۴۴۱۶۵۱
۵۰۱۱
۵۰۱۱
پ

«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان

فردریش دورنمات نمایشنامه ای به نام « ازدواج آقای می سی سی پی» دارد که در چرخه ای دیوانه وار از گذر زمان ماجرای دسیسه گری یک سیاستمدار قدرتمند و زنی فتنه گر را روایت می کند. هم مرد و هم زن با مسموم کردن همسر خود دست به قتل زده اند چون دریافته اند که به آنها خیانت شده است.

روزنامه شهروند: فردریش دورنمات نمایشنامه ای به نام « ازدواج آقای می سی سی پی» دارد که در چرخه ای دیوانه وار از گذر زمان ماجرای دسیسه گری یک سیاستمدار قدرتمند و زنی فتنه گر را روایت می کند. هم مرد و هم زن با مسموم کردن همسر خود دست به قتل زده اند چون دریافته اند که به آنها خیانت شده است. می سی سی پی دادستانی با نفوذ و قدرتمند است که حکم اعدام بیش از ٣٥٠ انسان را صادر کرده و حالا در نظر دارد با زنی ازدواج کند که او هم در سیاهی از دادستان کمتر نیست.
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
اثر دورنمات نمایشنامه ای است تاریک که نقدی فلسفی بر تلاش بشر برای دست اندازی به قدرت است، اشخاص این اثر هر کدام نماینده نوعی از تفکر اند که جوامع را در دست دارند و می خواهند سعادت را تقسیم کنند، بارز ترین این اشخاص هم خود آقای می سی سی پی است که می خواهد دوباره قوانین کتاب موسی را در جهان اجرا کند و به نظر تا کنون بخشی از این راه را رفته است: گرفتن حکم اعدام ٣٥٠ انسان از دادگاه های مختلف!
در دنیای تاریک و سیاه دورنمات که جدی ترین نقد ها را به بشریت و فساد قدرت دارد همه چیز در یک ماشین زمان در حال چرخش است. شخصیت ها در حال اجرای نمایش و روایت داستان زندگی شان هستند اما همزمان از آینده و گذشته خود با خبراند تا جایی که در لحظاتی از قالب نقش خود بیرون می آیند و با مخاطب در موردآنچه که رخ خواهد داد سخن می گویند؛ فرمی که از برشت آغاز شد و فیلسوف- نمایشنامه نویسی چون دورنمات با ذکاوت تمام از این فاصله گذاری برای به وجودآوردن فضای گروتسک در این نمایشنامه و چندین اثر دیگرش استفاده کرده است. اجرای « می سی سی پی نشسته می میرد» به نظر ایده اصلی اجرایی خود را از همین فاصله گذاری گرفته است.
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
در این نمایش که اقتباسی از متن دورنمات به حساب می آید شخصیت های نمایشنامه ازدواج آقای می سی سی پی در استودیوی فیلمبرداری قرار داده شده اند و کارگردانی که فقط صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم می خواهد با آنها فیلمی بسازد، داستان این فیلم داستان همان نمایشنامه اصلی است با این تفاوت که در این فیلم همه چیز شکلی هجو آمیز می گیرد و چرخ دیوانه وار زمان که در اثر دورنمات به کرات بر ناکامی بشر در دستیابی به ایده های ذهنیش برای سعادت و موفقیت تلاش می کند اینجا در برداشت های مکرر سینمایی ترجمه شده.
این اثر در عین توجه به نمایشنامه دورنمات ارجاعاتی به آثار مختلف سینمایی نیز دارد و سعی می کند با این ارجاعات بیش از پیش کج و معوج نمایی دنیایی که ساخته تاکید کند و در عین حال با مخاطب سرگرمی طلب این روزهایش ارتباط بگیرد تا جایی که به نظر می رسد اگر چه از همه آن دنیای پیچیده دورنمات چیز زیادی را برای مخاطب نیاورده اما توانسته است با هیجان انگیز بودن اجرایش مخاطب را به سالن بکشاند و رضایتی نسبی را در میان تماشاچیانش به وجود آورد. در این میان چیزی که در اجرای همایون غنی زاده بیش از همه جلوه گری می کند بازیگران او هستند.
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
نمایش طولانی است و در بسیار از لحظات ریتم بالایی دارد که انرژی زیادی را می طلبد اما به نظر می رسد در اکثر صحنه های نمایش بازیگران با آمادگی و تسلط خود توانسته اند در ارایه نقش‌شان موفق باشند و جدا از موفقیت در درونمایه نقش در انرژیک بودن و جذابیت اجرایی موفق عمل کنند. یکی از این بازیگران موفق بابک حمیدیان است که در نمایش غنی زاده ایفاگر نقش اوبلوهه است. با او درباره نمایش «می سی سی پی نشسته می‌میرد» و البته شرایط امروز و اکنون هنر نمایش در ایران گفت و گو کرده ایم:

در این نمایش کارگردان حضور فعال دارد و حضورش در دنیای اثر هم توجیه شده، بنابراین مدام تحت‌کنترل او هستید، این تحت کنترل بودن در اجرا چه فضایی را به‌وجود می‌آورد؟
به‌نظرم این نخستین‌بار است که در ایران چنین موقعیتی روی صحنه وجود دارد، پرده که کنار می‌رود، بازیگر هر کاری که دوست داشته باشد، می‌کند و نهایتا بعد از اجرا تذکراتی به او داده شود، اما در این‌جا مسأله فرق می‌کند...
حضور فعال کارگردان در این اثر یک امکان اجرایی را به وجود می‌آورد که در هر اجرا و بودنش چیز‌هایی را جهت دهد...
این اتفاق انعطاف اجرایی ما را بالا می‌برد؛ مثلا یکی از شب‌های اجرا ماشین در صحنه روشن نشد، اما اکثر مخاطب‌ها نفهمیدند که این اتفاق افتاده است، چون کارگردان آن‌قدر زنده این کار را انجام می‌دهد که خیلی از اتفاقات جزو اجرا به نظر می‌رسد...
به‌نظرم این توجیه درستی برای نارسا بودن دیالوگ‌ها نیست، چون در جاهایی من به‌عنوان تماشاگر صدای بقیه را می‌شنیدم، اما مثلا صدای وزیر را خیلی‌ها هنگام نمایش نشنیدند. مشکل از گوش ما است یا صدای بازیگر؟
صدایی که سجاد انتخاب کرده، تقلیدی آگاهانه است از صدای آقای خسرو شاهی که شخصیت‌های ماندگاری مثل آلن‌دلن را دوبله کرده است و متاسفانه آن صدا با همه جذابیتش مدل صدایی نیست که بتواند رسا باشد و در همه موقعیت‌ها در صحنه شنیده شود...
این نشنیده شدن صدا در جاهایی به کار ضربه می‌زند، مثلا در یکی از همان صحنه‌های پرسروصدای نمایش، پرنده‌ای در کنار ماشین حرکت می‌کند که گفته می‌شود پرنده صلح است، این پرنده برخلاف آن تصور معمول رنگش سیاه و داخلش هم بمب است، اما آنقدر صدا و حرکت زیاد است که مفهومی به این زیبایی در اثر به درستی فهمیده نمی‌شود و از خیلی‌ها که پرسیدم اصلا متوجه چنین چیزی در کار نشده بودند...
من با بخشی از این انتقاد موافقم، در صحنه‌ای هست که پروفسور اوبر هوبر می‌آید و می‌سی‌سی‌پی را می‌برد و به او می‌گوید فرد دیگری هست که باورش شده اگر با دوش آب سرد برود سازمان ملل سخنرانی کند، کسی ناراحت نشود. من هم به همایون گفته‌ام در لحظاتی چیزهایی از زندگی معاصر را می‌گوییم که لازم است صحنه کمی خلوت شود تا مخاطب آن را بشنود.
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
این مسأله در مورد شوخی‌ها هم وجود دارد، خیلی از این شوخی‌ها بامزه‌اند و حتی معنا دارند، اما مثلا در صحنه‌هایی که کارگردان از آناستازیا تعریف می‌کند، این شوخی آن‌قدر تکرار می‌شود که دیگر نه خنده‌دار است و نه معنادار، بلکه بی‌مزه و حوصله سر بر است!...
من این چیزی که شما می‌گویید را می‌فهمم، اما این تکرار دلیل دارد. در سینمای ایران سوگلی زیاد است و افراد زیادی هستند که تیم دارند و برخی از خانم‌ها از قبل همین در تیم بودن‌ها استار شده‌اند. آن آدم‌ها افراط‌های فراوان و کثیفی را تاکنون انجام داده‌اند و هنوز هم دارند این کار‌ها را می‌کنند. الان هم نوچه‌های تازه‌نفس آنها هنوز در سینما وجود دارند و آن فرهنگ را همراه خود آورده‌اند.
این افراد کَست فیلم‌هایشان را در مهمانی‌هایشان می‌بندند. من در مورد این مسأله تعارف ندارم و با جرأت درباره‌اش حرف می‌زنم، دهها بار به‌خاطر حضور نداشتن در این مهمانی‌ها، در فیلم‌ها هم نبوده‌ام و آن چند باری هم که حضور داشته‌ام، احساس خطر و محل را ترک کرده‌ام و از این فضا هم متنفرم. همایون غنی‌زاده یک تجربه سینمایی دارد آن هم در فیلمی که به‌نظرم تجربه عجیبی روی پرده است؛ اژدها وارد می‌شود فیلمی است که یا موافق دارد یا مخالف. ببینید در همان فیلم چه به روزگارش آمده که دارد این‌گونه از سینما انتقام می‌گیرد! احتمالا در همان فیلم چیزهایی دیده یا احتمالا شنیده که این‌گونه به سینما می‌نگرد...
به‌نظر می‌آید این تصویر کمی همراه با بزرگ‌نمایی است!
اصلا این‌طور نیست، اگر می‌توانستید همراه من بیایید و نامرئی باشید، شما را به جاهایی می‌بردم و چیزهایی نشان‌تان می‌دادم که بفهمید چه بحران‌هایی در سینمای این مملکت وجود دارد و این کار فقط با آن شوخی می‌کند. به‌نظرم همایون در این کار دارد انتقامش را از سینما می‌گیرد. مثل این‌که گفته باشد آمدم، دیدم، خوشم نیامد و رفتم!...
همیشه با ما به‌گونه‌ای رفتار شده که فکر کرده‌ایم می‌توانیم خودمان و حرف‌های‌مان را پشت آثار غربی‌ها پنهان کنیم، اما همزمان حرف‌مان را هم بزنیم و آثار آنان را به نفع خودمان مصادره کنیم تا منظورمان را از فیلترها عبور دهیم. این آن چیزی است که به‌نظرم از صفویه به این سمت در سرزمین ما به وجود آمده و مربوط به تاریخ معاصر ما نیست. به نظرم در آینده هم تکرار خواهد شد. همچنین بخشی از حرف‌ها و نقدهایی که این تئاتر به اجتماع دارد، در شیوه اجرایی ما گم می‌شود. کاش می‌شد کمی خلوتی‌های کار بیشتر می‌شد تا آن ظرافت‌ها و پیام‌ها هم فهمیده شود.
یک‌سری از فضاها هم مدام تکرار می‌شوند، از آمدن ماشین به داخل صحنه یا راه‌رفتن‌ها و میزان سن‌هایی که تکرار می‌شوند بگیرید تا شوخی‌هایی که آنها هم مدام تکرار می‌شوند، آن هم با یک فرمول! این در شرایطی است که اجرای شما با توجه به استانداردهای تئاتر امروز در ایران طولانی به حساب می‌آید! آیا نمی‌شد با کم‌کردن این تکرارها زمان نمایش را پایین‌تر آورد! احتمالا پاسخ دادن به این سوال را برعهده کارگردان بگذارید، اما در نمایشی اینچنین که جای بداهه هم زیاد دارد، بخشی از این طولانی‌شدن را برعهده بازیگران می‌دانم!...
اگر من به بداهه‌پردازی اشاره کردم منظورم این نیست که ما می‌توانیم در اجرا چیزی را اضافه یا کم کنیم، منظورم این است که می‌توان در یک موقعیت تغییرات کوچکی را به وجود آورد و آن هم در حد ژست یا حالات است. من اجازه ندارم اگر دیالوگ را در فلان نقطه می‌گفتم در یک شب دیگر در نقطه‌ای دیگر بگویم یا حرکت اضافه داشته باشم. این علاقه همایون است که این اجرا چنین فرمی داشته باشد. یکی از صحبت‌هایی که ممکن است به شوخی و بعد از پاک کردن گریم در این شب‌ها انجام دهیم این است که می‌گوییم نمی‌شود این اجرا کمی کوتاه‌تر شود!
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
من به‌عنوان مخاطب این اثر فکر می‌کنم که می‌توان زمان اجرا را پایین‌تر آورد و اجرا هم آسیبی نبیند، هر چند جواب این مسأله را کارگردان باید بدهد...
اگر از همایون بپرسید، قطعا شما را مجاب می‌کند که چنین اتفاقی نمی‌تواند بیفتد...
اگر تصور کنیم که بالا بودن زمان نمایش و حوصله سر بری ناشی از این گذشت زمان جزو ایده اجرایی کارگردان است می‌توان شیوه اجرای این کانسپت را هم زیر سوال برد، چون آن موقع این سوال پیش می‌آید که چرا راه خلاقانه‌تری پیش نگرفته‌اید! رومئو کاستلوچی اجرایی دارد که در انتهای آن گروه موسیقی به قدری صداهای ناهنجار تولید می‌کنند که تماشاگر اذیت می‌شود و خودش سالن را ترک می‌کند! منظورم این است که حتی برای زیبایی‌شناسی زشتی هم می‌توان راه‌هایی ارایه کرد که تاثیرگذار‌تر باشند، نه این‌که تنها حوصله سر بر به نظر برسند!...
به‌نظرم در این شلوغی نگاه آرتیستیک در جهان می‌توان حق را به کارگردان نمایش داد، مثال سینمایی چنین رویکردی می‌تواند فیلم خواب زمستانی اثر نوری بیگله جیلان باشد که تماشاگرش از تماشای آن زانو درد می‌گیرد، حتی اگر روی کاناپه خانه‌اش نشسته باشد! در این میان یکی هم مثل تارانتینو فیلم می‌سازد که وقتی اثرش را می‌بینید آن‌قدر ریتم بالایی دارد که متوجه نمی‌شوید صد دقیقه گذشت. من می‌گویم این طولانی بودن اثر عمدی است و باید به آن احترام گذاشت. به نظرم بخشی از این رویکرد هم بسته به‌جایی است که داریم اجرا می‌کنیم، چون فضای سالن بزرگ است، شاید کارگردان را موظف کند که کار را گنده جلوه دهد...
یک جاهایی در اجرا احساس می‌شد فرقی بین آن شخصیت‌هایی که مقابل دوربین قرار می‌گیرند و آن خود واقعی‌شان وجود ندارد!
به‌نظرم در مورد ابلوهه قضیه کمی فرق می‌کند و خود کاراکتر این فضا را می‌دهد که یک جاهایی شخصیتی متفاوت را ارایه دهد. الان که کمی اجراها پیش رفته است من هم دو اوبلوهه می‌بینم؛ یکی اوبلوهه‌ای که از اسب افتاده و زمینگیر مطلق است و اگر این موقعیت پیشنهاد نمی‌شد شاید در اعماق جنگل‌های تاریم بود و زندگی غم‌انگیزی را می‌گذراند و اوبلوهه‌ای که انگار توانایی‌هایی در بازیگری داشته که انگار سرکوب شده است. او در جاهایی نشانه‌هایی از آدمی نسبتا فاخر را دارد که وقتی کات داده می‌شود روی قوزی می‌افتد که انگار می‌داند نباید جلوی دوربین آن کار را بکند.
در مورد می‌سی‌سی‌پی و آناستازیا هم اتفاق دیگری افتاده که فکر می‌کنم الان بیشتر به آن آگاه شدیم؛ بعضی از بازیگران هستند که جلو و پشت دوربین‌شان با هم فرقی ندارد و راز برنده بودن‌شان هم در همین است. پتانسیل اوبلوهه این اجازه را داده تا در لحظاتی چیزهایی را از خودش نشان دهد که بگوید من این فرم‌ها را بلدم اما تویِ کارگردان نمی‌گذاری آنها را اجرا کنم و به همین دلیل هم دووجهی بودن کاراکتر به من کمک می‌کند، البته باعث ایجاد دلسوزی در مخاطب می‌شود که در انتها به او حق بدهد.
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
بخش زیادی از تماشاچیان، بازیگران این نمایش را می‌شناسند و کار هم پرمخاطب شده، ممکن است عده زیادی بر این باور باشند که کار برای سوپراستارها راحت است، چون همه به شوق دیدن بازی آنها به سالن می‌آیند اما از زاویه دیگر هم می‌توان به این موقعیت نگاه کرد؛ سوپراستارهای سینما بار سنگینی را بر دوش می‌کشند، چون اگر کیفیت بازی یا کار پایین باشد، بازتاب آن گسترده خواهد بود!
از یک جایی به بعد در سال‌های اخیر مد شد که تئاتر می‌تواند کیفیت فرهنگی به کار شما اضافه کند، پس آقایان و خانم‌های سینمایی حالا که در باز است بدوید و این اعتبار را به دست آورید. این قضیه همان‌طور که مد شد از مد هم افتاد، چون برخی از دوستان آمدند و دیدند این‌جا جای آن شلنگ تخته انداختن‌های دنیای سینما نیست. تئاتر آن‌قدر پیر و بزرگ است که نمی‌شود با ادا و اطوار‌های سینمایی و خودرو آخرین مدلت دلبری کنی...
اما باید پذیرفت که بخشی از تماشاگران هنوز هم به‌خاطر اسم‌ها می‌آیند...
آن مخاطب هم بیشتر از هر کسی همایون غنی‌زاده را می‌شناسد، چون می‌داند که او را فردی می‌شناسند که اثری فانتزی همراه با فرم‌های اجرایی متفاوت را روبه‌روی مخاطبش قرار می‌دهد. من حتی فکر می‌کنم تأثیر او آنچنان زیاد است که حتی اگر به جای ما بازیگران ناشناخته‌ای را هم می‌آورد از این کار استقبال زیاد می‌شد، فقط شکلش کمی فرق می‌کرد. آن موقع می‌گفتند بیایید ببینید او با کسانی که نمی‌شناسیم چه اثری را روی صحنه برده است...
من نخستین حرفی که در ماه رمضان به همایون غنی‌زاده در کافه‌اش زدم این بود که مدل مخاطب امروز درگیر موج حضور یکی دو بازیگر جوان در تئاتر است که من دوست دارم آن هیاهو‌ها و سلیقه‌ها را از من بگیری و مرا صفر صفر کنی و به روی صحنه‌ات بفرستی. اگر احساس کنم با اسم من بیزنسی به راه افتاده از یک جایی به بعد نخواهم آمد. همایون به راحتی از این اسم‌ها گذشته است و کارش را انجام می‌دهد. من هم از اسم کوچک خودم در این اجرا گذشته‌ام، چون قاعده بر این است که اگر من اعتقاد دارم نامی در سینما دارم نباید اجازه بدهم همایون هر بلایی که می‌خواهد سر من روی صحنه بیاورد و هر شب به من بگوید: این را کی بازیگر کرد!
اما من این‌طور به مسأله نگاه نمی‌کنم. من در فیلمی بازی کردم که یکی از بازیگران آن فیلم به سراغ کارگردان رفته تا صحنه‌هایش را در مونتاژ فیلم دربیاورد؛ چون در صحنه‌هایی از فیلم آن بازیگر چهار دست‌وپا می‌آمد بین پاهای من و من هم یک تکه گوشت نذری به او می‌دادم! اما آن بازیگر رفت و گفت این صحنه را برای خودش کسر شأن می‌داند. نتیجه هم این شد که آن سکانس درخشان از فیلم درآمد! چون در این سطح هر سوپراستاری در سینما می‌تواند خیلی کارها بکند؛ هم غذای جداگانه بخواهد و هم اتاق جداگانه در هتلی پنج ستاره!
می‌خواهم بگویم آن بازیگرها احتمالا نمی‌پذیرند کارگردان جلوی ٨٠٠نفر تماشاچی بگوید: این را کی بازیگر کرد!؟ همایون غنی‌زاده کاری با بازیگر می‌کند که وقتی چنین جمله‌ای را پیش تماشاچیان می‌گوید، خجالتی در کار نیست! چون مخاطب محصول نسبتا خوبی از من دیده، خنده‌اش مرا به وجد می‌آورد و فکر نمی‌کنم مرا مسخره کرده است. در این موقعیت‌ها می‌فهمم که خنده به‌خاطر دوگانگی است که در تماشاچی به وجود آمده، چون شاهد این بوده که کاراکتر من کارش را درست انجام داده است و این رفتار کارگردان او را به خنده می‌اندازد...
«می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد»، نمایشی در مذمت خودشیفتگان
در پایان این گفت‌وگو می‌خواهم از حسی که شب‌های به روی صحنه رفتن نمایش داشتید برای خوانندگان بگویید. شما و بقیه همکاران‌تان در نمایش «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» کاری کردید که بیش از دو ماه تالار وحدت پر از تماشاچیان مشتاق برای تماشای نمایش‌تان بود...
ما شیفته خودمان نشدیم و این‌که هر شب ٨٠٠نفر برای ما دست بزنند، ما را از خود بی‌خود نکرده، مثل جایزه‌بردن شهاب حسینی است که وقتی کن می‌گیرد با خودت می‌گویی دیگر چه اتفاقی در این مملکت باید بیفتد تا او احساس کند که کار بزرگتری کرده است! موفقیت این اجرا کمی مرا ترسانده است، زیرا یکی دوسال دیگر که بخواهم دوباره تئاتر کار کنم، اگر با این صحنه مواجه نباشم شاید دلم بگیرد، چون انتظارم بالا رفته است.
می‌خواهم بگویم این چیزی نیست که برای من عضله بیاورد و من هم ادعا کنم که سوپرهیرو هستم، بلکه بالعکس مرا بیشتر از پیش راجع به مواجه‌شدن خودم با حرفه‌ام محافظه‌کار می‌کند. همه هر شب به لاک تنهایی خودمان فرو می‌رویم یا لااقل مدل من بیشتر این‌طوری است، چون نه در تلگرام و اینستاگرام و نه اهل رسانه هستم، بنابراین از بیشتر اتفاقات از طریق آدم‌ها و حرف‌زدن با آنها باخبر می‌شوم. این‌که بگویم این مسأله غم‌انگیز است شاید کمی شاعرانه به‌نظر برسد، اما این غم برایم جذاب است، چون مرا بیشتر از پیش رشد می‌دهد و اعتمادبه‌نفسم را بالاتر می‌برد. روی هم رفته آن‌چیزی که در ماه رمضان با ترس‌ولرز از آن با همایون حرف می‌زدم، برطرف شده و جواب درستی از آن گرفته‌ام.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج