۱۵۹۲۵۶
۱ نظر
۵۰۲۰
۱ نظر
۵۰۲۰
پ

گفتگو با عمار تفتي، «غفار» سریال عرب نیا

عمار تفتي کارنامه اي پر و پيمان در عرصه سينما و تلويزيون دارد. او کارش را شايد با دستياري در سينما به شکل جدي آغاز کرده باشد. امّا از ۱۱ سالگي با فيلم «ايليا نقاش جوان» (ابوالحسن داودي) پا به عرصه سينما گذاشت.

بانی فیلم: عمار تفتي کارنامه اي پر و پيمان در عرصه سينما و تلويزيون دارد. او کارش را شايد با دستياري در سينما به شکل جدي آغاز کرده باشد. امّا از ۱۱ سالگي با فيلم «ايليا نقاش جوان» (ابوالحسن داودي) پا به عرصه سينما گذاشت.

«نون و گلدون»، «جايي براي زندگي»، «خواب زمستاني»، «مزارشريف» و حتي اثر به پايان نرسيده ناصر تقوايي «زنگي و رومي» در کارنامه سينمايي او ديده مي شوند، امّا قطعاً حضورش در سريال «ميوه ممنوعه» در نقش فرزاد يکي از نقاط عطف کارنامه اوست.

گفتگو با عمار تفتي، «غفار» سریال عرب نیا

بازيگر سريال هاي «گل هاي گرمسيري»، «زيرزمين»، «ساختمان ۸۵»، «شب مي گذرد» و... که اين روزها مشغول بازي در سريال «بي قرار» (که البته نامش به زمستان گرم تغيير پيدا کرد) است به خاطر بازي در سريال «رنگ شک» اولين ساخته فريبرز عرب نيا، مهمان يک فنجان چاي باني فيلم شد تا از کاراکتر غفار در اين سريال و فعاليت هاي اخيرش بگويد:

عمار تفتي اين روزها را چگونه سپري مي کند؟

ـ مشغول بازي در سريالي براي شبکه تهران هستم که روزهاي آخر توليدش را سپري مي کند.

در سريال «بي قرار» با اميرمحمد زند، مريم کاوياني، نيلوفر شهيدي، شهرزاد کمال زاده، علي ثاني فر و... همبازي هستم.

جالب است که پيش از اين سريالي با عنوان «بي قرار» داشتيم!

ـ بله، در تلويزيون کار تکراري زياد داريم.

و جالب تر اينکه فلورا سام تصميم دارد بزودي «بي قرار ۲» را هم که ادامه سريال قبلي اش است را هم کليد بزند؟

ـ (مي خندد) خيلي هم عالي، احتمالاً ما بايد اسم سريال را بگذاريم «بي قرار ۵/۱»!

و پيشنهاد يا قرارداد جديد ديگري...

ـ يک پيشنهاد خوب سينمايي دارم، ولي هنوز چيزي قطعي نشده است.

گفتگو با عمار تفتي، «غفار» سریال عرب نیا

چطور شد پس از مدتها بي کاري و نبودنت بازيگر پروژه فريبرز عرب نيا شدي؟

ـ من با آقاي خوش رزم و دخترش که سابقه همکاري و دوستي قبلي داشتم. يک روز خيلي اتفاقي در اوج بيکاري و آمادگي جسماني...

آمادگي جسماني؟؟!!

ـ (مي خندد) بله من ۷ ماه اول سال ۱۳۹۲ را مجموعاً ۷ جلسه سر کار بودم و تمام زمانم را به ورزش گذراندم.

اين بيکاري ۷ ماهه خواسته خودت بود يا نبودن پيشنهاد کاري؟

ـ به شکل عجيبي پيشنهادي نداشتم. من هم رفتم سراغ ورزش...

تا اينکه فريبرز عرب نيا با «رنگ شک» به سراغ تو آمد؟

ـ بله فريبرز عرب نيا دريچه خوبي را به سوي من باز کرد. او گفت من اصلاً معتقد به نقش کم و زياد نيستم. من هم گفتم بله اينکه خب تعارف است. عرب نيا گفت اين نقش بسيار کوتاه است و قسمت اول کار تمام مي شود. ولي کاراکتر خوبي است، پس انتخاب با تو، برو نقش را در فيلمنامه بخوان و فکر کن! من فيلمنامه را خواندم. به هر حال من بيکاري زيادي را گذرانده بودم و اساساً دلم مي خواست کار کنم. پيشنهاد کار از سوي عرب نيا خيلي اتفاق خوبي براي من بود.

چرا؟

ـ فريبرز عرب نيا، از دوران نوجواني من يا نه همان دوران کودکي که کار بازيگري را شروع کرده بودم دليل محکمي بود که به سينما به شکل يک شغل براي تمام زندگي نگاه کنم.

هيچ وقت با هم سابقه همکاري نداشتيد؟

ـ نه هيچ وقت، جالب است بدانيد من نظرات زيادي از دوستان و همکارانم داشتم که شبيه فريبرز مي خندم، شبيه فريبرز گاهي حرف مي زنم و حتي جنس بازي ام گاهي شبيه او مي شود و از اين نظرات لذت مي بردم؛ براي اينکه بي تعارف فريبرز جزو ستاره هاي نوجواني من بود. من فيلم «سلطان» را در سالي که پشت کنکور بودم، براي اينکه بيايم و سينما بخوانم بيش از ۱۰ ـ ۱۵ بار در سينما ديدم. گاهي ۲ تا ۳ سانس در سينما مي ماندم و «سلطان» را مي ديدم.

همکاري تان که کليد خورد اينها را با خودش مطرح کردي؟

ـ بله... جالب است بداني من آنقدر «سلطان» را ديده بودم که تمام ديالوگ هاي آن کار را حفظ بودم و در آن دوران شب و روزم با ديالوگ هاي عرب نيا سپري مي شد. يادم است در فيلم «مرد باراني» به کارگرداني آقاي ابوالحسن داوودي که اولين تجربه دستياري من در سينما بود، آنقدر ديالوگ هاي «سلطان» را زمزمه مي کردم که بهمن اردلان صدابردار آن فيلم که اتفاقاً صدابردار «سلطان» هم بود يک روز آمد، گفت: بيا من در اين نوار صداي عرب نيا را از فيلم «سلطان» کپي کردم. او يک هديه خوب به من داد. پيشنهاد اين کار از سوي فريبرز يک اتفاق خوب براي من بود. اساساً دوست شدن با فريبرز هم يکي از آرزوهايم بود، پس با خودم گفتم بدون اينکه به نقش و عرض و طولش فکر کنم، حتماً اين کار را انجام مي دهم.

گفتگو با عمار تفتي، «غفار» سریال عرب نیا

فيلمنامه «رنگ شب» را که خود عرب نيا نوشته بود، چطور ديدي؟

ـ در فيلمنامه نقشي وجود داشت که اندازه اش همانطور که فريبرز گفته بود، خيلي کم بود. من تمام فيلمنامه را نخواندم. فقط قسمت اول و بخشي از قسمت دوم (که در سريال روي آنتن تا پايان قسمت دوم طول کشيد) را مطالعه کردم. پس نمي توانم راجع به کل فيلمنامه نظر بدهم، امّا گپ و گفتي که با فريبرز راجع به نقش داشتيم در مورد اينکه؛ اين آدم از کجا آمده، با چه نگاهي، چه کودکي اي را پشت سر گذاشته؟ اهل کجاي اين مملکت مي تواند باشد؟ با چه کاستي هايي به عنوان يک شهروند روبرو بود و اينکه چه مواد مخدري مصرف يا بيزينس مي کند؟ من مهارتي در کار عرب نيا ديدم که آن را تنها با مهدي فخيم زاده تجربه کرده بودم. او متبحر بود در باز کردن زوايايي از شخصيت که حتماً در فيلمنامه نمي تواني آن را پيدا کني!

شايد اين بر مي گردد به اينکه هر دوي اين بزرگواران خودشان بازيگر هستند. بعد از «ساختمان ۸۵ »فخيم زاده براي دومين بار احساس کردم يک دري باز شد و اين غفار با لباس هايش از آن در آمد بيرون با لباس، آرايش، لحن حرف زدن و... و من فقط اداي او را در آوردم! شروع کردم او را تقليد کردن! زواياي جالب را فريبرز براي اين نقش باز کرد که من گره خوردم به شخصيت... جلسه دوم کار بود که فريبرز راش را شب قبل ديده بود و آمد سر کار، رو کرد به من و گفت اصلاً شک نکن که خوب شده! با خودم گفتم هيچ ماست بندي نميگه ماست من ترشه!

فريبرز هم کارگردان کار است، پس نظرش حتماً به خوب بودن کار است. گفتم بيماري عجيب و غريبي دارم و آن اين است که تا خودم نبينم باور نمي کنم. گفت اين بيماري را من هم دارم ولي چاره اي نداري بايد اعتماد کني! گفت دل بده بگذار جلو برويم بهتر هم مي شود! به من گفته بودند تو ۷ تا ۱۰ جلسه کاري در طول ۲۰ روز تصويربرداري، با اين پروژه کار خواهي داشت. امّا من در طول ۳۰ روز تصويربرداري ۲۱ جلسه کار کرده بودم.

يعني کم کم شخصيت، رنگ و لعاب بيشتري در داستان گرفت و عملاً بد من سريال حضور پررنگ تري گرفت؟

ـ بله به سبب اينکه فريبرز هيچ پلاني را به راحتي رها نکرد. سفت و سخت ايستاد پاي کيفيت سينمايي سريالش...

يعني تو سريال «رنگ شک» را در حد يک اثر سينمايي مي بيني؟

ـ من تا کل کار را نبينم، نمي توانم قضاوت کنم به عنوان مخاطب که چقدر اين سريال داراي وجوه سينمايي بوده است. ولي اين را مي توانم بگويم تا آنجا که درگير پروژه بودم (خبر دارم اين سريال نزديك به يکسال طول کشيد) هيچ کجا فريبرز باج نداد، تلويزيوني کار نکرد و ثابت کرد اگر بخواهد تلويزيوني کار کند با وسواس و دقت نظر بسيار سينمايي، سريال مي سازد.

تو فريبرز عرب نيا را يک بازيگر خوب ديدي که حالا پشت دوربين ايستاده و سينما را مي شناسد يا در شکل و شمايل يک کارگردان او را موفق ديدي؟ کارگرداني را اصولاً حس مي کردي؟

ـ پروسه کارگرداني کردن فريبرز براي من جالب شده بود، چون جنس نگاهش را دوست داشتم. سبک کارش را مي پسنديدم. هر کس يک سليقه اي در فيلمسازي و حتي فيلم ديدن دارد. فريبرز با يک سليقه خاص من بازيگر را هدايت مي کرد. اين سبک و سياق هدايت براي من جديد بود. چون مال خودش بود، سليقه او براي من غبطه برانگيز بود به همين دليل خيلي دوست داشتم خودم را در معرض نگاهش قرار بدهم.

به شدت تلاش مي کردم نظرش را در کار جلب کنم و به سليقه اش نزديک شوم. براي هدايت و کارگرداني اش دليل و منطق داشت، تمام تعاريفي که در دفتر از شخصيت به من داده بود پشت کاراکتر در اجرا هم خوابيده بود و اين براي من جالب بود. جالب تر اينکه بدانيد در کار خودش ـ فريبرز به خودش هم باج نمي دهد. يعني براي خودش هم پلان دشوار مي نوشت، تمرين مي کرد تا بتواند آن دشواري را اجرا کند.

گفتگو با عمار تفتي، «غفار» سریال عرب نیا

اينکه کارگردان کار به شکل کامل و سرا پا درگير پروسه فيلمسازي است و تنها روي صندلي کارگرداني نمي نشيند، سرش را زير پرده سياه کند و... نشان از آن دارد او به کارش، سليقه اش و دقت نظرش در کار ايمان دارد. فريبرز آمد براي يک ميني سريال به اندازه يک سريال ۲۶ قسمتي وقت گذاشت و من حس مي کنم خالي از تکنيک هم نبود. آن سختي که به همه آدم ها و خود فريبرز بيشتر از بقيه، در اين کار وارد شد به نظرم قابل دفاع است.

و امّا غفار يک کاراکتر خاکستري که مشخصاً نمونه اي از شخصيت هاي تحت تأثير يک جريان اجتماعي است يک نارسايي، نداشتن، فقدان و...

ـ غفار قرباني طبقه خودش است. چون ديگر اعضاي آن طبقه نيز قرباني هستند. اصولاً آن طبقه، طبقه قرباني هستند، حالا هر کدام به شکلي، به ندرت پيش مي آيد که با دستاويزهاي مذهبي بتوان جان سالم از اين طبقه به در برد. غفار قرباني طبقه خودش است و به نظر من يک دست و پا زدن بي دليل و بي نتيجه هم دراين راستا براي ادامه حيات دارد.

او را خارج از هرگونه قانون و خط و مرز و اعتقاد در زندگي ديدي؟

ـ بله کاراکتر کاملاً جنگلي زندگي مي کرد. در واقع مثل يک درنده در جنگل زندگي مي کرد. اين آدم زائيده جامعه مدرن است به لحاظ رفتار...

در واقع خواص انساني اش را به لحاظ فطرت از دست داده و...

ـ آفرين، هيچ هويتي نداشت غفار، نه مي تواني بگويي چند سال سن دارد، نه مي تواني بگويي چي ديده در زندگي و نه مي تواني بگويي چه دوران کودکي و نوجواني را پشت سر گذاشته است. در زندان بر او چه گذشته، چند نفر را تا به حال قرباني کرده، مادرش که بوده، آيا آغوش مادر تجربه کرده، اصلاً چه شده که او تا اين حد بيمار است؟!

من اين حد از مريض بودن را زائيده جامعه مدرن مي دانم، اگر دقت کرده باشيد، آسيب هايي که مي زند مدرن است، آسيب هايي که مي بيند هم مدرن است. او يک نوع مواد مخدر شيميايي را مصرف مي کند و توزيع مي کند. حرفي که در جمع بندي کار مي توانم بگويم اين است که دوست دارم اين اتفاق رخ دهد. اي کاش تماشاگر با ديدن اين سريال، به خصوص دو قسمت ابتدايي سريال و مرگ غفار يک نفس و آه از سر راحتي بکشد و اگر آدمي دور و اطراف خودش مي بيند که از اين ماده مصرف مي کند، سعي کند به هر شکلي جلوي او را بگيرد و اگر خودش مصرف کننده است يک لحظه بترسد. اگر اين اتفاق رخ بدهد، خيلي خوش به حال من و فريبرز شده است.

بعد از فرزاد «ميوه ممنوعه»، سريال «گلهاي گرمسيري» «ساختمان ۸۵ »با شخصيت کامران و... اين تصور به وجود مي آيد که تو مسير درستي را طي نکردي يا شايد آنطور که بايد انتخاب نکردي چرا؟

ـ امروز که به سينما و سابقه خودم در اين حرفه فکر مي کنم، به اين نتيجه مي رسم که همواره همين طور بود، آن زمانيکه من خيلي منتظر بودم تا يک اتفاق خوب برايم رخ دهد، نشده و شانس از دستم فرار کرده، آن زمان که در اوج نا اميدي منتظر هيچ ماجراي خوبي نبودم و حتي تئاتر خياباني هم اگر پيشنهاد مي شد کار مي کردم و يا اصلاً تغيير شغل مي دادم براي اينکه بتوانم زندگي ام را بچرخانم و بگذرانم کاري به من پيشنهاد شده که با خوش شانسي خيلي خوب از آب در آمده است. نمي توانم بگويم پيش از «گل هاي گرمسيري» آنطور که بايد براي من رقم نخورد،

من پس از آن سريال با راما قويدل سريال «شب مي گذرد» را کار کردم که سريال بسيار خوبي براي شبکه تهران بود هم به لحاظ کارگرداني و هم به لحاظ تدوين، اجرا، موسيقي و حتي بازي ها، ولي اصلاً ديده نشد! در پخش سوم، کار کمي در چهاچوب سريال ديده شد.

غير از اين من سفري ۲ ساله داشتم و مجبور بودم به خاطر پول چند انتخاب اشتباه انجام بدهم. مي توانم بگويم در آن سال دوستان بدترين سو استفاده هاي حرفه اي را از من کردند و من تنها توانستم آن دوران را بگذرانم، همين! در اين سالها نمايش «چاله» را بازي کرده ام که يک اتفاق خوب براي من بود. کار سهيل بيرقي که در آن با انديشه فولادوند و عاطفه نوري همبازي بودم.

و حرف آخر....

ـ من بازي در سريال فريبرز عرب نيا را يک اتفاق خوب ديدم. هميشه سعي مي کنم اميدم را از دست ندهم، روشن باشم، سر حال باشم تا بتوانم احوال خوبم را به يک نقش خوب منتقل کنم تا آنچه بايد را از توانايي هاي خود به معرض نمايش بگذارم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • tara

      ما ابتدا سريال رنگ شك را به خاطر عرب نيا نگاه ميكرديم..گفتيم حتمن سريالش هم مثل بازيش خوبه اما هرچه بيشتر نگاه كرديم بيشتر پشيمون شديم كه ديگه آخرشم ولش كرديم... خيلي بد بود.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج