۵۵۲۳۶۱
۳ نظر
۵۰۰۷
۳ نظر
۵۰۰۷
پ

طنز؛ عشق درد داره

یادم نیست از کی شروع شد. ولی حس عجیبی بود. هر موقع می‌دیدمش قلبم تندتر می‌زد. هر وقت حضور داشت، بقیه صداها قطع می‌شد، همه چیز جز اون تاريك می‌شد. وقتی صدام می‌کرد: «علیرضای شماره دو»، چشم‌هام دو دو می‌زد، قلبم توپ توپ می‌کرد.

علیرضا مصلحی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

یادم نیست از کی شروع شد. ولی حس عجیبی بود. هر موقع می‌دیدمش قلبم تندتر می‌زد. هر وقت حضور داشت، بقیه صداها قطع می‌شد، همه چیز جز اون تاريك می‌شد. وقتی صدام می‌کرد: «علیرضای شماره دو»، چشم‌هام دو دو می‌زد، قلبم توپ توپ می‌کرد.

همون اول سال، یه روانشناس که از اداره فرستاده بودند، به معلم‌ها گفته بود که شاگردها رو به اسم کوچیک صدا کنید. دو تا علیرضا داشتیم، به من می‌گفت: «علیرضای دو» و من حتی خارج از مدرسه از همه می‌خواستم «علیرضای دو» صدام کنند. سر کلاس تو یه عالم دیگه بودم. خودم و تصور می‌کردم که با خانم کریمی تو خونه‌مون هستیم و دارم مشق می‌نویسم. یهو می‌اومد می‌گفت: «چه کار می‌کنی علیرضای دوي عزیزم؟» من هم جواب می‌دادم: «مشق می‌نویسم خانم کریمی عزیزم». یه لبخند می‌زد، می‌گفت: «لازم نیست تو دیگه مشق بنویسی. درس هم نمی‌خواد بخونی. خودم بهت بیست میدم. تو ناسلامتی مرد خونه هستی». من هم مثل بازیگر هندی‌ها نگاش می‌کردم و می‌گفتم: «مرسی که هستی».

می‌گفت: «چایی می‌خوری یا قهوه؟»

می‌گفتم: «اگه پفک باشه بهتره».

می‌گفت: «بعد از ظهر بریم با هم تئاتر ببینیم؟»

می‌گفتم: «وقتی پارک هست چرا تئاتر؟»

بلافاصله تصویر کات می‌شد به لوکیشن پارک. روی تاب نشسته بودم، اونم هُلم می‌داد. برمی‌گشتم مثل بازیگر هندی‌ها نگاش می‌کردم، می‌گفتم: «تاب هُل دادنت رو دوست دارم».

دیگه طاقت نداشتم. باید یه کاری می‌کردم. اگه دست رو دست می‌ذاشتم سال تموم می‌شد، من می‌رفتم اول راهنمایی و دیگه خانم کریمی رو نمی‌دیدم. باید خواسته‌ام رو فریاد می‌زدم باید خودم رو نشون می‌دادم. تصمیم گرفتم حاشیه نرم، می‌خواستم مستقیم اون ضربه مهلک رو وارد کنم، برهمین اساس وقتی دیکته تموم شد، پایین برگه با قرمز نوشتم: «نمک در نمکدان شوری ندارد، دل من طاقت دوری ندارد».

منتظر بودم وقتی بخونتش بهم بگه: «من هم همین‌طور علیرضای دوي عزیزم». ولی بی‌عاطفه اومد خودکار گذاشت لای انگشتم. اون روز به این نتیجه رسیدم که عشق درد داره.

گذشت و گذشت. چند مدت پیش یه جایی این جمله‌ها را در مورد عشق دیدم: «عشق نوعی حال و احساس است که نتیجه شناخت و آگاهی است و ما را به جایی می‌رساند که خوشحالی طرف مقابل در زندگی، به اندازه خوشحالی خودمان برایمان اهمیت پیدا می‌کند. یعنی پیدایش نوعی یگانگی. انسان باید دارای خصوصیات ویژه‌ای باشد تا بتواند عشق را در وجود خود پرورش دهد. خصوصیاتی مانند مسئولیت پذیری، توانایی فداکاری و گذشتن از خود، بخشش، صبر و...».

اونجا بود که دوباره - ولی از یه دید درست- به این نتیجه رسیدم که واقعا عشق درد داره. یعنی سخته. چون فداکاری و ازخودگذشتگی سخته. چون صبر و بخشش سخته. چون مسئولیت‌پذیری سخته. در کل می‌خوام بگم عاشقی به این راحتی‌ها هم نیست. کاربلد می‌خواد. نمیشه به عروسک خرسی اکتفا کرد.

پی‌نوشت ۱: روح پدرم شاد که می‌گفت به استاد/ فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ (ملک الشعرای بهار)

پی‌نوشت ۲: ‏به آنچه که ما را به برخی از انسان‌ها وابسته می‌کند، نام عشق ندهیم. (آلبر کامو)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      چقدر جالب بود و عجیب... پی نوشت دوهم نتیجه منطقی این داستان عجیب بود

    • بدون نام

      باااااحال بود علیرضای دوی عزیز...

    • بدون نام

      عالی

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج