طنز؛ «اتاق» یا «اطاق»؟
دهخدا در حال نوشتن روی تختهسیاه بود که چیزی به پشت سرش خورد. دهخدا همانطور که پسِ سرش را میمالید، نگاهی به پایین پایش انداخت و چشمش به کاغذی مچاله شده افتاد. کاغذ را برداشت، بازش کرد و....
حسن غلامعلیفرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
دهخدا در حال نوشتن روی تختهسیاه بود که چیزی به پشت سرش خورد. دهخدا همانطور که پسِ سرش را میمالید، نگاهی به پایین پایش انداخت و چشمش به کاغذی مچاله شده افتاد. کاغذ را برداشت، بازش کرد و نوشته رویش را خواند: «به اطاق فکر موسسه ما بپیوندید!» دهخدا چرخید سوی شاگردها و پرسید: «کار کدومتونه؟» باهنر ایستاد و با گردنی افراشته گفت: «از ما انتظار نداشته باشید که برای شما خبرچینی کنیم». توکلی به پیروی از باهنر از جا برخاست و با صدایی رسا گفت: «شما هرگز از زبان ما نخواهید شنید که کسی را لو بدهیم!» این را گفت و نگاهی به باهنر انداخت و هر دو به شکلی که تنها دهخدا متوجه منظورشان شود با انگشت سوی شریعتمداری اشارهای ریز کردند و به دهخدا چشمک زدند.
دهخدا در حال نوشتن روی تختهسیاه بود که چیزی به پشت سرش خورد. دهخدا همانطور که پسِ سرش را میمالید، نگاهی به پایین پایش انداخت و چشمش به کاغذی مچاله شده افتاد. کاغذ را برداشت، بازش کرد و نوشته رویش را خواند: «به اطاق فکر موسسه ما بپیوندید!» دهخدا چرخید سوی شاگردها و پرسید: «کار کدومتونه؟» باهنر ایستاد و با گردنی افراشته گفت: «از ما انتظار نداشته باشید که برای شما خبرچینی کنیم». توکلی به پیروی از باهنر از جا برخاست و با صدایی رسا گفت: «شما هرگز از زبان ما نخواهید شنید که کسی را لو بدهیم!» این را گفت و نگاهی به باهنر انداخت و هر دو به شکلی که تنها دهخدا متوجه منظورشان شود با انگشت سوی شریعتمداری اشارهای ریز کردند و به دهخدا چشمک زدند.
دهخدا سوی شریعتمداری رفت، کاغذ را روی میز او گذاشت، انگشت روی نوشته روی کاغذ گذاشت و پرسید: «این جمله رو شما نوشتی؟» شریعتمداری نگاهی معنیدار به باهنر و توکلی انداخت و با اخم پاسخ داد: «نخیر!» دهخدا نگاهی به انبوه کاغذهایی که روی میز شریعتمداری بودند انداخت، تای یکیشان را باز کرد و چشمش به همان نوشته روی کاغذ مچاله افتاد. شریعتمداری دست پیش گرفت و با صدای بلند گفت: «خب حالا که چی؟ دارم عضوگیری میکنم». دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «چرا اتاق رو با ط نوشتی؟ اینجوری غلطه. باید با ت بنویسیش» مطهری نیشخند زد و گفت: «حتما دوستان به حروف دستهدار و کلا دار و دسته علاقه دارند» جهانگیری گفت: «من بارها تذکر دادهام که کلاس جای شبنامه پخش کردن نیست، اما تا ما حرف میزنیم علیه ما شبنامه پخش میکنن». شریعتمداری خشمگین شد و گفت: «چرا دروغ میگی؟ من که شب چیزی پخش نکردم، هر چی پخش کردم توی روز روشن بوده!» رسایی گفت: «روز روشن رو گذاشتن برای همین کارها دیگه. شبا که آدم میگیره میخوابه».
شریعتمداری گفت: «والا!» دهخدا پرسید: «حالا اتاق فکر موسسه شما چند نفر عضو داره؟» شریعتمداری بادی به غبغب انداخت و پاسخ داد: «فقط خودم. کسی رو راه نمیدم» دهخدا گونههایش آویزان شد و با شگفتی پرسید: «پس عضوگیری برای چیه؟» شریعتمداری شانه بالا انداخت و گفت: «عضو نمیگیرم، اما با پخش کردن این اعلامیهها از یارانه کاغذ استفاده میکنم!» دهخدا که تا کنون چنین تجارت و بیزینسی را ندیده بود سوی پنجره رفت و با چشمانی گرد تلاش کرد تا به افقهای دور خیره شود اما جز سرویس بهداشتی مدرسه چیز دیگری جلوی چشمانش نبود.
شریعتمداری گفت: «والا!» دهخدا پرسید: «حالا اتاق فکر موسسه شما چند نفر عضو داره؟» شریعتمداری بادی به غبغب انداخت و پاسخ داد: «فقط خودم. کسی رو راه نمیدم» دهخدا گونههایش آویزان شد و با شگفتی پرسید: «پس عضوگیری برای چیه؟» شریعتمداری شانه بالا انداخت و گفت: «عضو نمیگیرم، اما با پخش کردن این اعلامیهها از یارانه کاغذ استفاده میکنم!» دهخدا که تا کنون چنین تجارت و بیزینسی را ندیده بود سوی پنجره رفت و با چشمانی گرد تلاش کرد تا به افقهای دور خیره شود اما جز سرویس بهداشتی مدرسه چیز دیگری جلوی چشمانش نبود.
پ
نظر کاربران
فوق العاده بود.طنز بسیار زیبا و جذابی بود.یاد قلم خسروشاهانی می افتم....
خیلی قشنگ بود، اون کلاس رو تو ذهنم مجسم کردم.