آيا لباس سفيد و کفن از هم جدا شده اند؟
طلاق مسالهاي اجتماعي در ايران شده و ابعاد بحراني به خود گرفته است. به طوري که مدتي است شاهد رشد آمار طلاق در جامعه ايران هستيم.
روزنامه مردم سالاری: طلاق مسالهاي اجتماعي در ايران شده و ابعاد بحراني به خود گرفته است. به طوري که مدتي است شاهد رشد آمار طلاق در جامعه ايران هستيم.
افزايش ۱۴درصدي طلاق در سال ۹۱ نسبت به سال گذشته و افزايش صعودي نسبت طلاق به ازدواج در ۲۰ سال اخير، حکايت از دل تنگ جامعه ايران دارد. پنهان کردن آمار يا نصيحتهاي پدرانه نميتواند مرهم اين دل تنگ باشد. براي اينکه درک بهتر و نزديکتري از اين دل تنگ جامعه ايران داشته باشيم، نياز به بحثي مقدماتي داريم.
بحثي که در ادامه مطرح خواهيم کرد، تحليلي است با ابعاد انديشهاي و تمرکز بر مفاهيم سنتيومدرن در جامعه کنوني ايران که تأثيري اساسي در حوزه اجتماعي و خصوصا مسئله طلاق گذاشته است. براي درک يک جامعه ابتدا بايد از آن فاصله اندکي گرفت.هر چند اين امر ناممکن مينمايد که بتوانيم از جامعهاي که در آن زندگي کرده و سرشت ما را شکل داده است دور شويم و آن را بررسي کنيم ولي ميتوانيم به درک نسبي و نه کاملي از آن دست يابيم.
شرايط کنوني جامعه ايران را ميتوان به عبارتي سادهتر وصف حال فردي دانست که در ميانه راه قرار دارد. راهي که هر کس مقصدي برايش متصور است. سختي کار نيز در اين ميانه بودن است. نمادهاي مدرن همراه با ابزارهاي قدرتمندش در جامعه ايران ريشه دواندهاند. همه موبايل دارند، همه ميدانند اينترنت چيست و... از طرفي ديگر ريشههاي سنتي قدرتمندي نيز دارد.
سنتي که ترکيبي از فرهنگ اسلاميو ايراني است. حضور مباني تفکر مدرن و غربي در ايران چون فمنيسم به عنوان نمونهاي که خواستار برابري زن و مرد در هر زمينهاي است و تا آنجا پيش ميرود که حتي در پي تغيير بنيان روابط جنسي که آن را مرد سالارانه ميانگارد برميآيد و تا حتي ازدواج زنان با هم ودنيايي بدون مردان را آرزو ميکند. در سوي ديگر در ايران بنيان و شاکله مستحکم روابط سنتي زن و مرد که به هر قيمتي در برابر تغيير مقاومت ميکند، وجود دارد.
حال فردي را تصور کنيم که در جامعهاي با اين شرايط زندگي ميکند. از يک سو مواجه با تصايري از زندگي مدرن است که به واسطه وسايل ارتباط جمعي از آنها در ذهن خود عکسهايي ميگيرد و اقدام به مقايسه يا تقليد از آن تصاوير ساختگي مينمايد. از سويي ديگر با واقعيت سنتي که بنياني به اندازه يک تاريخ دارد مواجه ميشود.
در تفکر مدرن تعريف روشني از نقش و جايگاه زن يا مرد وجود دارد. اين روشني در نقشها در خانواده سنتي نيز وجود دارد. در خانواده مدرن بر خلاف خانواده سنتي ديگر مرد الزاما تأمين مالي خانواده را بر عهده ندارد. زن ديگر صرفا مسئوليت خانهداري يا توليد نسل را بر عهده نميگيرد. نقشهاي اعضاي خانواده مدام در حال باز توليد شدن هستند. به طوري که حتي مفهوم خانواده نيز شکل کلاسيک خود را از دست داده است.
خانواده ديگر متشکل از پدر و مادر و فرزندان نيست. شکلها و فرمهاي ديگري از خانواده يا روابط اجتماعي ظهور کرده است. ازدواج هم جنس گرايان و حتي شايع شدن زندگيها و روابط جنسي دسته جمعي در برخي کشورها نمونههايي از اين تغيير شکل هستند. امروز تصويري که از خانواده داريم دچار چالش و تاري شده است. نقشهاي اجتماعي بسيار پيچيدهتر از قبل مينمايد. زن و مرد مدرن از سنت گسيخته سبکي متفاوت از زندگي را در ذهن ميپرورانند و به آن عمل ميکنند.
حال تصور کنيم خانوادهاي را که در هيچ يک از اين دو طيف قرار نميگيرد. نه سنتي در معناي واقعي آن و نه مدرن. اين بينابيني، فرد را مواجه با نوعي سردرگميدر درک جايگاهش به عنوان زن يا شوهر و حتي فرزند بودن ميکند.نمونه اعلاي اين سردرگميو بي ثباتي در نقشها در جامعه کنوني ايران مشاهده ميشود.
اختلاف و اختلاط در نقشها موجب اختلاف، عدم سازگاري در روابط و نهايتا جدايي ميان زن و شوهر گرديده است. زن ايراني زندگي دوگانه و حتي چند گانهاي دارد. خانوادههايي با بنيانهاي سنتي و در عين حال حضور پر رنگ تفکر و سبک زندگي مدرن در جامعه، وي را مواجه با سردرگميميکند که در زندگي مشترک وي نيز سرايت ميکند.
اين امر در مورد مرد ايراني نيز صادق است ولي به شکلي متفاوت بروز ميکند. ديگر غيرت مردانه نگاه سنتي، کارايي خود را از دست داده است. در سويي ديگر غيرت امري جداناپذير از مرد سنتي ايراني است. نقش پدر ايراني ترکيبي از پدر سنتي با هژموني خاص خودش به همراه نقشي مدرن که زندگي را همکاري و مشترک ميداند، است.
وسايل ارتباط جمعي نيز به اين نقشسازيهاي جديد دامن ميزند. خصوصا تصويري که از يک خانواده ارائه ميگردد بر اين سردرگميميافزايد. تصويري از نقشهايي که هيچ نسبت واقعي با زندگي مرد و زن ايراني ندارد. مشکل زماني ايجاد ميشود که هيچ يک از دو طرف قادر به پياده سازي و عملي کردن نقشهاي ارائه شده را ندارند.
نقشهايي که در يک بعد سنتي و در بعدي ديگر مدرن هستند. انتظارات مرد و زن از يکديگر ترکيبي از تضادهاست. به جاي آنکه مکمل قرار گيرند يکديگر را نفي ميکنند. اين امر با گذشت زمان تبديل به اختلاف و ناسازگاري ميان زن و مرد ميگردد تا جايي که ديگر چارهاي جز دوري و جدايي از يکديگر براي زن و مرد نميگذارد. اين امر باعث شده است که حالا ديگر کفن مردگان و لباس عروسان را جدا بفروشند. کيفيت پارچه مهم ولي کميتش بي معناست. صدها بار ميتوان خريد و پوشيد.
افزايش ۱۴درصدي طلاق در سال ۹۱ نسبت به سال گذشته و افزايش صعودي نسبت طلاق به ازدواج در ۲۰ سال اخير، حکايت از دل تنگ جامعه ايران دارد. پنهان کردن آمار يا نصيحتهاي پدرانه نميتواند مرهم اين دل تنگ باشد. براي اينکه درک بهتر و نزديکتري از اين دل تنگ جامعه ايران داشته باشيم، نياز به بحثي مقدماتي داريم.
بحثي که در ادامه مطرح خواهيم کرد، تحليلي است با ابعاد انديشهاي و تمرکز بر مفاهيم سنتيومدرن در جامعه کنوني ايران که تأثيري اساسي در حوزه اجتماعي و خصوصا مسئله طلاق گذاشته است. براي درک يک جامعه ابتدا بايد از آن فاصله اندکي گرفت.هر چند اين امر ناممکن مينمايد که بتوانيم از جامعهاي که در آن زندگي کرده و سرشت ما را شکل داده است دور شويم و آن را بررسي کنيم ولي ميتوانيم به درک نسبي و نه کاملي از آن دست يابيم.
شرايط کنوني جامعه ايران را ميتوان به عبارتي سادهتر وصف حال فردي دانست که در ميانه راه قرار دارد. راهي که هر کس مقصدي برايش متصور است. سختي کار نيز در اين ميانه بودن است. نمادهاي مدرن همراه با ابزارهاي قدرتمندش در جامعه ايران ريشه دواندهاند. همه موبايل دارند، همه ميدانند اينترنت چيست و... از طرفي ديگر ريشههاي سنتي قدرتمندي نيز دارد.
سنتي که ترکيبي از فرهنگ اسلاميو ايراني است. حضور مباني تفکر مدرن و غربي در ايران چون فمنيسم به عنوان نمونهاي که خواستار برابري زن و مرد در هر زمينهاي است و تا آنجا پيش ميرود که حتي در پي تغيير بنيان روابط جنسي که آن را مرد سالارانه ميانگارد برميآيد و تا حتي ازدواج زنان با هم ودنيايي بدون مردان را آرزو ميکند. در سوي ديگر در ايران بنيان و شاکله مستحکم روابط سنتي زن و مرد که به هر قيمتي در برابر تغيير مقاومت ميکند، وجود دارد.
حال فردي را تصور کنيم که در جامعهاي با اين شرايط زندگي ميکند. از يک سو مواجه با تصايري از زندگي مدرن است که به واسطه وسايل ارتباط جمعي از آنها در ذهن خود عکسهايي ميگيرد و اقدام به مقايسه يا تقليد از آن تصاوير ساختگي مينمايد. از سويي ديگر با واقعيت سنتي که بنياني به اندازه يک تاريخ دارد مواجه ميشود.
در تفکر مدرن تعريف روشني از نقش و جايگاه زن يا مرد وجود دارد. اين روشني در نقشها در خانواده سنتي نيز وجود دارد. در خانواده مدرن بر خلاف خانواده سنتي ديگر مرد الزاما تأمين مالي خانواده را بر عهده ندارد. زن ديگر صرفا مسئوليت خانهداري يا توليد نسل را بر عهده نميگيرد. نقشهاي اعضاي خانواده مدام در حال باز توليد شدن هستند. به طوري که حتي مفهوم خانواده نيز شکل کلاسيک خود را از دست داده است.
خانواده ديگر متشکل از پدر و مادر و فرزندان نيست. شکلها و فرمهاي ديگري از خانواده يا روابط اجتماعي ظهور کرده است. ازدواج هم جنس گرايان و حتي شايع شدن زندگيها و روابط جنسي دسته جمعي در برخي کشورها نمونههايي از اين تغيير شکل هستند. امروز تصويري که از خانواده داريم دچار چالش و تاري شده است. نقشهاي اجتماعي بسيار پيچيدهتر از قبل مينمايد. زن و مرد مدرن از سنت گسيخته سبکي متفاوت از زندگي را در ذهن ميپرورانند و به آن عمل ميکنند.
حال تصور کنيم خانوادهاي را که در هيچ يک از اين دو طيف قرار نميگيرد. نه سنتي در معناي واقعي آن و نه مدرن. اين بينابيني، فرد را مواجه با نوعي سردرگميدر درک جايگاهش به عنوان زن يا شوهر و حتي فرزند بودن ميکند.نمونه اعلاي اين سردرگميو بي ثباتي در نقشها در جامعه کنوني ايران مشاهده ميشود.
اختلاف و اختلاط در نقشها موجب اختلاف، عدم سازگاري در روابط و نهايتا جدايي ميان زن و شوهر گرديده است. زن ايراني زندگي دوگانه و حتي چند گانهاي دارد. خانوادههايي با بنيانهاي سنتي و در عين حال حضور پر رنگ تفکر و سبک زندگي مدرن در جامعه، وي را مواجه با سردرگميميکند که در زندگي مشترک وي نيز سرايت ميکند.
اين امر در مورد مرد ايراني نيز صادق است ولي به شکلي متفاوت بروز ميکند. ديگر غيرت مردانه نگاه سنتي، کارايي خود را از دست داده است. در سويي ديگر غيرت امري جداناپذير از مرد سنتي ايراني است. نقش پدر ايراني ترکيبي از پدر سنتي با هژموني خاص خودش به همراه نقشي مدرن که زندگي را همکاري و مشترک ميداند، است.
وسايل ارتباط جمعي نيز به اين نقشسازيهاي جديد دامن ميزند. خصوصا تصويري که از يک خانواده ارائه ميگردد بر اين سردرگميميافزايد. تصويري از نقشهايي که هيچ نسبت واقعي با زندگي مرد و زن ايراني ندارد. مشکل زماني ايجاد ميشود که هيچ يک از دو طرف قادر به پياده سازي و عملي کردن نقشهاي ارائه شده را ندارند.
نقشهايي که در يک بعد سنتي و در بعدي ديگر مدرن هستند. انتظارات مرد و زن از يکديگر ترکيبي از تضادهاست. به جاي آنکه مکمل قرار گيرند يکديگر را نفي ميکنند. اين امر با گذشت زمان تبديل به اختلاف و ناسازگاري ميان زن و مرد ميگردد تا جايي که ديگر چارهاي جز دوري و جدايي از يکديگر براي زن و مرد نميگذارد. اين امر باعث شده است که حالا ديگر کفن مردگان و لباس عروسان را جدا بفروشند. کيفيت پارچه مهم ولي کميتش بي معناست. صدها بار ميتوان خريد و پوشيد.
پ
نظر کاربران
یه زمانی کشورهای اروپایی وآمریکا رو مسخره می کردیم اینطورکه معلومه تا چند وقت دیگه اونا مارو مسخره می کنن و تو کلاسهای آموزشی شون ما رو به عنوان الگوهای عبرت آموزتشریح میکنن، چه بلایی سرمون اومد؟
خوب دقیقا داریم پامونو رو جا پای کشورهای پیشرفته میذاریم بدون اینکه ببینیم اونا از این راهی که رفتن به جای خوبی رسیدن یا نه؟مثلا همین فست فود الان ما از فست فود استفاده میکنیم و اکثر خانوادهها سفره سنتی خودمونو ندارن در حالی که غرب این راهو رفته و الان داره رو میاره وتلاش میکنه خانواده رو دور سفره جمع کنه و ارام غذا خورده بشه !وخیلی چیزای دیگه !!!!!!!!بد بختی ما اینه که کور کورانه تقلید میکنیم در صورتی که خودمون بهترین فرهنگ داریم و این خیانتها یی که تو زندگی بعضی جووونا رخ میده که هر کدام با وجود همسر و بچه بازهم خیانت میکنن ریشه در غرب زدگی در صورتی که قران به وضوح گفته چه جوری تو جامعه بگردیم تا شیطان جولان نده ولی کو گوش شنوا خداییش میگم خدا بندهاشو افریده میدونه ضعفشون چیشه که میگه چه کارایی بکنیم و چه کار نکنیم همه حرفش حقه !!!!!!!!!مطمعن باشید کسی که از همجنس گرایی حمایت کنه خود شیطانه!!!! افکاری که رخنه کرده در جامعه ! دیدم که دارم میگم!