۴۶۵۹۷۲
۲ نظر
۵۰۰۱
۲ نظر
۵۰۰۱
پ

گفت و گو با برادر یکی از مفقودشدگان

هديه كيميايي در روزنامه اعتماد نوشت: تمام ايستگاه‌هاي آتش‌نشاني تهران سياهپوش است. حجله‌ها، ايستگاه‌ها را غرق نور و چراغ كرده‌اند و عكس آتش‌نشان‌ها را روي ميز گذاشته‌اند. هيچ كدام مرگ رفيق را باور ندارند. ته دل‌شان پر از اميد است.

هديه كيميايي در روزنامه اعتماد نوشت: تمام ايستگاه‌هاي آتش‌نشاني تهران سياهپوش است. حجله‌ها، ايستگاه‌ها را غرق نور و چراغ كرده‌اند و عكس آتش‌نشان‌ها را روي ميز گذاشته‌اند. هيچ كدام مرگ رفيق را باور ندارند. ته دل‌شان پر از اميد است. اميد روزي كه تلفن يكي‌شان زنگ بخورد و كسي آن طرف خط بگويد: زنده اس... زنده‌اس... هيچ كدام لب به حلوا و خرماي گردويي نمي‌زنند و غصه مي‌خورند. هر كدام در گوشه‌اي ايستاده يا نشسته‌اند و بي‌حرف به كارهاي‌شان مي‌رسند.
تعداد آتش‌نشان‌هاي مفقود شده در ايستگاه حسن آباد ٣ نفر است. از همه ايستگاه‌ها بيشتر. جلوي ايستگاه شلوغ است. مردم يكي‌يكي مي‌آيند و سلام مي‌كنند و هنوز تسليت نگفته بغض‌شان مي‌تركد و شروع مي‌كنند به اشك ريختن. هيچ كدام نمي‌تواند جمله‌اش را تمام كند. آتش‌نشان‌ها همراه‌شان مي‌شوند و تشكر مي‌كنند.
ميثم روحاني، برادر محسن روحاني آتش‌نشاني كه در آتش‌سوزي پلاسكو مفقود شد ديشب همراه با پدر و مادر و دو برادرش از تالش به تهران آمده. چهره‌اش آنقدر شبيه به برادرش است كه آتش‌نشان‌ها همين كه او را از دور مي‌بينند جلو مي‌آيند و او را در آغوش مي‌كشند و اشك مي‌ريزند. حرفي ندارند. شايد قرار است يك دقيقه ديگر، يك ساعت ديگر، يك شب ديگر انتظار تمام شود و مفقود شده‌ها را از زير پشته‌هاي آهن بيرون بياورند.

ميثم برادر محسن روحاني درباره اين اتفاق با «اعتماد» صحبت كرد.

آخرين تماس شما و خانواده‌اش با‌او چه ساعتي بود؟

قبل از ساعت ٤ صبح. بعد از آن هر چه با او تماس گرفتيم جواب تلفنش را نداد. از خانمش و دوستانش كه پرس و جو كردم گفتند به پلاسكو اعزام شده و جواب تلفنش را نمي‌دهد.

از ديشب كه به تهران آمديد براي پيگيري موضوع به پلاسكو هم رفتيد؟

من در تالش آتش‌نشان هستم. امروز صبح (ديروز) با دوتا از برادرهايم به پلاسكو رفتم و كارت آتش‌نشاني‌ام را نشان دادم اما من را راه ندادند. اصلا قبول نكردند وارد آنجا شوم. گفتند خودشان هر خبري بود با تلفن به ما مي‌دهند.

همسر برادرتان چطور از ماجرا باخبر شد و الان چه حالي دارد؟

خبر آتش‌سوزي پلاسكو همان روز همه‌جا پيچيد و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوي پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هيچ كس نمي‌داند محسن به خانه مي‌آيد يا نه. برادرم يك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. ديروز عصري خيلي بي‌تابي پدرش را مي‌كرد. هي‌صدايش مي‌كرد و مي‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌هاي اين دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چيز را خيلي خوب متوجه مي‌شوند. مي‌دانم كه فهميده بود. نگراني و بي‌تابي بقيه را مي‌ديد و براي خودش گوشه‌اي مي‌نشست و گريه مي‌كرد. اما هر چه تقدير باشد همان مي‌شود. دست ما نيست خدا خودش بايد درست كند. بايد معجزه اتفاق بيفتد تا همه‌چيز درست شود.

چه شد كه شما دو برادر شغل آتش‌نشاني را انتخاب كرديد؟

ما اصالتا تالشي هستيم. پدرم در تالش آتش‌نشان بود و ما هم شغلش را ادامه داديم. برادرم هم با من در بخش ايمني و بهداشت آتش‌نشاني تالش كار مي‌كرد. تا اينكه ازدواج كرد و تصميم گرفت به تهران بيايد. روزهاي اول آمدنش به تهران بود به ما زنگ زد و با خوشحالي گفت در روزنامه ديده كه شهرداري براي سازمان آتش‌نشاني نيرو مي‌گيرد. برادرم فيزيك بدني‌اش خوب بود. به خاطر همين خيلي زود استخدامش كردند.

آخرين خاطره‌اي كه از او داريد چه بود؟

من و برادرم هر دو آتش‌نشان هستيم. اما معمولا حريق‌هايي كه در شهرستان اتفاق مي‌افتد نسبت به تهران خيلي كمتر است. خطراتي كه او در ماموريت‌هاي تهران با آن مواجه مي‌شد خيلي بيشتر از شهرستان است. از آنجا كه خاطرات كاري ما هميشه با خطر همراه است سعي مي‌كنيم خانواده‌هاي‌مان كمتر بدانند تا آرامش بيشتري داشته باشند. ما در جمع‌هاي خانوادگي سعي مي‌كنيم شاد باشيم تا خانواده‌هاي‌مان هم با ما شاد باشند؛ سختي‌ها و خطرهاي كارمان آنها را اذيت نكند. ما اگر در خانه‌هاي‌مان هم از كار صحبت كنيم ديگر روح و رواني براي زندگي براي‌مان نمي‌ماند.

نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم

ميثم روحاني لباس سياه پوشيده و از گوشه ايستگاه تكان نمي‌خورد. يكي از آشنايان قديمي‌شان كه آتش‌نشان‌ها را هم مي‌شناسد به او دلداري مي‌دهد و دستش را مي‌گيرد و مي‌گويد كه به خانه برود. مي‌گويد كه ايستادن در ايستگاه دردي را درمان نمي‌كند. مي‌گويد كه آتش‌نشان‌هاي توي پلاسكو شماره‌شان را دارند و دو ساعت به دو ساعت همه خبرها را مي‌دهد. مي‌گويد كه اگر خبري شود با هم به پلاسكو مي‌روند. اما ميثم گوشش به اين حرف‌ها بدهكار نيست. لحظه‌اي چشم‌هايش را روي هم مي‌گذارد و بغض مي‌كند. بعد لبخند مي‌زند. غوغاي توي دلش به چشم‌هايش ريخته و همه اين را مي‌بينند. مي‌گويد: «من خودم آتش‌نشان هستم و همه‌چيز را مي‌دانم. درست است تسلي خاطر اينجا نيست. اما من نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم.»

روايت دوم: شادي پيرمرد

در ايستگاه امام حسين عكس بزرگي از بهنام ميرزاخاني را به ديوار چسبانده‌اند. او تنها آتش‌نشاني است كه در اين ايستگاه فوت شده و خانواده‌اش هم خبر دارند. اينجا هم مردم يكي يكي با دسته‌هاي گل و شمع مي‌آيند و ابراز همدردي مي‌كنند. ميان مردم پيرمردي با عصا، پريشان و مضطرب كه پالتوي بلند كرم رنگ پوشيده وارد ايستگاه مي‌شود و به اتاق نگهباني مي‌رود. خميدگي پشتش قدش را كوتاه نشان مي‌دهد. سرش را بالا مي‌آورد و با چشم‌هاي پريشان از ماموران آتش‌نشاني با اضطراب و استرس و صداي لرزان مي‌پرسد؟ «بهنوش، بهنوش اينجاست؟ دو روزه بهش زنگ مي‌زنيم جواب نمي‌ده. من عموش هستم.»

ماموران مي‌گويند «ما بهنوش نداريم.»

پيرمرد دوباره تكرار مي‌كند «بهروز.»

يكي از مامورها بهروز را زودتر از بقيه مي‌شنود و مي‌گويد: «بهروز را مي‌گه. آره حاج آقا بهروز حالش خوبه. سر كاره نتونسته بهتون زنگ بزنه.»

صورت پيرمرد غرق خنده مي‌شود. انگار كه دنيا را به او داده‌اند. مي‌گويد: «زنده‌اس؛ زنده اس.» چند بار سرش را تكان مي‌دهد و سرش را رو به آسمان مي‌گيرد و مي‌گويد: «خدايا شكرت» عصايش را به زمين مي‌زند و بلند مي‌شود كه برود. مامورها از او مي‌خواهند كنارشان بنشيند و چاي بخورد اما پيرمرد مي‌خواهد برود. مامورها مي‌خواهند او را برسانند. اما پيرمرد مي‌گويد كه خانه‌اش نزديك است و زود مي‌رسد. اصرارهاي ماموران جواب نمي‌دهد و پيرمرد شاد و خوشحال پياده‌روي خيابان امام حسين را پيش مي‌گيرد و مي‌رود.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • آتش نشان

      خدا به خانواده های اتش نشانان شهید صبر عطا فرماید .

    • سلی

      خدایا معجزه کن دل بچه 4 سالش شاد کن

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج