۳۲۸۵۳۳
۱ نظر
۵۰۲۹
۱ نظر
۵۰۲۹
پ

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

شاید این حکایت شبیه داستان های تخیلی فیلم ها باشد که نوازنده متبحری ناگهان حافظه خود را به کلی از دست می دهد و بعدتر از طریق گوش دادن به آثار ضبط شده خود دوباره آن مهارت از دست رفته را در حد اعلا به دست می آورد.

ماهنامه شبکه آفتاب - علیرضا عشقی: تمام کسانی که در حرفه ای مهارت چشمگیری دارند، مستقیم یا غیرمستقیم، استادی را شاگردی کرده اند و از پیشینیان خود الهام و تاثیر پذیرفته اند، و همین طور به نوبه خود برای نسل بعدی نقش استاد و منبع الهام را بازی کرده اند. نوازندگان و آهنگسازان موسیقی نه تنها از این قاعده مستثنا نیستند بلکه بخشی از هویت خود را نیز از استادان خود می گیرند و بعدتر با شاگردان خود، و آنهایی که از آنها تاثیر پذیرفته اند، شناخته می شوند.

شاید این حکایت شبیه داستان های تخیلی فیلم ها باشد که نوازنده متبحری ناگهان، همچون کامپیوتری که فرمت می شود، حافظه خود را به کلی از دست می دهد و بعدتر از طریق گوش دادن به آثار ضبط شده خود دوباره آن مهارت از دست رفته را در حد اعلا به دست می آورد. این داستان حقیقت دارد و داستان زندگی پت مارتینو یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین نوازنده های گیتار جَز زنده دنیاست.

این نوازنده اهل فیلادلفیا که به تازگی به هفتاد و یک سالگی پا گذاشته، نوازندگی گیتار را از دوازده سالگی فراگرفت. ابتدا به ترومپت علاقمند بود اما پدر کارگرش، که خواننده و نوزانده آماتور گیتار بود، تنها فرزندش را مجاب کرد که گیتار را انتخاب کند. او همراه پدرش به تماشای اجراهای موزیسین های مختلفی می رفت که در شهرشان اجرا داشتند و وقتی سیزده سال داشت وس مونتگمری، اسطوره گیتار جز، را از نزدیک ملاقات کرد.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

او همچنین این شانس را یافت که در سنین پایین جان کلترین را نیز در فیلادلفیا ملاقات کند. پس از ترک تحصیل در پانزده سالگی به نیویورک رفت و در آنجا فعالیت حرفه ای خود را آغاز کرد. وقتی به نیویورک رفت لس پال، که با پدرش آشنایی داشت، به پدر و مادرش قول داد که هوای او را داشته باشد و راهنمایی اش کند. او ابتدا شدیدا تحت تاثیر جانی اسمیت، گیتاریست بنامی که در آن زمان با استن گِتز همکاری می کرد، و وس مونتگمری بود و بعدتر دونالد برد، جان کلترین، یوسف لطیف و موزیسین های دیگری به اینها اضافه شدند.

او کار خود را با نوازندگی گیتار برای گروه های موزیسین هایی همچون ویلیس جسکن، اریک کلوس و لوید پرایس شروع کرد و با نوازندگان ارگِ هَموند زیاد همچون چارلز ایرلند، جک مک داف، جیمی اسمیت، دان پَترسن و ریچارد گروو هلمز همکاری داشت. او از اوایل دهه شصت میلادی بیش از پنج دهه است که در سبک های مختلف همچون هارد باپ، پست باپ، فیوژن جز، سول جز و غیره تحت عنوان نوازنده فرعی و سرپرست گروه فعالیت جدی داشته و تا به حال چهار بار نامزد جایزه گرمی شده است.

نوازندگی پت مارتینو خلاقانه، تکنیکی و با سرعت بالا و دقت زیاد است. او دارای شعور و دانش غنی جمله بندی است. از خصوصیات نوازندگی او سویینگ های بی امان و مضراب زدن های خشن و قدرتی دست راست است. به همین دلیل برای جلوگیری از پاره شدن سیم ها از سیم های ضخیم تر از حد معمول استفاده می کند که صدایی قوی و حجیم به نت های او می دهد. او همچنین از پیشروان موسیقی جز سایکودلیک در دهه هفتاد میلادی محسوب می شود. او در طول دهه های شصت و هفتاد میلادی در ۳۵ آلبوم در مقام نوازنده جانبی حضور داشت و سیزده آلبوم شخصی نیز به نام خود با کمپانی های پرستیژ، میوز و وارنز برادرز منتشر کرد تا اینکه بیماری همچون انقلابی تمام زندگی اش را تغییر داد.

مارتینو مبتلا به ناهنجاری عروقی مادرزاد در مغز بود که در دهه هفتاد میلادی به بیماری آنوریسم مغزی* انجامید. او سال ها دچار سردردهای شدید، سرگیجه و تشنج بود و پزشکان دلیل اصلی بیماری اش را تشخیص نمی دادند. وضع بیماری اش چنان حاد شد که تورم رگ در مغزش به اندازه یک گلابی رسید.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

در ۱۹۸۰ بیماری او را تشخیص دادند و در دو عمل جراحی هفتاد درصد از لوب گیجگاهی چپ مغز او برداشته شد. وقتی از بیهوشی خارج شد دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی آورد و دچار یادزدودگیِ** تقریبا کامل شده بود. او خانواده، دوستان، حرفه اش و حتی خودش را به کلی از یاد برده بود. نه تنها توانایی و مهارتش در نوازندگی گیتار از دست رفته بود بلکه حتی نمی دانست که گیتار چیست و در گذشته گیتاریست بوده و شهرتی داشته است. او در این زمان تنها ۳۶ سال داشت.

این اتفاق بسیار بزرگی در زندگی او و همچون تولدی دوباره بود. از طرفی تا دم مرگ پیش رفته بود و به زندگی بازگشته بود اما از طرف دیگر در ازای بازگشت به زندگی حافظه اش را باخته بود. او که پیش از عمل جراحی برای مدت زیادی درگیر افسردگی عمیق بود اکنون با مشکل بزرگ تری رو به رو بود؛ به واسطه پاک شدن حافظه اش هویتش نیز از بین رفته بود. پیش از همه می بایست خود را باز می شناخت و اولین دو کلمه ای که به یاد آورده بود «من هستم» (I am) بود و به دنبال آن «زنده»؛ من زنده هستم.

در روند بهبود دیدگاه او به زندگی به کلی تغییر کرد. دیگر گذشته ای در کار نبود، پس نیازی به فکرکردن به آن نداشت. آینده نیز مفهومی گنگ و تاریک بود. این تجربه سهمگین به او بینشی داد که او آن را «قدرت اکنون» می نامد. شاید اینکه گذشته و آینده وجود ندارد، و تنها اکنون است که حضوری قاطع دارد، حرفی حکیمانه و کلیشه ای به نظر آید اما برای او واقعیت مسلم زندگی بود.

پت مارتینو پیش از عمل جراحی اش چندین سال مشغول انواع روش های درمانی بود اما عامل اصلی بیماری اش تشخیص داده نشده بود. او چندین سال درگیر سردردهای جانکاه، سرگیجه، تهوع و تشنج بود. بارها تحت شوک های الکتریکی مغزی قرار گرفته بود و زمان زیادی را در بیمارستان بستری بود.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

در تمام این مدت موسیقی تنها چیزی بود که می توانست به آن پناه ببرد و برای مدتی درد بیماری درد درمان را فراموش کند تا اینکه در اجرایی در فستیوالی در فرانسه در مقابل هزاران تماشاچی دچار تشنج شد و دیگر نتوانست به نواختن ادامه دهد. این اتفاق آن قدر برایش ناراحت کننده بود که تصمیم گرفت نوازندگی و اجرا را به کلی کنار بگذارد. به نیویورک بازگشت و باز تشنج و باز شوک الکتریکی و باز بستری و شوکی از همه اینها دردناک تر؛ همسرش نیز از او تقاضای طلاق کرد. اما اینک پس از عمل جراحی، آن تنها اعتیاد تسکین دهنده زندگی اش، موسیقی، را نیز از دست داده بود.

روند بهبود بسیار سخت بود. خیلی روزها حال خوبی نداشت تا جایی ک حتی فکر خودکشی نیز به سرش زد. از طرفی نمی توانست با تصویری که دیگران از او در ذهن داشتند ارتباط برقرار کند، تصویری که با آن کاملا بیگانه بود.

در مصاحبه ای می گوید: «ما فراموش می کنیم که دیگران به آنکه ما هستیم عادت کرده اند و از ما انتظار دارند آنچه [از ما] بهتر می شناسند تکرار کنیم و همچنین انتظار دارند از قواعدی تبعیت کنیم که آنها آن را درک می کنند. پس وقتی تغییری در ما به وجود می آید دیگر ما را نمی شناسند و درک نمی کنند و توقع دارند به آن شخصیت قبلی بازگردیم.» این اتفاقی است که برای او افتاده بود. هرکس از پیش او را به عنوانی می شناخت: گیتاریست، فرزند، دوست، پسرخاله و... عناوینی که همگی از ذهنش پک شده بود. تنها چیزی که کشف کرد و در این نسیان هنوز وجود داشت لذت زیستن در لحظه بود، تنها چیزی که واقعیت داشت.

اما پس از مدتی تصمیم گرفت دوباره به سراغ درمان اصلی دردهایش یعنی موسیقی برود. او که در آن زمان کمتر از چهل سال داشت، با آن وضع روحی متلاطم، می بایست دوباره همچون کودکی بنشیند و از نو ساز زدن بیاموزد و به راستی موسیقی و درک ارزش زندگی در لحظه او را از ورطه افسردگی و چالش فراموشی بیرون کشید.

ابتدا به کمک پدرش دوباره به تدریج با خود و گذشته اش آشنا شد. ساعت ها با پدرش آلبوم های عکس خانوادگی را ورق می زد و پدرش اقوام را به او معرفی می کرد. همچنین ملاقات با دوستان، اقوام و موزیسین هایی که قبلا با آنها همکاری کرده بود به این روند کمک می کرد. از همه مهم تر گوش دادن مداوم به آثار ضبط شده اش بود. پدرش آثار او را با صدای بلند در خانه گوش می کرد. در ابتدا این قضیه برای او بسیار سخت بود، اجبار به گوش دادن به چیزی که قرار بود دوباره به آن تبدیل شود برایش دشوار بود زیرا ارتباطی با خودِ گیتاریستش در گذشته احساس نمی کرد.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

حافظه اش پاک شده بود اما توانایی ضبط دوباره حافظه را از دست نداده بود. همچنین ضایعه مغزی هیچ ناتوانی حرکتی برای او به وجود نیاورده بود. پس با دیدن عکس های خانوادگی و کمک خانواده و دوستان حافظه پاک شده را به تدریج پر می کرد. پس از مدتی بالاخره گیتارش را به دست گرفت. او گیتارزدن را به عنوان راه فراری انتخاب کرد اما مشاهده کرد که این کار چقدر پدرش را خوشحال می کند، درست مانند زمانی که در کودکی گیتار زدن را آغاز کرده بود.

درواقع دلیل رفتن دوباره به سراغ گیتار در آن زمان ربطی به موسیقی نداشت بلکه مربوط به مساله بقا بود. این بار گیتار برای او همچون نوعی اسباب بازی بود که چون کودکی آن را به صورت ماشینی پیچیده با تمام جزییاتش کشف می کرد و نه ابزاری برای خودنمایی، رقابت و کسب شهرت و سابقه. ساز اسباب بازی ای بود برای فرار از رنج شرایط موجود و افسردگی.

او همچنین برای دوباره زنده کردن توانایی های موسیقایی خود از یک کامپیوتر روی میزی اپل مکینتاش ۱۲۸k و نرم افزارهای موسیقی استفاده می کرد. به کمک دوستانش از نرم افزارهایی ساده برای مصور کردن آکوردها و گام ها استفاده می کرد. زمانی که خیلی جوان بود روزی اتفاقی یک کتاب ای چینگ پیدا کرده بود.در صفحه ای از این کتاب تمام ۶۴ حالت مختلف شش خطی های ای چینگ را مشاهده کرده بود و چون با آن آشنا نبود آن شش خطی ها را شش سیسم گیتار و آن ترکیب ها را نت های مشخص شده روی سیم ها دیده بود. او در آینده از چنین تکنیک هایی برای مصورسازی موسیقی به کمک کامپیوتر برای بازآموزی آن استفاده کرد.

روند احیای حافظه حدود دو سال زمان برد. هرچند چابکی و مهارت دستانش را از دست نداده بود، به دست آوردن مهارت لازم برای رسیدن به سطحی که همچون گذشته گیتار بزند سال ها طول کشید. او در سال ۱۹۸۷ با آلبومی به نام «بازگشت» دوباره به دنیای موسیقی بازگشت. البته پس از آن پدر و مادرش هر دو مریض شدند و او تا پس از درگذشت آنها تا ۱۹۹۴ آلبومی منتشر نکرد.

از زمان «بازگشت» تا به امروز ۲۲ آلبوم از او منتشر شده است. مقایسه آثار او قبل و بعدِ از دست دادن حافظه اش نشان می دهد که او توانسته به طور کامل مهارت موسیقایی خود را بازیابد و حتی چیزهای جدیدی به آن اضافه کند. خیلی از صاحبنظرها و موزیسین ها معتقدند مهارت پت مارتینو پس از بازگشتش به موسیقی حتی بهتر و پخته تر شده است. هرچند سبک او دیگر به اندازه گذشته فانکی نیست اما جمله بندی های او به مراتب غنی تر و پخته تر شده است.

پت مارتینو علاوه بر برگزاری تورهای موسیقی در جهان به طور جدی به برپایی سمینارهای موسیقی درمانی، مسترکلاس و کارگاه های آموزش موسیقی می پردازد. او ایده های خاصی درباره آموزش موسیقی دارد و معتقد است برنامه های آموزشی برای پرورش مهارت هاست و نه تحریک استعدادها. و برانگیختن آنها بر گردن خود افراد است. همچنین بر این باور است که آموزش به دلیل زندان کردن هنرجوها در چارچوب ها آنها را از کودک درون خود دور می کند و از کاویدن خیال هایشان باز می دارد.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

به علاوه به نظر او چیزی به اسم استاد و شاگرد وجود ندارد و هر دو آنها یکی هستند. زیر جای شاگرد و استاد می تواند عوض شود و آنها در روند آموزش در ارتباطی دوطرفه از یکدیگر می آموزند. او به ساختارآموزشی باور ندارد و آن را برای آزادانه حرکت کردن هنرجو خشک و سخت می داند، زیرا برنامه های آموزشی بسیار صُلب و انعطاف ناپذیرند و احترام و توجه زیادی طلب می کنند.

در مقابل او به روش های آموزشی اجتماعی باور دارد که در آن آموزش در خلال تعاملی دوستانه بر پایه شفقت و دلسوزی بنا می شود و در آن شرایط ناملایم و دلسردکننده وجود ندارد. مهم ترین چیز را برای هنرجویان داشتن هدف و مقصود می داند. اینکه هنرجو بداند، با آنچه به دست خواهدآورد، می خواهد چه بکند، خواه می خواهد کسب پول و شهرت باشد، خواه هدفی هنری یا معنوی یا هر چیز دیگر، و اینکه در هر مسیر و راهی درس هایی برای آموختن وجود دارد.

او از کودکی از تکلیف خانه خوشش نمی آمد و به جای انجام تکالیف مدرسه، گیتار می زد اما قوتی می بایست از روی تکلیف گیتار تمرین کند، دست به ساز نمی زند. او درباره تمرین کردن می گوید: «من هرگز تمرین نمی کنم، بلکه زیاده روی می کنم. گیتار برای من اعتیاد است. چیزی نیست که بخواهم تمرین کنم تا در آن بهتر شوم. چیزی است که به من داده می شود نه اینکه من آن را طلب کنم... مثل رانندگی کردن می ماند. وقتی یاد گرفتم چگونه رانندگی کنم دیگر لازم نبود تمرین کنم.»

او دیدگاه های فلسفی خاص خود را دارد که به میزان زیادی تحت تاثیر تجربه عمیقی است که از سر گذرانده؛ تجربه ای که باعث شد موسیقی برای او به ابزاری برای لذت بردن به زندگی و انسان ها تبدیل شود: «من گیتاریست نیستم. من موزیسین نیستم. اینها در درازمدت برای من جالب نیست. من به این علاقمندم که پدیده زندگی واقعا چیست».

همچنین در جایی دیگر می گوید: «گیتار برای من چیز مهمی نیست، مهم انسان هایی هستند که به واسطه آن با آنها رو به رو می شوم و به خاطر آن ممنون و سپاسگزارم، زیرا آنها زنده و صاحب حیات هستند. گیتار فقط یک جور دستگاه است.» باز در همین باره در جایی دیگر می گوید: «من خیلی به موزیسین ها احترام می گذارم و آنها را تحسین می کنم، زیرا خودم را موزیسین نمی دانم. علاقه من موسیقی نیست و هیچ ربطی به آن ندارد. علاقه من زندگی خوش است و لذت بردن از هر لحظه زندگی که خودش، هنر است.»

او، در عین حال که شخصیتی معنویت گراست، معتقد است که معنویت باید حاوی خردمندی و تعقل باشد. او بر این باور است که واقعیت چیزی فراتر از آن چیزی است که حواس معمولی ما درک می کند و موسیقی با این واقعیت قرابتی عارفانه دارد. او که در فرهنگی کاتولیک بزرگ شده جهان بینی دست چین شده ای دارد که بیشتر متمایل به عرفان های شرقی است.

پت مارتینو با شنیدن آثار خود، حافظه اش را ترمیم کرد!

پت تینو سه متد آموزشی گیتار جَز تالیف کرده است: اولی کتابی به نام «بیان خطی» (Liner Expression) که شامل فرمول های شخصی او و میان برهایی برای بداهه نوازی و گفت و گوی آکوردی است. متد دوم «نیروی خلاق» (Creative Force) و گفت و گوهای مینور (Conversation in Minor) است.

گفت و گوی مینور از روش های نوازندگی او برای بداهه نوازی است که شامل استفاده از آکوردهای مینور مرتبط با آکوردهای موجود در یک سری آکوردی است. متد دیگر او «گیتار کوانتوم» (Quantum Guitar) نام دارد که بررسی تحلیلی مباحث مطرح شده در نیروی خلاق از وجوه دیگری درباره نظام آکوردها با جزییات بیشتر و استفاده از آنها در بداهه نوازی است. این دو متد آخری هر دو متد ویدیویی نیز دارند. همچنین دو کتاب درباره تحلیل تئوریک متدهای بداهه نوازی و تکنیک های مورد استفاده او در آثارش نوشته شده است.

پس از بازگشت او به صحنه موسیقی فیلم مستندی با حضور پدرش، که نقش مهمی در بهبود او داشت، و موزیسین هایی همچون جرج بنسون، استیو کان، مایکل هجز و امیلی رِملِر به نام «راه گشوده» (The Open Road)، که نام یکی از قطعات اوست، ساخت شد. این فیلم درباره راهی است که مارتینو از دوره ابتلا به آنوریسم تا بازیابی حافظه اش پیموده و سختی هایی که در این مسیر متحمل شده.

همچنین در ۲۰۰۸ مستندی دیگر به همت یک عصب روانشناس انگلیسی درباره او به منظور بررسی علمی روند بهبود و بازسازی حافظه اش به نام «مارتینو بی اعصاب» (Martino Unstrung) ساخته شد. او در این فیلم مورد مجموعه آزمایش های روان شناختی و حتی سی تی اسکن مغزی قرار می گیرد و مصاحبه هایی با خودش و اطرافیانش در این باره وجود دارد. در این فیلم موزیسین هایی چون کارلوس سانتانا، پیت تاونزهند و جان پتیتوچی نیز حضور دارند.

در ۲۰۱۴ در کتاب خودزندگی نامه اش به نام «اینجا و اکنون» (Here and now) با همکاری بیل میلکوفسکی، نویسنده مجله معتبر جز داون بیت، منتشر شد که مارتینو در آن با جزییات درباره کودکی اش، موزیسین های تاثیرگذار بر خود، بیماری اش، دوران بهبود و دوران بازگشتش به موسیقی سخن می گوید. به همراه این کتاب یک مصاحبه ویدیویی طولانی نیز به همین نام وجود دارد که در یوتیوب نیز به طور کامل موجود است.

* بزرگ شدن یا بیرون زدگی دیواره یک سرخرگ به صورت حباب بر اثر ضعف دیواره آن که ممکن است پاره و باعث خونریزی مغزی شود که می بایست به سرعت درمان شود و یکی از راه های آن عمل جراحی باز مغز است.

** Amnesia، ناتوانی در یادآوری تجربه های گذشته.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      خیلی مطلب خوبی بود

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج