۴۵۸۰۰۰
۲ نظر
۵۰۱۵
۲ نظر
۵۰۱۵
پ

خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!

مرتضی الویری از چهره های نزدیک به اصلاح طلبان است که سابقه دو دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه دارد، او همچنین از جمله فعالین سیاسی قبل از انقلاب به شمار می رود.

ماهنامه نسیم بیداری - مهدی دریس پور: مرتضی الویری از چهره های نزدیک به اصلاح طلبان است که سابقه دو دوره نمایندگی مجلس را در کارنامه دارد، او همچنین از جمله فعالین سیاسی قبل از انقلاب به شمار می رود. از بیست سالگی وارد فعالیت جدی مبارزاتی شده و سابقه ۵ مرتبه بازداشت را در حکومت پهلوی داشته است. الویری فقدان آزادی سیاسی، معضلات مذهبی فرهنگی و مشکلات اقتصادی را از عوامل شروع گسترده مخالفت با حکومت پهلوی دوم می داند. او علاوه بر تحلیل های سیاسی، به ذکر خاطراتی از دوران زندان نیز پرداخته است.
خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!

هر حکومتی بنا به طبیعت خود، مخالفانی دارد و حکومت پهلوی هم از این قاعده مستثنی نبوده است. چرا و چگونه مخالفان رسمی حکومت پهلوی به رسمیت شناخته نشدند و بنابراین به مبارزه گسترده برای ساقط کردن این رژیم دست زدند؟

- می توان گفت فعالیت های جدی سیاسی برای ساقط کردن رژیم پهلوی از ۲۸ مرداد ۳۲ یعنی پس از کودتا علیه کابینه دکتر مصدق آغاز شد اما مقطعی که من وارد صحنه مبارزاتی شدم بر می گردد به سال های حدود ۴۷ یا ۴۸ و بنابراین اطلاعات و مشاهدات من فقط مربوط به این مقطع از تاریخ است.

بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ راه مبارزات قانونی و مسالمت جویانه به کلی بسته شد و مبارزات مخفیانه شکل گرفت. انگیزه مبارزه را می توان در سه عامل خلاصه کرد. اول فقدان آزادی های سیاسی در جامعه بود. تلقی ما در آن زمان این بود که قدرت بیان معضلات جامعه و برخی مصلحت اندیشی ها را نداریم و کوچک ترین انتقاد به رژیم حاکم منتج به برخورد خشن خواهد شد.

دوم مسائل اقتصادی بود که اقشار وسیعی از مردم گرفتار آن بودند و ما مشکلات اقتصادی را ناشی از ناکارآمدی رژیم حاکم می دانستیم. تحلیل ما این بود که به جای این که منابع مالی دولت حاکم صرف توسعه و رفاه شود، به دلیل ندانم کاری ها به هدر می رود.

سومین دلیل، معضلات فرهنگی و مذهبی آن دوران بود. بالاخره جامعه ما در زمره جوامع مذهبی به شمار می رفت و می رود. چه بخواهیم و چه نخواهیم بدون هیچ گونه دستور حکومتی یا اجباری، شب های احیا مردم در مساجد جمع می شوند و یا بدون هیچ اجبار و الزامی در مراسم مذهبی محرم شرکت می کنند. بنابراین جامعه ما جامعه ای مذهبی است و اگر در چنین جامعه ای به هنجارهای مذهبی توجه نشود، طبیعتا بازتاب های تندی در پی دارد. این هم یکی از دلایلی بود که افرادی مثل ما را به صحنه مبارزه کشاند. یعنی ما می دیدیم که مثلا جشن هنر شیراز با همه فسادش برگزار می شود و ارزش های اسلامی کاملا نادیده گرفته می شود.

در آن دوران، جوانانی که در دهه دوم یا حداکثر سوم زندگی خود بودند، وارد فعالیت های سیاسی و مسلحانه می شدند. شما هم در همین گروه بندی جای می گیرید. چه تحلیلی برای ورود به این دست فعالیت ها که قاعدتا خطر بالایی داشت در میان شما و هم نسلان شما رایج بود؟

- احتیاج زیادی به تحلیل وجود نداشت، چرا که واقعیت های جامعه به صورت عیان و ملموس به ما دیکته می شد. مثلا در آن زمان حتی مردمی که در اطراف تهران هم زندگی می کردند، امکان تهیه قوت لایموت خود را نداشتند. خود من در یک خانواده معمولی زندگی می کردم و پدرم معلم بود. من احساس می کردم هزینه ساده تحصیلم را هم نمی توانم تامین کنم ولی در مقابل می دیدیم که در حاکمیت بریز و بپاش های زیادی همچون جشن بیست و پنجمین سال سلطنت یا جشن های ۲۵۰۰ ساله برگزار می شود.

از طرف دیگر زمانی که می دیدم فردی به دلیل خواندن کتابی از شریعتی یا شرکت در جلسه سخنرانی بازداشت و محکوم می شود، طبیعتا احساس نارضایتی بیشتری می کردم. همه این عوامل دست به دست هم می داد که احساس وظیفه کنم که به مبارزات وارد شوم.

شما سابقه چند بار بازداشت در حکومت پهلوی را داشته اید و روایت هایی هم از افراد بازداشت شده هم دوره خود شنیده اید. در مجموع شرایط زندان و رفتار نیروهای حاکمیت با زندانیان به چه شکل بود؟

- در مقطعی که من به زندان افتادم شکنجه برای گرفتن اعتراف، امری متداول محسوب می شد. نه تنها برای من و هم سالانم بلکه برای افراد مسن هم شکنجه ها وجود داشت. فراموش نمی کنم که فردی همچون آقای ربانی شیرازی را که روحانی بود و سن نسبتا زیادی هم داشت، به تخت می بستند و به او شلاق می زدند.

در مورد خودم هم فقط به دلیل این که به من مشکوک بودند مرا بازداشت کردند و از غروب آفتاب تا پاسی از شب من را به تخت بسته بودند و مورد شکنجه قرار می دادند تا حدی که دیگر امکان حرکت کردن برایم تا چند روز وجود نداشت. در کل، در دوره بازداشت، روند قانونی برای اثبات جرم دنبال نمی شد و سعی می کردند به وسیله ارعاب و وحشت وضعیتی را به وجود بیاورند که افراد بعد از آزادی از زندان، به فعالیت های سیاسی و اعتراضی ادامه ندهند اما این کار برای بسیاری نتیجه عکس داشت.
خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!

وضعیت ارتباط با خانواده چگونه بود؟ در بایکوت کامل بودید یا امکان ارتباط و ملاقات فراهم می شد؟

- من در دوران پهلوی پنج بار دستگیر شدم. در یکی از دستگیری ها که در سال ۵۲ اتفاق افتاد، مدت ۸ ماه و نیم در سلول بودم و در این زمان حتی یک مورد امکان ملاقات به من ندادند و هیچ خبری از خانواده خود نداشتم. آنها هم از وضعیت من بی اطلاع بودند.

نکته ای که بسیاری از بازداشت شدگان به آن اشاره کرده اند این است که در زندان به طرق مختلف از اخبار و شرایط جاری کشور اطلاعات کسب می کردند. شما چگونه از وضعیت فضای سیاسی کشور مطلع می شدید؟

- در آن مقطع دو گونه مختلف زندانی داشتیم. یک دسته افرادی بودند که توسط ساواک یا شهربانی بازداشت می شدند و تا تکمیل پرونده در بازداشت می ماندند. دسته دیگر کسانی بودند که پس از تکمیل پرونده در دادگاه محاکمه و حکم محکومیت برای شان صادر شده بود. در مرحله بازجویی تقریبا هیچ گونه ارتباطی با بیرون وجود نداشت، الا ملاقات های بسیار محدود که در حضور مامور زندان انجام می گرفت اما زندانیانی که دوره محکومیت خود را می گذراندند تقریبا ملاقات های کابینی منظمی داشتند و امکان دریافت روزنامه برای شان وجود داشت. این گونه خود به خود اخبار و مطالب بیرون به داخل زندان نفوذ می کرد.

روزنامه هایی که در کشور چاپ می شد به نوعی تریبون حکومت محسوب می شدند و اخبار محدود و تصفیه شده ای را پوشش می دادند یا به بیان بهتر، اخبار مخالفین را منتشر نمی کردند. به جز اخبار رسمی، خبر خاصی از شرایط کشور به دست تان می رسید؟

- در بخش عمومی زندان، ارتباطات منظمی بین گروه های درون زندان با هم دیگر و یا گروه های خارج از زندان وجود داشت. ارتباط و خبرگیری هم به فرم های مختلف انجام می گرفت. مثلا به وسیله زمزمه هایی که در ملاقات ها رد و بدل می شد یا جاسازی کردن اعلامیه. اخبار خاص و ... داخل میوه یا غذا، از بیرون خبر می گرفتیم. به خاطر دارم جزوه مفصلی به نام «دینامیسم قرآن» که توسط مجاهدین خلق در داخل زندان نوشته شده بود را به وسیله جاسازی در بدنم از زندان خارج کردم. من مطمئنم بسیاری از زندانیان دیگر هم به طرق دیگر این کار را انجام می دادند. بنابراین به طور مداوم میان افراد بیرون زندان و محبوسین ارتباط وجود داشت.

البته در سلول ها ارتباط محدود بود. ما از طریق مُرس سعی می کردیم با سلول کناری ارتباط برقرار کنیم. به این طریق که حروف الفبا را در چهار گروه ۸ حرفی طبقه بندی کرده بودیم. مثلا برای ۸ حرف اول، یک مشت به دیوار می کوبیدیم و برای هشت حرف دوم دو مشت. و بعد برای انتخاب هر حرف در هر گروه با ناخن به دیوار ضربه می زدیم. بنابراین به مرور، مطالب را به راحتی منعکس می کردیم.
از این روش نه تنها برای تبادل اخبار استفاده می شد بلکه برای انتقال مطالب کتاب هایی که می خواندیم به خصوص قرآن هم استفاده می کردیم. همانطور که می دانید در سلول انفرادی همراه داشتن کتاب ممنوع بود ولی من در سلولم به صورت مخفیانه یک جلد قرآن داشتم.یکی از خاطرات جالبی که از آن دوران در ذهن دارم این بود که یکی از دوستان من در سلول کناری سوره محمد و انفاق را به وسیله مُرس دریافت و سپس حفظ کرد بدون اینکه قرآنی در اختیار داشته باشد.
خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!

برخورد مامورین و مسئولین زندان چطور بود؟ نگهبان ها هم زندانیان را آزار می دادند یا راه می آمدند؟

- در آن زمان بازجوها متعلق به ساواک و نگهبان های زندان مربوط به شهربانی بودند. علیرغم فشار ساواک بر شهربانی، باز هم همه نگهبان های زندان زیر نفوذ ساواک نبودند و بنابراین عده ای از آنان با زندانیان هم دلی و هم فکری می کردند. به عنوان مثال در زندان قزل قلعه فردی به نام «ساقی» سرگروهبان و مسئول زندانبان ها بود. او در عین این که زندانبان بود، ولی به فرم های مختلف سعی می کرد به زندانیان روحیه بدهد.

در زندان فردی به اسم «آقا مراد» داشتیم که فقط سواد خواندن و نوشتن داشت و به جرم دادن دینامیت به چریک های فدایی خلق او را بازداشت کرده بودند و بعد از ۷ ماه آزاد شد. او در این ۷ ماه حبس، مقدار زیادی مطالب راجع تاریخ معاصر ایران، قرآن و ... از زندانیان دیگر یاد گرفت. در زمان آزادی اش همین آقای ساقی به زبان آذری به آقا مراد گفت: «خر به زندان آمدی و ژان پل سارتر از زندان می روی!» یا در مورد دیگری بود که فردی زیر شکنجه اعتراف کرده بود. همین ساقی به او گفت: «شما که جنسش را نداشتی، چرا توده ای شدی؟» البته آدم های بدرفتاری هم در بین زندانبانان بودند که کینه توزانه رفتار می کردند.

احکامی که صادر می شد دارای بنیان حقوقی بودند یا به صورت شابلون وار به همه زندانیان احکام سنگین و یکسانی می دادند؟ مثلا حکم فردی که اعلامیه پخش کرده بود با فردی که فعالیت مسلحانه کرده بود تا چه میزان متفاوت بود.

- در حکومت پهلوی دادگاه های نظامی به جرایم سیاسی رسیدگی می کردند. طبق اطلاعاتی که ما داریم ساواک چارچوب هایی را برای صدور احکام در دادگاه ها مشخص می کرد. به عنوان مثال همیشه بنا بر این بود که فردی که از زندان آزاد می شود و به زعم آنها متنبه نشده حتما محکومیتی پیدا کند تا نتواند در کشور پستی بگیرد یا وارد مشاغل دولتی شود یا احیانا اگر مجددا بازداشت شد، بتوانند به و محکومیت بیشتری بدهند.

در یکی از دستگیری های من که در سال ۵۱ بود، من را به اتهام همکاری با مجاهدین خلق دستگیر کردند در حالی که هیچ مدرکی دال بر این همکاری وجود نداشت. زمانی که پرونده ام آماده ارسال به دادگاه بود، ناگهان دیدم که متهم شده ام به پرتاب سنگ به اتومبیل نیکسون و شاه زمانی که از پارک وی عبور می کرده اند در حالی که من در آن سنگ پرانی نبودم. به هر حال با اتهامی که وجود خارجی نداشت، به من شش ماه محکومیت دادند و به دلیل همین محکومیت، زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم در حالی که طبق ضوابط می بایست با درجه ستوان دوم خدمت می کردم، من را به عنوان سرباز صفر و به بیرجند تبعید کردند. به عبارت دیگر ساواک سیاست های خود را به محاکم و دادگاه ها تحمیل می کرد.

فارغ از دسته بندی زندانبان سیاسی و غیر سیاسی و حس هم نوعی که بین زندانبان سیاسی وجود داشت، از لحاظ فکری و ایدئولوژیک دسته بندی های درون زندان به چه شکل بود؟

- دسته بندی های درون زندان در مقاطع مختلف شکل متفاوتی به خود می گرفت. اولین باری که دستگیر شدم یعنی سال ۴۹ تنها گروه مذهبی داخل زندان جریان حزب ملل اسلامی بود که آقای حجتی کرمانی، موسوی بجنوردی و سرحدی زاده و ... عضو آن بودند. جریان حاکم بر زندان جریان چپ شامل مارکسیست ها و کمونیست ها بود.
تعدادی هم از هیات موتلفه که در جریان ترور منصور دستگیر شده بودند در زندان بودند. از سال ۱۳۵۰ که دستگیری مجاهدین خلق شروع شد، فضای زندان به کلی تغییر پیدا کرد و فضای مذهبی بر فضای چپ گرایی و مارکسیستی غلبه پیدا کرد. به عبارتی دیگر جریان پر قدرتی به نام مجاهدین خلق در زندان شکل گرفت به نحوی که جریان مؤتلفه و حزب ملل اسلامی در اقلیت قرار گرفتند، در صف مقابل هم مارکسیست ها بودند.

تک روی ها و انحصارطلبی های مجاهدین خلق باعث شده بود که دو راه پیش نیروهای مذهبی قرار بگیرد؛ یا خود را در جمع مجاهدین خلق تعریف کنند و یا منزوی شوند. این روند تا سال ۱۳۵۴ و قبل از انحراف ایدئولوژیک سازمان ادامه داشت. در این مقطع برخی نیروهای سازمان مجاهدین خلق در داخل زندان به تبعیت از بیرون از زندان، مارکسیست شدند ولی اکثریت آنها بر عقیده و دیدگاه پیشین خود باقی ماندند.

موقعیت سازمان مجاهدین خلق در زندان به دلیل مارکسیست شدن در بیرون، بسیار تضعیف شد و در مجموع می توان گفت به همین دلایل جریان مذهبی زندان ضربه شدیدی خورد. به نزدیکی پیروزی انقلاب که می رسیم با توجه به تحولات کشور، زمینه برای تقویت جریان های مذهبی فراهم شد. در این مقطع تعداد زیادی روحانی و افراد شهره به گرایش مذهبی دستگیر و زندانی شدند که عملا فضای زندان را به دو قطب چپی و مذهبی تقسیم کرد.
خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!
زندانیان در عین داشتن تفاوت ایدئولوژیک و اختلاف نظر سیاسی، منافع مشترک هم داشتند. چگونه این تعامل برقرار می شد که مثلا هم چپ ها و هم مذهبی ها اعتصاب غذا کنند؟

- این سوال را باید کسانی جواب دهند که از سال 45 به طور مداوم در زندان بودند. افرادی مثل آقای حجتی کرمانی، موسوی بجنوردی و ... اما در مقطعی که من در کمیته شهربانی و مقطع دیگر که در زندان قصر و اوین بودم، در زندان جمع متکثر و متنوعی وجود داشت که به صورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کردند. مثلا در کمیته شهربانی افرادی به عنوان کمون دار و کمون یار تعیین می شدند که هر روز غذا را گرم و توزیع می کردند و بعد سفره ها را جمع می کردند و ظرف می شستند.
یعنی تمام کارهای روز را افراد منتخب انجام می دادند. همین تعبیر در زندان قصر به نام شهردار مطرح می شد. مقطعی که من زندانی بودم، یک نوع صمیمت خاصی در زندان وجود داشت اما بعدها شنیدم که به دلیل تشدید اختلافات بین مجاهدین خلق و مذهبی ها و مارکسیست ها این صمیمیت بر هم خورده است ولی چون در آن مقطع در زندان نبودم نمی توانم روایتی از آن داشته باشم.

از مقطعی به بعد موارد زیادی را شاهدیم که زندانیان زودتر از موعد آزاد می شوند. به نظرتان چرا رژیم چنین اقدامی می کرد؟

- ساواک تشخیص می داد که زندانی بر روی موضع خود ایستاده و یا به اصطلاح بریده است. اگر به این اطمینان می رسیدند که فرد به تعبیرشان متنبه شده است و در مسیر مبارزه قدم بر نمی دارد، لیستی تنظیم می کردند و به شاه می دادند که مطابق فرمان ملوکانه در مقاطع و مناسبت های زمانی خاص نظیر 4 آبان یا 6 بهمن اعلام عفو کند.
البته این مسیر برای جریان ها و افرادی که بر سر موضع خود بودند 180 درجه برعکس بود. به ویژه در سال های پس از 53 و 54. از سال 1354 به بعد ما با پدیده ای در زندان مواجه شدیم به نام ملی کشی، به این مفهوم که دوران محکومیت فرد به پایان رسیده بود و به موجب قانون باید از زندان آزاد می شد ولی او را آزاد نمی کردند به این دلیل که نگران این بودند که در بیرون از زندان به مبارزه ادامه دهد.

شرایط جامعه یعنی مثلا فشارهای سیاسی هم در روند آزادی زندانیان تاثیرگذاربود؟

- این موضوع در دو مقطع مختلف قابل مطالعه است. قبل از سال 54 و بعد از سال 56. قبل از سال 54 موارد مختلفی به یاد دارم که عفونویسی در زندان شروع شده بود. برخی افراد به دلیل اینکه بریده بودند یا تصور می کردند اگر از زندان بیرون بیایند موثرتر خواهند بود، شروع به نوشتن نامه و درخواست عفو و بخشش از شاه می کردند و با ابراز وفاداری به او، آزاد می شدند که در میان آنها شخصیت های محترمی هم بودند که بنا ندارم و راضی نیستند که نامی از آنها بیاورم.
اما در سال 1356 که دموکرات ها در آمریکا روی کار آمدند و مسائل فضای باز سیاسی و حقوق بشری مطرح شد و بازرسین حقوق بشر به داخل کشور آمدند، آزاد کردن ها شروع شد و حتی ملی کش ها هم آزاد شدند و حتی در نزدیک انقلاب کسانی که حبس ابد هم بودند با روش های مختلف آزاد می شدند.
خر به زندان آمدی و سارتر از زندان می روی!

به گواه تاریخ و روایت های مختلف، حکومت پهلوی از نوع حکومت های بسته بود. قطعا آن حکومت نسبت به ناظر بیرونی زاویه و موضع داشته است. چه شد که به حضور ناظران بین الملل تن داد و آشتی ملی را پذیرفت؟

- من تصور مین کنم این امر از اعتماد به نفس بالای شاه نشأت گرفت. البته اعتماد به نفسی که بر مبنای داده های دروغین ایجاد شده بود. در سال ۵۶ که من هم در زندان بودم شاه یک سخنرانی کرد که در روزنامه رستاخیز چاپ شد. این روزنامه که به زندان رسید و آن را دیدم، پشتم لرزید که شاه در کمال قدرت گفته ما داریم وارد دروازه های طلایی تمدن بزرگ می شویم و همه چیز تحت اختیار و کنترل ماست و هیچ نگرانی از اعطای آزادی به مخالفین هم نداریم. شاه نمی دانست پشت آن سکوتی که در سایه قنداق تفنگ ایجاد شده چه فریادی نهفته است. با چنین اطمینانی درهای زندان را باز کردند و حقوق بشری ها برای بازدید آمدند. در آن مقطع شکنجه ها را هم متوقف کردند.

و همین روند انقلاب را تسریع کرد؟

- الان به طور قطع نمی توانم بگویم اگر شاه فضای باز سیاسی را به وجود نمی آورد آیا انقلاب اتفاق می افتاد یا نه ولی حداقل می توانم بگویم که جریان های انقلابی از فضای به وجود آمده بهترین استفاده را کردند. بلافاصله پس از به وجود آمدن فضای نسبتا باز، گروه های مخالف حکومت مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب ملت ایران و نظیر اینها فعالیت خود را از سر گرفتند. از طرف دیگر سخنرانان مذهبی به راحتی در منابر سخنرانی های انقلابی می کردند و فضا به کلی تغییر پیدا کرد، لذا نمی توان به قطعیت گفت انعطاف شاه موجب پیروزی انقلاب شد یا خیر. گزینه دیگر شاه ادامه فضای خفقان بود که ممکن بود کشور را به وادی مبارزه خونین وارد کند و شاید در آن صورت کشور با پدیده زیان بارتری مواجه می شد.

به نظرتان شاه فقط به دلیل اعتماد به نفس، به فضای باز تن داد یا فشاری هم پشت خود احساس می کرد؟

- دو دلیل برای باز کردن فضا وجود داشت؛ یکی این که شاه احساس می کرد حمایت غرب و آمریکا در گرو رعایت حقوق بشر است. دلیل دوم این بود که شاه از بابت مخالفین هیچ گونه احساس نگرانی نمی کرد. به عبارت دیگر شاه وزن مخالفین را بسیار کم می دانست و فکر نمی کرد که باز شدن فضا، فنرهای متراکم را تبدیل به جهشی بزرگ می کند. در نظام های استبدادی و غیر دموکراتیک وقوع چنین خطاهایی طبیعی است. یعنی اکثریت مردم از ترس سکوت می کنند و اقلیتی دون صفت به تعریف و تمجید نظام حاکم می پردازند. اینجاست که امر بر دیکتاتور متشبه می شود و فکر می کند که شهر در امن و امان است. شاه موقعی به عمق اعتراض های مردمی پی برد و گفت که صدای انقلاب شما را شنیدم که دیگر دیر شده بود.

این مصاحبه برای نخستین بار در شماره ۵۳ ماه نامه «نسیم بیداری» منتشر شد، اکنون «برترین ها» اقدام به بازنشر آن نموده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • آرش

      من پدرم سال ۵۳ دانشجوی اصفهان بوده به خاطر فعالیتهای ضدحکومتی و ارتباط با گروههای کمونیستی توسط ساواک بازداشت میشه شش ماه زندان ساواک بود چند روز اول قپونی دستش رو بسته بودن کف پاهاش رو با کابل جوری می‌زدن که پاره پاره شده بود روزی چند ساعت زیر افتاب نگهش میداشتن و بهش گرسنگی میدادن جوری شده بود که وقتی بعد شش ماه برمی‌گرده شهرشون میره خونه مادرش نمی‌شناسدش! یکی از دوستای پدرم که لیدرشون بود دو ترم تمام نمره‌هاش رو صفر دادن البته اینا می‌گفتن نسبت به تهران خیلی کمتر اذیت میکردن لیدرهای اصلی گروهای اعتراضی از گروهای اسلامی گرفته تا مجاهدین‌خلق و کمکنجه و آزار بود

    • رویا

      حکومت فاسد شاه باید زودتر از ۵۷ سرنگون میشد یک مشت حیوان انسان نما تلویزیون و سینما را تصرف کرده بودن من با وجود سن کم و بچگیم شرمم میشد فیلمهای پر از فساد شونو نگاه کنم خدا لعنتشون کنه کشور امام زمان را به چه منجلابی کشانده بودند

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج