طنز؛ کیتارو با خودت نبر!
خب به سلامتی و میمنت، آقای کیتارو هم به ایران آمد و ناله خناسانی که میگفتند آقاااااا؟ کیتارو؟ تهران؟ ارکستر؟ بام شیب؟ خاموش شد! آقا دارم صحبت میکنم، این سروصداها چیه؟ بله از اتاق فرمان اشاره میکنند که ....
سوشیانس شجاعیفرد در روزنامه شهروند نوشت:
خب به سلامتی و میمنت، آقای کیتارو هم به ایران آمد و ناله خناسانی که میگفتند آقاااااا؟ کیتارو؟ تهران؟ ارکستر؟ بام شیب؟ خاموش شد! آقا دارم صحبت میکنم، این سروصداها چیه؟ بله از اتاق فرمان اشاره میکنند که ناله خناسان هنوز ادامه دارد! راستش دیشب نه پریشب، دستهجمعی رفته بودیم فرودگاه که کمی چشممان را ورزش دهیم! خب مردم تازه از خارج میآیند، هنوز تیریپ آنجا را دارند! درحال کنترل كادر لوفتهانزا بودم که یک نفر را دیدیم که فریاد میزد کیتارو با خودت نبر، هر چی میخوای ببر، ولی کیتارو رو با خودت نبر! رفتیم جلو گفتیم چی شده آقا؟ کی خواسته گیتارت رو ببره؟ گفت گیتار نه، کیتارو! (مطمئنم ویراستار روزنامه تا اینجا همه کیتاروها را تبدیل کرده به گیتار! حالا هم متوجه اشتباهش شده و مجبور است دوباره تبدیل کند به کیتارو! الان هم دارد میخندد!) خلاصه چشمتان را درد نیاورم، گفت گیتار نه، کیتارو، گفتم: داستان چیه؟ گفت بابا یک موسیقیدان ژاپنی را دعوت کردهاند، کیتارو، کیتارو رو که میشناسی، قرار بود من بیایم دنبالش ببرمش هتل، الان دیدم یک عده با دفتر و دستک و خدم و حشم و اینها آمدهاند این را بردند، دیدی جان تو؟ توی روز روشن مسافر رو قاپ میزنند!
گفتم: مرد حسابی ساعت ٢ نصفه شبه، کجا روز روشن! گفت: حالا تو جلو خوانندههای روزنامه آبروی ما رو نبر. پرسیدم: حالا کی آمده بود برای استقبال؟ گفت رئیس دفتر موسیقی! گفتم: چطور برای استقبال از کیتارو بالاترین مقام موسیقی کشور میاد؟ گفت همچین میگه بالاترین مقام! اگر موسیقی توی این مملکت مقام و منزلت داشت که الان بالاترین ردهاش، دفتر موسیقی نبود! یک معاونتی، سازمانی، چیزی میدادند! دفتر موسیقی!
گفتم: مثل اینکه خوب سرت میشه! گفت آره! من کلی با این موزیکسینهای خارجی سر و کار داشتم! گفتم: چطور؟ گفت: آخه الان تازه دارند میان، مقامات با گل و شیرینی و ارکستر اومدند جلوشون. با تعجب گفتم: ارکستر آورده بودند برای استقبال؟ گفت: آره دیگه از این ماشینهای شیشه دودی! گفتم: آهان، اسکورت! خب میگفتی! آره همون ارکستره اسکوورته چیه! ولی کنسرت که تمام بشه کسی اینها را تحویل نمیگیره! حسین علیزاده رو که میشناسی! گفتم: آره، گفت: اسکورت اوکراین آمده بود تهران، یادته؟ گفتم: بله ارکستر اوکراین اومده بود نینوا رو زد! گفت: آره، بعد از کنسرت رئیس ارکستر و زنش و رهبر ارکستر و تنظیمکننده سوار تاکسی من شدند! گفتم: چیییییی میگی؟! گفت: باور کن! میگی نه از پمپ بنزینی میدون فردوسی بپرس! آخه بنزینم تموم شده بود، دیگه شانس آوردم که زیاد بودیم! ماشین رو هول دادند! این رهبر ارکسترشون سیرنکو یک زوری داشت! خلاصه از اون شب من وارد موسیقی ایران شدم!
گفتم: حالا راسته میگن کسی تهیهکننده و برگزارکننده کنسرت را نمیشناسه!
گفت: چی میگی شما؟! کنسرت برگزار کردن که کاری ندارد، چند تا صندلی، چند تا هم ساز و مزقون نواز، یک نفر شجریانخوان! تمام شد و رفت! اصل کار رابطه است! شماها از این ناراحتید که چرا به شما نگفتند کنسرت بگذارید! آب رو بریزید اونجا که نه نه نریزید! بحران آب داریم ما! بزن و بکوب، خبرای خوب داریم ما! مسافر هم گیر نمیاد نصف شبی!
گفتم: کیتارو را آن زمان که برو و بیا داشت نیاوردند؟! حالا از خانه سالمندان برداشتند آوردنش! خودش بنده خدا گفته تپش قلب داشته برای آمدن به تهران! گفت: ببینم، این گفتم گفتنت خیلی آشناست! توی این روزنامهها گفت و شنود نمینویسی؟! خب برادر من، ما وسعمان نمیرسید آن موقع کادیلاک بخریم! الان که ارزانتر از پراید شده وسعمان میرسد! شما حرف حسابت چیست؟! الکی هم ادای «قیاس معالفارق است» نگیر که قیافه «در مثل مناقشه نیست» میگیرم! صبر کن ببینم این خانمه کجا میره! خانم تاکسی؟! دربست؟ خانم ارزونتر میبریم! کجا؟ شمرون؟! رو چشمم! آقا ما رفتیم! بلیت میهمان هم خواستی بیا جلو تالار بهت تخفیف میدم!
حالا داشتم ناله خناسان را میگفتم! گویا کیتارو با گروهش میرود یک روز مانده به اجرا، برای اولینبار با گروه ایرانی تمرین کند، وقتی سازهای برقی و دم و دستگاه صدا و نور را میآورند متوجه میشوند که برق دستگاهها ١١٠ ولت است و برق ایران ٢٢٠ ولت! که خب البته این هم تقصیر دولت قبلی است که زیرساختهای صنعتی - موسیقایی را نادیده گرفته و برق کشور را ١١٠ ولت نکرده بود! هیچی دیگر، تمرین انجام نمیشود! حالا چه عجلهای! شب اجرا جلوی تماشاگران تمرین میکنند! دور هم! صمیمیتر هم هست! آخرش هم مردم کلی تشویق میکنند و درخواست مرغ سحر خواهند کرد!
خب به سلامتی و میمنت، آقای کیتارو هم به ایران آمد و ناله خناسانی که میگفتند آقاااااا؟ کیتارو؟ تهران؟ ارکستر؟ بام شیب؟ خاموش شد! آقا دارم صحبت میکنم، این سروصداها چیه؟ بله از اتاق فرمان اشاره میکنند که ناله خناسان هنوز ادامه دارد! راستش دیشب نه پریشب، دستهجمعی رفته بودیم فرودگاه که کمی چشممان را ورزش دهیم! خب مردم تازه از خارج میآیند، هنوز تیریپ آنجا را دارند! درحال کنترل كادر لوفتهانزا بودم که یک نفر را دیدیم که فریاد میزد کیتارو با خودت نبر، هر چی میخوای ببر، ولی کیتارو رو با خودت نبر! رفتیم جلو گفتیم چی شده آقا؟ کی خواسته گیتارت رو ببره؟ گفت گیتار نه، کیتارو! (مطمئنم ویراستار روزنامه تا اینجا همه کیتاروها را تبدیل کرده به گیتار! حالا هم متوجه اشتباهش شده و مجبور است دوباره تبدیل کند به کیتارو! الان هم دارد میخندد!) خلاصه چشمتان را درد نیاورم، گفت گیتار نه، کیتارو، گفتم: داستان چیه؟ گفت بابا یک موسیقیدان ژاپنی را دعوت کردهاند، کیتارو، کیتارو رو که میشناسی، قرار بود من بیایم دنبالش ببرمش هتل، الان دیدم یک عده با دفتر و دستک و خدم و حشم و اینها آمدهاند این را بردند، دیدی جان تو؟ توی روز روشن مسافر رو قاپ میزنند!
گفتم: مرد حسابی ساعت ٢ نصفه شبه، کجا روز روشن! گفت: حالا تو جلو خوانندههای روزنامه آبروی ما رو نبر. پرسیدم: حالا کی آمده بود برای استقبال؟ گفت رئیس دفتر موسیقی! گفتم: چطور برای استقبال از کیتارو بالاترین مقام موسیقی کشور میاد؟ گفت همچین میگه بالاترین مقام! اگر موسیقی توی این مملکت مقام و منزلت داشت که الان بالاترین ردهاش، دفتر موسیقی نبود! یک معاونتی، سازمانی، چیزی میدادند! دفتر موسیقی!
گفتم: مثل اینکه خوب سرت میشه! گفت آره! من کلی با این موزیکسینهای خارجی سر و کار داشتم! گفتم: چطور؟ گفت: آخه الان تازه دارند میان، مقامات با گل و شیرینی و ارکستر اومدند جلوشون. با تعجب گفتم: ارکستر آورده بودند برای استقبال؟ گفت: آره دیگه از این ماشینهای شیشه دودی! گفتم: آهان، اسکورت! خب میگفتی! آره همون ارکستره اسکوورته چیه! ولی کنسرت که تمام بشه کسی اینها را تحویل نمیگیره! حسین علیزاده رو که میشناسی! گفتم: آره، گفت: اسکورت اوکراین آمده بود تهران، یادته؟ گفتم: بله ارکستر اوکراین اومده بود نینوا رو زد! گفت: آره، بعد از کنسرت رئیس ارکستر و زنش و رهبر ارکستر و تنظیمکننده سوار تاکسی من شدند! گفتم: چیییییی میگی؟! گفت: باور کن! میگی نه از پمپ بنزینی میدون فردوسی بپرس! آخه بنزینم تموم شده بود، دیگه شانس آوردم که زیاد بودیم! ماشین رو هول دادند! این رهبر ارکسترشون سیرنکو یک زوری داشت! خلاصه از اون شب من وارد موسیقی ایران شدم!
گفتم: حالا راسته میگن کسی تهیهکننده و برگزارکننده کنسرت را نمیشناسه!
گفت: چی میگی شما؟! کنسرت برگزار کردن که کاری ندارد، چند تا صندلی، چند تا هم ساز و مزقون نواز، یک نفر شجریانخوان! تمام شد و رفت! اصل کار رابطه است! شماها از این ناراحتید که چرا به شما نگفتند کنسرت بگذارید! آب رو بریزید اونجا که نه نه نریزید! بحران آب داریم ما! بزن و بکوب، خبرای خوب داریم ما! مسافر هم گیر نمیاد نصف شبی!
گفتم: کیتارو را آن زمان که برو و بیا داشت نیاوردند؟! حالا از خانه سالمندان برداشتند آوردنش! خودش بنده خدا گفته تپش قلب داشته برای آمدن به تهران! گفت: ببینم، این گفتم گفتنت خیلی آشناست! توی این روزنامهها گفت و شنود نمینویسی؟! خب برادر من، ما وسعمان نمیرسید آن موقع کادیلاک بخریم! الان که ارزانتر از پراید شده وسعمان میرسد! شما حرف حسابت چیست؟! الکی هم ادای «قیاس معالفارق است» نگیر که قیافه «در مثل مناقشه نیست» میگیرم! صبر کن ببینم این خانمه کجا میره! خانم تاکسی؟! دربست؟ خانم ارزونتر میبریم! کجا؟ شمرون؟! رو چشمم! آقا ما رفتیم! بلیت میهمان هم خواستی بیا جلو تالار بهت تخفیف میدم!
حالا داشتم ناله خناسان را میگفتم! گویا کیتارو با گروهش میرود یک روز مانده به اجرا، برای اولینبار با گروه ایرانی تمرین کند، وقتی سازهای برقی و دم و دستگاه صدا و نور را میآورند متوجه میشوند که برق دستگاهها ١١٠ ولت است و برق ایران ٢٢٠ ولت! که خب البته این هم تقصیر دولت قبلی است که زیرساختهای صنعتی - موسیقایی را نادیده گرفته و برق کشور را ١١٠ ولت نکرده بود! هیچی دیگر، تمرین انجام نمیشود! حالا چه عجلهای! شب اجرا جلوی تماشاگران تمرین میکنند! دور هم! صمیمیتر هم هست! آخرش هم مردم کلی تشویق میکنند و درخواست مرغ سحر خواهند کرد!
پ
ارسال نظر