۳۷۷۶۹۵
۱ نظر
۵۰۰۶
۱ نظر
۵۰۰۶
پ

طنز؛ این تزریق درنیامده است

آیدین سیارسریع در روزنامه شهروند نوشت:

آن روز در کلینیک اتفاق بی‌سابقه‌ای افتاد. دکتر مشعوف روانپزشک کلینیک که معمولا همه را دعوت به آرامش می‌کند، با کپسول آتش‌نشانی افتاده بود دنبال دکتر عباس و بی‌وقفه فحش می‌داد. دکتر عباس دوان‌دوان خودش را انداخت تو اتاق تزریقات و در را بست. همین‌طور پشت به در ایستاده بود که کپسول آتش‌نشانی وسط در را شکافت و آمد تو. دقیقا مثل آن سکانس معروف «درخشش» با بازی جک نیکلسون. عده‌ای از پزشکان دکتر مشعوف را از پشت گرفتند و بردند و آرامش کردند.
متأسفانه عباس ماند در اتاق تزریقات و ور دل من تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. گفتم: باز چه کار کردی با این بنده خدا؟ گفت: هیچی به جان تو. این مرده خودش دیوانه‌ست، نمی‌دونم کی بهش مدرک روانپزشکی داده! گفتم: باز رفتی جاش نشستی واسه مریضاش نسخه پیچیدی؟ گفت: آقا انصافا، خداوکیلی، ناموسا شما که خودت دستت تو کاره تصدیق نمی‌کنی که تأثیر اسطوخودوس و خارشتر بیشتر از این قرص‌های شیمیایی است؟ گفتم: اوکی ولی نباید تو کار بقیه دخالت کنی. گفت: تقصیر من نیست! جامعه خشن شده. گفتم: رو هوا حرف نزن. کی گفته جامعه خشن شده؟ الان شما شغل من رو نگاه کن: تزریقات! شغل خشنیه ولی هیچ خشونتی درمن نمی‌بینی.
دکتر عباس می‌خواست از تئوری‌اش دفاع کند که یهو مسعود فراستی آمد تو اتاق. کیسه فریزر حاوی دارو را انداخت روی میز و خودش هم نشست روی تخت. یک نفسی بیرون داد و گفت: تزریقات محیط بدی است و حوصله سر بر. ادعای درمان دارد ولی ناتوان از درمان است و تزریقاتچی عقیم است، هم در ترساندن، هم در زدن و هم درکشیدن. بعد یک نگاه رقت‌باری به من انداخت و گفت: دکترنما، میرزامقوای بی‌هویت، سوزنی سمرقندی! نگاه متعجبی به عباس کردم و گفتم: دکتر جامعه واقعا خشن شده. عباس که ترس کاملا در نگاهش مشهود بود، گفت: من میرم پایین، پیش دکتر مشعوف بیشتر در امانم.
رو به فراستی گفتم: استاد لطفا دراز بکشید تا من دارو رو آماده کنم. فراستی گفت: تزریقاتچیِ ما با خواباندن مریض و با وعده دروغین سوزن سعی دارد فضای فرم‌زده خود را با پرت و پلاگویی توجیه کند. این یعنی چه؟ یعنی هیچ. یعنی مقوا. آمپول‌زن در این‌جا در بهترین حالت یک دستگاه تست قند است نه بیشتر. بعد خودش دراز کشید و وقتی مرا مشغول آماده کردن سرنگ دید، گفت: درنیامده! من که کاملا هول شده بودم، فکر کردم با بازی من(!) مشکل دارد.
گفتم: استاد من که هنوز کاری نکرده‌ام. چی درنیامده!؟ اشاره به لباسش کرد و گفت: درنیامده... تکلیف بیمار چیست؟ یا باید به بازی کثیف آمپول‌زن تن بدهد یا در نقش اکسسوار صحنه به تماشای سرنوشت نکبت‌بار خود بنشیند. مرده‌شور میزانسن را ببرد. گفتم: استاد من جسارت نمی‌کنم. خودتون زحمت بکشید. گفت: نمایش مضحکی از شرم و آزرم. بهانه‌ای برای انفعال. وقتی آماده برای تزریق شد، من دیگر هول کرده بودم و دستم می‌لرزید. گفت: آمپول‌زن، آمپول‌زن بدی است. بلاتکلیف است و بسیار گنگ. در نتیجه بی‌اثر. بین زدن و نزدن مانده. تزریقاتچی چنان ماقبل ماموت است که گویی اجدادش تزریق را از پشه‌های مالاریا آموخته‌اند. بد، مغشوش، مخدوش و درازگوش.

دقیقا یادم نمی‌آید که چه اتفاقی افتاد که یهو فریاد فراستی به هوا رفت، ولی می‌دانم بعد از آن روز دیگر همان تزریقاتچی لطیف آرامِ مسالمت‌جو نبودم!

پی‌نوشت: پایان‌بندی عقیم، خام، معیوب، بی‌پدر و مادر، فرو رفته، عوام‌زده و در یک کلام لاطائل است. نویسنده کنترل روانی ندارد ولی گناه دارد. با همه اینها سوال این است: مگر مجبوری بنویسی؟ (فراستی در پرده آخر)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      برترین ها اینا به نظر من طنز نیست ، هجونامه های فراستیست. راست میگم به خدا

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج