۲۹۱۵۳
۴۴ نظر
۵۰۴۲
۴۴ نظر
۵۰۴۲
پ

آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

آنچه در اینجا می‌خوانید داستان‌های تاثیرگذار و پراحساسی است درباره افرادی كه قبل از به پایان رسیدن زندگی‌هایشان به آرزوهای آخر خود رسیده‌اند و در واقع لحظه‌های باشكوهی را در زندگی خود و دیگران رقم زده‌اند.


آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...


برترین ها: همه ما آرزوهایی داریم كه امیدواریم عملی شوند، اما همه ما هم می‌دانیم كه قصه آرزوی آخر چیز دیگری است. آنچه در این صفحات می‌خوانید داستان‌های تاثیرگذار و پراحساسی است درباره افرادی كه قبل از به پایان رسیدن زندگی‌هایشان به آرزوهای آخر خود رسیده‌اند و در واقع لحظه‌های باشكوهی را در زندگی خود و دیگران رقم زده‌اند.

آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

شركت فیلمسازی او را به آرزویش رساند

۱- به آرزوی تماشای فیلم محبوبش رسید

كولبی كورتین تنها ۱۰ سال داشت اما سرطان بافت مغز كه به ریه هم انتشار یافته بود باعث شد او در این سن فوت كند. كولبی عاشق كارتون انیمیشن بود و آخرین آرزویش دیدن فیلم «UP» محصول كمپانی پیكسار بود، اما این فیلم در آن زمان تازه اكران سینمایی خود را آغاز كرده بود و كولبی هم آنقدر ضعیف بود كه نمی‌توانست به سالن سینما برود. عموی كولبی با موسسه پیكسار تماس گرفت و از آنها خواست برای این دختر كاری بكنند. فردای آن روز یكی از مسئولان كمپانی پیكسار با نسخه‌ دی‌وی‌دی از فیلم به همراه هدیه‌های صداپیشگان فیلم و بیش از ۲۰۰ بادكنك رنگی از لس‌آنجلس به سانتا ورنیكا، محل زندگی كولبی پرواز كرد و این فیلم را برای كولبی و خانواده‌اش به نمایش گذاشت. این مقام كمپانی پیكسار، بادكنك‌هایی را كه به همراه آورده بود در اطراف خانه كولبی آویخت تا تصویری مشابه تصویر خانه فیلم «VP» را برای این دختر كوچك فراهم كند. تنها ۷ ساعت پس از پایان نمایش فیلم بود كه كولبی چشمانش را بست و دیگر باز نكرد. البته مادر او گفته بود كه دخترش پیش از مرگ به او گفته كه چقدر خوشحال است و به آرزویش رسیده و با لبخند هم از دنیا رفته است. پس از درگذشت این دختربچه كمپانی پیكسار اعلام كرد كه تا آن زمان تصمیمی برای انتشار فیلم «UP» دی‌وی‌دی نداشت و آن نسخه از فیلم صرفا برای تماشای كولبی تهیه شده بود و حالا در موزه این شركت نگهداری می‌شود.


یك مدرسه خواست تا به آرزویش برسد

2 - مهمانی آخر را دید و رفت

برت ماری كریستین 15 ساله بود كه برای او تشخیص سرطان خون (لوسمی) داده شد. پزشكان می‌دانستند كه شرایط او وخیم است و مدت زیادی نمی‌تواند زنده بماند. برت ماری هم این را می‌دانست اما به اطرافیانش گفت كه تنها یك آرزو دارد و آن هم این است كه در مراسم جشن سالانه پایان تحصیلی مدرسه‌اش در سالن كمبریج‌ها لو بریج شركت كند، اما خب او آنقدر ضعیف بود كه نمی‌توانست به آن سالن برود، اما همكلاسی‌ها و مدیران مدرسه و همسایه‌های برت، آرزوی او را برآورده كردند. آنها در سالن و زیرزمین آپارتمان محل زندگی خانواده كریستین، جشن پایان سال تحصیلی را یك ماه زودتر برگزار كردند، 80نفر از هم‌مدرسه‌ای‌های برت ماری و 50 نفر از كارمندان مدرسه و همسایه‌های خانواده كریستین به این مهمانی باشكوه آمدند و دو گروه موسیقی هم بدون آنكه پولی دریافت كنند در این مهمانی برنامه اجرا كردند. برت ماری، تنها 3 روز بعد از این مهمانی درگذشت. مادر او پس از فوتش گفت: «می‌دانم كه دخترم خیلی چیزهای زیبا را ندید، او ازدواج نكرد، صاحب فرزند نشد، به مسافرت‌های دور و دراز نرفت، اما خوشحالم كه دوستانش آخرین آرزوی او را برآورده كردند.»



مدرك دانشگاهی در صدسالگی، آخرین آرزوی او بود

3- تنها یك روز پس از برآورده شدن آرزویش درگذشت

هاریت ریچاردسون در تمام زندگی‌اش یك آرزو داشت. او دلش می‌خواست در رشته تحقیق و پژوهش علوم تحصیل كند و در این رشته هم فارغ‌التحصیل شود و آخرش هم به آنچه می‌خواست رسید. جالب است بدانید كه او 3 هفته پس از یك اتفاق مهم در زندگی‌اش به آرزوی خود رسید. در واقع هاریت 3 هفته بعد از آنكه شمع‌های جشن تولد صد سالگی‌اش را فوت كرد، در جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاهی حاضر و به عنوان مسن‌ترین فارغ‌التحصیل دانشگاهی در جهان مطرح شد. تنها یك روز پس از آنكه خانم ریچاردسون مدرك دانشگاهی خود را اخذ كرد در حضور تمام اعضای خانواده‌ خود به آرامی در محل زندگی‌اش درگذشت. نوه این خانم اشاره كرد كه مادربزرگش آنقدر از كسب مدرك دانشگاهی خودش خوشحال بود كه آن را به دیوار روبه‌روی تخت خود نصب كرده بود تا در همه حال آن مدرك را ببیند. هاریت ریچاردسون در دوران جوانی خود یك دوره 2ساله آموزش حرفه‌ای را در دانشگاه كیم نامرال گذرانده بود و 11 سال هم به عنوان معلم در كین كالج و وست پریز كار كرده بود.


آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

همسرش را از زندان آزاد كرد و...

۴- همسرش را بخشید

در ماه مه سال ۲۰۱۱، مردی كه به جرم ضرب و شتم همسرش دوران زندان خود را می‌گذراند به خواست همسر در آستانه مرگش از زندان آزاد شد.
3 ماه قبل از این بخشش، جرمی دیویس به جرم ضرب و شتم همسرش، چاو دیویس به یك سال حبس در زندان مونترری كانتی محكوم شده بود. ولی زمانی كه چاو فهمید به سرطان بسیار پیشرفته مبتلاست از دادگاه ایالتی درخواست بخشش همسرش را كرد كه درخواستش طی 8 روز پذیرفته شد. این اتفاق در بسیاری از رسانه‌های جهان انعكاس یافت و جرمی هم متعهد شد كه در هر هفته یك‌بار به جلسات مشاوره و روانشناسی و یك بار به جلسه ترك اعتیاد برود. در روز آزادی جرمی، بیش از 250 نفر مقابل زندان گرد آمدند تا شاهد دیدار عجیب این زن و شوهر باشند.


ازدواج عمر او را افزایش داد

۵- به آرزوی ازدواج با محبوبش رسید

ماری تائومیا دختر جوانی است كه آرزوهای زیادی داشت، از جمله اینكه در دانشگاه و رشته اقتصاد مدرك بگیرد اما زمانی كه پزشكان برای او سرطان پیشرفته معده را تشخیص دادند، این دختر جوان فهمید كه مدت زیادی به پایان زندگی‌اش باقی نمانده است. زمانی كه پزشكان مركز سنت لوئیس به ماری اعلام كردند كه سرطان او پیشرفته است، ماری به پدرش گفت كه تنها آرزویش این است كه با مارونیا تونویی، مرد محبوبش ازدواج كند. حال ماری خوب نبود، اما پزشكان بیمارستان به او اجازه دادند كه در آپارتمان یك اتاقه‌ای در محوطه بیمارستان زندگی كند تا تحت مراقبت روزانه قرار بگیرد. ماری هم تصمیم گرفت تا مراسم ازدواج خود را در بیمارستان برگزار كند. جالب بود كه این خبر خیلی سریع منتشر و شبكه تلویزیونی وی ناین خواستار پخش آن شد. هتل چرچ شایر تمام پذیرایی این مراسم و شام و كیك عروسی را بر عهده گرفت و انجمن ملی سرطان نیوزیلند هم سایر هزینه‌ها را پرداخت كرد. این عروسی فراموش‌نشدنی با حضور بیش از ۳۰۰ مهمان برگزار و كیك عروسی ۹طبقه میان ۱۵۰۰ نفر تقسیم شد.

با وجود مخالفت پزشكان معالج ماری، او و همسرش تصمیم گرفتند كه صاحب فرزند شوند. یك سال پس از ازدواج، آنها صاحب پسری شدند به نام دیترویت كه وقتی ۶ ساله بود مادرش را از دست داد. برخی پزشكان معالج ماری اینكه او ۷ سال پس از تشخیص سرطان پیشرفته زنده مانده بود را به نوعی معجزه تشبیه كرده بودند.


آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

نام او در تاریخ ماند

۶- آرزوی او كمك به بی‌خانمان‌ها بود

برندان فاستر متولد ۴ اكتبر ۱۹۹۷ فوت شده در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ پسری بود كه در محله باتل واشنگتن به دنیا آمد و همان جا هم بزرگ شد. در سال ۲۰۰۵ بود كه پزشكان بیمارستان ولانتهی رود در این شهر اعلام كردند كه متاسفانه این پسر به بیماری سرطان خون از نوع لوسمی لمفونوبلاستیك حاد مبتلاست كه پیش آگهی آن اصلا خوب نیست. ۲ سال بعد بود كه مادر برندان با شبكه تلویزیونی منطقه‌ای سیكس پلاس تری واشنگتن تماس گرفت و گفت كه پسرش به رغم بیماری سخت دائما غصه بی‌خانمان‌ها و افراد خانه به دوش محله را می‌خورد و تمام تلاش خود را می‌كند كه برای آنها آذوقه و مواد خوراكی جمع كند. خبرنگاران این شبكه تلویزیونی، گزارشی از یك روز تلاش‌های برندان برای جمع‌آوری غذا برای این بی‌خانمان‌ها را تهیه و پخش كردند كه به یك بمب خبری در این ایالت و سپس ایالت‌های دیگر بدل و باعث شد كه یك جنبش همگانی جمع‌آوری كمك برای افراد فقیر و بی‌خانمان به راه بیفتد. تنها چند ماه پس از انتشار این گزارش بود كه بنیاد خیریه برندان فاستر تاسیس شد كه در آن در روزهای اول به حدود ۲۰۰ بی‌خانمان غذای گرم داده می‌شد اما آرام‌آرام این فعالیت‌ها اوج گرفت و در سال بعد این فعالیت‌ها به تامین غذای گرم روزانه برای حدود ۲هزار نفر در واشنگتن، پورتلند، اوهایو، فلوریدا و لس‌آنجلس بدل شد.

اعضای تیم راگبی سی‌هاوك كه تیم محبوب برندان بودند، دو بار در ایام بستری بودن او در بیمارستان به عیادتش رفتند و مراسم خاكسپاری او هم توسط این باشگاه، با شكوه كامل برگزار شد. بنیاد كمك به افراد بی‌خانمان برندان فاستر حالا یكی از بنیادهای شناخته‌شده نیكوكاری در سطح كشورهای مختلف جهان است.


آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

یادگاری‌هایی كه این كودك برای والدینش گذاشت

۷- نقاشی‌های آرامش‌بخش

زمانی كه سرطان مغز برای النا دسریچ ۶ ساله تشخیص داده شد، پدر و مادر او در غمی عظیم فرورفتند اما النای كوچك با روحیه‌ای عجیب و شاد، همیشه سعی می‌كرد آنها را بخنداند. النا كه به او گفته شده بود قرار است به زودی به مسافرت برود و از پدر و مادرش دور بشود، صدها تكه نقاشی و نوشته‌های كوچك را در تمام مكان‌های مخفی یا در دسترس خانه نسبتا وسیع والدینش پنهان كرد. پزشكان گفته بودند كه بعید است النا بیش از ۶ ماه پس از تشخیص بیماری زنده بماند اما او حدود یك سال زنده ماند و در نهایت، اواخر سال ۲۰۰۷ درگذشت. پس از مرگ او مادر و پدرش بروك وكیت دستریچ در جاهای خالی خانه‌شان، زیر تخت‌ها، جعبه كفش‌ها، جعبه سی‌دی‌ها، لابه‌لای كتاب‌ها، در جیب لباس‌ها و... یادداشت‌ها و نقاشی‌های دخترشان را پیدا می‌كردند. كیت، مادر النا می‌گوید: «پیدا كردن هر كدام از آن یادداشت‌ها و نقاشی‌ها برای ما مثل یك مسكن بود، انگار النا به ما می‌گفت كه در كنار ما حاضر است و ما را زیرنظر دارد. ما حضور او را در كنار خودمان حس می‌كردیم.» این پدر و مادر بعدها تمام این نقاشی‌ها و یادداشت‌ها را در كتابی به نام «به یاد النا و یادداشت‌های به جامانده» منتشر و بنیاد خیریه‌ای برای پژوهش‌ و درمان سرطان مغز در كودكان راه‌اندازی كردند.


آرزوهایی كه در ثانیه آخر برآورده شده‌اند...

آواز آخر

۸- برای چهره محبوبش آواز خواند

تبانی فنتون، تنها ۵ سال داشت كه در سال ۲۰۰۹ برای او سرطان مغز تشخیص داده شد. تبانی به پدرش گفته بود كه آرزویش آواز خواندن برای سیمون كاول، خواننده و برنامه‌ساز مشهور كودك بود. پدر تبانی این را به نویسندگان یك روزنامه در منچستر گفته بود كه این داستان در آن روزنامه منتشر شد. ۲ روز بعد مدیر برنامه‌های سیمون كاول با پدر تبانی تماس گرفت و از آنها خواست كه همراه تبانی به استودیویی در چشایر بروند. در آنجا تبانی چند آواز كودكانه برای سیمون كاول خواند و سیمون هم برای او قصه‌ای تعریف كرد. تنها ۳ روز بعد تبانی درگذشت. سیمون كاول كه به مراسم او آمده بود، گفت: «این دختر بسیار زیبا و باهوش بود، نمی‌توانم فكر او را از سرم بیرون كنم، برای او و پدر و مادرش غمگین هستم، اما می‌دانم كه این فرشته كوچك حالا در بهشت است.» پدر تبانی هم در این مراسم با اشاره به محقق شدن آرزوی دخترش، گفت: تبانی واقعا در این ۳ روز خوشحال بود و مرتب برای همه تعریف می‌كرد كه برای عمو سیمون آواز خوانده و عمو سیمون برای او قصه تعریف كرده است. او بارها گفت كه آرزویش برآورده شده است.


پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • ALIREZA 77

      عجب داستانهای باحالی بود. خوشبحالشون حداقل به ارزوشون رسیدن

    • laya

      وای خیلی غمناک بودند وزیبا...

    • MOHSEN

      ميگم مجله چرا در حق خودت ظلم مي كني؟
      اين نوشته ها خودش يه كتاب ميشدن.....چاپش مي كردي به يه نوني مي رسيدي.
      هههههههههههههه.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        تبلیغات که می گیرن خودش درامده دیگه از فروش کتاب هم بیشتر سود داره

    • Aytena

      Man gryam gereft:(

      پاسخ ها

      • YOUSEF

        خوش به حالتون چه دل رعوف وساده اي داريد اميدوارم هميشه همينطور پاك وساده بي ريا بمونيد آفرين.نوبهاراست بران كوش كه خوش دل باشي .كه بسي گل بدمد باز تو درگل باشي من نگويم كه كنون با كه نشينو چه بنوش كه تو خود داني اگر زيرك وعاقل باشي..

    • Helen

      ملودی، رها، سارا، الهام3، مامی، یاسی، نازی، لیلا، لاله، مریم، زهرا، هلنا، لعیا، عاشق، و بقیه خواهرای گلم؛
      همچنین حسن، حسن71، محسن، از ارومیه، علیرضا، امیر، امیرح، و بقیه داداشای مهربونم؛
      اگه احیاناً اشتباهی اسمتون رو جا گذاشتم شرمنده ام،
      از همه تون التماس دعا دارم. یه قضیه ایی بدجور حالمو گرفته. دعا کنین زود زود حل شه!
      خیلی دلم برای همه تون تنگ شده. مخلص همه تون هم هستیم البته اگه قابل بدونید!!!

      پاسخ ها

      • laya

        چشم هلن جون حتما اگه قابل باشم دعا میکنم مشکلت حل بشه

      • naghme

        سلام عزیزم منم توی این ایام مبارک برات دعا میکنم عزیزم امیدوارم هرچه زودتر مشکلت حل بشه

      • alireza77

        خدا کنه همین الان حل بشه.شخصا برات دعا میکنم.شما تاج سری

      • Mami

        هلن عزیزم انشاءاله مشکلت هرجه زودتر حل می شه.اللهم صل علی محمد وال محمد.

      • Helen

        ممنونم از دوستای خوبم لعیا جون، نغمه جون، داداش علیرضا77 و مامی گل. مشکلم هنوز هم حل نشده، دارم دق میکنم. به خدا بگین بیاد کمکم کنه، تنهایی نمیتونم از پسش بر بیام!

        لعیا، نغمه، علیرضا77، مامی، مخلص همه تون هستیم.

      • بهار

        امیدوارم هرچی که صلاح و برات خیره اتفاق بیوفته و خوش خبری برامون بیاری.
        با آرزوی بهترینها
        خداجونم دوستمون صدات زد ما هم ازت می خوایم به صداش جواب بدی.

      • Helen

        مرسی بهارجون، خیلی مهربونی عزیز دلم. از دیروز دارم با خودم کلنجار میرم. آخرش به این نتیجه رسیدم که هر چی به صلاحمه اتفاق بیفته! ممنونم که تو هم نظر منو تأیید میکنی بهار جون.

      • laya

        هلن جون منم تا آخر ماه فرصت داره که مشکلم حل بشه وگرنه هیچ مشم دیگه....

        بچه ها همگی التماس دعا

        هلن جون امیدوارم تو یکی از همین روزا بیای بگی مشکلت حل شده عزیزم غصه نخور....
        این یه جمله رو من هیچوقت یادم نمیره تو یه کتاب خوندم....

        (خوشبختی هیچوقت برای انسانها نبوده...آنهایی که میگویند ما خوشبختیم...دروغ میگویند...)

      • مهدیس

        اصلا نگران نباش.خدا بهترین راه حل رو جلوت میزاره...واسم دعاکن..
        دوستون دارم.

      • Helen

        لعیا جون ممنونم از جملۀ قشنگت. به نظر من هم، این خود ما هستیم که خوشبختی رو میسازیم. راستی خوشحالم که مشکلت داره حل میشه. دیگه زیاد غصه نمیخورم، این مشکلو به خود خدا سپردم، اون خودش حلال مشکلاته.
        مهدیس جون، عزیزم از همدلیت ممنون. چشم عزیزم واسه تو هم دعا میکنم البته اگه لایق باشم.
        برای همه تون دعا میکنم دوستای گلم.
        به خودم میبالم که با برترینها (برترین دوستان شناخته شده در کل گیتی) دوست هستم.

      • laya

        مرسی هلن عزیزم

    • ایرج صادقیان

      سلام خدمت شمادوستان خوبم خسته نباشید عزیزان همه داستانها ونوشته های شما را میخوانم خیلی از شما ممنون که زحمت زیاد ازحد میکشید الهی همیشه سلامت وشادباشید

    • شیدا

      وای خدای من...
      با تک تک مطالب اشک ریختم. هم غم انگیز بود هم کارایی که اون آدما میکردن ستودنی بود...

    • بدون نام

      نمیدونم ما با اینهمه ادعای دینداری مومن هسیم یا اونا ؟

      پاسخ ها

      • laya

        تو ایران هم پیدا میشه کسایی که اونارو به آرزوهاشون برسونه ولی خوبه گمنام هستند

      • sepideh

        راست میگی.واقعا برای هم ارزش قائل میشن اونوقت ما چی؟!!!!

    • usf

      چه روزگاريست امروز.روزگاريست كه شيطان فرياد ميزند .انسان پيدا كنيد؟ سجده خواهم كرد.....والسلام

      پاسخ ها

      • Helen

        usf جان، متن خیلی قشنگی نوشتی. ممنونم ازت عزیزم. ++++++++++

    • هنگامه

      مورد 7-نقاشی‌های آرامش‌بخش بسیار عالی و باور نکردنیه. دکتر اروین یالوم در کتاب "خیره به خورشید" در مورد موج زنی انسانها و اثراتشون پس از مرگ بر دنیایی که در اون زندگی میکردند ,در این مورد بطور مفصل توضیح دادند.ما انسانها با امواج ماندگاریکه در زمان حیاتمون تولید میکنیم در یادها میمونیم.هرچه این امواج شدیدتر باشند سالهای طولانیتری رو با عدم فراموشی دیگران , انگار که زندگی میکنیم و هراس مرگ رو بطور چشمگیری کاهش میدیم.

    • یاس کبود

      هلن جان انشالله به زودی مشکلت حل شه.
      امیدت رو از دست نده ، توکلت به خدا گلم.

      پاسخ ها

      • Helen

        ممنون یاسی جون، هنوز که مشکلم حل نشده. دارم دق میکنم. خدایا خودت دستمو بگیر، نزار تنها بمونم!

    • elahe

      khoshmel bodanm, mo b tanam rast shod...

    • حسین

      زیبا بود
      زندگی اینجوری هم میشود

    • samira

      kheili bahal bod vali adam geryash migire..thanks

    • marmar

      کاش منم به ارزو برسم واسه کتی پری و تیلور سویفت از نزدیک میدیدم

    • جواد

      واقعا اشکم در اومد برای هلن هم دعا میکنم .امیدوارم منم رو تو جمعتون قبول کنید.

      پاسخ ها

      • Helen

        ممنون داداش جواد، لطف داری . شرمنده ام که به خاطر یه شخص بی ارزش (من) چشمای نازنینت بارونی شد.
        راستی به نیابت از همه ی بچه های این جمع بهت خوشامد میگم. منتظر نظرات بعدیت هستیم.

    • niloufar

      akheeey koliii narahat shodam :( vali baz khobe khoshal a donya raftn

    • حامد

      خیلی عالی بود .لذت بردم

    • ریزه

      بسیار زیبا
      هلن خانم انشاء ا... مشکلت حل بشه .آمین یا رب العالمین......

      پاسخ ها

      • Helen

        ممنونم ریزه جان، امیدوارم خدا مشکل همه رو حل کنه. الهی آمین.

    • mahdis

      هلن عزیزم امیدوارم مشکلت ب زودی زود حل بشه.حتما ی نذر بکن.ایشالا هرچی خیر و صلاحته پیش بیاد.
      واسه منم دعاکن. 20 روز دیگه کنکور دارم.
      منو تو جمعتون قبول کنین...

      پاسخ ها

      • Helen

        سلام مهدیس جان، ممنونم از لطفت، امیدوارم هر چی به صلاحمونه همون اتفاق برامون بیفته.
        راستی واسه کنکورت هم دعا میکنم. من که میدونم جزء نفرات برتر هستی عزیز دلم.
        یکی از دوستای من به همین اسمه، تو کجا زندگی میکنی عزیز دلم؟
        از طرف همۀ بچه های برترینی هم بهت خوشامد میگم. منتظر نظرات قشنگت هستیم عزیز دلم.

    • وحید

      خیلی زیبا بودن همشون

    • بدون نام

      vaghan ziba bod ashkam dar omad.salam bache ha amidvaram mano to jam to ghabol konid.helen jon har moshkali k dari amid varam zod hal she, vase manam doa konid bache ha

    • عسل

      هلن جان.
      دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد. چه بخشنده خدای عاشقی دارم. که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم! دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم. برایت من خدا را آرزو دارم.

    • hiva

      هلن جون امیدوارم مشکلت حل بشه عزیزم ..

      پیج خوبی بود داستانای خوب و باحالی بودن ... مرسی

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج