طنز؛ عشق، ارتفاع و سوسک فاضلاب
ما آدمها احتمالا بیش از اونکه با علاقهمندیهامون تعریف بشیم باید با ترسهامون تعریف بشیم... بنده به شخصه به خیلی چیزا ممکنه علاقه داشته باشم، ممکنه با یه ظرف پر از توت فرنگیهای جذاب تو خونه تنها باشم ولی وقتی من تو اتاقم روی تختم افتادم که.....
سعیده حسنی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
ما آدمها احتمالا بیش از اونکه با علاقهمندیهامون تعریف بشیم باید با ترسهامون تعریف بشیم... بنده به شخصه به خیلی چیزا ممکنه علاقه داشته باشم، ممکنه با یه ظرف پر از توت فرنگیهای جذاب تو خونه تنها باشم ولی وقتی من تو اتاقم روی تختم افتادم که شتاب گرانشاش حداقل ده برابر شتاب گرانش تو سایر نقاط زمینه دیگه خطری توت فرنگیای توی یخچال رو تهدید نمیکنه، چون خیلی بعیده علاقهام باعث شه من از حالت افقی به عمودی تغییر وضعیت بدم و مسیری رو تا آشپزخونه طیکنم.
خب سوال اینجاست که چی میتونه یه آدمی رو که در عصر یک روز گرم بهاری روی زمین پخش شده و داره به قانون اینرسی فکر میکنه به جنبش واداره؟ تقریبا هیچ چیز! هیچ نیرویی قادر نیست این چسبندگی رو بزداید. حالا فرض کنید درست تو همین لحظه نگاهتون به نگاه یه سوسک دوخته میشه. به هر حال هیچکس نمیتونه از کنار یه سوسک که تو روز به آدم زل زده بیتفاوت عبور کنه و حتما یه تکونی به خودش میده. یک سری آدم هم هستن مثل من که در صورت مشاهده این صحنه تنها پیغامی که از مغزشون دریافت میکنن اینه: «run, just run» و بعد هم بلافاصله از خونه خارج میشن و در رو پشت سرشون میبندن و سوسک رو با خلوت خودش تنها میذارن تا معذب نشه یه وقت.
یه مدل ترس هم هست که نیرو محرکه نیست، نیروی بازدارنده است. مثل ترس از ارتفاع! اونایی که از ارتفاع میترسن به ده متری یک پرتگاه که میرسن مغزشون با کیفیت فولاچدی بارها لحظه پرتاب شدن و پخش شدن مغزشون کف آسفالت رو براشون نشون میده از زوایای مختلف به همراه صحنه آهسته! بعد هر قدم که جلوتر میرن تصویرسازیها دقیقتر میشه و مغز این افراد تا مراحل کفن و دفن و مراسم هفتم و چهلم رو هم براشون بازسازی میکنه.
یه ترس جالب دیگه هم هست که ترس از عشقه! ترس از عشق یه چیزی بین ترس از ارتفاع و سوسک فاضلابه. یعنی مغز این افراد به محض اینکه اولین سیگنال رو از هر غده درونریز بدن مبنی بر ایجاد علاقه دریافت کنه بلافاصله وارد فاز تدافعی میشه و ایرادهای طرف مقابل رو اون چنان بزرگنمایی میکنه که دل در واکنش بهش میگه «باشه اصلا، غلط کردم!» از طرف دیگه وقتی کسی عاشقشون میشه هم همینطور وحشت میکنن و همون بخش از مغزشون که موقع دیدن سوسک فاضلاب فعال میشه، به کار میوفته و پیغام «ران، جاست ران» رو به کلیه سلولها و اعضا و جوارح فرد که کوچکترین نقشی در این میان ندارن صادر میکنه!
خلاصه که ترس به عنوان یک نیروی مهم در زندگی بشر همواره نقش به سزایی داشته و در کل میشه گفت به علاقه نیست به ترسه، اگه به علاقه بود هنوز بشر درگیر اختراع چرخ بود.
ما آدمها احتمالا بیش از اونکه با علاقهمندیهامون تعریف بشیم باید با ترسهامون تعریف بشیم... بنده به شخصه به خیلی چیزا ممکنه علاقه داشته باشم، ممکنه با یه ظرف پر از توت فرنگیهای جذاب تو خونه تنها باشم ولی وقتی من تو اتاقم روی تختم افتادم که شتاب گرانشاش حداقل ده برابر شتاب گرانش تو سایر نقاط زمینه دیگه خطری توت فرنگیای توی یخچال رو تهدید نمیکنه، چون خیلی بعیده علاقهام باعث شه من از حالت افقی به عمودی تغییر وضعیت بدم و مسیری رو تا آشپزخونه طیکنم.
خب سوال اینجاست که چی میتونه یه آدمی رو که در عصر یک روز گرم بهاری روی زمین پخش شده و داره به قانون اینرسی فکر میکنه به جنبش واداره؟ تقریبا هیچ چیز! هیچ نیرویی قادر نیست این چسبندگی رو بزداید. حالا فرض کنید درست تو همین لحظه نگاهتون به نگاه یه سوسک دوخته میشه. به هر حال هیچکس نمیتونه از کنار یه سوسک که تو روز به آدم زل زده بیتفاوت عبور کنه و حتما یه تکونی به خودش میده. یک سری آدم هم هستن مثل من که در صورت مشاهده این صحنه تنها پیغامی که از مغزشون دریافت میکنن اینه: «run, just run» و بعد هم بلافاصله از خونه خارج میشن و در رو پشت سرشون میبندن و سوسک رو با خلوت خودش تنها میذارن تا معذب نشه یه وقت.
یه مدل ترس هم هست که نیرو محرکه نیست، نیروی بازدارنده است. مثل ترس از ارتفاع! اونایی که از ارتفاع میترسن به ده متری یک پرتگاه که میرسن مغزشون با کیفیت فولاچدی بارها لحظه پرتاب شدن و پخش شدن مغزشون کف آسفالت رو براشون نشون میده از زوایای مختلف به همراه صحنه آهسته! بعد هر قدم که جلوتر میرن تصویرسازیها دقیقتر میشه و مغز این افراد تا مراحل کفن و دفن و مراسم هفتم و چهلم رو هم براشون بازسازی میکنه.
یه ترس جالب دیگه هم هست که ترس از عشقه! ترس از عشق یه چیزی بین ترس از ارتفاع و سوسک فاضلابه. یعنی مغز این افراد به محض اینکه اولین سیگنال رو از هر غده درونریز بدن مبنی بر ایجاد علاقه دریافت کنه بلافاصله وارد فاز تدافعی میشه و ایرادهای طرف مقابل رو اون چنان بزرگنمایی میکنه که دل در واکنش بهش میگه «باشه اصلا، غلط کردم!» از طرف دیگه وقتی کسی عاشقشون میشه هم همینطور وحشت میکنن و همون بخش از مغزشون که موقع دیدن سوسک فاضلاب فعال میشه، به کار میوفته و پیغام «ران، جاست ران» رو به کلیه سلولها و اعضا و جوارح فرد که کوچکترین نقشی در این میان ندارن صادر میکنه!
خلاصه که ترس به عنوان یک نیروی مهم در زندگی بشر همواره نقش به سزایی داشته و در کل میشه گفت به علاقه نیست به ترسه، اگه به علاقه بود هنوز بشر درگیر اختراع چرخ بود.
پ
نظر کاربران
بعد از 33 سال بخاطر ترس از عشق هنوز مجردم:-(