۲۶۳۳۲۹
۴ نظر
۵۰۲۲
۴ نظر
۵۰۲۲
پ

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

در این مطلب قاتلان زنجیره ای کشور ترکیه را برای شما معرفی میکنیم. از این راه هم با جنایتکاران این کشور آشناتر خواهید شد و هم نحوه برخورد جامعه و دستگاه عدالتی ترکیه را با این قاتلان بهتر خواهید شناخت.

مجله سرنخ - مژگان زارع: در این مطلب قاتلان زنجیره ای کشور ترکیه را برای شما معرفی میکنیم. از این راه هم با جنایتکاران این کشور آشناتر خواهید شد و هم نحوه برخورد جامعه و دستگاه عدالتی آن کشور را با این قاتلان بهتر خواهید شناخت.

قاتل کوچولو! (۱۰ قتل)

«علی کایا» در سال ۱۹۸۰ متولد شد و مثل خیلی از بزهکاران که زندگی در محیطی نامساعد آنها را به سمت جرم سوق می دهد در سن ۱۷ سالگی تبدیل به سارقی حرفه ای شد. پرونده سرقت های علی آنقدر سنگین شد که بالاخره او را در همین سن روانه زندان کردند تا دو سال پشت میله ها بماند.

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

۱۹ ساله بود که از زندان آزاد شد و درست در همین سال اولین جنایتش را مرتکب شد. علی به پیشنهاد عمویش که در یکی از ادارات دولتی آلانیا مشغول کار بود به آنجا رفت. سلال، عموی علی، هیچ وقت فکر نمی کرد این پیشنهاد، دعوت از فرشته مرگش باشد.

علی در سال ۱۹۹۴ به آلانیا رفت و بعد از مدتی به خاطر یک مشاجره لفظی ساده با چاقو آنقدر به عمویش ضربه زد تا او مرد. پلیس بلافاصله او را دستگیر کرد. دادگاه برای این جنایت خونین، علی را به پنج سال زندان محکوم کرد ولی سه سال بعد، علی به دادگاه درخواست عفو داد که پذیرفته شد و او دوباره آزاد شد.

جوان جنایتکار به خانه برگشت تا با مادرش زندگی کند. طی این مدت او دچار توهمات مختلفی راجع به مردها شده بود و فکر می کرد آنها قصد دارند به مادرش تعرض کنند. این توهمات بالاخره او را قانع کرد تا یکی از کسانی را که مطمئن بود به مادرش آزار رسانده، به قتل برساند.

«زین العابدین» دومین قربانی تفکرات بیمار علی بود. بعد از آشکار شدن این جنایت، دادگاه، مرد جوان را محکوم به حبس کرد ولی روانپزشکان دوباره به میدان آمدند و دادگاه را قانع کردند که علی از اختلالات شدید روانی رنج می برد، در نتیجه علی برای سپری کردن دوره محکومیتش به یک بازداشتگاه بیماران روانی منتقل شد.

در آنجا روانپزشکان متوجه شدند که این مرد جوان نمی تواند در یک محیط بسته و کوچک بماند چون در کنار تمام مشکلات روانی از مسئله ترس از محیط های سربسته هم رنج می برد. بنابراین او را به یک ندامتگاه بیماران روانی اشراقی و وسیع در آلانیا منتقل کردند.

اولین واکنش علی به این محیط راحت که امکان تردد او به بیرون از آسایشگاه را به خاطر وسعت زیادش فراهم می کرد، چاقو زدن سه مرد در یک روز بود. دو نفر از کسانی که چاقو خورده بودند، بعدها به خاطر شدت جراحات وارده مردند. پلیس فهمید که نمی تواند بیش از این ریسک کند، بنابراین او را به زندان آلانیا منتقل کردند ولی ظاهرا این بار محیط سربسته، علی را به موجودی غیرقابل کنترل تبدیل کرده بود چرا که در زندان هم دو نفر دیگر را با چاقو کشت.

پلیس سردرگم شده بود. آنها نمی دانستند با این موجود ناسازگار و پرخاشگر که در هر حالتی آماده کشتن است چه کنند. در نهایت تصمیم گرفتند تا او را به مرکز نگهداری بیماران خطرناک در مانیسا پاس بدهند. علی در مانیسا همان امکاناتی را داشت که بار اول به او داده بودند.

در سال ۲۰۰۰ او باز هم مرتکب قتل شد. این بار قربانی، هم اتاقی علی در مانیسا بود. شاید این قربانی تنها آدمی بود که کشتنش بقیه را خوشحال کرد.

ایهان کارتال، هم اتاقی علی یک بیمار روانی دیگر بود که در ازمیر به بچه ها تجاوز می کرد و آنها را می کشت. در واقع علی یک قاتل زنجیره ای دیگر را کشته بود که به متجاوز ازمیر معروف بود.

در سال ۲۰۰۱ نام علی به خاطر این قتل ها بر سر زبان ها افتاد و به «قاتل کوچولو» معروف شد. مردم به خاطر صورت بچگانه علی، این لقب را به او داده بودند. قاتل کوچولو دوباره ناچار بود که به جایی دیگر منتقل شود. این بار مقصد او زندان «شانلورفا» بود.

این زندان هم تنها دو سال توانست علی را نگه دارد. این بار خود او بود که از زندان فرار کرد و با یک نام تقلبی تا سال ۲۰۰۴ زندگی کرد ولی وقوع یک قتل پلیس را متوجه حضور او در یک روستا کرد. کسی که علی کشته بود نیکی از تاجران معتبر و قابل احترام آن منطقه بود؛ اگرچه علی بعد از دستگیری ادعا کرد مقتول کسی بوده که در کودکی به او تعرض کرده بود. علی جز این ادعا حرف های دیگری هم مطرح کرد از جمله این که او ماموریت دارد تمام گناهکاران را از روی زمین محو کند.

طبق طبقه بندی های افت بی آی، قاتلان زنجیره ای که با چنین اهدافی دست به کشتار می زنند در دسته «قاتلان ماموریت محور» دسته بندی می شوند. ویژگی های قاتلان زنجیره ای ماموریت محور این است که آنها مشخصا تفکرات غلطی از اخلاق دارند. اغلب زنان خیابانی هدف هجوم این دسته از قاتلان هستند ولی گاهی مثل «علی کایا» پیکان خشم شان را متوجه مردان می کنند.

علی دوباره به زندان افتاد تا دوران محکومیتش را سپری کند ولی در سال ۲۰۱۳ دوباره آزاد شد. متاسفانه قوانین کیفری ترکیه طوری تنظیم شده که تعداد قتل ها و سوابق اختلالات روانی یک شخص موجب محکومیت ابدی نمی شود. علی بعد از آزادی، دوباره مرتکب قتل شد و شمار قربانیانش را به عدد ۱۰ رساند. پلیس دوباره او را دستگیر کرد و به زندان غازان تیپ فرستاد. در همین سال، علی تلاش کرد تا از زندان بگریزد و موفق شد.

این دفعه، پلیس واقعا نگران شده بود چون طی این سال ها هر بار علی به شکلی از زندان بیرون رفته بود، دست به قتل زده بود. نیروهای ویژه شروع به جستجوی مکان هایی کردند که او ممکن بود در آنجاها مخفی شود. بالاخره رد پای او در حوالی مرز سوریه پیدا شد. پلیس توانست علی کایا را در خانه یکی از دوستان قدیمی اش در یک روستای مرزی غافلگیر کرده و دستگیر کند و دوباره به همان زندانی که آخرین بار از آن گریخته بود برگرداند.


قاتل میخ کوب (4 قتل)

«سلیمان اقدس» کارگری ساده در یک کمپانی بزرگ تولید برق در شهر دنیزلی بود. محل زندگی سلیمان هم روستایی در همان حوالی بود. او در ظاهر کارگری حواس پرت بود چون بارها با کابل های فشار قوی برق به خودش آسیب های جدی وارد کرده بود. تا وقتی که سلیمان به خودش آسیب می رساند، کسی برایش مهم نبود چرا که با خودش اینقدر بی رحم است ولی بالاخره خودآزاری های سلیمان تبدیل به دیگر آزاری شد و همه را نگران کرد.

سال 1986 او به آنتالیا رفته بود که مامور پلیسی در این جزیره کشته شد. پلیس در جستجوی رد پای قاتل به سلیمان اقدس رسید و بلافاصله دستگیرش کرد اما حالت های غیرطبیعی سلیمان آنها را ناچار کرد تا او را برای آزمایش های روانی به یک بیمارستان امراض روحی در مانیسا منتقل کنند.

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

آنجا بود که روانپزشکان تشخیص دادند سلیمان از بیماری شیزوفرنی رنج می برد. این دسته از بیماران گاهی صداهایی می شنوند که با آنها حرف می زنند. احتمالا سلیمان هم با شنیدن دستوراتی از صداهایی که در ذهنش زندگی می کردند به خودش آسیب می رساند.

این صداهای مرموز برای اولین بار او را مجبور کرده بودند به ی نفر دیگر آسیب برسند. این دوره چهار سال و نیم طول کشید و پس از آن روانپزشکان تشخیص دادند که او می تواند به جامعه برگردد. سلیمان به محل زندگی اش در دنیزلی برگشت و مدتی هم اوضاع آرام بود تا سه سال بعد از آزادی اش یعنی در سال ۱۹۹۴ تعدادی از همسایه های پا به سن گذاشته سلیمان به شکلی بی رحمانه به قتل رسیدند.

چیزی که همه را نگران کرده بود این بود که میخ هایی در چشم ها و سر قربانیان کوبیده شده بود. همان وقت بود که لقب «قاتل میخ کوب» بر سر زبان ها افتاد. پلیس تحقیقات گسترده ای را برای یافتن قاتل آغاز کرد. این تحقیقات زیاد طول نکشید و دوباره در دام افتاد.

پلیس به ناچار دوباره او را به یک مرکز نگهداری بیماران روانی خطرناک منتقل کرد. سلیمان در همان اوایل بازداشت توانست از این مرکز فرار کند ولی پلیس او را در یک ترمینال مسافربری ردیابی کرده و دوباره به مرکز برگرداند.

سلیمان اقدس ۱۱ سال تمام در این مرکز زندگی کرد. در سال ۲۰۰۷ به او اجازه یک بازدید کوتاه دادند تا بتواند بعد از یک دهه دوباره جامعه را از نزدیک ببیند اما خیلی زود به بیمارستان برگردانده شد.

یک سال بعد در یک بعدازظهر صدای فریادهای شدید هم اتاقی سلیمان بلند شد. پرستاران خودشان را به اتاق سلیمان رساندند و دیدند که سلیمان با یک قلوه سنگ، هم اتاقی اش را که خودش هم یک قاتل بود، به شدت مجروح کرده. در نهایت معلوم شد سلیمان این قلوه سنگ را در وقت هواخوری از حیاط آسایشگاه به اتاق خودش برده است.


هانیبال آنکارا (3 قتل)

«ازگور دنیز» سال 1984در آنکارا متولد شد. او از همان کودکی، شخصیتی ناسازگار داشت و بارها از خانه فرار کرده بود. در سن 17 سالگی، ازگورف یکی از دوستانش را به خاطر یک مشاجره لفطی به قتل رساند اما چون طبق قوانین ترکیه زیر سن قانونی قرار داشت محکوم به گذراندن 10 سال از عمرش در ندامتگاه نوجوان شد اما فقط سه سال را در این مرکز گذراند چون مشمول عفو عمومی رییس جمهور وقت شد و به خانه بازگشت.

ازگور به اصرار پدرش به نیروهای نظامی ترکیه پیوست. ازگور در ارتش ترکیه هم آرام نگرفت و بارها به خاطر اختلالات روانی در بیمارستان نظامی ترکیه بستری شد. برخلاف نیروهای نظامی آمریکا که چنین کسانی را به سرعت از ارتش اخراج می کنند، ازگور در ارتش باقی ماند تا دوره خدمتی را که متعهد شده بود، سپری کند. وقتی طول دوره تمام شد او دوباره به خانه برگشت. این بار، مادرش مغازه ای برایش باز کرد تا با فروش صابون بتواند زندگی اش را سر و سامان دهد ولی این تلاش ها هیچ کدام در بازپروری ازگور اثر نداشت.

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

ژوئن سال ۲۰۰۷ ازگور تصمیم داشت لپ تاپی برای خودش بخرد و برای همین به یک مهندس کامپیوتر که مغازه فروش کامپیوتر داشت مراجعه کرد. او مدلی را انتخاب کرده بود که نسبت به بودجه اش بسیار گران بود، برای همین هر چه مهندس کامپیوتر سعی کرد او را متقاعد کند تا مدل دیگری را انتخاب کند، ازگور عصبانی تر می شد. در نهایت مشاجره لفظی آنها به قتل صاحب مغازه انجامید.

ازگور لپ تاپی را که دوست داشت از مغازه دزدید. همچنین موبایل صاحب مغازه و یک لپ تاپ دیگر را هم به انتقام مشاجره شان با خودش برد.

آخر تابستان همان سال او دوباره تصمیم به قتل گرفت. این بار قربانی بخت برگشته یکی از ماموران نظافت یک پارک بود. هیچ وقت معلوم نشد این پیرمرد ۵۶ ساله چرا ازگور را عصبانی کرده و جان خودش را به خطر انداخته بود. ازگور او را در مکانی خلوت گیر انداخت و از پشت سر دو مرتبه به او شلیک کرد. او پیرمرد را مثله کرد و بخشی از بدنش را به عنوان خوراک سگ هایش با خود برد و باقی جسد را در یک سطل زباله در محلی کم رفت و آمد انداخت.

چند روز بعد خانواده این نظافتچی، مفقود شدنش را اطلاع دادند و جستجو برای یافتن او آغاز شد. پلیس با بازجویی کسانی که رد پارک مورد نظر زیاد رفت و آمد داشتند متوجه شد که مدتی قبل پیرمرد با جوانی وارد مشاجره شده است.

اطلاعات و مشخصاتی که شاهدان داده بودند، پلیس را به ازگور رساند که همچنان با خانواده اش زندگی می کرد. ازگور در بازجویی اولیه بسیار خونسرد عمل کرد. برای همین پلیس ناچار شد محل زندگی اش را تفتیش کند تا به مدارک بیشتری دست پیدا کند. آنجا بود که موبایل مهندس کامپیوتر به همراه بقایای جسد نظافتچی پارک پیدا شد و ازگور دیگر نتوانست از زیر بار این جنایت ها بگریزد.

نحوه قتل آخر ازگور باعث شد تا مردم آنکارا به او لقب «هانیبال» بدهند. ازگور پای میز محاکمه رفت و بازپرس های جنایی بارها از او بازجویی کردند تا بتوانند انگیزه اش را از این قتل ها پیدا کنند ولی او تنها در جواب سوالاتی که از او می شد، بلند می خندید و به گفتن یک جمله بسنده می کرد: «اگر من را نمی گرفتید تا وقتی زنده بودم همین کار را تکرار می کردم!»

پلیس ناچار شد او را به روانپزشکان جنایی تحویل دهد و آنها به این نتیجه رسیدند که ازگور دچار اختلالات روانی شدید سایکوپاتیک است و نمی توان او را در قتل هایش کاملا مقصر دانست. به همین خاطر بود که این قاتل هم از مجازات اعدام گریخت و به یک مرکز نگهداری بیماران روانی خطرناک منتقل شد.


قتل پیچ گوشتی (40 قتل)

«یاوز یاپیک اوغلو»، سال 1964 در خانواده ای پر جمعیت متولد شد. یاوز 9 خواهر و برادر داشت. پدر یاوز بعدها با زنی رابطه نامشروع برقرار کرد و او را به جای مادر بچه هایش به خانه آورد و به این ترتیب یاوز وزیر دست نامادری بزرگ شد.

وقتی به سن بلوغ رسید بعد از یک دعوای سخت با پدر و مادرش، از خانه بیرون زد و ترک تحصیل کرد. دوران آوارگی یاوز بسیار پرفراز و نشیب بود. او بعد از ترک خانه ازدواج کرد ولی عمر ازدواجش خیلی کوتاه بود. بعد از جدایی، عضو یک تیم فوتبال جوانان شد و مدتی را در یک لیگ آماتور فوتبال بازی کرد اما دوام او در فوتبال هم خیلی زیاد نبود و تصمیم گرفت وارد تجارت شود.

یاوز مدتی هم تاجر چرم بود. البته از نظر خودش چون تجارت کوچکش خیلی زود به شکست انجامید و به عضویت یک فرقه مذهبی در ترکیه درآمد، کاری که خیلی به مذاقش خوش نیامد و در سال 1994 به استانبول رفت تا با برادرش زندگی کند.

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

در این مدت به خاطر آن که درآمدی نداشت برادرش هزینه هایش را تقبل می کرد. در همین سال با چاقو به سه نفر در خیابان جمله کرد. یکی از قربانیانش، پسری ۲۰ ساله بود که تنها دلیل مرگش این بود که به یاوز «صبح به خیر» گفته بود.

یاوز برای گریختن از صحنه جرم دست به ماشین دزدی زد. صاحب ماشین هیچ وقت فکر نمی کرد که با یک قاتل خطرناک مواجه باشد و جانش را بر سر همین ماجرا از دست داد. اما در نهایت پلیس او را دستگیر کرد و انتهای محاکمه اش همانند سایر قاتلان زنجیره این این کشور، به یک بیمارستان روانی ختم شد.

یاوز در مرکز نگهداری بیماران روانی خطرناک هم دست به خشونت زد و طی این ماجرا، یک پرستار و هم اتاقی اش را مجروح کرد و آنجا را به آتش کشید.

یاوز پس از مدتی از ندامتگاه آزاد شد و بعد از آزادی مرد دیگری را کشت. این مرد به عقیده یاوز سعی داشت برای دختری مزاحمت ایجاد کند و برای همین، جزایش ضربات متعدد چاقو شد.

یاوز پس از ارتکاب این قتل، به عدنان رفت و طی اقامتش در این شهر، سه نفر دیگر را کشت. اگرچه پلیس نتوانست به سرعت متوجه شود که قتل ها کار یاوز است و برای همین او به راحتی از مهلکه گریخت و در نقش ملوان در این شهر مشغول به کار شد.

طی سفرهای دریایی که جوان جنایتکار به آنکارا انجام می داد یک نفر دیگر را هم در این شهر کشت تا شمار قربانیانش به عدد شش برسد. وقتی یاوز مشغول کشتن نفر ششم بود، شاهدی از راه رسید و او را دید. یاوز از صحنه جرم فرار کرد ولی بعد برگشت و آن شاهد را پیدا کرد و گلویش را برید.

یاوز بعد از این اتفاق، به شهر دیگری رفت که برادرش در آنجا صاحب یک مغازه بود. او از برادرش درخواست پول کرد ولی وقتی برادر امتناع کرد مغازه او را به آتش کشید. یاوز علاوه بر مغازه برادرش، خانه دو نفر از اقوام شان را هم به همین شکل طعمه حریق کرد.

او که دچار افسارگسیختگی در جرم و جنایت شده بود بعد از این کار، به سمت خانه پدرش رانندگی کرد. او به قصد کشتن پدرش راهی شده بود و وقتی به خانه رسید بلافاصله به او حمله برد ولی پدرش ظاهرا قوی تر بود و توانست از خودش دفاع کند.

یاوز به خانه مادربزرگ مادری اش در شهری دیگر پناه برد اما دوره آرامش او فقط سه روز طول کشید. مادربزرگش که ظاهرا از مادر یاوز دل خوشی نداشت شروع به بدگویی از دخترش کرد. احساسات یاوز جریحه دار شد و در تصمیمی آنی، یک زیرسیگاری کریستال را طوری به سر او کوبید که در دم جان سپرد. مادر یاوز بعد از شنیدن ماجرا سکته کرد و مرد.

پلیس بالاخره توانست یاوز را دستگیر کند و این بار هم او را راهی بیمارستان روانی کرد. روانپزشکان دوباره رأی به عدم سلامت روحی او دادند و حکم دادگاه در نهایت منجر به نگهداری او در آسایشگاه بیماران روانی شد. اگرچه طول درمان یاوز فقط یک سال طول کشید و او دوباره به جامعه برگشت تا قتل های بیشتری انجام دهد.

یاوز بعد از آزادی به یک مغازه ابزارفروشی رفت و یک پیچ گوشتی خرید. او اولین قربانی اش را همانجا انتخاب کرد؛ فروشنده ابزارفروشی. بعد از آن در نیمه های شب به منطقه ای صنعتی رفت و قربانی دومش را در آنجا به قتل رساند و وقتی از آنجا برمی گشت، نفر سوم را در خیابان کشت.

در حین ارتکاب این سه قتل، دو نفر دیگر را با همان پیچ گوشتی مجروح کرد. یاوز قربانیانش را در یک گودال پنهان کرد تا پلیس نتواند به تعقیبش بپردازد. سحرگاه چون جایی برای ماندن نداشت به مسجدی پناه برد ولی میل به کشتن در او آنقدر زیاد شده بود که امام جماعت مسجد را هم در همان مکان به قتل رساند و فرار کرد.

سال ۲۰۰۲ پلیس مدتی بعد از کشف جنازه ها و با بررسی اظهارات شاهدان، یاوز را دستگیر کرد ولی ظاهرا ترکیه بهشت قاتلان سریالی است چرا که روانپزشکان او را در انجام این قتل ها مسئول نشناختند و تمام اقدامات مجرمانه او را به اختلالات روانی مرتبط کردند. این روالی بود که برای بسیاری از قاتلان زنجیره ای هم انجام می گرفت. یاوز به زندان تکیرداگ منتقل شد تا در طول جریان دادرسی در آنجا بماند.

در همین زمان یکی از برادران یاوز با روزنامه ها مصاحبه ای انجام داد و مدعی شد که یاوز مسئول سه قتل در محل زندگی اش است که پرونده شان هرگز حل نشده بود. او در این مصاحبه راجع به خصوصیات دیوانه وار برادرش هم حرف زد و ادعا کرد یاوز نه تنها اقدام به قتل مردان می کرده که به زنان بسیاری هم تجاوز کرده است.

برادر یاوز معتقد بود این اقدامات به تلافی ازدواج کوتاه و ناموفقش صورت گرفته چرا که او به خاطر شکست در زندگی زناشویی، از زنان متنفر بوده است. بعد از این مصاحبه جنجالی که لقب «قاتل پیچ گوشتی» را برای یاوز به ارمغان آورد، او اعتراف کرد که برادرش درست می گوید.

یاوز در ادامه مسئولیت سه قتل در استانبول، سه قتل در آنکارا و دو قتل در عدنان را گردن گرفت که پرونده شان همچنان مفتوح بود. پلیس از این اعترافات شوکه شد و ناچار شد به تحقیقات گسترده ای دست بزند.

آنها تا آن زمان فکر می کردند که قربانیان یاوز تنها مردان هستند اما بعدها مشخص شد که یاوز در قتل ۴۰ زن که در سنین ۱۸ سالگی یا کمی بیشتر قرار داشته اند دست داشته است. یاوز یاپیک اوغلو به گواهی پلیس ترکیه یکی از بدترین قاتلانی است که این کشور به خودش دیده اگرچه سهل انگاری سیستم قضایی ترکیه هم در به وجود آمدن چنین فاجعه ای بی تاثیر نبوده است.


هیولای آرت وین (6 قتل)

در فاصله سال های 1992 تا 1995 در آرت وین ترکیه، ترس و دلهره بر زندگی مردم سایه انداخت. قاتلی پیدا شده بود که پیرزن ها را می کشت. در طول این سه سال، 11 زن مسن در سنین 65 تا 95 ساله مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده بودند و در همین فاصله شکایت تجاوز به عنف از سوی شش زن مسن دیگر در همین شهر ثبت شده بود.

جنایتکاران سرزمین «سلطان سلیمان»

افکار عمومی جامعه بسیار نسبت به این مسئله حساس شده بود چرا که هتک حرمت زنان مسن که از جایگاه والایی نزد مردم برخوردار بودند، چیزی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. پلیس طی این سه سال، در جستجوی قاتلی زنجیره ای بود که گویی خصومتی شدید با زنان مسن داشت. آنها طی تحقیقات شان به مردی به نام «عدنان گولاک» رسیدند.

او بعدها به «هیولای آرت وین» مشهور شد. دادگان عدنان به دادگاهی جنجالی تبدیل شد که پنج سال متوالی به طول انجامید. مدارک و شواهد متناقض زیادی بودند که این قاتل را از جنایت هایش مبرا کنند اما در نهایت او به تمام قتل ها اعتراف کرد. قضات دادگاه او را به شش بار اعدام و تحمل ۴۰ سال حبس محکوم کردند ولی گویی شانس با این قاتل بی رحم یار بود چرا که در فاصله ای که قضات مشغول بررسی و تکمیل پرونده عدنان بودند قانونی در ترکیه تصویب شد که مجازات اعدام را لغو می کرد.

این قانون احتمالا در مسیر هموار کردن راه ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا تصویب شده بود، در نتیجه عدنان گولاک به جای اعدام راهی زندان شد تا ادامه زندگی اش را آنجا سپری کند چرا که حکم اعدام او به حبس ابد تخفیف یافت.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      عکس رجب رو نزدید. رجب طیب اردوغان....

    • صابر

      شدیدا توصیه میکنم کسی که این متن رو نوشته رو تحت پیگرد قرار بدین چون مشخصه بدجور روانی هستش و کلا غلط املایی داره شدید !!!
      جلوش رو نگیرین چند نفر رو میکشه آخرش!

    • احمد

      حكم قراني قصاص را اگر در اولين جنايتشان اجرا ميكردند انسانهاي بيگناه ديگري به قتل نمي رسيدند.

    • user

      واقعا اینا حالشون خوبه
      آدم از تعجب شاخ در میاره

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج