گفتگو با میشل ویلیامز، ستاره «منچستر کنار دریا»
«وقتی که با لانرگان کار میکنید هیچ نقش آسانی وجود ندارد، من مدتها در قالب این شخصیت فرو رفتم و حتی شیوه نفسکشیدنش هنگام عصبانیت را در زندگی روزمره خودم استفاده کردم.»
روزنامه صبا - آرش واحدی: «وقتی که با لانرگان کار میکنید هیچ نقش آسانی وجود ندارد، من مدتها در قالب این شخصیت فرو رفتم و حتی شیوه نفسکشیدنش هنگام عصبانیت را در زندگی روزمره خودم استفاده کردم.»
از آخرین باری که میشل ویلیامز را ملاقات کردم مدت زمان زیادی گذشته است، در همان زمان از من خواست تا برای او دروغ بگویم، در کافهای در بروکلین برای صرف صبحانه وعده کرده بودیم و بهمحض ورود، منقلب بودنش را درک کردم، او بهتازگی برای بازی در «ولنتاین غمگین» نامزد جایزه اسکار شده بود و مراحل فیلمبرداری «هفته من با مرلین» را پشتسر گذاشته بود. خسته بهنظر میرسید و اتفاقات تلخ مرگ همسر سابقش هیث لجر، هنوز عواقب ناخوشایندی برایش بهوجود میآورد. ویلیامز و لجر دختر کوچکی با نام ماتیلدا رز دارند، آنها علاقه زیادی به بروکلین داشتند و در آپارتمانی در همین اطراف زندگی میکردند.
از آخرین باری که میشل ویلیامز را ملاقات کردم مدت زمان زیادی گذشته است، در همان زمان از من خواست تا برای او دروغ بگویم، در کافهای در بروکلین برای صرف صبحانه وعده کرده بودیم و بهمحض ورود، منقلب بودنش را درک کردم، او بهتازگی برای بازی در «ولنتاین غمگین» نامزد جایزه اسکار شده بود و مراحل فیلمبرداری «هفته من با مرلین» را پشتسر گذاشته بود. خسته بهنظر میرسید و اتفاقات تلخ مرگ همسر سابقش هیث لجر، هنوز عواقب ناخوشایندی برایش بهوجود میآورد. ویلیامز و لجر دختر کوچکی با نام ماتیلدا رز دارند، آنها علاقه زیادی به بروکلین داشتند و در آپارتمانی در همین اطراف زندگی میکردند.
پس از مرگ نابهنگام لجر اوضاع برای ویلیامز تغییر کرد. او دیگر آسمان همیشه گرفته بروکلین را دوست نداشت. از او پرسیدم که باتوجه به مزاحمتهای زیادی که برایش بهوجود میآورند تغییر مکان نمیدهد، با افسوس پاسخ داد که مدتی میشود که از محله رفته است، سپس از من خواست تا مدتی این مطلب را جایی درج نکنم. اکنون شش سال از آن روز میگذرد، زنی که در برابر من روی صندلی هتلی در لندن نشسته است تفاوتهای زیادی با ویلیامز آن دوران پر فرازونشیب دارد. او همواره قاطعانه سخن میگوید و بیشتر اوقات خوددار است. او از ۱۰ سالگی بازیگری را آغاز کرده است و در ۱۵ سالگی بهصورت رسمی تمام زمانش را روی این حرفه گذاشته است. از ۱۷ سالگی تنها زندگی کرده است و بهصورت جدی نقشآفرینی کرده است.
در مصاحبههای زیادی در مورد آن برهه گفته است: نمیدانم با چه امیدی سرمای زمستان و گرمای تابستان را در آن دوران بهتنهایی تحمل میکردم، سختیهایی که در آن زمان کشیدم هنوز هم در خاطراتم جزو پررنگترین اتفاقات زندگیام است. من بهعلاوه تلاش و پیشرفت در حرفهام باید با تمام وجود از خودم مراقبت میکردم، کاری که وقتی بهتنهایی آن را انجام میدهید بسیار سختتر از آغوش خانواده است.
با اینکه بسیاری میشل ویلیامز را فردی بازیگوش و شوخطبع میدانند ولی این حس شکنندگی همواره با او همراه است، شکنندگی که حتی در انتخاب نقشهایی که ایفا میکند بهوضوح دیده میشود. وقتی جریان دروغ گفتن برای او را یادآوری کردم پاسخ داد: ای وای، خدای من، چه اتفاق دیوانهکنندهای بود. سپس به من خیره ماند و مجبور شدم سوال بعدی را بپرسم؛ حالا اوضاع بهتر شده است؟ پاسخ داد: بله، شرایط بسیار بهتر از قبل است، حالا زندگیام کاملا تحت کنترل خودم است. آن زمان خیلی نگران بچه ام بودم، در حقیقت همهچیز در آن دوران من را نگران میکرد، توضیح اتفاقاتی که رخ داد برای بچهام یکی از مهمترین نگرانیهای من بود که اکنون برطرف شده است. حالا تقریبا میتوانم بگویم که زندگیای عادی از سر میگذرانم.
با اینکه بسیاری میشل ویلیامز را فردی بازیگوش و شوخطبع میدانند ولی این حس شکنندگی همواره با او همراه است، شکنندگی که حتی در انتخاب نقشهایی که ایفا میکند بهوضوح دیده میشود. وقتی جریان دروغ گفتن برای او را یادآوری کردم پاسخ داد: ای وای، خدای من، چه اتفاق دیوانهکنندهای بود. سپس به من خیره ماند و مجبور شدم سوال بعدی را بپرسم؛ حالا اوضاع بهتر شده است؟ پاسخ داد: بله، شرایط بسیار بهتر از قبل است، حالا زندگیام کاملا تحت کنترل خودم است. آن زمان خیلی نگران بچه ام بودم، در حقیقت همهچیز در آن دوران من را نگران میکرد، توضیح اتفاقاتی که رخ داد برای بچهام یکی از مهمترین نگرانیهای من بود که اکنون برطرف شده است. حالا تقریبا میتوانم بگویم که زندگیای عادی از سر میگذرانم.
در هر حال او اینجاست که در مورد فیلم جدیدش «منچستر کنار دریا» صحبت کنیم، اثری از کنت لانرگان، یک درام ویرانگر در مورد یک انزواطلب (با بازی کیسی افلک) که با اندوه و غم و احساس گناه تقریبا فلج شده است. میشل نقش همسر سابق او را بازی میکند، زنی بسیار حساس، بدون تعارف، بدون حس شوخطبعی و بسیار جدی، ویلیامز در این مورد میگوید: من واقعا روی این نقش کار کردم، با خودم میگفتم که این نقشی است که باید برای آن بزرگ شوم، کودک درونم در این نقشآفرینی فردی بیربط و اضافی است و باید بهشکل بزرگسالانه با آن برخورد کنم.
با اینکه حضور ویلیامز در «منچستر کنار دریا» محدود است ولی تاثیرش در تمامی طول فیلم جاری است و میتوان آن را حس کرد. در حقیقت نقش جزو آن دسته نقشهایی است که ویلیامز را به چالش میکشد، همان نقشهای فیلمهای تلخ و غمگینی که در کارنامهاش فراوان است؛ از «ولنتاین غمگین» گرفته تا «کوهستان بروک بک» که همگی آثاری سیاه و تلخ هستند. در حقیقت ویلیامز مدتی پیش در اثر فانتزی کودکانه تاد هاینز با نام «واندراستراک» نقشآفرینی کرده است ولی زمانی که حرف از کارآیی ویلیامز بهمیان میآید بیشک آدم بهسراغ انبوه فیلمهای غمگین و چالشبرانگیزش میرود.
ویلیامز در مورد نقشش در «منچستر کنار دریا» توضیح میدهد: بعضیها میگویند که این نقش زیاد زحمت خاصی را طلب نمیکند، ولی درحقیقت من روی مدل راه رفتن و واکنشهای بدبینانه نقش هم کار کرده بودم، این اشخاص باید بدانند وقتی که با لانرگان کار میکنید هیچ نقش آسانی وجود ندارد، من مدتها در قالب این شخصیت فرو رفتم و حتی شیوه نفسکشیدنش هنگام عصبانیت را در زندگی روزمره خودم استفاده کردم، با این احوال زمانهایی پیش میآمد که سر صحنه فیلمبرداری، دیالوگ را باتوجه به تمام نکاتی که تمرین کرده بودیم میگفتم و لانرگان کات میداد و پیش میآمد و میگفت: مکث دومت پس ازجمله دوم اشتباه بود!! این یعنی هیچ نقش آسانی در فیلمنامه او وجود ندارد، او تمام دیالوگهایش را با منظور مینویسد و شیوه بیان آنها کاملا باید طبق خواستههایش باشد.
لانرگان نیز به شیوهای کار با بازیگرانش را پیش میبرد که درک سیانفرانس در آن تبحر دارد، او برای ایفای نقش زوجی بیربط در «ولنتاین غمگین» از رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز خواسته بود تا مدتی را باهم بگذرانند، ویلیامز در این مورد میگوید: من و رایان دست به کارهایی میزدیم که کمتر بازیگری امروزه برای آن وقت میگذارد، ما درخت کریسمس را با هم تزئین میکردیم، غذا میپختیم، دعوا میکردیم و درنهایت سیانفرانس نکتهای غیرملموس هنگام فیلمبرداری در رابطه ما پیدا میکرد. این شیوه بازیگردانی در کار لانرگان هم دیده میشود. اینها فیلمسازانی هستند که من علاقه زیادی به همکاری با آنها دارم.
ویلیامز ۳۶ ساله است و امسال ۲۰ سالی میشود که در حرفه بازیگری مشغول بهکار است، لازم نیست یادآوری کنیم که وی نامزد جایزه اسکار شده است زیرا اشخاصی که کارهای او را با دقت دنبال کردهاند بهخوبی میدانند ویلیامز استاد بهتصویر کشیدن شخصیتهایی است که از حیث عصبی زیر فشار هستند. در «وندی و لوسی» او زنی بود که ناامیدانه بهدنبال نجات دادن تنها همدمش یعنی یک سگ بود، لازم به ذکر است که اثر کلی ریچارد نیز اثری اندوهگین و سیاه تلقی میشود.
همکاری میشل با ریچارد در فیلمهای «میان بر میک» و «زنان خاص» نیز ادامه یافت. ویلیامز در این مورد میگوید: من همچنان به تمام بازیگرانی که در آثار کلی ریچارد بازی میکنند حسادت میکنم، بهیاد دارم برای فیلم «تحرکات شبانه» که در مورد گروهی جوان که کارهای تروریستی انجام میدهند بود، با او تماس گرفتم و گله کردم، او گفت که برای آن نقش (داکوتا فانینگ آن را ایفا کرد) پیر هستم، من شوکه شده بودم و این اولینبار بود که اعداد سنم برایم مهم شده بود.
بهخاطر داشته باشید نامهایی که ذکر شد تنها نمونههایی از اشخاصی هستند که ویلیامز طی این ۲۰ سال با آنها همکاری داشته است، سیانفرانس، لانرگان و کلی را کنار نامهایی چون اسکورسیزی، وندرس، آنگ لی، سارا پولی، لوکاس مودیسون و چارلی کافمن بگذارید تا به اهمیت نقشآفرینیهای این بانوی غمگین سینما پی ببرید. در مورد کارنامهاش میگوید: همیشه چیزی هست که من را شگفتزده میکند، همواره دنبال نقشی هستم که من را متعجب کند و باعث شود بهدنبال کشف دنیایی که در آن زندگی میکند بروم، علاقه زیادی به سوال پرسیدن دارم و کاراکترهای خوب همیشه بازیگر را وادار به پرسش میکند.
میگویم این میتواند برای یک بازیگر خطرناک باشد، همانگونه که شما تجربه چنین اتفاقی را از نزدیک داشتهاید، پاسخ میدهد: من هیچگاه از این بابت نگران نمیشوم، مشکلی که خواب شب را از من میرباید آیندهای است که برای دخترم در نظر دارم، نگرانی از توجیه زمانهایی که بهدلیل علایقم به بازیگری در کنارش نبودهام.
این موضوع زندگی را برای من سخت کرده است. شاید این دلیلی است که او این روزها بسیار کمکار شده است، بهسختی حضور در یک فیلم را در طول یکسال قبول میکند. در پایان گفتوگو در مورد آینده از او میپرسم و علاقهای که میان زندگی خانوادگی و حرفهاش قرار گرفته است. پاسخ میدهد: درنهایت من آدم لحظه هستم، هرچه پیش آید خوش آید، این تکیه کلامی است که همواره با خود تکرار میکنم، مشکل اصلی جایی است که چالشی پرمخاطره در مقابلم قرار بگیرد، زیرا من جزو آن دسته آدمهایی هستم که هرچه چالش خطرناکتر باشد بیشتر به فرو رفتن در دل موقعیت علاقه نشان میدهم. من شیفته ماجراجویی هستم و تا زمانی که این جاده ادامه داشته باشد در مسیر باقی خواهم ماند.
پ
ارسال نظر