۵۸۱۵۲۸
۵۰۱۸
۵۰۱۸
پ

طنز؛ آب قطع است

تابستان نصف شد و هنوز شما به ایران نیامده اید! پس کی می خواهید به این سرزمین کهن سفر کنید و از نزدیک با طبیعت و مردم طبیعی اینجا آشنا بشوید؟

ماهنامه خط خطی - پری سا شمس: تابستان نصف شد و هنوز شما به ایران نیامده اید! پس کی می خواهید به این سرزمین کهن سفر کنید و از نزدیک با طبیعت و مردم طبیعی اینجا آشنا بشوید؟
تا کی می خواهید از طریق شایعات ایران را بشناسید؟ بعضی از شما از من می پرسید که آیا مردم ایران با شتر در خیابان ها تردد می کنند، البته پراید هم هست، مزدا آبی هم هست که شاخ وسایل نقلیه حساب می شود. اما به هر حال، ایرانی ها خیلی شیک هستند و هر خانوار ایرانی ۳-۴ دانه ماشین دارد. نمونه اش خاندان نغمه که سرانه یک عدد اتومبیل دارند و هر کس مال خودش را سوار می شود و هیچ کس در این خانواده دست به مال دیگری نمی زند. مهمانی هم که می روند، جدا جدا سوار مال خودشان می شوند و می روند. و من یک بار از نغمه پرسیدم که چرا همه با هم، با یک ماشین، نمی روند.
و نغمه توضیح داد که چون مال بابایش شاسی بلند و یغور است و خوب گاز می دهد، مال مامانش هیبریدی است، با برق کار می کند و با سرعت مطمئنه می رود و به درد ویراژ دادن نمی خورد، مال خودش اسپرت است و جوان پسند، با سیستم پخش تقویت شده که مامان و بابایش را کر می کند و مال بابابزرگش هیچ ویژگی مثبتی ندارد، جز اینکه همیشه وسط راه خاموش می کند و باید یکی بیاید هلش بدهد. اما با این حال بابابزرگ دلش می خواهد رانندگی کند و از اینکه بنشیند رانندگی کردن دیگران را تماشا کند خوشش نمی آید. در نتیجه، آن ها همیشه چهار ماشینه به مهمانی یا گردش یا رستوران می روند و سه ماشینه بر می گردند. گفتم که ماشین بابابزرگ همیشه وسط راه می ماند...

با این حال، مردم ایران فعلا مانند نغمه این ها خیلی لاکچری هستند و دستشان به کم نمی رود. غذا هم درست می کنند همیشه زیاد است. آن ها دوست ندارند غذا را در بشقاب هر کس سرو کنند، بنابراین همیشه یک ظرف خیلی بزرگ از پلو و یک ظرف خیلی خیلی بزرگ از خورشت روی میز می گذارند تا هر کس هر چقدر که خواست بخورد. آن ها این قدر پول دارند که همیشه یک عالمه غذای سالم مانده در یخچال را دور می ریزند...
اگر همه این خوشبختی ها را می خواهید ببینید، زودتر عازم این کشور شوید. چون به زودی آن ها بسیار بدبخت و گرسنه خواهندشد، طوری که شاید نان را از دست همدیگر قاپ بزنند... این را مسئولین گفته اند، اما مردم با مسئولین لج هستند. هرچه آن ها بگویند، این ها برعکسش را انجام می دهند؛ مثلا، ایران آب دارد، اما کم دارد، خیلی خیلی کم دارد و کار اصلی مسئولان در ایران این است که هشدار بدهند.

آن ها مدت هاست که هی هشدار می دهند، اما مردم هیچ توجهی به هشدار آن ها نمی کنند. مسئولین هر روز در روزنامه و رادیو و تلویزیون داد می زنند که آب نیست، آب کم است، آب دارد تمام می شود! اما مردم سوت می زنند و کانال را عوض می کنند. مسئولین توی کله خودشان می کوبند و موهایشان را می کنند و گریه می کنند، اما باز هم مردم توجه نمی کنند و هی آب را ریخت و پاش می کنند. چند مسئول دلسوز رفته اند در خیابان های شلوغ هاراگیری کرده اند که شاید مردم صدای اعتراضشان را بشنوند، اما مردم فقط از لحظه مرگ آن ها فیل گرفته اند و با اشتراک گذاری این فیلم ها، در شبکه های اجتماعی، لایک جمع کرده اند.

من که یک مسافر کوچولو در این سرزمین بیش نیستم، دلم برای اینکه آب قطع شود شور می زند. برای همین هم موقع مسواک زدن، شیر آب را می بندم، یا حواسم هست که در زمان خیلی کم دوش بگیرم، اما خانواده نغمه بیشتر از هر خانواده دیگری با مسئولان و من لج هستند. دیروز، دیدم که مادر نغمه یک هندوانه خیکی داخل سینک کرده و شیر آب را باز کرده و خودش دارد شبکه جم می بیند. من شیر را بستم و نیم ساعت بعد، مادر نغمه گفت: «کی گفته بود شیر رو ببندی؟
من آب رو باز کرده بودم که هندونه خنک شه!» گفتم: «آب هست، اما کم است، باید هندوانه را داخل یخچال می گذاشتین!» مادر نغمه گفت: «تو نمی خواد به من درس اخلاق بدی، خودت اگر شخصیت داشتی، یک سال خونه مردم چتر نمی شدی...»

با آنکه از این حرف خوشم نیامد، رفتم سراغ پدر نغمه که داشت در پارکینگ ماشین بزرگ و بلندش را می شست. گفتم شما نباید مالتان را اینجا بشورید، چون آب هست، ولی کم است! پدر نغمه گفت: «من اختیار مالم رو دارم، هر جا هر کار دلم بخواهد باهاش می کنم، تو هم جای این فضولی ها، بپر توی ماشین رو جاروبرقی بکش!» این طوری شد که من با اینکه ناراحت بودم، داخل ماشین پدر نغمه را جارو کشیدم.

شب، دیدم پدربزرگ نیست. آمار گرفتم، دیدم از عصر رفته حمام و هنوز بیرون نیامده. در حمام را زدم و گفتم: «پدربزرگ! آب هست ولی کم است!» او خندید و گفت: «اسم شب رو درست گفتی، بیا تو!» من دویدم و رفتم سراغ نغمه که داشت در حیاط با جوانان همسایه آب بازی می کرد. شیر آب را بستم و گفتم نغمه! آب هست، ولی کم است! نغمه و سایر جوانان گفتن: «نخیر! تو یک کارهایی کردی و آب هم قطعه! بور کنار بذار باد بیاد...»
شب هم هر کس مال خودش را سوار شد و رفتند رستوران. بدون اینکه من را ببرند... خلاصه که، امروز، ایران یک کشور باحال است و مردمش ماشین های آن چنانی دارند، اما به زودی ایران کویر می شود و مردم با شتر باید در خیابان تردد کنند. مطمئنم یک روز که خانواده نغمه چهار ترکه پشت شتر نشسته اند و در بیابان می گردند. یاد هشدارهای من می افتند و در دلشان احساس پشیمانی می کنند، اما حتما من آن روز دیگر اینجا نیستم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج