۴۱۴۷۸۵
۲ نظر
۵۰۵۹
۲ نظر
۵۰۵۹
پ

این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است

«بچه رُزمري» نوشته آيرا لوين چندي پيش با ترجمه محمد قائد در نشر كلاغ منتشر شد و در فاصله‌اي كمتر از يك سال، در پاييز امسال به چاپ دوم رسيد.

روزنامه شرق: «بچه رُزمري» نوشته آيرا لوين چندي پيش با ترجمه محمد قائد در نشر كلاغ منتشر شد و در فاصله‌اي كمتر از يك سال، در پاييز امسال به چاپ دوم رسيد. اين رمانِ خواندني به‌خاطر اقتباس رومن پولانسكي از آن نيز شهرت دارد و حتا شهرتِ اين اقتباس حتي از خود رمان لوين نيز بيشتر است. اما ترجمه فارسي آن به‌قلمِ محمد قائد: همين كه نام قائد به‌عنوان «مترجم» بر كتابي بيايد، اهلِ كتاب را كنجكاو خواهد كرد كه چه چيز او را كه بيشتر متن‌هاي تاريخي ترجمه كرده است، به ترجمه رمان كشانده است.
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
خودش مي‌گويد «فیلم رومن پولانسکی توجه مرا به این رمان کوچک، یا داستان کوتاه بلند، کشاند.» قائد اما، به ترجمه رمان بسنده نكرده است و به‌سياق ديگر آثارش، از تأليف و ترجمه، مقدمه‌اي بر كتاب نوشته است همراهِ نقد و نظراتش درباره اين رمان و برگردان آن به فيلم. او البته در امتداد دغدغه‌هاي فرهنگي‌اش، مقدمه «بچه رزمري» را با اتصالي كوتاه به وضعيت ادبيات كلاسيك و خوانده‌شدنِ آثاري از اين‌دست مي‌پردازد و از تبارِ آثار ادبي و اقتباس‌ها نيز نمونه‌ها مي‌آورد و صورت‌بندي تازه‌اي به‌دست مي‌دهد.
«مي‌گويند اثر کلاسيک را کمتر مي‌خوانند و بيشتر درباره آن حرف مي‌زنند: نگاه کنيم به آثار افلاطون و ابن‌سينا و نيوتن و به جنگ‌وصلح تولستوي. جماعت کتابخوان وقتي هم به اثر کلاسيک توجه مي‌کنند حوصله متن طولاني و قديمي ندارند و يکي، دو ساعت تماشا را ترجيح مي‌دهند. خواندن اثري پرحجم و ماندگار مانند بينوايان که هرچند سال يک‌بار فيلمي از آن ساخته مي‌شود به چيزي بيش از حوصله نياز دارد - طاقت مي‌طلبد. اما گاه، برعکس، حتي وقتي کتابي بسيار فروش مي‌کند ممکن است برگردان تصويري‌اش ماندگار شود و اصل متن از يادها برود. رمان نسبتا مختصر بچه رزمري و فيلمي که رومن پولانسکي، کارگردان لهستاني‌تبار در آمريکا بر اساس آن ساخت از دسته اخير است.»
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
خب، تا اينجاي كار قائد موقعيت «بچه رزمري» را در ميان آثار اقتباسي معلوم كرده و بعد روايت خود را از اين رمان و فيلمِ آن به‌دست مي‌دهد و بدون آن‌كه جانبِ يكي از اين دو را بگيرد، خصوصيات هركدام را برمي‌شمارد. «بچه رزمري، رماني كوتاه يا داستاني بلند، گرچه پرفروش شد، در حيطه ادبيات جدي جايي نيافت. ويراستار و منتقدي آمريكايي در كتاب جامعش درباره ادبيات وحشت آن را شاهكاري اصيل خواند اما بعيد است زماني در كلاس ادبيات انگليسي مطرح شود، و پس از گذشت چند دهه ردي از ترجمه آن به زبان‌هاي ديگر نمي‌بينيم.»
قائد تأكيد مي‌كند كه موضوع رمان «اديب‌پسند» نيست، اما تا حدي هم چوب موفقيت برق‌آساي خود را خورده است. «بچه رزمري» در سال ١٩٦٧ كه منتشر شد، چيزي بيش از چهارميليون نسخه در آمريكا فروش رفت و سرآمد داستان‌هاي ترسناك آن دهه شد. روايت قائد از رمان «بچه رزمري»، جز اين اطلاعات و داده‌ها شامل چندين‌وچند نكته تازه و درخور تأمل است. يكي اينكه قائد، اين رمان را در بافت ادبيات مي‌نشاند و ارتباطي بينامتني را در آن شناسايي مي‌كند. او معتقد است به‌لحاظ مضموني پيوندهايي ميان «بچه رزمري» با دو اثرِ ادبي مطرح ديگر؛ «فرانكنشتاين» و «فاوست» هست.
بعد «بچه رزمري» را با وضعيت آمريكاي آن روزگار مي‌سنجد، اينكه رمان به‌طرزي شوخ‌طبعانه به جامعه فرقه‌باز آن زمان آمريكا كنايه مي‌زند. «نگاه آميخته به پوزخند به فرهنگ اسرارآميز فرقه‌هاي عجيب‌وغريب شايد يكي از دلايل مهجورماندنِ رمان در خارج از آمريكا باشد. قصه سفر شيطان از دوزخ به آپارتماني در منهتن براي توليدمثل، هرچند واقع‌گرايانه پرورانده شده باشد، در جاهاي ديگر دنيا كمتر به نظر جالب مي‌رسد، همچنان كه در كمتر جاي دنيا جز آمريكا كسي دنبال قصه حضور موجودات فضايي در ميان مردم كوچه و خيابان مي‌رود.»
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
در اين نگاهِ اجتماعي به داستان، قائد از تك‌مضراب‌هاي فرهنگي و اجتماعي در ميان داستان مي‌نويسد و نيز از تبار و خاستگاه «رزمري سروزبان‌دار و بسيار باهوش و داراي سيماي چشمگير» و «زن دنياديده و نسبتا مالدار همسايه» و «هاچ، نويسنده داستان‌هاي كودكان و مشاور خيرخواه رزمري كه به دختر شهرستاني كمك مي‌كند خانم شهريِ همه‌چيزداني شود» و ديگران. در قياس ميان رمان و فيلم هم، قائد مي‌نويسد، با وجود پرداخت واقع‌گرايانه و لحن مطايبه‌آميز نويسنده، پايان داستان نوعي بن‌بست است، از اين نظر كه خواننده را ناچار مي‌كند بپذيرد حق با رزمري بود و شيطان وجود جسماني دارد. اما پولانسكي توانسته است راهي براي خلاصي از اين بن‌بست بيابد. «اجراي تصويريِ داستان به‌عنوان يكي از بهترين نمونه‌هاي ايجاد تعليق ميان واقعيت و وهم بسيار موفق از كار درآمد.»‌

«رُزمري و گاي وودهاوس قراردادي براي يک آپارتمان پنج‌اتاقه در خانه‌اي سفيد با اضلاع منظم هندسي در خيابان پنجم امضا کرده بودند که از زني به نام خانم کورتِز خبر رسيد آپارتماني چهاراتاقه در ساختمان برمفورد خالي شده است. برمفورد عمارتي است قديمي، سياه‌رنگ و عظيم، با آپارتمان‌هايي تودرتو با سقف‌هاي بلند، که براي شومينه‌ها و ريزه‌کاري‌هاي انگليسي قرن‌نوزدهمي‌اش شهرت دارد. رزمري و گاي از زمان ازدواجشان براي اجاره‌کردن يکي از آنها در نوبت بودند اما سرانجام دل کندند.» ساختمان برمفورد شهرت بدي داشت. هاچ، از دوستان رزمري به آنها گفته بود كه جز آدم‌هاي معروف، چند آدم عجيب‌وغريب هم آنجا زندگي كرده‌اند، خواهران ترنچ‌، كه دو خانم محترم عصر ويكتوريا بودند و گاه آدم مي‌خوردند!
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
آدريان ماركاتو كه در كارهاي جادوگري بود و در دهه ١٩٨٠ با اين ادعا كه شيطان را احضار كرده، سروصدايي به‌پا كرد و گويا سرانجام در سرسراي ساختمان برمفورد كشته شده بود. براي همين‌ها هاچ كوشيده بود متقاعدشان كند كه ساختمان برمفورد، «منطقه خطر» است. اما چرا «بچه رزمري» سرآمد داستان‌هاي ترسناك شد و چه تفاوتي با ديگر داستان‌هايي از اين سنخ داشت؟ قائد معتقد است کار راهگشای آیرا لوین در اين بود که ماوراءطبیعه و جادوی سیاه را از قصرهای دورافتاده‌ بالای تپه و میان کاج‌های انبوه و خانه‌های تاریک و سایه‌روشن وهم‌آور سرداب‌ها و راهروهای طولانی و غژغژ درهای بزرگ سنگین و شعله لرزان شمع و هوهوی باد و زوزه گرگ‌ها و رعد‌وبرق به نشیمن آپارتمان‌های شیک محله مرفهان آورد.
«اتاق نشيمن آدم‌هايي عادي و حتي کسالت‌بار و مضحک». از قرار معلوم در رمان، برخلاف فيلمِ پولانسكي قدرت طلسم و جادوي سياه واقعيت دارد، درعين‌حال براي كابوس‌هاي رزمري شواهدي ارائه مي‌دهد كه توهمات ادراكي او را تأييد مي‌كند. انگار كه «راوي از خواننده بخواهد چيزي را باور كند كه خودش هم باور ندارد و زيرلبي پوزخند بزند.»

رمانِ «بچه رزمري» كه اخيرا در فاصله‌اي كوتاه از چاپِ نخست آن به چاپ دوم رسيد، در نشستي با حضور مترجم آن، محمد قائد به نقد گذاشته شد. در اين نشست جز نقد رمان، نسخه سينمايي آن نيز اكران شد و بررسي تطبيقي فيلم و رمان در روز شنبه، اول آبان در سري نشست‌هاي مؤسسه فرهنگي آپ‌آرت‌مان انجام گرفت. رمان «بچه رزمري» در زمان انتشار نظرات متفاوتی را برانگیخت.
برخی آن را دعوت به شیطان‌پرستی فهم کردند و برخی آن را انتقاد و موضعی در برابر این فرقه‌ خواندند. خودِ لوین نيز به‌طعن رمان را از عوامل رواج بنیادگرایی دانست: «احساس گناه می‌کنم که بچه رزمری منجر به ساخته‌شدن آثاری از قبیل جن‌گیر و طالع‌ نحس شد و یک نسل را در معرض اعتقاد به وجود شیطان قرار داد. گمان می‌کنم بدون این کتاب‌ها بنیادگرایی تا این حد قوت نمی‌گرفت». اينجا نيز ترجمه رمان شش سال منتظر مجوز ماند زيرا به‌زعم بررسان در مورد «شيطان‌پرستي» بود و بعدها لابد با خوانش ديگري مجوز گرفت و در نشر كلاغ منتشر شد. در ادامه بخش‌هايي از نقدونظرات نشست اخير آمده است.

شيطان‌پرستي و شش سال انتظار!

محمد قائد: در مقدمه کتاب «بچه رزمری» آورده‌ام، رمان‌هایی که از روی آنها فیلم ساخته می‌شود، بعد از فیلم فراموش می‌شوند. حرف من اينجا ایجاز مخل بود، زيرا فقط در مورد «بچه رزمری» اين اتفاق نيفتاده است. بسیاری از فیلم‌های مشهور، رمان‌های فراموش‌شده‌ای هستند و فقط یک اسم از آن‌ها باقی مانده است. بسیاری از فیلم‌های هالیوود براساس داستان‌های کوتاهی ساخته شده‌اند که در مجله‌ای چاپ شده است. مانند «ماجراي نيمروز» يا «صلات ظهر» كه از رماني فراموش‌شده ساخته شده‌ است يا فیلم «صبحانه در تیفانی». اين سرنوشت قالب آثار نوشتنی است که وقتی به فیلم برگردانده می‌شوند، از يادها مي‌روند.
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
امیدوارم علمای سینما و منتقدین در ایران هم اين‌جور كاركردن را تشویق کنند تا از روی نوشته‌ای که قبلا چاپ شده است، فیلم بسازند تا بشود خیلی چیزها را اصلاح و بهتر کرد. به‌عنوان‌مثال، در مورد «بچه رزمري»، پايان فيلم به‌مراتب بهتر از کتاب است. در فیلم تقريبا از چشم‌های زرد، چنگال‌ها، شاخ و دُم شیطان در رمان، خبري نيست. همه‌چيز در ابهام مي‌ماند، واقعا نمی‌دانیم که آیا یک خانم باردار، به دلیل تغییرات شیمیایی در بدنش، دچار پارانویا و بدگماني شده يا راز ديگري در ميان است.
اين را هم بگويم كه وقتی فیلم را تماشا می‌کنیم یاد دوران ریچارد نیکسون یا قضايايي مانند واترگیت می‌افتیم و آن جمله حکیمانه‌ای که آن‌روزها سر زبان‌ها افتاد كه «پارانوئیك‌بودن خیلی بد است اما پارانوئیك‌نبودن خیلی بدتر است.» يادم مي‌آيد از محمود دولت‌آبادی پرسیدم، چرا فیلم «خاک» را نپسندیدی؟ گفت، من از لمپن‌بازی خوشم نمی‌آید.
حالا فکر می‌کنم در حاشیه اين حرف او، بتوانم این مسئله را بگویم که یک‌مقداري از آن لمپن‌بازی شاید به صنعت دوبله ما برمی‌گردد. در ايران همه شكايت دارند كه آن فيلم، نوشته من نبود! اما در مورد رمان «بچه رزمری»، وقتي نمونه چاپي آن را به کمپانی پارامونت رساندند، آن کمپانی رمان را خرید و من هيچ‌گاه نشنيدم كه لوين صحبتي كرده باشد كه اثر مرا بردند و خوردند و زدند داغون كردند. اما اينجا، اكثرا داستانِ هر كس را كه وقتی فيلم مي‌كنند، فغان و فریاد به هواست که اثر من را نفهمیدند و نابودش کردند.

و اما درباره كتاب و فيلم: رمان «بچه رزمری» از زمان دانشجویی در اموال من باقی مانده بود تا اينكه دوست ناشر ما، آقاي بردايي از من كاري خواست برای چاپ‌کردن، گفتم چنين كاري هست و ايشان هم اظهار علاقه كرد. وقتی رمان را به ارشاد بردند، خورد به سدِ مميزي و شش سال رمان خوابيد و بعد ناگهان اجازه چاپ رمان صادر شد و رمان به چاپ رسيد.
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است

تمام دیالوگ‌های فیلم، دیالوگ‌های کتاب است. جملات هم همان‌هاست، اما صحنه‌هايي هم در فيلم حذف شده است. پولانسکی تمام جزئیاتِ فيلمش را از خودِ رمان درآورده، ولی واقعیت این است که نشان‌دادن جزئیات در فیلم بیش از این، به دلیل محدودیت زمانی میسر نبوده است. وقتي جان كِندي را ترور كردند، در آمريكا مدام تكرار مي‌شد كه رئيس‌جمهورِ كاتوليك...
اما الان سال‌هاست كه در آمريكا در اين مورد اصلا بحثي نمي‌شود و اجماعي اجتماعي وجود دارد و كاتوليك‌بودن يا نبودن ديگر مسئله نيست. در رمان، وقتي گاي زهدان همسرش را اجاره مي‌دهد، پاپ هم در شهر حضور دارد. در ميدان شهر، روزنامه‌ها دست به اعتصاب زده‌اند، خبررسان‌هاي شهر اعتصاب كرده‌اند و به‌نوعي مطايبه به ميان مي‌آيد كه همزادِ پاپ هم به اينجا مي‌آيد تا يك فقره كودك ايجاد كند تا نسلش ادامه پيدا كند.

آنچه از كتاب درك مي‌كنم این است که نه وارد بحث خیر و شر می‌شود و نه اصولا موضوع را جدی می‌گیرد. یعنی به موضوع همان‌قدر توجه می‌کند که به بقیه عناصر زندگی اجتماعی مانندِ حركت آدم‌ها در جغرافيا و در طبقات اجتماعي يا همان ساختمان برمفورد كه از نظر رزمري هم قديمي است و هم شيك و مهم‌تر اينكه چند آرتيست در آنجا زندگي مي‌كنند و مي‌خواهد با آنها ارتباط داشته باشد تا پيش برود.
اما به نظرم لوین چندان در مسئله خير و شر وارد نمي‌شود و تصور نمي‌كنم با تمام قوا فكر خود را متمركز كرده باشد روي اين مسئله كه خير و شر و پيروزي خوبي يا بدي در داستان و جهان. اما انباشت شر اين‌قدر زياد شد كه همسر باردار پولانسكي را تكه‌تكه كردند و غلظت شر چنان زياد مي‌شود كه ممكن است آدم بزند زير خنده. اما به نظرم لوين به‌طور جدي وارد مباحث فلسفي شر نمي‌شود و به‌عبارتي استنباط من اين نيست كه لوين با تمام قوا در وجه فلسفي يك طرف قضيه را بگيرد.

عادي‌شدن شَر

روبرت صافاریان: يادم است هیچکاک گفته بود، هیچ‌موقع از رمان‌های خیلی‌خوب و کامل فیلم نسازید. چون رمان‌هاي مهم و كلاسيك چون «جنگ‌و‌صلح» يا آثارِ استاندال این‌قدر دقیق هستند که خود‌به‌خود به اقتباس‌ها لطمه می‌زنند. ما معمولا اين اقتباس‌ها را كه مي‌بينيم احساس می‌کنیم شخصیت‌ها درنيامده‌اند و يا اتفاقاتي حذف شده‌اند. یکی از این فیلم‌ها «پرندگان» هیچکاک است که براساس رمان پرفروش دافنه دوموریه ساخته شده يا همين فيلم «بچه رزمري» كه از رماني پرفروش اقتباس شده است. بنابراين شايد بشود روي رمان‌هايي از اين‌دست كه نوشته نشده‌اند تا سده‌ها بمانند، براي اقتباس بهتر كار كرد. فیلم «بچه رزمری» نيز قوی‌تر از رمان است و اقبال بيشتري هم داشته.
کوچک‌ترین دلیل آن می‌تواند این باشد که ما در دو ساعت رمان را نمی‌توانیم بخوانیم، اما فیلم همه چیزهای اساسی رمان را در اين زمان فشرده جمع کرده است. مهم‌ترین نكته فيلمِ «بچه رزمريِ» رومن پولانسکی، قصه‌گویی آن است. فيلم در طول روايت دقیق و آرام هر چيزي را كه لازم است به مخاطب نشان مي‌دهد تا به نقطه اوج برسد و در پايان مخاطب حس مي‌كند بدون اين روند، نمي‌توانسته به چنين پاياني برسد.
فيلم در دو سطح خیلی خوب عمل می‌کند، يكي روان‌شناختی است و طرح موضوع اضطراب‌های دوران بارداری، كه از طريق شخصیت رزمری و حس ناامني موجود در فيلم، اتفاق مي‌افتد. رومن پولانسکی، مسئله شر را در زندگی خود يا به‌اصطلاح با پوست و گوشت خود تجربه کرده است، در هولوكاست بوده، مادرش در يكي از اردوگاه‌ها كشته شده و خودش هم فلاكتي كشيده تا توانسته به جايي برسد.
این رمان ترسناک تر از «جن گیر» و «طالع نحس» است
ازاين‌رو وقتی از شر صحبت مي‌كند، می‌داند چه می‌گوید. بنابراين شناخت شر در او به جایی رسیده که حتی کمی خنده‌دار شده است. در «بچه رزمري» هم شیطان‌پرستان ديگر آدم‌های عجیب‌و‌غریبی نیستند و به‌نظر مي‌رسد اين تلقيِ پولانسکی است كه در رمان به اين روشني وجود ندارد. يعني موضوع فیلم همان موضوع كتاب است، دست‌كم در مورد اسطوره مسيحيت، اما تِم كار از آنِ خود پولانسكي است و آن عادي‌ساختنِ شر است. به‌هرحال پولانسكي از آيرا لوين شناخته‌شده‌تر است، بیوگرافی پولانسکی را خوانده‌ایم و فیلم‌هایش را ديده‌ايم. او را مؤلفي مي‌شناسيم با چندين‌وچند فيلم، درحالي‌كه از آیرا لوین چنين شناختی نداریم. ما براي درك و دريافت اثري از يك مؤلف، مجموعه آثار او را به‌عنوان متني بزرگ در نظر می‌گیریم و هر اثر را با توجه به آن مي‌فهميم. اما در مورد آیرا لوین فاقد چنين متني هستيم.

خب، ژانر وحشت اصولا داراي يك هيولا است. در ابتداي كار هيولاي ژانر وحشت، هميشه فردي خارجي يا مهاجر بوده است يا آدم‌هاي فقیر يا يهودي و اين‌دست آدم‌هاي حاشيه‌اي، اما به دهه شصت كه نزديك مي‌شويم «هيولا» ديگر فرد يا امر خارجي نيست، مي‌تواند آمريكايي باشد يا حتا به موجودي معصوم تبديل شود، مثلا يك كودك. در اين تلقيِ تازه نوعي راديكاليزم هست كه نشان مي‌دهد شر، ديگر چيزي آن‌ طرف ما و جهان ما نيست بلكه در خودِ ما است. بنابراين مي‌توان داستان تولد شيطان و مبدأ جديد تاريخ را همان‌قدر باور كرد كه داستان‌هاي ديگر را.

اجحاف در حق رمان

رضیه انصاری : آن‌طور كه از عنوانِ كتاب، «بچه رزمري» برمي‌آيد بيش از همه بحث و تمركز بر روي شخصيت «رزمري» است و بعد بحث اينكه آيا اين بچه شيطان است يا نه. در مورد اقتباس‌ها هم خب، همواره متن اولیه‌ای درکار بوده، حتا اگر رمان نسبت به فیلم کمی مظلوم واقع شده باشد. به‌هرحال داستان «بچه رزمري» به طور مشخص تاريخ و جغرافيا دارد: نوامبر ١٩٦٥، منهتن و نيويورك و تمام اتفاقاتي كه به‌لحاظ تاريخي در آن دوره افتاده و به‌نوعي در رمان آمده است.
بعد از جنگ جهاني دوم در تمام جهان آشفتگي‌هايی هست كه در هر جامعه‌اي به‌نوعي بروز مي‌كند. به‌نظرم در حق رمان «بچه رزمری» آیرا لوین کمی اجحاف شده است. زيرا به‌لحاظ مضموني شخصيت رزمري در فيلم چنان كه بايد در نيامده و به همين دلیل است ممكن است اتفاقات اين‌طور تعبیر شود که بر اثر تغييرات شیمیایی در بدن زن باردار بوده و ساخته‌وپرداخته ذهن خودش است. بنابراين دو خوانش از فيلم هست: نخست آنکه گای بازیگر است و میتوانیم بپذیریم دارد برای رزمری نقش بازی می‌کند و اینها دارند برنامه‌ای علیه رزمری می‌چینند. دیگر اينكه، فیلم با لالایی شروع می‌شود، انگار بخواهد جنبه مادرانگی را برجسته کند. اما شخصیت رزمری در فیلم طوري نيست که ما با یک موجود متوهم سروکار داریم.
بنابراين پولانسکی شیطنت‌آمیز سعی کرده اين دو كفه خوانش را مساوي پيش ببرد تا ژانر فيلم را هم دستكاري كند و تا اواخر فيلم خبري از ژانر وحشت نباشد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • سپیده

      جن گیر مسخره ترین فیلم ترسناکی بود که دیدم

    • سپید

      فیلم بچه رزمری که عالیه، دوست دارم کتابش رو هم بخونم.مرسی از مطلب خوبتون

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج