۲۷۸۰۵
۳۸ نظر
۵۱۰۹
۳۸ نظر
۵۱۰۹
پ

داستان واقعی؛ اعتراف تکان​دهنده مانی

خرید ما حدود ۲ ساعتی طول كشید و درست همه آن دو ساعت را «مانی» در تعقیب ما بود؛ بدون اینكه مزاحمتی برای ما ایجاد كند، ولی با این حال الهام هم متوجه او شد و گفت: انگار این پسره خسته‌نمی​شود؟!



داستان واقعی؛ اعتراف تکان​دهنده مانی

برترین ها: به اتفاق دوستم الهام به مركز خرید بزرگی رفته و مشغول خرید بودیم، ولی هر بار كه به اطرافم نگاه می‌كردم او را مشغول تماشای خودمان می‌دیدم. سعی كردم به روی خود نیاورم و از این موضوع چیزی به الهام نگفتم. خرید ما حدود 2 ساعتی طول كشید و درست همه آن دو ساعت را «مانی» در تعقیب ما بود؛ بدون اینكه مزاحمتی برای ما ایجاد كند، ولی با این حال الهام هم متوجه او شد و گفت: انگار این پسره خسته‌نمی​شود؟!

داستان واقعی؛ اعتراف تکان​دهنده مانی

آن روز گذشت و به كلی این موضوع را فراموش كرده بودم كه بعد از مدتی دوباره برای خرید به همان مركز خرید رفتیم. باز هم با «مانی» روبه‌رو شدیم. این بار همین كه ما را دید به سوی ما آمد و گفت: خوشحالم كه دوباره شما را می‌بینم. سپس رو به من كرد و گفت: ببخشید! می‌تونم شماره تلفن شما را داشته باشم؟

من گفتم: نه، نمی‌تونین! بعد از این جواب قاطع و صریح من، سرش را زیر انداخت و از ما دور شد.
وقتی به خانه برگشتم و خریدها را جابه‌جا می‌كردم چشمم به یك یادداشت افتاد كه در یكی از كیسه‌های خرید قرار داشت.

در آن نوشته شده بود «خواهش می‌كنم زیاد منتظرم نذار! به خدا قصد مزاحمت ندارم لطفا به این شماره تلفن زنگ بزن تا برایت توضیح دهم؛ مانی‌»

نوعی صداقت و سادگی در آن یادداشت وجود داشت كه سخت فكر مرا به خود مشغول كرد.

بیشتر از 2 روز نتوانستم مقاومت كنم و زنگ نزنم. وقتی زنگ زدم و مانی صدایم را شنید با شوق و شعفی كودكانه فریاد زد و گفت: هورا می‌دونستم كه زنگ می‌زنی، می‌دونستم!

صحبت‌های تلفنی‌مان ادامه پیدا كرد و كم‌كم ساعات تماس‌هایمان طولانی و طولانی‌تر شد.

طی آن تماس‌ها دریافتم مانی 28 سال دارد و 4 سال از من بزرگ‌تر است و تك‌پسری است كه سال‌هاست پدرش را از دست داده و با مادربزرگ و مادرش زندگی می‌كند. سال چهارم دانشگاه را می‌گذراند و فعلا هم شغلی ندارد. به گفته خودش مادرش از او خواسته تا پایان درس‌هایش به فكر داشتن شغل نباشد.

از آنجا كه وضع مالی خانواده مانی خوب بود، آنها پس از فوت پدر هم در رفاه زندگی می‌‌كردند. تمامی تصمیمات مالی و اداره همه امور برعهده مادرش بود كه به خوبی از پس آنها برمی‌آمد. آشنایی ما به تدریج بیشتر شد تا آنجا كه خانواده‌هایمان از آشنایی و علاقه‌مان مطلع شدند.

مدت كوتاهی بعد از اطلاع هر دو خانواده از این ماجرا صحبت خواستگاری پیش آمد و طی مراسمی من و مانی به عقد یكدیگر درآمدیم تا پس از پایان تحصیلات‌مان ازدواج كنیم.

از نظر من بیشترین صفتی كه در مانی برجسته بود صداقتش بود و محبت بدون قید و شرط و به نوعی كودكانه‌اش! وجود این صفات در او و علاقه من باعث می‌شد تا نسبت به خیلی از رفتارهای نامعقول مانی حساس نباشم و آن را قبول كنم.

مثلا اینكه بدون اجازه مادر یا مادربزرگش هیچ كاری انجام نمی‌داد. در مورد هر مسئله كوچك و بزرگ اولین و آخرین نظر را آنها می‌دادند. حتی در مورد مسائلی كه فقط مربوط به ما دو نفر می‌شد آنها بودند كه نظر می‌دادند و تصمیم می‌گرفتند.

اگر به مانی اعتراض می‌كردم بلافاصله می‌گفت: من هرگز روی حرف مادرم حرف نمی‌زنم. كارهای مادرم همیشه درست بوده و من به او ایمان كامل دارم. بهتر است تو هم با اطمینان كامل همه كارها را به مادرم بسپاری!

ولی من كه دختر اول خانواده و تا حدی متكی به خودم بار آمده بودم، نمی‌توانستم بپذیریم كه مادرش تصمیم‌گیرنده مطلق همه امور ما باشد. من معتقد بودم راهنمایی گرفتن و استفاده از تجارب بزرگ‌ترها بسیار هم خوب است ولی تفاوت دارد با اینكه اختیارات همه امور را به آنها بسپاریم. به مانی گفتم: ما تا كی‌ می‌توانیم متكی به دیگران باشیم؟ حتی اگر آن فرد مادر دلسوز و مدیری چون مادر تو باشد.

فكر كردم شاید اگر مدتی از خانواده‌اش دور باشیم وابستگی‌اش كمتر می‌شود؛ به همین دلیل به پیشنهاد من،‌ به یك سفر دو هفته‌ای رفتیم. در آن سفر مانی هر چند ساعت یك‌بار به مادرش زنگ می‌زد و تمام اتفاقات را گزارش می‌داد. حتی در مورد لباس پوشیدن یا غذا خوردن باز مادرش بود كه از راه دور می‌گفت كه چه بپوشد كه مبادا سرما بخورد، یا...

اوایل اهمیت زیادی به این وابستگی غیرعادی كه حتی از یك نوجوان هم بعید بود، نمی‌دادم ولی به تدریج همه این توجهات و وابستگی‌ها تبدیل به حساسیت شدید در من شد به طوری كه بیشتر كارمان به مشاجره می‌كشید. به او می‌گفتم: من همسر تو هستم نه مادرت!

من نیاز به همسری دارم كه بتوانم به او تكیه كنم و برای هر مسئله و موضوع كوچكی دیگران برایمان تصمیم نگیرند، پس كی می‌‌خواهی بزرگ و مستقل شوی؟

ما قرار است زیر یك سقف برویم و با هم زندگی كنیم باید یاد بگیریم كه روی پای خود بایستیم و كارهایمان را خودمان انجام دهیم.

یك روز كه بیشتر و جدی‌تر از همیشه جر و بحث كردیم، ناگهان مانی زیر گریه زد و گفت: تو فكر می‌كنی كه خودم مایلم اینگونه رفتار كنم؟ نه! ولی چه كنم كه نمی‌توانم. از همان دوران كودكی یاد گرفتم كه باید به حرف مادرم گوش كنم و هر كاری را كه او تایید می‌كند و دوست دارد، انجام بدهم حتی اگر برخلاف خواسته و میلم باشد ولی نمی‌توانم با او مخالفت كنم.

بعد از اعترافات مانی در آن روز خیلی دلم به حالش سوخت و نوعی همدلی و همراهی بیشتری نسبت به او در من به وجود آمد.

تا 2 ماه دیگر از دانشگاه فارغ‌‌التحصیل می‌شدیم. به مانی پیشنهاد دادم تا به‌دنبال شغلی بگردیم تا در‌ آینده بتوانیم از درآمدش زندگی‌مان را اداره كنیم.

طبق معمول مانی حرف‌های مرا به مادرش منتقل كرد و مادر مانی گفت: پسر من نیازی ندارد كه كار كند. چون به اندازه كافی سرمایه داریم كه بتواند چرخ زندگی شما بچرخد.

مانی هم از خداخواسته گفت: مامان درست می‌گه! كی حوصله داره كه با ده‌ها نفر ارباب‌رجوع سر و كله بزنه و صبح بره و شب بیاد. ما كه مشكلی نداریم هم خرجی داریم هم خونه! با تعجب پرسیدم: هیچ معلومه كه چی داری میگی؟ كدوم خرجی؟ كدوم خونه؟

مانی گفت: مادرم هر ماه مبلغی به عنوان خرجی به ما می‌ده و بعد هم قرار شده كه مادربزرگم طبقه بالا رو خالی كنه و به اتفاق مادرم در طبقه پایین زندگی كنن و ما هم در طبقه بالا!

با عصبانیت و دلخوری پرسیدم: ممكنه بفرمایید كه این تصمیمات رو كی گرفته‌اید كه من بی‌خبرم؟
گفت: چند روز پیش با مادرم!

من كه دیگر كاسه صبرم لبریز شده بود، گفتم: یعنی بی‌خیال این همه سال درس خواندن و مستقل شدن؟!در ادامه با عصبانیت گفتم: پس بفرمایید با مادرتون زندگی كنید و دیگر هم نیاز نیست كه مادربزرگ‌تون طبقه بالا رو خالی كنن! چند ماه از این ماجرا می‌گذرد نه جواب زنگ‌های مانی را می‌دهم و نه راضی شده‌ام تا به این پیوند خاتمه دهم.ولی هر چه فكر می‌كنم می‌بینم كه نمی‌‌توانم با چنین فرد بی‌اراده و ضعیفی كنار بیایم و از طرفی هم دوستش دارم و می‌دانم كه او هم مرا بسیار دوست دارد.

نمی‌‌دانم چه كنم؟
آیا می‌توان به آینده و یك زندگی مستقل امید داشت؟


نظر مشاور

مسلم است خانواده باید در تمام دوران كودكی از فرزند خود در زمینه‌های مختلف جسمی،روانی، عاطفی و آموزشی حمایت كند. نباید وظیفه خانواده تنها توجه به رشد جسمی باشد بلكه رشد عاطفی، روانی و توجه به رشد آموزشی (اجتماعی) كودك از اهمیت بیشتری برخوردار است. تربیت یك بعدی بدترین نوع تربیت است كه جبران آن در بزرگسالی اگر غیرممكن نباشد به سادگی نیز انجام نمی‌شود.

در برخی از موارد كودك تحت تاثیر عوامل مختلف از نظر تربیتی و ثبات شخصیت با كمبود و ناهنجاری‌هایی مواجه می‌شود در این گونه موارد خانواده نقش جبران كمبودها و التیام ناهنجاری‌ها را دارد كه برنامه‌ریزی صحیح قابل درمان است. البته در سنین پایین‌تر آسان‌تر است.

یكی از مشكلات مهمی كه بیشتر كودكان تك‌والدی ناهمجنس با آن روبه‌رو می‌شوند جابه‌جایی نقش‌ها و الگوپذیری نادرست است. پسری كه پدر خود را در كودكی از دست داده است یا به سبب جدایی و طلاق والدین از پدر دور می‌شود از لحاظ عاطفی، احساسی تحت تاثیر مادر قرار می‌گیرد و این وابستگی موجب اختلاف در شخصیت و رفتار او می‌شود. نداشتن الگوی مناسب باعث آسیب در یادگیری كودك و نوجوان و بروز مشكلات در بزرگسالی می‌شود.

در اینگونه موارد می‌توان از دایی، عمو یا شخص موفق و مطمئن دیگری كمك گرفت تا الگوی مناسبی برای فرزند باشد.

به نظر می‌رسد مانی دچار شخصیت وابسته است و باید از طریق روانشناسی و به شیوه خانواده‌درمانی معالجه شود و با كمك یك روان‌درمانگر یا مشاور، همه اعضای خانواده برای رسیدن به درمان قطعی همكاری كنند.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • laya

      عجب آدم ضعیف النفسی این مانی به نظر من با این آدما اصلا زندگی نمیشه کرد مگر اینکه آدم بیخیالی باشی...

    • soha

      بعد از ازدواج زن و شوهر باید فقط به هم متکی باشن و در مورد مسائل زندگی با هم مشورت کنن و نباید اجازه بدن خانواده ها خللی در زندگیشون ایجاد کنند ولی بد نیست توی بعضی امور مهم زندگی با اونها مشورت کنند و نظر ازشون بخوان ولی در نهایت تصمیم قطعی رو زن و شوهر باید بگیرن.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        soha جان تو احتمالا مهندسی صتایع نمی خونی؟؟؟

    • mary

      به عقیده من، مقصر اصلی مادر مانی است چرا که با دلسوزی های نا بجا وی را آدمی وابسته کرده و از او شخصی بی اراده و مسئولیت ناپذیر ساخته است ...

      پاسخ ها

      • ali

        خیلی باهوشی تو-از کجا فهمیدی مادرش مقصر هست.خوب شد گفتی من فکر کردم باباش مقصر!!!!!!!!!

    • سوده

      تا دیر نشده قید این زندگی رو بزن چون بالاخره یه روز مجبور میشی این کار رو بکنی چون موضوع فقط به همین جا ختم نمی شه برنامه مسافرتهاتون بچه دارشدنتون حتی پس انداز و نحوه خرج کردنش باید همه توسط مادر مانی انجام بشه داغون میشی داغون. قیدشو بزن اگه برا شخصیت و استقلال انسانی خودت ارزش قائلی.

    • پارسا

      وایسید دخترا تند نرید من قبول دارم بعضی پسرا به مادراشون وابسته هستن ولی از اونورم خیلی از دخترا به باباهاشون خیلی وابستن من یه خانومی رو میشناسم حرف شوهرشو اهمیت نمیده ولی بدون اجازه باباش آب نمی خوره آخه این درسته؟

    • soha

      ناشناس عزیز , نه من مهندسی صنایع نمی خونم ,من دانشجوی رشته ی پزشکی هستم دوست عزیز

      پاسخ ها

      • سی سی

        این مثبت ها و منفی ها رو کی بهsosha داده؟
        مگه حرف بدی زده؟!

      • بابک

        !!!!!
        آخه مثبت و منفی یعنی چی ؟؟؟!!!

    • بدون نام

      بنظر من زيادي حساسيت نشون ميدن شوهر از هر راهي پول در مياره به زنها چه مربوط

    • حميد

      سلام دوستان لطفا پيش داوري نكنيد حالا يه نفر پيدا شده كه حرف مادرشو گوش ميكنه شما چقدر ناراحت شديد وحسودي ميكنيد ؟اينو بدونيد تو اين دنيا مادر فقط يه دونه س؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        این که گفتی یه بحث دیگه اس . ربطی به موضوع نداره. این پسر تو کوچیکترین مسائل زندگیش خودش تصمیم نمیگیره و زنش رو هم مجبور به همین کار میکنه. این بیماریه! نه حرف گوش دادن!!

    • hiva

      پارسا جان فقط پسرا که نباید متکی به نفس باشن دخترام باید همینطور باشن. اکثر دوستان راجب داستان نظرشونو گفتن که (مانی) مد نظر هستش نه در حالت کلی...
      چیزی که واضحه اینه که دخالت در زندگی زنو شوهر چه از طرف دختر و چه از طرف پسر عاقبت خوبی نداره و صددرصد زن وشوهر رو دچار مشکلات وناهنجاریهای زیادی میکنه که در اکثر مواقع به طلاق ختم میشه.
      با سوده و sohaجان موافقم . چیزی که الان خیلی از خانواده ها رو دچار اشتباه و مشکل میکنه تمایز قائل شدن بین مشورت و دخالته ... دخالت استقلال و شخصیت دو طرف رو به چالش میکشه و هر چقدر که طولانی تر بشه بحرانی تر هم میشه.

      پاسخ ها

      • Mami

        عزیزمی++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    • زهرا

      کاملا مشخصه شخصیت افراد از یه سنی ب بعد تغییر نمیکنه.حتی اگه از روانپزشک و مشاور هم کمک بگیریم باز بی فایده س.

    • مرتضي

      خانماي عزيزاينقدزودناراحت نشيدوبه اعتقادات طرف احترام بزاريد.هركسي يك ط.ريه.بطورمثال خودم.من الان 90درصدشبيه ماني هستم.بااين تفاوت كه مادرم سالهاس دروضعيت كماست ومن 24ساعته ازش پرستاري ميكنم.ازخيلي چيزاحتي ازدواج وتفريحم زدم ودارم ازمادرم پرستاري ميكنم.پس دراين صورت شماهم بايدازمن گله كنيد؟حميدراست ميگه.مادرفقفط يك دونس.زن روميشه دوباره گرفت اما مادر...............
      ولي ماني هم بايدارادشوقويتركنه.

      پاسخ ها

      • سوده

        اقا مرتضی افرین به غیرت و شعورت برای مادرت ارزوی سلامتی می کنم

      • mazmaz

        اقا یکم منطقی باشید احترام گذاشتن ی چیزه. بازیچه بودن ی چیزه دیگه مادر میتونه درمورد زندگی بچش نظر بده اما همین فرزندش ازدواج ک کرد دیگه تنها متعلق ب مادر نیس همونطور ک متعلق ب زن یا شوهرش نیست.باید تعادلو رعایت کنه و یکم استقلال داشته باشه ب چنین شخصی میگن مرد.

    • محمد1362

      به نظر من مقصر خود دختره است چرا كه رابطه اي كه شروع كرده از اول اشتباه بوده و صد البته جلوي ضرر رو از هر جا بگيري منفعته

    • Mami

      حمید آقا و مرتضیای عزیز:عشق شما به مادرتان ستودنی است.خصوصا مرتضی که از مادرش پرستاری می کنه.ولی این مسئله با بیماری مادرتان فرق میکند.منهم یک مادرم و پسری جوان دارم .عزیزم گوش دادن به حرف مادر و احترام به اون جای خود ولی نباید جوری باشه که شما را متکی به اون کنه.نباید بالهای پرواز شما را ببنده.شما باید با هدایت او بیشتر اوج بگیرید .به نظر من حرف دختر ها همینه.البته دختر ها هم باید همینطور باشن.خیلی راحت می تونید هم استقلالتون و داشته باشید هم حرمت پدر و مادرتان را نگه بدارید.

    • saeed

      به نظر من دوستان یک طرفه به قاضی نرید باید حرف مانی رو هم شنید اگرچه مطالبی رو این خانم بیان کرده ولی ایا این همه حرفها اینه و مانی حرف دیگه ای نداره سلمنا اگه تمام حرفها این باشه و این رو قبول کنیم باید با راهنمایی های درست به مادر مانی و خودش این مشکل رو حل کرد جدایی که کار خیلی ساده ای هست کار رو باید با اصول درست کرد

    • بدون نام

      اما اقا مرتضی شما که می فرمایید مادر یدونه است اما زن رو دوباره می شه گرفت فراموش نکنید که مادرخودتون هم در مقام همسری هم قرار دارند پس این موضوع باید شامل ایشون هم بشه این وظیفه اقا پسرهاست که باید هم احترام مادرشون رو نگهدارند و هم با ظرافت استقلال زندگیشون رو حفظ کنن . زن که وسیله سرگرمی نیست هر وقت اراده کردید یکی دیگه بگیرید. مگه خانم لباس هست یا اقا چوب لباسی؟

      پاسخ ها

      • ویدا

        واقعا احسنت به شما

      • بدون نام

        ممنون ویدا جان

    • hiva

      مرسي mami جان منم با حرف شما موافقم .

    • امیر

      همچین مادرایی رو باید داغ کرد!
      مانی به کمک احتیاج داره. و دختره (گمنام!) نیازی به ادامه زندگی با این پسر نداره (با توجه به خصوصیات اخلاقیه ذکر شده)... امیدوارم بتونه به احساساتش پیروز بشه.
      پسره با از دست دادن این دختره براش تلنگری میشه که باید مرد باشه.
      چیزی که اینجا ویران کنندست؛احساسات دو طرفه. که نه میزاره اون دختر زندگی سالمی رو داشته باشه نه اون پسر تصمیم به تغییر میگیره.

    • صمد

      باسلام دراین زمان پدر و مادر به سختی نیاز نمیتونه نیاز بچه اش بر طرف کند درصورتی که مادر مانی هم مادر هم جای خالی پدر مانی را پرکرده نسبت به گفته این خانم بنده دوتا عروس دارم برای عروس دوم درسال 1381 تقریباً امکاناتی نسبی تهیه کردم برای امتحان کاه کاه میگفتم فلانی پسرش مخواهد از خانواده اش جداشو عروسم میگفت کار خیلی خوبی مکند انسا باید مستقل باشد درصورتی که مادربزرگ وپدر بزرگ همان عروس با یکی از دائی هایش زندگی میکند که زن دائیش بچه دهات است یا ماها ماد خواهرش پیش عروس من هستند دلیل چه میتواند باشد که برای بعضی خانمهای جوان پدر شوهر و مادر تحملش سخت است ولی برای مرد بدبخت تحمل گل اقوام زن خیلی راحت است ناگفته نماند من خودم پدرزنم زودتر مرده بود من با یک همسر5 ماه نشده بود صاحب یک مادرزن و 5 نفر خواهر زن وبرادر زن محصل شدم که ازسال 48 تا سال 60 کمرم را شکستند دار نارم خرج تحصیل آنها شد بخاطر تنگ دستی بچه هایم بیسواذ به بار آدن که حالا آنها نه تنها بمن بلکه به خوارشان محل سک نمیگذارندآیاخداجوابی به آنها خواهد داد ولی من فکنمیکنم آن خانمی آقای مانی را مزمت میکند در آیند مانی هم همچین سرنوشتی خواهد داشت

    • gloria

      به نظر من شما بايد يه بار ديگه به ماني فرصت بدين البته بايد جديت تصميم شما رو در صورت كنار گذشت دخات هاي مادرش بدونه.....يعني بايد يه فرصت بهش بدين و با جديت امتحانش كنيد تا بتونه خودش رو در راه جديد بكشونه و از مادرش جدا كنه.

    • غریبه

      این خانم اگه با مشکلات بزرگتر روبرو میشد حالا از این موضوع کوه نمیساخت. من میگم اروم اروم بدون جبهه گرفتن حل میشه فقط فکر کنه مادر خودشه. و گوش بده. مجبور نیست از پشت تلفن انجام بده فقط گوش بده گاهی تجربه های مادر مانی میتونه کمکش باشه. اونم زنی تنهاست. وقتی مثل اون شدی میفهمی. حرف ناشناس هم کاملا درسته. برخورد عاقلانه نه دوری و لجبازی

    • tak setare

      سلام دوستان.به نظر من هیچی تقصیر مانی نیست موقعیت زندگی باعث شده که مانی یه همچین شخصیتی داشته باشه

    • esi

      سلام خواهرجون میدونی این اختلافات توعقد همیشه هست وبری سرخونه خودتون راحت میشی ومانی مال خودت میشه!

    • سمیرا

      راس میگه

    • ارمغان

      عشقم اگه بهش علاقه داری دل کندن واقعا مشکله اول یه مشاوره برو وعاقلانه تصمیم بگیر امیدوارم کار به جدایی نکشه فدددددددددددددات

    • سعید

      دوستان گرامی فراموش نکنید اینجا بحث این که مادرچه جایگاهی دارد ویا اینکه زن رامیشود گرفت و مادر را نمیتوان و ... نیست . بهتره به موضوع دقت کنید و دراین مورد نظر بدهید نه اینکه نظرات خودرادرباره زندگی و غیره بدهید . بنظر من شما خانم گرامی بهتر است خیلی راحت بدون هیچ مشکلی باهمسرت حرف بزنید ایشان باتوجه به انتخابی که کردن بعید میدانم هرچیزی را بانظر مادرشان انتخاب کنند چون انتخابی که اول مطالب رت

    • هدیه

      عزیزم اکثرزوجها اوایل زندگی باچنین مشکلاتی روبه رومیشن که باکمی صبرومحبت والبته مشورت وصحبت کردن خانواده ها حل میشه.فقط خواهشا خواهشا به حرمت دوست داشتنی که بین شماوآقاهانی هست اسم طلاق روبه همین راحتی وارد زندگیتون نکنید.

    • هدیه

      عزیزم اکثرزوجها اوایل زندگی باچنین مشکلاتی روبه رومیشن که باکمی صبرومحبت والبته مشورت وصحبت کردن خانواده ها حل میشه.فقط خواهشا خواهشا به حرمت دوست داشتنی که بین شماوآقاهانی هست اسم طلاق روبه همین راحتی وارد زندگیتون نکنید.

    • پروین

      با سلام بعضی از مادرا پیش از حد وابسته بچه هاشون هستن باعث میشه چنین مشکلاتی پیش بیاد کم کم ب مرور زمان زندگیشون درست میشه

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج