای کارتونی قهرمان باشیم و دنیای قشنگی بسازیم اما متاسفانه اکثر اون بچه ها که الان بین بیست و هفت یا هشت تا حول و حوش چهل سال هستند بالاترین امار مصرف مواد مخدر در دنیا رو دارند واقعیت تلخی که اون موقع که جنگ بود و مرگ و میر مدام از بچه بیشتر حرف میزدند و فکر کار و اشتغال و تولید نبودند حالا اون بچه ها بزرگ شدند و چون نمیتونستند با کار سرگرمشون کنند با مواد سرگرمشون کردند تا ادعای آزادی و کار و ازدواج و تشکیل خانواده رو از مسئولین نکنند.کافیه سرچ کنید تو اینترنت ببینید بالاترین آمار معتادین که اکثرشون هم زیر 40 سال هستند برای ایرانه همینطور یکی از بالاترین میانگین ها برای سن ازدواج و همینطور هم طلاق و البته بیکاری و تورم و غیره بماند.این هم از آرمانهای بزرگی که بناچار گریبان بسیاری از بچه های دهه شصت و گرفت و البته به دهه های بعدی هم کم کم میرسه.ولی به هر حال باید با مرور گذشته های شیرین به آینده امیدوار باشیم و تا جایی که ممکنه تلاش کنیم تا بهتر بشیم و مثمر ثمر باشیم.

    • tvcdk

      اون موقع ها چه لذتی داشت دیدن کارتون مخصولا کارتونای صبح جمعه عصر جمعه که میشد دل آدم میگرفت. ساعات پخش برنامه ها رو حفظ بودیم ولی الان بچه ها براشون مهم نیست

    • میلاد

      یاد روزهای بخیر که دست پدرم نمیلرزید و مادرم زیبا تر بود
      یاد روزهای بخیر که روی نیمکتمون اسم خودمون رو مینوشتیم
      یاد روزهای بخیر که پاک و بی ریا بودیم

    • بدون نام

      الهه هستم واقعا یاد دوستان و کارتونهای قدیمی بخیر ازتون ممنونم که یادمانداختی که جقدر کارتون چوبین رو دوست داشتم .

    • فاطمه

      فاطمه هستم منم خيلي دلم براي ان موقع تنگ شده چون پول نداشتيم بابام برام كفش بخره بعد از مدرسه صبحي ها كفش خواهرم رو ميپوشيدم ووقتي بچه ها سوال ميكردند چقدر كفشت بزرگه ميگفتم خودم بزرگ خريدم تا سال بعد هم بپوشم حيف همه بزرگ شديم پسرم 10 سالشه روزي 10 مدل كفش ولباس عوض ميكنه اي روزگار كجايي كه يادت بخير

    • وجیهه

      ممنون من که بیشتر خندیدم تا اینکه گریه کنم

    • فاطمه

      یادش بخیر کلاس سوم دبستان بودم معللممون گفته بود برا درس علوم چند نوع برگ از انواع درختا و بوته ها جمع کنیم بیاریم.اونروز شیفت بعد از ظهر بودیم.با دوستام زودتر راه افتادیم که از راه باغا و زمینا بریم بیشتر برگ جمع کنیم. وقتی رسیدیم مدرسه من یهو دیدم کیفم دستم نیست. کلی دنبالش گشتیم.آخرم بین همون راهی که اومده بودیم بین علفا پیداش کردم :-)

    • Nazi

      واي ميخوام خون گريه کنم
      چقدر ما ساده و قانع بوديم
      خواهر دهه هفتاديم لب تاب و تبلت و گلسي فور داره
      گودزيلامون ماشين بنزيني داره اونوقت منه بيچاره هر سال معدلم بيست ميشد مامانم ميگفت سال ديگه واست آتاري ميخرم آخرشم نخريد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        من عشق دوچرخه بودم با هزارتا بدبختی و بیست آوردن بابام یه دوچرخه زاقارت به درد نخور برای من و برادرم گرفت و برادرم هم همیشه لنگی میگرفت و من هم در حسرت یه دور زدن

    • نمی دونم

      من که هیچی سر در نیاوردم ؟؟؟!!!
      من دهه هشتادیم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        الان همه چیز یکنواخت شده و دیگه دوره ما تکرار نمیشه

    • سيما

      من 62 هستم. دوره ابتدايي كه بوديم يه مداد قرمز داشتيم كه هي آب دهن ميزديم تا خوشرنگ تر بنويسه!يادش بخير!

    • amin

      من نتونستم سرقولم وایسم نمیشه گریه نکنی

      پاسخ ها

      • بدون نام

        فلجتم رفیق

    • فهیمه

      سلام ..اقا خیلی با خال بود خیلی....
      بچه ها خیلی با حالین...

      پاسخ ها

      • بدون نام

        داغونتون هستم خیلی خوبین . یه دهه شصتی

    • neda

      تو رو خدا کسی یادش میاد پستونکهای شیشهای مد شده بود تو هر رنگ واندازه من واسم 10 تا گرفته بودن همشو از گردنم آویزون میکردم

    • امین

      دست خونی و که یادشه که اون موقع ها تو مدارس مد شده بود همه میترسدن، از ترس بین کلاس دستشویی نمیرفتیم که یهو دست خونی نیاد ما رو خفه کنه. منم متولد فروردین 61 هستم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        یادمه ولی چیز بیخودی بود

    • essi66

      دم تمام دهه 60تیا گرمه گرم
      هرجا باشن وتوهر سنوشرایط که باشیم اگه پا بده بازم همون شیطونایی که بودیم میشیم....
      یادتونه توی هر حموم که میرفتیم یه جوراب زنونه به شیر آویزون بود....!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        خیلی خوب گفتی آفرین

    • سمیرا

      یادش بخیر واقعا کاش میشد برمیگشتیم به همون روزها .درود بر همه دهه شصتیها

    • مریم

      پسرا شیرن مث شمشیرن ٰ
      دخترا موشن مث خرگوشن ....
      نخیرم ٰٰ دخترا شیرن مث شمشیرن !

    • زهرا

      کی این جمله رو یادشه؟دستمال، لیوان، ناخن، روی میز

    • بدون نام

      من متولد 67 هستم با شنیدن این خاطرات کم میمونه گریم بگیره دم همه دهه شصتی ها گرم ما تو تاریخ ایران موندیم حتی توی قبر هم یادم نمیره اون روز ها رو

    • مهدی

      روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد دم همه دهه شصتی ها گرم

    • bic

      یاداون موتورای دودی بخیر سوزوکیax100

    • بدون نام

      من متولد66 هستم .یاد اون روزا بخیر.یاد دوستی های واقعی بخیر.یاد باهم بودنها بخیر.یاد بچگی بخیر.

    • سهیل

      چه خوب بود اون روزا یادش بخیر چاکرتیم داداش

    • لیلا

      سلام من متولد50هستم حالا بذارین یه چیزی ازدهه پنجاه بگم که هیچکدومتون بهش اشاره نکردین یقه های سفید توری یاپارچه ای روی روپوش مدرسه که اگه کسی یادش می رفت جاش دم دفترمدرسه بودتا دستاش چندتاخط کش یا چوب انار نوش جان کنه الان بچه های خودم یاکل بچه های این نسل رومیبینم بااین لباسای اجق وجق دلم بحال خودمون میسوزه که پدرو مادرامون که اکثرا بیسواردبودن چقدر به تربیت ماحساس بودن و تاحد زیادی هم موفق بودن ولی مانتونستیم توتربیت بچه هامون به اندازه اوناموفق باشیم

    • حسن

      من 58 هستم و کلی خاطره برام زنده شد و یاد عزیزانی که اکنون در بین ما نیستند و یادشان گرامی-پدر و برادر عزیزم که خدا رحمتشون کنه

    • دهه شصتي كه عاشق محروميتهاي دورانش بود

      دهه شصت بياد ماندني ترين دوران با وجود تمام محروميتهاش . كودكي هايي كه گذشت اما ساده با عروسكهاي پارچه اي با كاسه بشقاب پلاستيكي ، تيله هاي رنگي ،آدامس هاي سوسماري ،جوجه هاي رنگي كه در قبال دمپايي پلاستيكي هاي نيست تبلت و لب تاپ جاي پدر و مادر جاي همه اسباب بازي ها را گرفته افسوس ...

    • بدون نام

      یادش بخیر.تمام خاطراتم زنده شد چقدر الان زندگی سرد و بی روح شده یاد دهه شصت بخیر

    • ناشناس

      دهه شصت دهه سادگی بود

    • داریوش اردبیل

      عالی بود مرسی شما یادتون نماد برف میبارید ولی مجبور بودیم بریم اگه تا زانو هم بود باید میرفتیم

    • داریوش اردبیل

      من متولد 66 هستم شما یادتون نیست چکمه داشتیم هرکی چکمه رنگی می پوشید کلاس بود همه بهش میگفتن بچه پولدار

    • داریوش 63

      اینو هرکی یادشه یه امتیاز بده کفش ملی گالوش کفش میخی برای فوتبال و دیدو بازدید هرکی با کفش میخی میرفت به مدرسه همه بهش میگفتن یه بار ب بده پام کنم پاش میکرد بعد میرفت اون یکی کلاس پاشو محکم میزد به میز مثلا میگفت با کلاس شدم

    • مینا

      من متولد سال 60هستم همه را یادمه الان فوق لیسانس مدیریتم ومعاون مدرسه اون موقع برا معلما خیلی احترام می گذاشتند الان اینجوری نیست الان فرزند سالاریه ، اون موقع فیلم اوشین می داد یه روز که برق قطع می شد فاجعه بود همه یه خونه جمع می شدن اوشینو ببینن اون موقع امکانات کم بود آرامش بود اما الان رفاه زیاده اما آرامش نیست یاد تمام گذشته ها بخیر.

    • amir

      کاشکی دوباره میشد اون روزا برگرده

    • یه پسر خوب

      یاد اون روز افتادم که می رفتم پنیر دانمارکی می خریدم و از مامانم 150 تومن پولشو می گرفتم. چقد زندگی ها بی رنگ و ریا بود. چقد مردم شاد بودن. کسی تو فکر اجاره خونه و قسط و وام نبود. برکت داشت همه چیز. پیکان سالار بود. مردم به هم احترام میذاشتن. حرمت داشت همه چیز. نماز ارزش داشت. بابام وقتی حقوق می گرفت تو یه کیسه می اوردش خونه. اینقد باهاش چیز می خریدیم که آخر ماه اضافه می آوردیم. ولی الان چی؟ پدرم فوت شده و ...

    • الهام

      از همه مهم تر اینکه؛ اون موقع ها پدر داشتم :((((

    • abbas

      سلام به همه شصتی ها
      خاطرات خوبی بودن دمتون گرم. نظرات زیاد بودن خیلی هاشو نتوستم امروز بخونم اما هر روز سر میزنم تا همشونو بخونم. ولی عجیبه ادم دلش می گیره با این خاطرات...
      کیا یادشونه: تابستونه فصل شادی و خنده، بچه ها توی کوچه گرم بازی مثل چند تا پرنده؟؟؟
      کیا یادشونه: شوت ببرآسا رو؟ چقدرم باحال بودیم ماها می رفتیم با توپ پلاستیکی بصورت اهسته شوت ببرآسا رو میزدیم.
      کیا یادشونه: توکوچه ها اکثرا یه تیرک دروازه گل کوچیکامون تیرجراغ برق بود.
      کیا یادشونه: شنا تو رودخونه و دعواهای مامان بعد از شنا. انصافا با اون وضعیت کثیفش صدتا می ارزید به این استخرهای امروزی که اصلا حال نمیده.
      کیا یادشونه: در مناطق محروم کشور(ما بودیم) مدرسه بهمون کیک و شیرین کام میدادن که همیشه هم روی شیرین کام نوشته بود غیرقابل فروش اما همیشه هم در مغازه ها بود.
      کیا یادشونه: عشق فیلمهای جنگی ایرانی بودیم. چهارتا ایرانی می رفتن کل لشکر عراقو به فنا میدادن؟ چقدر وطن پرست بودیم و عرض ملی داشتیما.
      کیا یادشونه: اسباب بازی های گلی دست ساز خودمون رو! یادمه گریدر درست می کردیم در حد تیم ملی. برای دهانه اون هم از ته شامپو سیب استفاده می کردیم خیلی خیلی هم دوستش داشتیم.
      کیا یادشونه: بارون های زیادی که می بارید رو و ما هم که از فوتبال با توپ پلاستیکی محروم می شدیم تو خونه دلمون می گرفت!
      کیا یادشونه: مدرسه تخته پاک کن ها رو میشتیم تخته سیاه رو با اون پاک می کردیم خیس می شد تا گرد و غبار گچ کم بشه بعدها عده ای نامرد اصرار داشتن برن بشورن تخته پاک کن رو فهمیدیم میرفتن کفشاشونو پاک می کردن با اون. کثافطا
      کیا یادشونه: سفره افطار آن زمانو! سفره ساده و پاک. ما که بچه بودیم روزه نمی گرفتیم ودتر از همه سر سفره افطار می نشتیم.
      کیای یادشونه: چهار پنج سال یکبار عروسی می شد تو فامیلامون. اونم با اون رسم و رسومها دوست داشتنی. تا یه هفته عروسی طول می کشید نه خرجی داشت نه چیزی کلش خنده و خوش گذرونی بود.
      کیا یادشونه: لاستیک بازی رو! با دو تا چوب دستی و مقداری آب که توی لاستیک می ریخهیم ماشینی می شد برامون و کل روز رو با اون می دویدیم. جالبه خستگی معنا نداشتا!
      کیا یادشونه: یخچال های ارج و آمایش اون زمانو! یادمه آروز می کردم دستم به سقف یخچال برسه.
      اون موقع های ما در روستا گذشت ساده و بی ریا تا بزرگ شدیم همه چیز عوض شد الان در تهران زندگی می کنم هیچ رنگی از روز های قدیمی نمانده است.
      دم همه شصتی گرم...
      به افتخار همتون...

    • ناشناس

      چراازدوره های راهنمایی ومتوسطه کمترصحبت می شود.

    • لاله

      شما یادتون نمیاد اون موقع چه کتکهایی خوردیم
      یادش به خیر کاش میشد برگشت به اون موقع .

    • یه دهه شصتی

      یادتونه هر وقت چسب تفنگی گیر میاوردیم اون چسبشو میگرفتیم گاز گاز میکردیم

    • دهه پنجاهی

      سلام
      یادتونه تایر موتور یا طوقه موتور رو ور میداشتیم با یه چوب هلش می دادیم و می دویدیم یادش بخیر
      یادتونه ماش میزاشتیم توی لوله خودکار میزدیم پس کله همکلاسی ها و بچه ها

    • یه دهه شصتی

      یکی از عمده سوالاتی که در کودکی پیرمان میکرد این بود که چه طور درب یخچال بدون هیچ گونه چسبی به خود یخچال میچسبه

    • سمانه

      سلام منم دهه شصتی هستم,واقعا یاد اون موقع ها بخیر خیلی دلم گرفته,دلم تنگه واسه دهه شصت,باورتون میشه من معلم کلاس اولمو هنوزم میبینم باوجود اینکه تومشهد زندگی میکنم ولی هر چندسالی یکباراتفاقی توخیابون معلم کلاس اولمو میبینم,واونم منو میشناسه.

    • مصطفی

      شعر : یادش به خیر قدیما

      شاعر : امیر حسین اکبرپور(هابیل)

      یادش به خیر قدیما،نبودش لاینو وایبر
      کـسـی نبود تو فـاز،امـثال سایتو سایبر
      نه اینترنتی بودش،نه ایمیلی وجود داشت
      حتی یه خط تـلـفـن،کسی تو خونه نداشت
      .
      یادش به خیر قـدیـما،با همسایه تو کوچه
      پفک نمکی خوردن،پارسی کولا،کلوچه
      رفتن آدامس خریدن،به عشق عکسای توش
      از بـوفه ی مـدرسـه،یـا بـقـال رو بـه روش
      .
      یادش به خیر قدیما،چه بـازی هایی داشتیم
      هرکیو ساده تر بود،سر به سرش میذاشتیم
      گرگم به هوا بود و،هم خاله خاله بازی
      واسه قایم باشک هم،رفتن تو جا لباسی
      .
      یادش به خیر قدیما ، قـصـه های قدیمی
      قـصه ی حـسن کچل،با دوستای صمیمی
      شـهـرزاد قـصـه رفـتـه،مادر بزرگه مــرده
      شنگول و منگول بودا،اونارم گرگه خورده
      .
      یادش به خیر قدیما،دنـیا نـبود یه بازی
      دنیامون واقعی بود،حالا شدیم مجازی
      محبـتا که مرده،دل ها شده دور از هم
      یاد قدیم میوفتم ،خود به خودی میخندم

    • بدون نام

      برکه های پُر از آب زلال ، آسمون آبی ،برف یکدست سفید، راستی کُنسرت قورباغه ها کنار مرداب پر از ماهی چی شد کجا رفتند؟ پرواز فلامینگوها غازها با اون صدای قشنگشون، شُلبُرها شاپرک ها پِرتوک هایی که خودشونو به بلور شیشه ای ای فانوس نفتی میزدن! گندم برشته داخل تابه و مَجک شور بَنه سقِّز، شاهدونه، لواشک،حاجی قوتک، پشمک ،پنیر بلغاری ،صف نفت، صفهای صد متری جلوی سینما، جمشید هاشم پور در نقش زینال بندری ، بروسلی مدرسه موشها پسر شجاع خونه مادر بزرگ عروسکا هادی هُدی کجایین؟

    • فهیمه

      یادتونه جمعه ظهرا ساعت 1:15
      شبکه 1
      فوتبالیست ها - قسمت 165 ام
      وااااااای یاد اون دوران بخیررر
      یادمه از مدرسه یه سنگ پیدا می کردم تا دم خونه پاش میزدم .
      وااااای بوی نارنگی زنگ تفریحا
      یادش بخیرررررررررررررررر
      می خواستیم لج همکلاسیمونو در بیارم خرده های پاک کن میریختیم رو نیمکتش

    • مهرداد

      البته اون موقع هنوز سرود ملی عوض نشده بود و خیلی طولانی بود و هیچکس هم حفظ نبود این بود : شد جمهوری اسلامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما ....................................................

    • سهیل

      سلام.
      یاد اون دوران بخیر باد.با اینکه کمبودهای زیادی داشتیم اما صفا و مهرو محبت زیاد بود..من سمفونی(نینوا)که تو وفات و مصیبتها از شبکه 1 پخش میشد یادم نمیره که با صدای غم انگیز نی همراه بود..یا برنامه هایی مثل آیینه؛ سلطان و شبان؛ کارتونهایی مثل رابین هود..خانواده دکتر ارنست..موش کوهستان..پسرشجاع و کارتونهایی که صبر و استقامت و اخلاق و خانواده خوب رو به تصویر میکشید..ساعت شروع کارتون 2 یا 2 ونیم بعد ظهر و پایان برنامه ساعت 10 و نیم شب بود و باید میخوابیدیم تا فردا برای رفتن بمدرسه صبح زود 2 یا 3 کیلومتر تا مدرسه پیاده روی میکردیم چون اون موقه تاکسی تلفنی نبود..
      خاطرات زیاد دیگری هم از دوره جنگ دارم که بعدها واستون ارسال میکنم..
      درود بر همه دهه شصتیهای عزیز و خاطره انگیز!

    • عرفان

      آقا من واقعا بغض سر گلوم رو گرفته واقعا یادش بخیر قدیما تابستون که میشد میرفتیم از درخت خونه این و اون انگور چیدن و فرار میکردیم یا سر کوچه از صبح فوتبال میکردیم با تا خود شب یا دروازه های همدیگه رو که با سنگ درست میکردیم رو دست کاری میکردیم
      تو ایام مدرسه ها جمع میشدیم خونه همدیگه مشق مینوشتیم
      مهر و صفا بینمون بود
      واقعا یادش بخیر
      قبل از تولد امام زمان پیر و جوون ذوق و شوق داشت از چن روز قبلش وسایل آماده میکردیم که حجله بزنیم بعدشم دعوا بر سر این بود که شبا کی تو حجله بخوابه

    • بدون نام

      یادش به خیر .ممنون که فرصت دادین اینجا خاطرات و یادآوری کنیم.جالب این بود که اون زمان همه چی عالی بود با کمترین امکانات .الان امکانات زیاده ولی اون طور لذت نمیبریم.من دوره ابتدایی یه همکلاس داشتم تقریبا سال 65 کلاس چهارم.این دختره تنبل بود خیلی.هنوز دوره ابتدایی مونده بود.معلم ما هم که یه زن مسن بود و حوصله آنچنانی نداشت و با کوچکترین بی انضباطی به باد کتک میگرفت همه سعی میکردن تکالیف و انجام بدن به غیر از پریوش انگار کتکها اثری نداشت جالب اینکه تا میخورد معلم میزد قطره اشکی از چشمش درنمیامد .حتی سیلی ها و نشگون ها ی معلمون واقعا حرفه ای و دردناک بود و موقع زدن صدای النگوهاش که گوش خراش بود و تا آخر سال هم به تعدادشان اضافه میشد

    • بدون نام

      ادامه از نظر قبلی.
      کاش ماهم مثل پریوش کتک میخوریم که البته میخوریم نه به اون شدت.الان دندانپزشک. یا پزشک بودیم.فکر کنم کتک های معلمون خیلی تاثیرداشته احتمالا دوره راهنمایی و دبیرستان هم به همان شدت کتک خورده بود چون واقعا معلمارو عصبی میکرد حق داشتن بزنن منم بودم میزدم.جالب اینکه خانواده اش هیچ اعتراضی نمیکردن.و کاملا تو اختیار معلما بود .ولی من یه بار عروسک برده بودم کلاس هر وقت میزدی رو صورت عروسک موهاش سیخ میشد معلمون که دید گفت طوری سیلی بهت میزنم که موهای سرت سیخ بشه درست مثل عروسک.معقنه ام و کشید پایین چند تا زد واقعا احساس سیخ سیخ شدن موهامو احساس میکردم بعدشم دلش خنک نشد موهامو کشید

    • آیدین

      یادش بخیر با تمام این خاطرات میشه یه کتاب نوشت، یادش بخیر کتونی میخی میخریدیم میرفتیم فوتبال شب مثل جنازه میومدیم خونه، اون زمان موبایل نبود همه دور هم جمع بودیم صفا بود

    • بدون نام

      همه دست به دست بدیم و ایرانمونو دوباره آبادو شاد کنیم
      البته اگه بگذارن

    • علی

      دمت گرم
      یادش بخیر سال ۶۴ کلاس اول بودم جنگ بود بعضی بچه تهرونیا شمال مدرسه میومدن که جنگ تموم شد رفتن دلم برا خیلیاشون تنگه برا دوستام برا معلمام برا دعواهای بابام برا دهه فجر برا شب عیداش برا سیزده بدراش برا محرمای بی ریاش برا همه چیزای اون موقع اشک ادم در میاد

      یا علی مدد

    • بدون نام

      واقعا يادش بخير آه دلم تنگ شد واسه اون دوران خداييش باهمه كمبودها ؛جامداديهارو يادتونه كه شبيه مداد بود نوكش پاكن بود ودر جا مدادي تراش ؛تازه تو كلاس اول آخر فرمايشات ايت الله خميني پايين نوشته بودن قدس السروشريف الان بعد از اين همه مدت هنوزم تلفظش سخته برام

    • بدون نام

      سلام مريم متولد ٦٣هستم خيلي دلم واسه اون دوران تنگشده با خوندن مطالب دوستان گريم گرفت هممون خاطرات مشتركي داريم من هر موقع ياد اون روزها مي افتم گريم ميگيره طوري كه دختر وپسرم تعجب ميكنن ولي گذر عمر همينه امروز چند سال ديگه ميشه خاطره واسه هر نسلي كه باشيم بسلامتي همه دهه شصتي ها عروسكها عروسكها ...مادربزگ...مادر بزرگ ...هادي....هدي...كجايين موفق باشيد

    • مهلا

      سلام ، یادش بخیر چه روزهایی بود ،
      یادتون میاد وقتی تکلیف ننوشته بودیم معلممون مداد میزاشت لای انگشتمون و فشار میدادواییییی چقدر در میکرد البته م بچه زرنگ بودم اما بیچاره بچه های اخر کلاس هر روز یکیشون یه لنگ هوامیشدن و مداد میزاشتن من موندم اخه چرا مشق، نمینوشتن که فرداش مجبور نشن اون فشار قلم را تحمل کنن ،وای همین که معلم را میدیدن گریه میکردن و میترسیدن اصلا یکیش که یادمه ببخشید میگم خودشو خیس،کرد کلاس ، . .

      پاسخ ها

      • فرزانه

        از بس تو صف نون و نفت و برنج و روغن و قند و شکر و...همه اینا بودیم.مامان ها مارو میذاشتن تو صف و خودشون میرفتن خونه.ولی من مشق ها ممینوشتم اما با جدول ضرب این بلای خودکار سرم اومد.

    • لیلا

      منم سال ۷۲ دنیا اومدم همه اینا رو یادمه

      پاسخ ها

      • کامران

    • بدون نام

      منم دهه 60 ام سال 58 به دنیا اومدم دلم گرفت اشکم هم دراومد. کاش میشد 1 ساعت بریم اون دوران. واااای پر از خاطره بود.دارت بازی ترقه بازی.4 شنبه سوری و بوته.توجه توجه علامتی که میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است ..... اووووووووووووووووووووو

    • آوا

      آره شما یادتون نمیاد چه قدر بغض چقدر گریه چقدر عذاب چقدر چقدر چقدر و الان چهل سالمونم رد شده و هیچی از زندگی نفهمیدیم

    • میم

      سلام .من هم بغض گلویم رو گرفت یاد خونه پدریم افتادم چه صفایی داشت برادرم چند سال از من بزرگتر بود و هر چی دلم می خواست برام می خرید به فاصله خیلی کم از هم پدرم و برادرم رو از دست دادم ا دست دادن عزیز خیلی سخته واقعا دنیا خیلی بی ارزشه

    • میلاد تنها ترین تنهای تنها...

      لعنت به روزگار...نمیدونم کی چه موقع اومد کودکیمونو دزدید باخود برد...چشم باز کردیم دیدیم ازخاب کودکی بیدار شدیم...تو اینده تاریک تو دود ترافیک ظلم...گیر کردیم تو تنهایی تو بیکسی..

    • کامران

      سلام منم همیشه به قدیما فک میکنم به دوستان قدیمی که بعضیا گرفتار پول ومال دنیاشدن بعضی مث خودم که گرفتار قرص مخدرشدم واقعن ای کاش زندگی دنده عقب داشت به زمانی برمیگشتم که شبا باخیال راحت میخوابیدیم و صبح زود باروحیه بیدارمیشدیم فقط افسوس که قدرشو ندانستیم والان باهزارجور بدبختی و فلاکت شب رو به صبح میرسانیم یاخماریم یا افسرده یا اینکه توهم داریم یادش بخیر شب نشینیها دورهمی ها همشون به خاطرات پیوستن

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج