طنز؛ ناخدای بیکاری...
یاد از آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم، پشت میزی در اداره کار و باری داشتیم، گرچه خیلی کار دندانگیر و چربی هم نبود، باز ما از دولتِ آن اعتباری داشتیم.
ماهنامه خط خطی - مجید مرسلی:
یاد از آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم
پشت میزی در اداره کار و باری داشتیم
گرچه خیلی کار دندانگیر و چربی هم نبود
باز ما از دولتِ آن اعتباری داشتیم
حال ما خوش بود و دنیا رنگ و رویی تازه داشت
چون میان گلعذاران ما نگاری داشتیم
یار ما ساز موافق می زد و خوشبخت بود
بخت با ما یار بود و غمگساری داشتیم
خانه آرام و غذا در وقت خود آماده بود
چشم شیطان کور یک دارالقراری داشتیم
زندگانی گرچه فی نفسه سراسر مشکل است
ما ولی حال و هوای کم فشاری داشتیم
نازِ صاحب خانه و اقساط وام ازدواج
بود، اما وضع خوب و برمداری داشتیم
در محیط خانه هرگز حرف ما حجت نبود
با تمام این تفاسیر اختیاری داشتیم
یا به قول دوستی از دوستان اهل دل
تا حدودی ما در این دنیا بخاری داشتیم
در میان دوستان و دشمنان خود کمی
جایگاه و احترام و افتخاری داشتیم
تا که شد تعدیل نیروی اداره ناگهان
شد خزان فصلی که در آن نوبهاری داشتیم
بختِ بد رو کرد و کار و بار ما از دست رفت
کو؟ چه شد آن روزها که اقتداری داشتیم؟!
یار حالا ساز خود را هی مخالف می زند
ای دریغا آن زمانی که یاری داشتیم
داد از این بیکاری و بیداد از این بی مایگی
ای خوش آن روزی که تیپ مایه داری داشتیم
سخت تر از مرگ درد کار و درد زندگی است
می رسد آیا زمان هایی که کاری داشتیم؟
ناخدایِ زشت بیکاری شده کابوس ما
ای خدایِ کار از تو انتظاری داشتیم...!
پ
ارسال نظر