هایلایت (۷۵)
جمله های زیبا، دلنوشته های دلنشین، اشعار ماندگار، پاراگراف های تاثیرگذار و بینظیر از یک کتاب یا مقاله. همه اینها میتواند بهانه ای برای هایلایت کردن آنها در کتاب، مجله و یا ذهنتان باشد.
برترین ها: جمله های زیبا، دلنوشته های دلنشین، اشعار ماندگار، پاراگراف های تاثیرگذار و بینظیر از یک کتاب یا مقاله. همه اینها میتواند بهانه ای برای هایلایت کردن آنها در کتاب، مجله و یا ذهنتان باشد.
سعی کرده ایم در مجموعه مطالب "هایلایت" مجموعه ای گزیده و دلنشین از این مطالب را در اختیار شما قرار بدهیم.
شما نیز هایلایت های خود را برای ما از طریق نظرات ارسال کنید.
*****
"گاهی اوقات باید دیونه بازی دربیاریم، فقط واسه اینکه حال واقعیت رو بگیریم!"
فیلیپ. کی. دیک
"روح من در کنار روح آدمها راه نمیرفت
با چشمهای آدم به خاک نظر نمیکرد
عطش بلندپروازیهاشان عطش من نبود
هدف زندگیشان هدف من نبود
شادی من، اندوه من، شور و شر من، قدرت من
از من بیگانهای ساخت..."
لرد بایرون
"می تونم همین الان بمیرم. من فقط.. خوشحالم. هیچوقت همچین حسی نداشتم. دقیقا همون جایی هستم که می خوام باشم. "
Eternal Sunshine of the Spotless Mind
Michel Gondry
"من به تو مایل و تویی هر نفسی ملولتر
وه که خجل نمیشود میل من از ملال تو"
مولانا
"و مرگ مردن نیست
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مردگان بیشماری را دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و خیس از باران،
انتظار و تنهایی را درک می کردند
شعر می خواندند
می گریستند
قرض می دادند
می خندیدند
و گریه می کردند ..."
حسین پناهی
"چون به نظرشان لازم نيست كه چيزی گفته شود
با نگاهشان حرف می زنند
به اندازه يک دنيا حرف می زنند
هرگز نبايد از چشمان هیچ زنی ساده گذشت ..."
سیمون دو بووار
"با تو هستم روزگار ، پاسخ ام را بده ...
سال ها است که سخت در رنجم
رنجی در فهمیدن ، دیدن و شاید نفهمیدن
فهمیدن آنانی که خیانت می کنند و نفهمیدنی که چرا محبوب ترند!
ای دنیای وارونه ، بازی تو هم غریب است در حماقت آدم ها
اما فریب تو را نخواهم خورد
و بازیگر این بازی و این نقش تو نخواهم شد ...
من نقش خود را خواهم داشت؛
دوست داشتن ، پایبندی ... چیزی بیشتر ، رفاقت!"
فرهنگ افشار
"می خواهم با کسی بروم که من دوستش می دارم
نمی خواهم هزینه ی این همراه شدن را حساب و کتاب کنم
یا اینکه به خوبی و بدی اش فکر کنم
حتی نمی خواهم بدانم دوستم دارد یا نه
فقط می خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم ..."
برتولت برشت
"آدميان از هيچ چيز روي زمين به اندازه تفكر نمي ترسند _بيشتر از نابودي _ حتا بيشتر از مرگ...
تفكر ويرانگر و طغيانگر است، مهيب و هولناک است، تفكر نسبت به تعصبات، نهادهاي جا افتاده و عادت های آسايش بخش، بي رحم است.
تفكر به قعرِ جهنم سرک مي كِشد و نمي هراسد.
تفكر، عظيم چابك و آزاد است، نور جهان است و شكوه بشر."
برتراند راسل
"در بازی این جهان که تاس ها "به سنگینیِ آهن به زمین می افتند" باید خویی آهنین داشت، با زرهی در برابرِ سرنوشت و سلاحی در برابرِ انسان ها، زیرا همه ی زندگی مبارزه است و برای هر گامی که بر می داریم باید بجنگیم.
بنابراین آن کس که به محضِ دیدن متراکم شدن ابرها یا حتا چند پاره ابر در افق در هم فرو میریزد, نومید می گردد و شکوه می کند, روحی جبون دارد .
شعار ما باید این باشد
"از مصائب مگریز، بلکه با جرأتِ بیشتر به مقابله با آنها بپرداز "
در باب حکمت زندگی _ آرتور شوپنهاو
"اما همهی راهها
که با پا پیموده نمیشوند
دستت را به من بده"
شهاب مقربین
"آنقدر سُرودمت که از شعر بیرون آمدی
حالا تو را کم ندارم
خودم را
کم می آورم هر روز
کم می آورم هر شب."
سید محمد مرکبیان
"اكنون كه تو مى روى
همه چيز
شبيه تو خواهد شد"
ييلماز اردوغان
"بازنده منم
که در را باز می گذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی"
سینا به منش
"از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت..."
فریدون مشیری
پ
نظر کاربران
و خداوند عشق را آفرید...
نه برای مهربانی، برای رها شدن از تنهایی خودمان
...و اینجاست که دیگری را قربانی می کنیم.
پاسخ ها
تکراری بود
شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن
دل شکسته ام اگر نمی پرم قبول کن
اینکه دور دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی شود به حجم باورم قبول کن
هی نگو ک عشقمان جداست شعرمان جداست
بی تو من نه عاشقم نه شاعرم قبول کن
آب ، وقتی آب اینقدر گذشته از سرم
من نمیتوانم از تو بگذرم قبول کن
مهدی فرجی
پاسخ ها
بد نبود
پلیس ضد شورش
در ازدحام پر هیاهوی خاطرات
این یاد توست...
که همانند پلیس ضد شورش
همه را متفرق میکند
سکوت شب میماند و
صدای قدمهایت...
حکومت میکنی در من...
93/5/1
میگویی دیر شده؟؟
آری دیر است!!
قدم خمیده ! موهایم سفید شده!
ریه هایم پر از دوده ایست که از آنش عشق توست!
سیگار بهانه بود!
و من پسر شده ام!
ولی تو بگو ؟با قلب جوانم چه کنم؟؟
(از خودم بود)
پاسخ ها
من پیر شده ام دیگه؟؟ :) اشتباه دستتون رفته روی س...
قشنگ بود...بازم بذارید از خودتون منم شعر میگم واسه همین دوست دارم شاعرای جدیدو ازشون شعر بخونم...
دلت باید جوان باشه