۳۱۷۲۹۷
۵۰۱۶
۵۰۱۶
پ

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

فصل پنجم سريال بازي تاج و تخت از بعضي جهات با فصلهاي قبلي متفاوت بود: چهاراپيزود اول فصل توسط يك نفوذي ناشناس لو رفت و همان هفته اول منتشر شد، براي اولين بار مارتين ديگر در نگارش اپيزودها نقشي نپذيرفت و سازندگان سريال بالاخره تصميم گرفتند از فلاش بك استفاده كنند.

وب‌سایت ۷ فاز: فصل پنجم سريال بازي تاج و تخت از بعضي جهات با فصلهاي قبلي متفاوت بود: چهاراپيزود اول فصل توسط يك نفوذي ناشناس لو رفت و همان هفته اول منتشر شد، براي اولين بار مارتين ديگر در نگارش اپيزودها نقشي نپذيرفت و سازندگان سريال بالاخره تصميم گرفتند از فلاش بك استفاده كنند. حالا مي دانيم كه مارتين كتاب ششم(بادهاي زمستان / The Winds of Winter) را تا پايان پخش سريال(اگر HBOآن را هفت فصله تمام كند) يعني تا اواسط سال ۲۰۱۸ منتشر نخواهد كرد و اين يعني قضيه از آنچه به نظر مي رسيد و ادعا مي شد جدي تر است..

آنچه اين نوشته درپي آن است اما اشاره اي مختصر به سرخط هاي فصل پنجم است، به اينكه در فصل پنجم چه ديديم و در فصل جديد در انتظار چه هستيم:

هشتم؛ آريا و سراي سپيد و سياه:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

يكي از سردرگم ترين شخصيتهاي سريال و(شايد با كمي جسارت بتوان مدعي شد) حتي كتاب. آريا كه از فصل اول با جكن هكار آشنا شده بود در فصل پنجم بالاخره خودش را به براووس رساند و "سراي سپيد و سياه" / The House of Black and White را پيدا كرد، تحت تعاليمي سختگيرانه پرورش يافت و نهايتا براي انجام اولين آزمون به شهر فرستاده شد. ايراد اصلي آريا نچسبيدنش به بافت كلي دنياي يخ و آتش است: دختر كوچك يك خاندان محترم كه شاهد اعدام به ناحق پدر لردش بوده ولي تصميم گرفته همچون تين ايجرهاي ملوس / خشن تلويزيوني راهي اوديسه اي طولاني و جذاب شود. حالا آريا با ديدن مرين ترنت تمام اشتياقش براي تبديل شدن به عضوي از فرقه "مردان بدون چهره" / The Faceless Men را فراموش مي كند و به هسته سخت ماجرا برمي گردد و صحنه دوران ساز داستان را بالمعاينه جلوي چشم مي آورد و ذكر و دعايي قديمي بارديگر بر دل و زبانش نقش مي بندد: «سر ايلين! سر خائن را برايم بياور.»

آريا به جرم تمرد از فرامين فرقه نابينا مي شود و اكنون دختري بي چشم است كه سوداي بي چهره شدن در سر دارد. مسير بعدي او به سمت كجاست؟ در كتابها او نيز مثل برن و جان در ارتباط با گرگش(نيمريا) معني مي شود.. در سريال اما خيلي معلوم نيست، خيلي مهم هم نيست.


هفتم؛ دورن:

بدترين قسمت فصل پنجم و البته و بالتبع كل سريال. سرزمين دورن از كهن ترين و مهم ترين اقاليم سبعه وستروس است. آنها از طرفي به روينارها مربوط مي شوند(كه از والرين ها هم قديمي ترند) و از طرفي ديگر به ملكه افسانه اي دنياي يخ و آتش يعني نيمريا. آنها در طول هزاران سال نه مقابل اندال ها و نه تارگرين ها و نه هيچ مهاجم ديگري تسليم نشدند: سرخم نكرده، زانو نزده و بيگانه با شكست. درسريال اما پس از حضور حماسي شاهزاده اوبرين درفصل چهارم به يكباره و درفصل پنجم با مضحكه ايلاريا سند و دار و دسته مواجه مي شويم: آنها كه حريف شاهزاده دوران و صلح طلبي اش نمي شوند ميرسلا را گروگان مي گيرند تا بتوانند به اين بهانه لنيسترها را مجبور به شروع جنگ كنند.

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

جيمي و بران براي بازگرداندن ميرسلا وارد دورن مي شوند و پس از ملغمه اي هاليوودي از اكشن و لاس زني سرانجام جيمي به همراه ميرسلا و نامزدش شاهزاده تريستين با سلام و صلوات عازم كينگزلندينگ مي شوند. غافل ازينكه گروه "فمنيستهاي خشن" ميرسلا را قبل از حركت مسموم كرده اند، حركتي كه مي تواند بعد از حمله بوش دوم به عراق جايگاه بعدي در ليست احمقانه ترين نقشه هاي تاريخ را از آن خود كند. اينكه ايلاريا و دختران اوبرين بعد از رسيدن خبر اين ترور فوق هوشمندانه به حاكم دورن چه تمهيدي خواهند انديشيد و به كجا فرار خواهند كرد مي تواند از جذاب ترين بخشهاي فصل شش باشد!


ششم؛ سرسي و جيمي:

سازندگان سريال از همان اول بعضي از تم هاي كتاب را يا درست نگرفتند يا نتوانستند بر وسوسه جذب مخاطب تلويزيوني غلبه كنند. شخصيت سرسي لنيستر بهترين نمونه اين ماجراست: او در سريال زني مستحكم و مغرور است كه همچون يك پري معصوم دريايي عاشق روبرت باراثئون مي شود و وقتي زن بارگي و دائم الخمري عشقش را مي بيند سرخورده و دلشكسته شده و به زني حيله گر و شهوتران بدل مي شود. البته سرسي سريال به خودي خود شخصيت جذابي است. مثلا صحنه گفتگويش با كتلين در فصل اول و آن حكايت مردن فرزند اولش از شاه روبرت را به ياد بياوريد، يا آن صحنه درد دل كردنش با همسر تاجدار و پاتيلش پس از استعفاي تلخ ند بازهم درفصل نخست سريال، يادتان هست چه كمپلكس دراماتيكي دراين گفتگو موج مي زد؟ اينها همه ساخت HBO و كار دست سازندگان سريال است كه درجاي خود خيلي هم خوب ازآب درآمده اند، اما نكته اينجاست كه سرسي لنيستر در دنياي يخ و آتش آدمي ديگر است و ابدا به اين قهرمان مظلوم تلويزيوني بي ارتباط: او از بچگي بيشترين شباهت را به پدر ظالمش تايوين دارد و از لطافت و شيريني يك روح كودكانه/دخترانه بي بهره است.

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

سرسي فقط از سر حسادت و كينه ورزي و خودخواهي به پر وپاي برادر دوقلويش مي پيچد و داستاني مثلا دگرباشانه را با او شروع مي كند كه روح و روان سلحشور و پهلوان صفت جيمي را به مرور درهم مي شكند و او را قانع مي كند كه نسل و نژادش با شرافت و پهلواني بيگانه است و نبايد براي رسيدن به مقامات عاليه شواليه گري زور الكي بزند. چرخش بنيوف و وايز شايد طرفداران سريال را صاحب يك قهرمان زن مستقل و محكم و عاشق پيشه كرده باشد كه مثلا موقع تماشاي "پياده روي شرم" / Walk of Shame عنان احساسات از كف بدهند و حتي آرزو كنند كه اي كاش در كينگزلندينگ حاضر بودند و سپر بلاي علياحضرت ملكه مي شدند، اما طرفداران كتاب پشيزي براي اين سرسي قلابي ذهني ارزش قائل نيستند. بزرگترين آسيبي كه اين قلب واقعيت به دنياي يخ و آتش وارد مي كند از دست رفتن خط داستاني رستگاري سرجيمي لنيستر دركوران سلسله اي از حوادث و اتفاقات عجيب و غريب است، البته سريال قبلا هم تم بي نظير رستگاري را درباره شخصيتهايي چون هاوند و ثئون به باد داده بود.

به هرحال پس از يك فصل انحراف ظاهرا در فصل ششم قرار است به خط داستاني جيمي در كتابها برگرديم، البته نه به كمال: جيمي بايد دست راستش را مي داد تا رستگار شود، همان دستي كه پادشاهش را كشت و از آن مهم تر و شيطاني تر همان دستي كه با نزديك شدن به ناموس پادشاه دومش براي ابد مهر بي شرفي را بر پيشاني اش داغ كرد. در "طوفاني از شمشيرها"(كتاب سوم) جيمي براي محاصره ريورلند و خاندانهاي شورشي اش به آن منطقه لشكر كشيده است. درهمين سفر است كه فرمانده كينگزگارد سر ايلين پين را به عنوان حريف تمريني انتخاب ميكند.

شبي در نزديكي مسافرخانه اي معروف جيمي افسرده و عصبي خاطره اي هولناك را به ياد مي آورد، شبي كه خواهرش او را به اتاق استراحت شاه روبرت مي كشاند و جيمي را ترغيب ميكند تا دركنار پادشاه سياه مست و به خواب رفته اش با ملكه هم بستر شود. جيمي جنوني را مجسم مي كند كه با تصور بيدارشدن روبرت در آن شب كذايي تجربه كرده بود، اينكه باخودش فكر مي كرد اگر شاه او را دراين حالت ببيند چه اتفاقي مي افتد.. پس از حلاجي بيشتر و بيشتر اين كابوس حالا اين سرسي است كه سيبل نفرت شواليه چهل ساله و معلول داستان مي شود. يادآوري اين كثافت كاري جيمي را وادار مي كند كه مست و لايعقل ايلين پين را به تمرين فرابخواند و در محاكاتي تاريك و تلخ و درميان صداي تيغه آخته شمشيرها بر سر شواليه بي زبان و پير چنين نعره بزند: «تا جايي كه من مي دانم تو هم با خواهرم خوابيده اي...»

اكنون سرسي در انتظار روز داوري است و جيمي، آگاه از هرزگي ذاتي خواهرش، درپي جبران مافات و فتح دوباره قله هاي شرف و وفاداري. آيا سازندگان سريال نيز مي توانند قدر اين واپسين فرصتهايشان براي نمايش رستگاري را بدانند و در دوفصل باقيمانده از سرجيمي لنيستر محبوب طرفداران كتاب / جيمي حقيقي اعاده حيثيت كنند؟


پنجم؛ اسوس، اژدهايان و دنريس:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

در شرق سازندگان سريال تنها يك شخصيت وجود دارد: دنريس تارگرين. ملكه اي كه با ادعا و آرزوي بازپس گيري تخت آهنين پدران تاجدارش شروع مي كند ولي به مديريت خليج برده داران و مشخصا "مرين" / Meereen مي رسد. او با هيزدار زولوراك از بزرگان شهر ازدواج مي كند و مسابقات مرگبار بردگان را مجاز مي سازد تا شايد بتواند بر شورش برده داران و نوچه هايشان غلبه كند، اما چيزي كه در انتها نصيبش مي شود تلي از جنازه هاي سوخته و تكه و پاره دوستان و دشمنانش است و اژدهاي خشمگيني كه او را بر فراز "درياي دوتراكي ها" / The Dothraki Sea به سوي ناكجاآباد مي برد. در كتابها اما داستان به كلي متفاوت است: از سويي "گريف جوان" / The Young Griffرا داريم كه به احتمال فراوان ايگون ششم فرزند شاهزاده ريگار تارگرين و بزرگترين رقيب دني در ادعاي تخت آهنين است و از سوي ديگر كوئنتين و آرين مارتل، ويكتاريون و يورون گريجوي، دوتراكي ها و حتي داريو ناهاريس همه و همه در پي دنريس طوفانزاد و سه اژدهايش هستند. چه چيزي بيشتر از انتظار ديدن دروگون جوان اشتياق برانگيز است؟ اژدهاي ارشد دني كه اندك تصاوير منتشر شده از او در فصل ششم بدجوري چشمها را قلقلك مي دهند!


چهارم؛ خاندانهاي شمالي، ثئون گريجوي و بولتن ها:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

واي كه چه آش درهم جوشي! براي درك عمق بلايي كه سازندگان سريال بر سر اين قسمت از داستان آورده اند كافي است نگاهي به لرد بيليش يا همان "انگشت كوچيكه" / Littlefinger بيندازيم: او بي سر وپايي است كه با حيله گري و به كمك دختر احمق و ناپاك تالي ها لايسا، اعتماد اين خاندان را به دست مي آورد و ازين طريق خودش را يه همسر لايسا يعني لرد جان ارين / وزير اعظم شاه روبرت مي چسباند. او درادامه جان ارين را مسموم مي كند و به كمك لايسا نامه اي به كتلين مي نويسد و درآن لنيسترها را مقصر معرفي مي كند تا ند متنفر از لنيسترها را راضي به پذيرفتن مقام وزارت عظمي نمايد.

نقشه پشت نقشه و خيانت پشت خيانت بالاخره او را به هدف بعدي اش كه راه انداختن جنگ و به آشوب كشيدن سرزمين است مي رساند و ازين طريق بالاخره بيليش موفق مي شود براساس كهن الگوي "بيل آوازه خوان" / Bale the Bard(آوازه خواني كه دختري از شمال را مي دزدد و با او فرار مي كند)سانسا را بربايد و با اسم مستعار به ويل منتقل كند. تمام اين مراحل را در چهار فصل پيش ديده و فهميده ايم تا اينكه به يكباره در فصل پنجم سريال سازان تصميم مي گيرند تمام اين داستان را به بادفنا بدهند و انگار نه انگار كه خاني آمده و خاني رفته.

سانسا به عقد رمزي درميايد و به كمك ثئون / ريك از وينترفل فرار مي كند. خاندانهاي مهم شمالي، از "مندرلي"هاي باوفا تا "آمبر"هاي شجاع و از "رايزول"هاي نترس گرفته تا "وول"هاي با ايمان، كه هركدام به نوعي و با نقشه اي جداگانه و پنهان از ديگران درپي سرنگوني بولتن ها و گرفتن انتقام "عروسي سرخ" از آنها و فري ها هستند در سريال به كلي غائبند. درعوض اينجا "برين تارثي" را داريم و آن صحنه جادويي مواجهه اش با شاه استنيس باراثئون را، فكر مي كنيد در فصل ششم و در وينترفل تحت سلطه بولتن ها چقدر مي توانيم منتظر سورپرايز بمانيم؟


سوم؛ جان اسنو، ديوار و وحشي ها:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

جان اسنو را شايد بتوان از معدود نمونه هاي تطابق سليقه خوانندگان كتاب و بينندگان سريال دانست. خط داستاني او از ابتدا تا انتهاي كتاب پنجم تقريبا با خط داستاني اش در سريال تفاوتي ندارد و سرانجام خونينش در فصل پنجم دقيقا همان است كه در كتاب "رقصي با اژدهايان" هم آمده: اسنو فرمانده ديوار مي شود و تصميم مي گيرد وحشي هاي منس ريدر را وارد قلمروي پادشاه كند، اعضاي نايتس واچ اين تصميم را خيانت تشخيص مي دهند و فرمانده شان را كاردآجين مي كنند و نهايتا زمزمه هايي از "گوست" و تمام. آيا اين همه سروصدا حول و حوش جان اسنو به خاطر رخداد عويصه "برج عيش" / Tower of Joy و معماي ولادت اوست يا ايهام و ترسناكي سرزمينهاي هميشه برفي آن سوي ديوار و وايت واكرها، فرمانده جوان و دلاور و سياه پوش ديوار را اين همه محبوب القلوب كرده است؟ آيا در فصل ششم جان اسنويي دوباره زاده شده(ققنوس و خاكستر و اينها) انتظارمان را مي كشد يا تنها قرار است اين مرگ و رستاخيز دوباره تنها هاله هاي ابهام اطراف او را از چيزي كه هست نيز پرحجم تر كنند؟


دوم؛ برندون استارك، كلاغ سه چشم و وايت واكرها:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

نام برندون از جمله اسرآميزترين نامهاي آتش و يخ است: "برندون معمار" / Brandon the Builder موسس خاندان استارك است كه هزاران سال پيش با كمك گرفتن از "كودكان جنگل" / Children of the Forrest ديوار را بنا نهاد و وينترفل را پايه ريزي كرد. از طرفي برادر بزرگتر ند، همو كه با تاخت خشمگينانه و شجاعانه اش به سمت دربار شاه ديوانه و به قصد نجات خواهرش ليانا، نهايتا موجبات شكل گيري شورش روبرت و سرنگوني تاج و تخت صدهاساله تارگرين ها را فراهم نمود نيز برندون نام داشت. داستان براي اين يكي برندون اما زودتر از اسلاف مشهورش شروع مي شود و او اكنون تحت تعاليم يكي از قوي ترين جادوگران اقاليم سبعه يعني لرد "بريندن ريورز" / "لرد بلادريون"(Bloodraven) / "كلاغ سه چشم" و درحال تبديل شدن به يكي از تعيين كننده هاي نهايي دنياي يخ و آتش است.

او قرار است از طريق انتقال روحاني(يا به تعبيري ساده تر تله پاتي) در جلد درختان مقدس شمالي فرو رود و از معبر ادراك آنان گذشته و حال جهان را ببيند و بشناسد و حس كند. از طرفي وايت واكرها و لشكر زامبي هايشان تحت فرماندهي "نايت كينگ"(يك استارك كه هزاران سال پيش فرمانده نايتس واچ بوده و به افسوني، تبديل به شاه وايت واكرها شده است) به سمت مملكت در حركتند. سوال اصلي اين است: آيا برندون قصد نابودي آنها و نجات سرزمين را دارد يا مي خواهد آنها را در راه نجات سرزمين ياري كند؟ بله درست خوانديد، وايت واكرها ممكن است اصلا از قطب هاي خير دنياي يخ و آتش باشند!!


اول؛ استنيس باراثئون:

«بازی تاج و تخت»؛ آنچه دیده‌ایم، آنچه منتظرش هستیم

استنيس را مي توان شاه نقش دنياي جورج آر. آر. مارتين دانست. پس از حماسه سراياني در كلاس و مقياس هومر هيچ نويسنده اي بيشتر از مارتين به خلق يك اوديسه نزديك نشده و استنيس را مي توان فاروق اعظم اين اوديسه دانست. حتي در بين خوره هاي كتاب هم با اينكه هيچكس منكرغول آسايي شخصيت استنيس نيست، اما طرفداران او اندكند. اما سوال اصلي درباره استنيس سريال را مي توان اينگونه پرسيد: آيا سازندگان سريال اصولا از درك تمام و كمال ابعاد متناقض و عظيم اين كاراكترعاجز بوده اند يا اينكه او را كاملا فهميده اند ولي مثل بعضي از طرفداران جدي كتابها از دنيايي كه او نمايندگي مي كند بدشان آمده است؟

استنيس از طرفي يك پيوريتن قرون وسطايي است كه فتيش وظيفه و شرف به مرزهاي جنون نزديكش كرده و از طرفي ديگر يك شخصيت تراژيك شكسپيري است كه سهمش ازين دنيا و مردمانش تنها ناكامي و درد و رنج تقدير شده است. آنچه در پايان فصل پنجم سريال مي بينيم و مقايسه اش با اولين فصل كتاب ششم(منتشره در انتهاي كتاب پنجم تحت عنوان "ثئون") به خوبي اين سردرگمي را عيان مي كند: مردي شكست خورده و پذيرنده كه به قاتل احتمالي اش خوشامد مي گويد يا پادشاهي خشمگين و مقتدر كه غلاظ و شداد احكام و دستوراتش مو برتن آشا/يارا گريجوي، كارستارك ها و بقيه حاضرين در استحكامات شمالي كارهولد سيخ كرده است...

گرچه اين نوشته هنوز از مرگ پادشاه در پايان فصل پنج سريال مطمئن نيست، اما حال كه از موضع يك طرفدار كتابها و در تمامي سطور بالا سازندگان سريال را تخطئه كرده است خودش را موظف مي داند تا بابت انتخاب استيفن ديلن عميق ترين سپاسها را تقديم اچ بي اويي ها نمايد: بازيگر بريتانيايي مهجوري كه شايد خودش هم نمي دانست تقدير او را براي شاه شدن به اين دنيا آورده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج