طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا شهرام شب پره (رضوان ا... علیه)
آن خواننده فعال قدیمی، آن رفتارش شاد و صمیمی، آن متخصص در ریتم شش و هشت، آن متن ترانههایش هشلهفت، آن حرکاتش سریع همچون باد، آن درمان افسردگی حاد، آن غریبه با ژیلت و شانه و تیغ، آن صدایش گاهی بم و گاهی جیغ، آن ربالنوع پشت موی....
حسام حیدری در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
آن خواننده فعال قدیمی، آن رفتارش شاد و صمیمی، آن متخصص در ریتم شش و هشت، آن متن ترانههایش هشلهفت، آن حرکاتش سریع همچون باد، آن درمان افسردگی حاد، آن غریبه با ژیلت و شانه و تیغ، آن صدایش گاهی بم و گاهی جیغ، آن ربالنوع پشت موی ایران، آن فخر درامرهای دوران، آن رفوزه شده با نمره بیست، آنکه هیچ خوانندهای چون او نیست، آنکه در کلاس عاشقی روی نیمکت آخره، شیخنا و مولانا شهرام شبپره (لاتوقف ا... فی الحرکات الگردنه) از بزرگان ال.ای بود و در بیان ترانههای پیچیده اعجوبه بود و حرکات موزونی شگرف و اثرات گردنی عجیب داشت و صحبت ابی و سیاوش قمیشی یافته بود و سبق از عباس قادری میبرد و مهر و عطوفتی عظیم داشت و پیوسته میگفت: «به جون خودم به جون شما، دل ميميره بدون شما» و میگفت: «اي دست توپولو پا توپولو دلم برات تنگ، ما مخلصتيم چاکرتيم مارو نکن رنگ».
او را لقالمطربون و موزونالشعرا گویند از بسکه در خواندن لق میزد و تکان میخورد و اشعارش همه را قلقلک میداد و هرچه بود و نبود را میشست و میبرد. و در نواختن جمله سازها توانا بود و او را تصانیف بسیار است. نقل است یکی از مریدانی که تازه از کنسرتش بیرون آمده بود در منزلت آثار او میگفت: «چیه این شهرام اصلا؟ مگه میشه یه آهنگ آنقدر موزون باشه؟ همه تن من داره میلرزه».
او را ریاضتها و کرامتها بسیار است؛ و نقل است که به هر مجلسی میشد جمله بیماران شفا میگرفتند. او را گفتند در فلان خانه مریدی است که شکست عشقی خورده در وبلاگ غمناله سرداده و خودکشی خواست کردن. زود بدانجا شد و لختی نگذشته باز آمد. دیگر روز مرید را دیدند. دست افشان و پاکوبان در شارع میشد و میخواند: «دلم میخواد پر بگیره ز غصه آزاد بشه، عمری تنها بوده و وقتشه دوماد بشه» یاللعجب!
در خبر است که باگِ اپلیکیشن فیسآپ بود و عکسش به آن دادند که پیر کن. هیچ تغییر نکرد. گفتند: جوان کن. هیچ تغییر نکرد و دركل تغییر کردنی نبود. اعلی ا... مقامه.
حسن شماعیزاده گفت: «شیخ روزی جزوی چند از تصانیف خود به من داد که اینرا در جیحون اندازم در وی نگاه کردم همه لطایف و حقایق بود. دلم نداد و در خانه بنهادم و گفتم انداختم. گفت: «چه دیدی؟» گفتم: «هیچ!» گفت: «نينداختی برو و بینداز» بازآمدم و درجیحون انداختم. جیحون دیدم که از هم باز شد و جمله ماهیان و غوکان بندریزنان و موزونکنان و چاچارقصان به روی آب آمدند». از منزلتی که تصانیفش داشت.
مولانا امید جهان (ارنجمنت بای مهدی فیاض) گوید: «شبی به خانه میشدم صدای ترانه واویلا واویلای استاد از جایی میآمد. همان لحظه با خودم گفتم من راهم را پیدا کردم و تا این لحظه هرچه دارم از همان شب است».
در آخر کار او آوردهاند که چون سالها بگذشت و وقت وفاتش هیچ نزدیک نشد او را به موزه بردند و از حرکات گردنش برق میگرفتند و او ترانه میخواند و جمله خلق را حال خوش گشت. نقل است که تا سالها جمله مریدان در کار بودند و آخر نفهمیدند «اون شبی که میگفت شب نیست، هیچ شبیمث دیشب نیست واگه شبه مثل اون شب نیست» پس چیست؟ رحمت ا... علیه.
آن خواننده فعال قدیمی، آن رفتارش شاد و صمیمی، آن متخصص در ریتم شش و هشت، آن متن ترانههایش هشلهفت، آن حرکاتش سریع همچون باد، آن درمان افسردگی حاد، آن غریبه با ژیلت و شانه و تیغ، آن صدایش گاهی بم و گاهی جیغ، آن ربالنوع پشت موی ایران، آن فخر درامرهای دوران، آن رفوزه شده با نمره بیست، آنکه هیچ خوانندهای چون او نیست، آنکه در کلاس عاشقی روی نیمکت آخره، شیخنا و مولانا شهرام شبپره (لاتوقف ا... فی الحرکات الگردنه) از بزرگان ال.ای بود و در بیان ترانههای پیچیده اعجوبه بود و حرکات موزونی شگرف و اثرات گردنی عجیب داشت و صحبت ابی و سیاوش قمیشی یافته بود و سبق از عباس قادری میبرد و مهر و عطوفتی عظیم داشت و پیوسته میگفت: «به جون خودم به جون شما، دل ميميره بدون شما» و میگفت: «اي دست توپولو پا توپولو دلم برات تنگ، ما مخلصتيم چاکرتيم مارو نکن رنگ».
او را لقالمطربون و موزونالشعرا گویند از بسکه در خواندن لق میزد و تکان میخورد و اشعارش همه را قلقلک میداد و هرچه بود و نبود را میشست و میبرد. و در نواختن جمله سازها توانا بود و او را تصانیف بسیار است. نقل است یکی از مریدانی که تازه از کنسرتش بیرون آمده بود در منزلت آثار او میگفت: «چیه این شهرام اصلا؟ مگه میشه یه آهنگ آنقدر موزون باشه؟ همه تن من داره میلرزه».
او را ریاضتها و کرامتها بسیار است؛ و نقل است که به هر مجلسی میشد جمله بیماران شفا میگرفتند. او را گفتند در فلان خانه مریدی است که شکست عشقی خورده در وبلاگ غمناله سرداده و خودکشی خواست کردن. زود بدانجا شد و لختی نگذشته باز آمد. دیگر روز مرید را دیدند. دست افشان و پاکوبان در شارع میشد و میخواند: «دلم میخواد پر بگیره ز غصه آزاد بشه، عمری تنها بوده و وقتشه دوماد بشه» یاللعجب!
در خبر است که باگِ اپلیکیشن فیسآپ بود و عکسش به آن دادند که پیر کن. هیچ تغییر نکرد. گفتند: جوان کن. هیچ تغییر نکرد و دركل تغییر کردنی نبود. اعلی ا... مقامه.
حسن شماعیزاده گفت: «شیخ روزی جزوی چند از تصانیف خود به من داد که اینرا در جیحون اندازم در وی نگاه کردم همه لطایف و حقایق بود. دلم نداد و در خانه بنهادم و گفتم انداختم. گفت: «چه دیدی؟» گفتم: «هیچ!» گفت: «نينداختی برو و بینداز» بازآمدم و درجیحون انداختم. جیحون دیدم که از هم باز شد و جمله ماهیان و غوکان بندریزنان و موزونکنان و چاچارقصان به روی آب آمدند». از منزلتی که تصانیفش داشت.
مولانا امید جهان (ارنجمنت بای مهدی فیاض) گوید: «شبی به خانه میشدم صدای ترانه واویلا واویلای استاد از جایی میآمد. همان لحظه با خودم گفتم من راهم را پیدا کردم و تا این لحظه هرچه دارم از همان شب است».
در آخر کار او آوردهاند که چون سالها بگذشت و وقت وفاتش هیچ نزدیک نشد او را به موزه بردند و از حرکات گردنش برق میگرفتند و او ترانه میخواند و جمله خلق را حال خوش گشت. نقل است که تا سالها جمله مریدان در کار بودند و آخر نفهمیدند «اون شبی که میگفت شب نیست، هیچ شبیمث دیشب نیست واگه شبه مثل اون شب نیست» پس چیست؟ رحمت ا... علیه.
پ
نظر کاربران
آقای حسام حیدری (اعلی ا...مقامه)دمش گرم. خیلی باحال بود
پاسخ ها
اعلی ا... مقامه رو خوب اومدی:-)
واییییییی عالی بود.خخخخخخ
عااالی بود. قلمشون خیلی عالیه.
فوق العاده بود ،عاااااالی. آفرین به این نویسنده با این ذهن خلاق و قلم شیوا
عالی
این یکی از بهتریناته حیدری جان٬فرزندم.
:)))
ماهیان و غوکان چاچا رقصان خخخخخخخ ترکیدم
با خواندن اين متن عنان از كف دادمي و نعره براوردمي و سر به بيابان گذاردمي