۱۳۲۴۲۳
۱ نظر
۵۰۰۶
۱ نظر
۵۰۰۶
پ

ستاره هایی که خدا بغل شان کرده است

سری اول یادداشت های «هنرمندانی که مردم دوست شان دارند» به خاطر موفقیت کنسرت «چرا رفتی؟» و فروش فوق العاده «طبقه حساس» و «رد کارپت» در نیمه اول سال، درباره همایون شجریان و رضا عطاران است...

۷ فاز: هنرمندان به جز خلق اثر هنری وظیفه مهم دیگری هم دارند که آنقدر بدیهی است کمتر کسی به آن اشاره می کند: وظیفه ارتباط برقرار کردن با مخاطب. درست است که اساسا یکسری از آثار هنری مخاطبان ویژه ای دارند و نمی شود برای آنها شنونده یا بیننده گسترده ای در نظر گرفت اما معمولا آثار هنری ماندگار در تاریخ آنهایی بوده اند که آنقدر زیبایی شناسی شان قوی است که با مخاطب های گوناگون از قشرهای مختلف توانسته اند ارتباط برقرار کنند. همین «ارتباط با مخاطب» است که باعث می شود هنرمندان برای مردم، آدم هایی دوست داشتنی باشند ولی به هر حال هنرمند بودن ممکن است آفت برج عاج نشینی را هم به همراه بیاورد.

قرار است درباره چهره های عالم فرهنگ و هنر بنویسیم که مردم دوست شان دارند. بهانه که نمی خواهد ولی اگر دنبال شأن نزولش می گردید، کنسرت پرطرفداتر همایون شجریان و فروش چند میلیاردی «رد کارپت» رضا عطاران باعث نوشتن این یادداشت ها شد؛ دو هنرمندی که مردم در سال های اخیر با حمایت شان نشان داده اند به آنها علاقه زیادی دارند.

فقط ذکر چند نکته در مقدمه ضروری به نظر می رسد. در دوره های مختلف هنرمندانی ظهور می کنند که در یک بازه زمانی به شدت مورد توجه قرار می گیرند، به اصطلاح ستاره می شوند. مثلا قدیم ها درباره ستاره های سینما یک عقیده کهنه وجود داشت که ستاره برای ماندگار بودن باید بازیگر خوبی هم باشد. یعنی لزوما همه بازیگران خوب، ستاره نمی شدند و برعکس. الان نمی خواهیم سر درست یا غلط بودن این گزاره بحث کنی. بحث سر تفاوت محبوبیت هاست. مثلا محمدرضا گلزار در اواسط دهه 80 ستاره سینمای ایران بود با کلی طرفدار. فیلم هایش هر چه بود، فقط به خاطر حضور گلزار می فروختند اما دلیلش انتخاب های اشتباه و فیلم های ضعیف بود یا هر چیز دیگری، خیلی زود آتش محبوبیتش خاموش شد.

در سینمای ایران کمتر پیش آمده که طول عمر محبوبیت یک بازیگر بیشتر از یک دهه باشد. در مورد بازیگران یکی از عوامل موثر، فعال بودن شان هم هست. باید دیده شوند تا محبوبیت شان ادامه پیدا کند. به هر حال این روزها عالم سینما یک آدم محبوب دارد: رضا عطاران. در هر مدیومی مردم سراغش می روند و از دیدنش و حرف زدنش لذت می برند.

اولین بار که متوجه محبوبیت واقعی اش میان مردم شدم نه به خاطر سریال خوب «بزنگاه» بود و نه فیلم پرفروش «ورود آقایان ممنوع». در برنامه «گپ» رامبد جوان بود که از شبکه «آی فیلم» پخش می شد. هیچ کار خاصی هم نمی کرد. خودش بودو با رامبد جوان رفته بودند بازار تا کلاه بخرند و خیل جمعیت مردمی که در بازار دور و بر عطاران را گرفتند، از هر ستاره خوش چهره سینما و تلویزیون بیشتر بود. معلوم بود از ته دل دوستش دارند و مهمتر اینکه با او احساس نزدیکی می کنند.

ستاره هایی که خدا بغل شان کرده است

در عالم موسیقی هم می دانیم که بازار خوانندگان پاپ و طرفدارانشان داغ تر است اما به جز یک مورد محمدرضا شجریان و گاهی هم شهرام ناظری خواننده ای نداشتیم که بین عموم مردم محبوبیت داشته باشند. حالا چند سال است که همایون شجریان را داریم و در میزان محبوبیتش گمانم همین کنسرت های اخیرش کافی باشد که سالن بزرگ ۳۳۰۰ نفری وزارت کشور هر ۷ سانس کامل پر شدند و در شهرستان ها هم از همین الان منتظر هستند تا کنسرت همایون به شهرشان برسد.

تعداد چهره های فرهنگی و هنری که مردم دوست شان دارند قطعا بیشتر از این دو نفر است اما با حفظ اصل هم هنرمند بودن، هم داشتن مخاطب گسترده و هم محبوبیت، بعید است تعدادشان از انگشتان دو دست فراتر برود. یادداشت های امروز را درباره دو چهره محبوب هنری این سال ها بخوانید.

مردمی بودن عطاران

ادای مجری مسابقه محله را در می آورد و شرکت کننده گیج و منگ مسابقه هفته بود که آقای مجری (مهران مدیری) بیش از حد هوایش را داشت. او را اولین بار در «ساعت خوش» دیدیم. یکی از دوست داشتنی های مجموعه بود و گذر زمان ثابت کرد که خلاق ترین و با استعدادترین شان هم بوده - در کنار مهران مدیری - و از همان موقع آرزوهای بزرگی در سرش می پرورانده.

در چند شوی تلویزیونی دیگر - با تاثیرات و حس طنزی محدودتر - بازی کرد و کارگردان آیتم های فانتزی شد تا اینگونه دهه هفتاد را که خوب آغاز کرده بود، متوسط به پایان برساند. نقطه عطف اول زندگی اش در ابتدای دهه ۸۰ رقم خورد. سریال موفق «زیر آسمان شهر» را نویسندگی کرد و خیلی ها اهمیت او در دیده شدن مجموعه را همپای مهران غفوریان و حمید لولایی می دانستند. فرضی که با ساخته شدن سری دوم و سوم مجموعه رنگ حقیقت به خود گرفت.

«زیر آسمان شهر» راه را برای فعالیت عطاران به عنوان نفر اول باز کرد. «کوچه اقاقیا» را ساخت که جز آخرین حضور منوچهر نوذری در تلویزیون نکته دیگری نداشت. رضا عطاران در حال سبک سنگین کردن بود و داشت مسیرش را از کمدی فانتزی غالب تلویزیونی که «ساعت خوشی»هات آن را جا انداخته بودند و مهران مدیری با آن ویراژ می داد جدا کند.

پس «خانه به دوش» را ساخت با شیوه و سیاقی که یادآور کمدی های ایتالیایی بود... کمدی مردم کوچه و بازار با لحنی واقع گرا و شوخی هایی که از وارونه کردن یا بازی کردن با واقعیت درمی آمد. او این مسیر را ادامه داد و رفته رفته به لحن و پرداخت ویژه خودش رسید.

۱۰ قسمت اول «بزنگاه» نقطه اوج کارش بود و بیراه نیست اگر بگوییم بهترین چیزی که تا به حال ساخته هم باقی مانده؛ جایی که طنز و استهزا به حد اعلای خودش رسید و جزیی ترین رفتار هر بازیگر می توانست مقدمه ای بر یک شوخی دیوانه وار باشد.

نکته ویژه اما نگاه عطاران به آدم هایش بود. با همه رذیلت ها و شیادی هایی که آنها در سر می پروراندند، نگاه خالق به آنها مهربان و خطاپوش بود؛ چون دوستشان داشت، چون جهان را دوست داشت و فهمیده بود آنها بدون رذیلت هایشان موجوداتی خشک و گوشت تلخ و بی مزه خواهند بود.

مقلدین عطاران نشان دادند که درآوردن لحن دوگانه عطارانی کار ساده ای نیست. نیاز به پشت دارد و نگاه که خب آنها فاقدش بودند. عطاران مسیری مخالف مهران مدیری طی کرد. به سختی و مشقت، پله پله خودش را در تلویزیون و بین مردم جا انداخت و هر چه پیش رفت، بهتر شد. نسبتش را با سینما درست و به موقع برقرار کرد و هوشش را صرف نیت خوانی مدیران و جاگیری مناسب خودش در سیستم کرد.

طعنه آمیز بود که اولین جایزه اش در سینما - بهترین بازیگر مرد در جشن خانه سینمای سال ۱۳۹۰ - را از دستان مهران مدیری گرفت. شک نکنید که شب سختی برای مدیری بود و شبی دلنشین برای تمام «ساعت خوشی»های قدیمی!

عطاران تحت تاثیر کاهانی قرار گرفته. این چیزی نیست که بشود انکارش کرد؛ چه در نگاه به جهان و چه در فرم و ساختار. مهربانی و پذیرنده بودن نگاه عطاران در آثار تلویزیونی اش جای خود را به نفرت از نوع کاهانی داده... حتی مدل شلخته و الکی ولنگاری که عطاران برای ساخت رد کارپت در نظر گرفته هم از فیلم های کاهانی می آید و نگاه ضد زیبایی شناسانه اش به مدیوم.

ستاره هایی که خدا بغل شان کرده است

در روایت و پردازش درام هم عطاران به سیاق همشهری اش خوب شروع می کند، متوسط ادامه می دهد و بد به اتمام می رسد. این مشکلی است که هر دو فیلم سینمایی که ساخته دچارش بودند و البته شدتش در «رد کارپت» بیشتر است چون نگاهش آزاردهنده تر است.

درست که فیلم دوم عطاران خاصیت آیینه گی دارد و خیلی هامان در موقعیت های متفاوت می توانیم خودمان را به جا آوریم، متین که واقعیت زندگی در جوامع حاشیه ای در نسبت با یکی از مظاهر تمدن می تواند همان یک دهاتی در شهر فرنگ باشد و سبب بیرون زدن تناقضات یک آدم حاشیه ای شود اما چنین نگاه رادیکال به عمد آزاردهنده نیاز به توازن دارد تا اینقدر کلی و یکطرفه به نظر نرسد؛ اندکی راه دادن به امکانات آدم حاشیه ای و نه فقط نمایش بی رحمانه محدودیت های او و فرهنگش.

نمونه خوب و کمیابش در فیلم جایی است که عطاران از مرد اروپایی دوربین به دست که نمی تواند از سلبریتی های روی فرش قرمز عکس بگیرد، می خواهد کنارش روی نردبان قرار بگیرد و روبرویش را سیاحت کند؛ امکانی که اروپایی ها روز قبلش از «رضای عشق فیلم» دریغ کرده بودند و بدترین نمونه اش دزد کردن همراهی است که تماشاگر به او علاقمند شده و دوست دارد تلاش و همراهی اش برای موفق شدن رضا را تماشا کند اما عطاران مثل اکثر فیلمسازان ایرانی که خارج از وطن خود فیلم ساخته اند - از «بهشت پنهان» کامران قدکچیان تا «دیدار در استانبول» افشین شرکت - در پی دزدی است که تمام گناهان را گردن او بیندازد... عطاران وقتی در تلویزیون بود و سریال می ساخت، دارای اعتماد به نفسی تحسین برانگیز بود که هر شوخی را در دل واقعیت زندگی روزمره ممکن می ساخت اما در دو فیلم سینمایی اش خبری از آن اعتماد به نفس نیست.

عطاران برای پذیرفته شدن و اثبات برادری اش به مجموعه سینمای ایران - صحنه گفتگوی او با علی سرتیپی در «رد کارپت» زیادی خودافشاگرانه است - تظاهر به چیزی می کند که واقعیت او نیست. به عبارت بهتر حسابگرانه در حال جا انداختن خود است ولی چه می شد اگر همان مسیر کمدی های رئالیستی را ادامه می داد؟

مشکل اینجاست که او فکر می کند آن داستان ها برای مدیوم سینما پیش پا افتاده هستند و سطحی، یا آن آدم ها با گیر و گورهایی که دارند، جایشان در تلویزیون است؛ انگار یک بچه پایین شهری به یک میهمانی اعیانی دعوت شده باشد و عارش بیاید بقیه پی به اصل و نسبش ببرند. پس جوری رفتار می کند که اعیان و اشراف را خوش بیاید، غافل از اینکه ردایی که برای خود انتخاب کرده به تنش زار می زند.

یکی باید به عطاران، «پیترو جرمی» را نشان دهد. کمدی رئالیستی که از شاهکارهای تاریخ سینمای ایتالیا است. در همان حال و هوای سریال های عطاران و جوری که او به جهان نگاه می کرد (می کند؟)؛ نمایش رذیلت ها/ مهربانی های مردم کوچه و خیابان به شیوه و لحنی مطایبه آمیز و شیرین.

عطاران در حال گیج زدن است. کمدی سیاه «خوابم میاد» و کمدی فاصله گذرانه «رد کارپت» راستِ کار او نیست. اصلا عطاران چه ربطی به وودی آلن دارد که اینقدر در دو فیلمش به او ارجاع می دهد؟ او باید بتواند با دسته آدم های مورد اعتمادش فیلم خود را بسازد. با علی صادقی، امیر نوری، مجید صالحی، آناهیتا همتی، رضا نیکخواه، سوسن پرور، مریم امیرجلالی و سرآمد همه شان یا گل سرسبد این گروه دوست داشتنی، حمید لولایی. عطاران هنوز ته ظرفیت چیزی که خودش ساخته را درنیاورده.

در باب اهمیت «همایون» بودن

نمی خواهم بگویم که نام پدرش، محمدرضا شجریان اصلا در محبوبیتش تاثیر نداشته است که واقعیت ندارد؛ به هر حال شجریان پدر از همان اوایل انقلاب وقتی به موج مردم پیوست و با چاووش سرودهای انقلابی اجرا کرد، مهرش را برای ابد به دل مردم انداخت. صدایش هم که سال به سال پخته تر شد و توانایی های آوازی اش بیشتر و به جایی رسید که می شود گفت در تاریخ موسیقی ایران همتا ندارد.

اما شجریان پسر چند سالی است که جدای از محبوبیت خانوادگی، برای خودش طرفداران زیادی پیدا کرده است؛ این را از کنسرت آخرش می گویم که دیگر صدای کسانی که برای اجرای پایانی تقاضای «مرغ سحر» داشتند کمتر شده بود و حالا همپای آنها کسانی بودند که فریاد می زدند «چرا رفتی؟» را دوباره بخوان.

قبل از اینکه برای شب آخر کنسرت همایون شجریان بلیت بگیرم (اجرایی که به دلیل استقبال خیلی خوب مردم بعد از ده اجرا با صندلی های پر در سالن ۳۳۰۰ نفری وزارت کشور تمدید شده بود)، دوستی معتقد بود که این رفتن به کنسرت «چرا رفتی؟» عین ویروس واگیردار گریبان همه را گرفته و رفتن اش نشانه جوگیری است. اینکه واقعا چرا از این آلبوم آخر این اندازه استقبال شده است، نمی دانم همایون آلبوم های بهتر از این هم از نظر آهنگسازی و تکنیک های آوازی دارد اما در «نه فرشته ام نه شیطان» به یک جور مخاطب شناسی هم رسیده است.

برای آن دسته از دوستانی که فکر می کنند «چرا رفتی؟» به خاطر کثرت استفاده میان عوام و خواص دستمالی شده، یک مثال خوب دارم. سال هاست قطعه «هتل کالیفرنیا»ی گروه ایگلز در سی دی های سلکشن موسیقی همه کافی شاپ ها وجود دارد. همه از شنیدنش لذت می برند اما همین قطعه را برای یک تازه وارد هم که عشق موسیقی است و احیانا سر از گیتار و ملودی هم درمی آورد بگذارید، کیف می کند. محبوبیت یک قطعه موسیقی لزوما دلیل بر عامه پسند بودنش نیست. گاهی آنقدر همه چیز با هم چفت شده است که مخاطب از هر قشری که باشد نمی تواند جلویش مقاومت کند. «چرا رفتی؟» و آلبوم «نه فرشته ام نه شیطان» هم چنین خاصیتی دارد.

ستاره هایی که خدا بغل شان کرده است

همین امروز که می خواهم این یادداشت را بنویسم در راه سوار تاکسی شدم که «چرا رفتی؟» گذاشته بود اما محبوبیت همایون فقط به خاطر همه گیر شدن این آلبومش نیست. اگر می خواهید دست تان بیاید که چقدر مردم دوستش دارند، باید یک سر به کنسرتش می زدید. اینگه می گویند اثری برای همه گروه های سنی است را می توانستید به چشم ببینید. بازه سنی مخاطبانی که به کنسرت «چرا رفتی؟» همایون آمده بودند و داشتند از تک تک لحظات لذت می بردند، بین ۹ تا ۷۰ سال بود. آدم هایی که از نحوه پوششان متوجه می شدید متعلق به گروه های فرهنگی و قشرهای مختلف جامعه هستند.

مخاطبان کنسرت «چرا رفتی؟» فقط از قطعات موسیقی لذت نمی بردند. آنها از حضور در کنسرت همایون خوشحال بودند. مردم ایران برای یکسری چیزها به اندازه صدای خوب و حرفه ای بودن خواننده احترام قائلند. مثلا دوست دارند هنرمندشان به اصطلاح مردمی باشد. اگر جوان است با سر پر غرور جلوی مردم نایستد و اگر پیر است منت سال های رفته عمرش را سر کسی نگذارد. همایون شجریان محجوب و آرام است، آنقدر که وقتی قرار می شود روی سن دو کلمه خارج از اجرا صحبت کند؟ صدایش به سختی به گوش می رسد و نمی تواند جملات را شیوا و رسا ادا کند. (باورتان می شود کسی که قدرت صدایش و تحریرهایش تنه به کارهای پدرش، استاد آواز ایران می زند موقع حرف زدن روی سن صدایش با میکروفن هم به زور شنیده می شود؟) با اینحال مردم همین چیزها را در موردش دوست دارند. بزرگترها حس می کنند شرم حضور دارد؛ جوانترها از چهره گرم و لبخندهای صمیمی اش خوششان می آید.

آنقدر محبوب است که وقتی قطعه «مردان خدا» را که در اصل با صدای شهرام ناظری میان مردم گل کرد به سبک خودش می خواند، کسی دلگیر نمی شود. نوستالژی و خاطرات کسی به هم نمی ریزد. به انتخابش احترام می گذارند و با وجود همه جوانی اش قدر هنرش را و حمایت های مردم را می داند. از اینکه جایگاهش کجاست و برای نگه داشتنش باید چه کار کند. آگاه است. این است که حتی حضور محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در شب آخر کنسرتش نتوانست همایون را تحت الشعاع قرار دهد. این را هم در نظر داشته باشید که ظریف از محبوب ترین سیاستمداران ایران است و مردم وقتی متوجه حضورش شدند کلی هم تشویقش کردند اما در مقابل تشویق های کسانی که در طول کنسرت سه چهار بار به احترام همایون جوان بلند شدند و دست زدند، خیلی هم به چشم نمی آمد.

همایون بعد از اجرای دومین قطعه درباره حضور ظریف با ظرافت تمام حرف زد. مثل خیلی از هنرمندان حرکات نمایشی انجام نداد که بخواهد کنسرتش را تقدیم کند یا قطعه ای به افتخارش اجرا کند. برخورد همایون با ظریف، کاملا از موضع برابر بود. از جایگاه مردم ایران با او صحبت کرد: «سال های سال هنرمندان زیادی برای معرفی هنر و فرهنگ این مرز و بوم به دوستداران هنر ایرانی در خارج از کشور زحمت های بسیاری کشیدند. هنرمندان تلاش کردند که سفیرهای خوبی برای معرفی ایران باشند و فرهنگ را به گونه ای معرفی کنند که باعث سربلندی کشورمان باشد و چهره واقعی فرهنگ ایرانی را به جهانیان نشان بدهند. امشب میزبان دکتر جواد ظریف در این کنسرت هستیم و برای ایشان آرزو می کنیم آنطور که به نفع ایران و باعث سربلندی مردم ایران است، موفق شوند.» همین.

از آن طرف همایون ابداعات خودش را هم دارد. نمونه اش را به زودی در تیتراژ فیلم «آرایش غلیظ» خواهید دید. وقتی با همراهی گیتار برقی آواز می خواند یا در همین اجرای آخر که گیتار هم در یک کنسرت موسیقی سنتی حضور داشت اما برعکس خیلی از موزیسین هایی که کار تلفیقی می کنند اصلا نمی خواهد جار و جنجالی به راه بیندازد یا مثلا موجی ایجاد کند و از این راه نامش را بیشتر سر زبان ها بیندازد. آنقدر موسیقی اش متین است که مخاطب متعصب موسیقی سنتی را ناراحت نکند و در ضمن بتواند شنوندگان با سلیقه های بیشتری را هم جذب کند. خوب است که همایون بدون ادا و اصول بلد است دل مردم را به دست بیاورد و کنار قطعات دلنشینی که می خواند همیشه حضور دلنشینی هم دارد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      ردکارپت عطاران بی مزه ترین فیلمی بود که تو همه ی عمرم دیده بودم!
      حیف وقت وپول...

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج