۴۱۸۰۱۷
۲ نظر
۵۰۰۵
۲ نظر
۵۰۰۵
پ

طنز؛ پدر و سی و خورده ای پسر نادان، به جز اولی!

مردی بود که به لطف ورزش رایگان و هوای پاک و هزار تا امکانات دیگر، سی و خورده ای پسر (قطعا از چند همسر!) داشت و سر ماه هم با خاور می رفت یارانه شان را بار می زد و حالش را می برد.

ماهنامه خط خطی - مهرشاد مرتضوی: مردی بود که به لطف ورزش رایگان و هوای پاک و هزار تا امکانات دیگر، سی و خورده ای پسر (قطعا از چند همسر!) داشت و سر ماه هم با خاور می رفت یارانه شان را بار می زد و حالش را می برد. گذشت و پسرها بزرگ شدند و پدر، هر کدام را گذاشت سر یک کاری که کمک دستش باشند.

روزی یکی از پسرها پیش پدر آمد و گفت: «پدر، پدر، این پسر آقاکریم نمی گذارد زمین مان را شخم بزنیم.» پدر نگاه پوکرفیس اندر سفیهی به او انداخت و گفت: «پسرم. این مزرعه ماست، چرا او نباید بگذارد شما شخم بزنی؟» پسر تاکید کرد: «او مدام از داخل مزرعه خودشان داخل مزرعه ما خاک می ریزد و تمام شخم زدن هایمان را شخم می زند. بعضا دیده شده با موتور هم روی خاک زمین ما تک چرخ می زند. تازه فصل محصول هم که بشود جیغ و داد می کند و به همه می گوید که محصول خودش خوب شده و محصول ما نرسیده و کلی هم خار دارد و دست و بالشان را می بُرَد»

پدر داشت برای پسرش مفهوم دفاع از حق خود را توضیح می داد که آن یکی پسر آمد داخل و گفت: «آه! پدر! پدر!» پدر گفت: «یه کفش پات می کرد بعد می پریدی وسط حرفم! چته پسر زبان بسته ام؟» پسر گفت: «من برای تجارت به شهر دیگری رفته بودم. به یادداشتم چون به درخت گل رسم... نه این نبود. آهان! وقتی برگشتم و می خواستم اجناسم را بفروشم، فک و فامیل بهادرخان داخل بازار پرکردند که فلانی اجناسش بنجل است و آن شهر دیگر بهش انداخته اند و جنس هایش اصلا قرارداد ندارد و این داستان ها! بعد خودشان جنسی را که بار قاطر کرده بودند و از جای دیگری آورده بودند به زور به مردم می فروختند.»

پدر گفت: «شماها سر جمع 1000 سالتونه نره خرای عزیزم! خب چرا حقتان را نمی گیرید؟ تو چرا برگه کیفیت و انحصار و اسب بَر بودن کالایت را به مردم نشان نمی دهی؟» پسر چیزی نگفت و به مکیدن انگشت شستش ادامه داد.

در همین حین پسر دیگری وارد شد و هوار زد: «پدر، چرا شما به آشناهای مش باقر گفتید می توانند مسیر آب را از بین ما دربیاورند و بیندازند داخل زمین خودشان؟»

پدر در دل خودش از اینکه کیفیت را فدای کمیت کرده بود شرمنده شد و گفت: «پسر گلم، عزیزم، قشنگم، نفهم، یابو! چرا کسی باید بخواهد آب را از زمینش خارج کنند و بیندازند داخل یک زمین دیگر؟» پسر کمی اندیشید، ولی چون امکاناتش برای اندیشیدن کافی نبود، بی خیال شد و به علامت «نمی دانم، سوال بعد» سر تکان داد.

پدر که از انفعال و گلابی بودن فرزندانش به ستوه آمده بود، سراغ پسر اول و ارشدش را گرفت تا از او بخواهد برای برادرانش کاری کند. اما فهمید که اصل داستان از همان پسر اول آب می خورد و اوست که با فامیل های آقاکریم و بهادرخان و مش باقر همراهی می کرده و کلا به جز پدر خودش، با بقیه ده هماهنگ است. پس سر به دیوار کوبید و از آنجا که فرزند، مثلا کابینه دولت نیست که قابل تغییر باشد، تا آخر عمر با خوبی و خوشی از دست پسرانش سکته ناقص کرد و دیگر هیچ وقت آن آدم سابق نشد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • احسان صادقی

      خیلی عااااااللللیییی

    • Ali

      حالا این شد طنز یه کمی ! اگه میشه لطفا اسم نویسنده طنز رو جلوی تیتر بزارید ما الکی کلیک نکنیم بعد ببینیم طنز پوریا عالمی یه ,,,جدا طنزش خیلی بیمزه س

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج