طنز؛ «عرض نمودن» غلط است
دهخدا درِ کلاس را باز کرد و دید پارچهای بزرگ روی تختهسیاه آویزان کرده و روی آن نوشته بودند: «کشف ژن عارف را به دانشمندان علم ژنتیک تبریک عرض مینماییم، از طرف دکتر جیمز دی واتسون، کاشف ساختار دیانای» دهخدا با شگفتی پرسید....
حسن غلامعلیفرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
دهخدا درِ کلاس را باز کرد و دید پارچهای بزرگ روی تختهسیاه آویزان کرده و روی آن نوشته بودند: «کشف ژن عارف را به دانشمندان علم ژنتیک تبریک عرض مینماییم، از طرف دکتر جیمز دی واتسون، کاشف ساختار دیانای» دهخدا با شگفتی پرسید: «اینو کی نوشته؟» واتسون دستش را بالا برد و با لهجه بریتیش گفت: «ما با کمک گوگلترانسلیت نوشتیمش» دهخدا چانهاش را خاراند و پرسید: «ژنعارف دیگه چه ژنیه؟» کواکبیان گفت: «این ژن آمیزهای از ژنهای صنعتی و سنتیست» زنجانی گفت: «ما قبلا بهش میگفتیم ژن لاکچری، انگار تازگیها فرهنگستان زبان به جای لاکچری از عارف بهره برده» حدادعادل با کلافگی گفت: «تکذیب میکنم، ما توی همون واژه ژنش موندیم» مطهری گفت: «آقای عارف باید درباره فراوانی ژنشون پاسخگو باشن» دهخدا رو کرد به عارف و پرسید: «شما مگه ژنت چجوریه؟» عارف شانه بالا انداخت و سکوت کرد. غرضی گفت: «عارف باید ژنش رو نشون بده!» جدیدی با هیجان به عارف گفت: «زود باش هر چی ژن داری بریز روی میز!» دهخدا گفت: «ژن که نشون دادنی نیست» خاوری گفت: «سخت نگیرید.حالا یه سفرهای از ژن و کروموزوم پهن بوده، یکسری تونستن ژنها و کروموزومهای خوب رو سوا کنن ببرن» دهخدا فریاد زد: «آقای واتسون! بیا پای تخته و پارچهات رو برچین!» واتسون گفت: «اجازه میدین من از آقای عارف نمونه ژن بگیرم؟»
دهخدا درِ کلاس را باز کرد و دید پارچهای بزرگ روی تختهسیاه آویزان کرده و روی آن نوشته بودند: «کشف ژن عارف را به دانشمندان علم ژنتیک تبریک عرض مینماییم، از طرف دکتر جیمز دی واتسون، کاشف ساختار دیانای» دهخدا با شگفتی پرسید: «اینو کی نوشته؟» واتسون دستش را بالا برد و با لهجه بریتیش گفت: «ما با کمک گوگلترانسلیت نوشتیمش» دهخدا چانهاش را خاراند و پرسید: «ژنعارف دیگه چه ژنیه؟» کواکبیان گفت: «این ژن آمیزهای از ژنهای صنعتی و سنتیست» زنجانی گفت: «ما قبلا بهش میگفتیم ژن لاکچری، انگار تازگیها فرهنگستان زبان به جای لاکچری از عارف بهره برده» حدادعادل با کلافگی گفت: «تکذیب میکنم، ما توی همون واژه ژنش موندیم» مطهری گفت: «آقای عارف باید درباره فراوانی ژنشون پاسخگو باشن» دهخدا رو کرد به عارف و پرسید: «شما مگه ژنت چجوریه؟» عارف شانه بالا انداخت و سکوت کرد. غرضی گفت: «عارف باید ژنش رو نشون بده!» جدیدی با هیجان به عارف گفت: «زود باش هر چی ژن داری بریز روی میز!» دهخدا گفت: «ژن که نشون دادنی نیست» خاوری گفت: «سخت نگیرید.حالا یه سفرهای از ژن و کروموزوم پهن بوده، یکسری تونستن ژنها و کروموزومهای خوب رو سوا کنن ببرن» دهخدا فریاد زد: «آقای واتسون! بیا پای تخته و پارچهات رو برچین!» واتسون گفت: «اجازه میدین من از آقای عارف نمونه ژن بگیرم؟»
عارف کوچک از زیر میز گفت: «هر کی نمونه میخواد بیاد پیش خودم، اصلا قراره یه بانک ژنوم عارف تاسیس کنیم» مشایی گفت: «محصولی هم ژنهای خوبی توی دست و بالش داره» رحیمی به مشایی گفت: «شما هم جنس ژنتون مرغوبهها، شکسته نفسی نکنید» مشایی لبخند زد و گفت: «ژن شما که شاهژنه اصلا، ژن من که قابل عرض نیست» بقایی به مشایی گفت: «نفرمایید قربان، ژن شما ژنِ امید ماست» تتلو از رائفیپور پرسید: «اینا چی میگن؟» رائفیپور گفت: «ولشون کن! یکم از خودت برام بگو. مثلا بگو چندتا کروموزوم داری؟» تتلو کمی فکر کرد و با صدای آهسته گفت: «الان که همراهم نیاوردم، اما فکر کنم دو سه بسته توی خونه داشته باشم!» دهخدا فریاد زد: «بسه دیگه!» هاشمی گفت: «ما هم از شانس بدمون یه باغ کوچولو داشتیم که افتاد وسط یکسری ژنهای مرغوب» احمدینژاد کوچک گفت: «هر کی ژن خوب میخواد بیاد از محله ما بگیره».
دهخدا گوش واتسون را پیچاند و گفت: «فکر نکن من نفهمیدم داری بهمون میخندیا! زود باش پارچهات روبرچین. اینرو هم بگم که تبریک عرض نمودن غلطه، باید بگی تبریک میگویم» واتسون گفت: «ما تازه از خارج اومدیم، هنوز خوب بلد نیستیم فارسی حرف بزنیم، اگه اجازه بدین من نمونهام رو بگیرم و برم» عارف کوچک از زیر میز گفت: «بنده که عرض نمودم حاضرم. شما بیا نمونهات رو بگیر و برو» دهخدا با کلافگی گفت: «به جای عرض نمودم بگو گفتم».
واتسون گفت: «هر کی ژنش مرغوبه آستینشرو بزنه بالا!» دهخدا پرسید: «منم آستینم رو بزنم بالا؟» واتسون پوزخند زد و گفت: «نه عزیزم، شما بزن پایین، آخه زیر خط فقری، ژنهات توی بازار خریدار نداره» دهخدا لب ورچید. واتسن رفت کنار میز. عارف کوچک از زیر میز کمی بیرون آمد و گفت: «ژنو حال میکنی؟» وقتی واتسون از عارف کوچکتر نمونه گرفت عارف بزرگتر به آرامی از او پرسید: «میشه بعدا یه نسخه از آزمایشش برای منم بفرستی؟» واتسون چیزی نگفت، اما هُلمز کارت ویزیتش را به عارف داد و گفت: «کال می!» واینگونه بود که کلاس با پایانی باز تمام شد.
پ
نظر کاربران
این ژن عارفم عجب چیزیه ها !
خدارو شکر بابای ما از این ژنا نداره لازم نیست به کسی جواب بدیم.