جاباما
۴۶۶۰۴۰
۵۰۴۷
۵۰۴۷
پ

هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!

سینمای آلمان سهم عمده‌ای در شکل گیری سینما داشته و می‌توان در کنار فرانسه آن را قدرتمندترین سینمای اروپا نامید. از نظر قدمت شاید همین کافی باشد که اولین سالن سینمای تاریخ، سال ۱۸۹۵ در برلین و به نام «وینترگارتن» افتتاح شد.

وب سایت همشهری شش و هفت: سینمای آلمان سهم عمده‌ای در شکل گیری سینما داشته و می‌توان در کنار فرانسه آن را قدرتمندترین سینمای اروپا نامید. از نظر قدمت شاید همین کافی باشد که اولین سالن سینمای تاریخ، سال ۱۸۹۵ در برلین و به نام «وینترگارتن» افتتاح شد. در دوره‌ای ما بین سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳، سینمای آلمان از نظر صنعتی و موضوعی تاثیر شگرفی بر سینمای جهان گذاشت و تعدادی از مهم‌ترین فیلم‌های دوره ابتدایی تاریخ سینما توسط کارگردانان این کشور ساخته شدند.
محصولات سینمای آلمان در یک دوره تاریخی ۱۰۰ ساله تفاوت‌های چشمگیری از لحاظ موضوعی و ساختاری داشته‌اند. مابین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ این سینما در خدمت اهداف نازی‌ها و دیکتاتوری آدولف هیتلر بود و فیلم‌های تبلیغی زیادی در این دوره با هدف تبلیغ خط مشی نازی‌ها ساخته شد. در سال‌های ما بین ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ که آلمان به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد آثار سینمایی این سمت دیوار برلین و آن سمت دیگر تفاوت‌های عمده‌ای با هم داشتند و البته سینمای آلمان غربی به مراتب غنی‌تر و قوی‌تر از آلمان شرقی بود. سیاست و نفی طرف مقابل از مهم‌ترین ویژگی‌های این دوره بود.
از سال ۱۹۹۰ سینمای آلمان وارد دوره مدرن خود شد و یکی از مهم‌ترین تحولاتی که در این دوره رخ داد حضور بیش از پیش مهاجران در صنعت فیلمسازی این کشور بود. هر چند رونق و تاثیرگذاری سینمای آلمان در سال‌های اخیر هیچ شباهتی با دوران طلایی‌اش ندارد و حتی گیشه سینمای این کشور در سال ۲۰۱۶ افت ۱۲.۴ درصدی داشت، اما هر از چند گاه محصولاتی در آلمان جلوی دوربین می‌روند که با اقبال بالایی در جهان مواجه می‌شوند.
امسال فیلم «تونی اردمان» به کارگردانی مارن اده فیلمی‌است که تاكنون توانسته از نظر تعداد جایزه در اروپا و جهان یکه تازی کند و قطعا مهم‌ترین رقیب فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در اسکار و در بخش بهترین فیلم خارجی زبان خواهد بود. موفقیت این فیلم بهانه خوبی بود تا برخی از بهترین آثار ساخته شده طی سال‌های اخیر در سینمای آلمان را مرور کنیم ؛ فیلم‌های موفقی که البته باز هم اکثرشان به ماجرای دیوار برلین و جنگ‌های جهانی می‌پردازند. البته پیش از این برخی فیلم‌های مهم آلمانی همچون «سقوط»، «زندگی دیگران» و «لبه بهشت» را در پرونده‌های دیگر سینمای جهان معرفی کرده بودیم.
تونی اردمان
Toni Erdmann
سومین فیلم مارن اده کارگردان زن ۴۰ ساله آلمانی نقطه عطف کارنامه کاری اوست. فیلمی‌که امسال توانست با دریافت ۵ جایزه از جمله بهترین فیلم، کارگردانی، فیلم نامه و بازیگر نقش اول زن و جایزه فیلم اروپا رکوردی غافلگیرکننده در این جشنواره برای یک کارگردان زن از خود به جا بگذارد. این فیلم در این مدت جوایز معتبر دیگری هم کسب کرده و از الان شانس نخست دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی زبان سال ۲۰۱۷ است. «تونی اردمان» با این که زمانی طولانی (۲ ساعت و ۴۰ دقیقه) دارد، اما اتفاق چندانی در آن رخ نمی‌دهد و همین موضوع شاید بسیاری از مخاطبانی را که خواهان دیدن فیلم‌هایی با ریتم تند و پراتفاق هستند ناراضی کند، اما آن هایی که به روابط انسانی خصوصا رابطه میان یک دختر و پدر در دنیای مدرن امروز علاقه‌مندند احتمالا از دیدن این فیلم لذت زیادی خواهند برد.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
داستان فیلم درباره پدری تقریبا سن و سالدار و شوخ طبع به نام وینفرد کوناردی(پیتر سیمونچک) است که سال هاست تنها زندگی می‌کند و به عنوان معلم موزیک یک مدرسه مشغول به کار است. وینفرد دختری به نام اینس(ساندارا هولر) دارد که در کشور رومانی مشغول به کار در حوزه حفاری نفت است. دختر به دلیل مشغله‌های فراوان و ترسی که از بیکار شدن به دلیل بحران‌های مالی اروپا دارد به شدت کار می‌کند و گاهی مجبور است برای بقا در کار خود نسبت به زیر مجموعه اش بی رحم باشد. وینفرد پس از یک ملاقات کوتاه که احساس می‌کند حال دخترش خوب نیست، تصمیم می‌گیرد با گرفتن یک مرخصی یک ماهه به بخارست برود و کنار دخترش باشد. با ورود وینفرد به زندگی اینس او متوجه می‌شود زندگی دخترش تا چه اندازه ماشینی و عاری از هرگونه سرزندگی و لطافت و شوخ طبعی است.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
او تلاش می‌کند با استفاده از همان روحیه شوخ طبعی اش حال و احوال اینس را عوض کند، اما دختر که از نظر کاری در موقعیت بغرنجی قرار گرفته نمی‌تواند با روحیه پدرش کنار بیاید. وینفرد که می‌بیند به عنوان پدر نمی‌تواند به او کمک کند تصمیم می‌گیرد دست به کاری عجیب بزند و با تغییر قیافه و تبدیل شدن به شخصیت بامزه و پردردسری به نام تونی اردمان چیزهای از دست رفته زندگی دخترش را به او یادآوری کند. دختر وقتی پدر را در قالب تونی اردمان می‌بیند ابتدا سعی می‌کند این شوخی را قبل از رسیدن به جاهای باریک تمام کند، اما کم کم روحیه پدر در او اثر می‌گذارد. وینفرد در این فیلم یک جمله کلیدی و مهم دارد:«آدم هیچ وقت نباید شوخ طبعی اش را از دست بدهد»؛ در کل فیلم مارن اده تلاش دارد ارزش و اهمیت این جمله را به اینس و متقابلا به مخاطب فیلم برساند.
خداحافظ لنین!
Good Bye Lenin!
«خداحافظ لنین!» یکی از بهترین فیلم‌های سال‌های ابتدایی هزاره سوم اروپاست. این فیلم را ولفگانگ بکر در سال 2003 کارگردانی کرده است. «خداحافظ لنین!» همچون بسیاری از فیلم‌های سه دهه اخیر سینمای آلمان به ماجرای فروپاشی دیوار برلین در سال 1989 می‌پردازد. اتفاقی که از آن به عنوان یکی از تحولات مهم تاریخ کشور آلمان یاد می‌کنند. فروپاشی نظام سوسیالیستی آلمان شرقی و فرو ریختن دیواری که نماد جنگ سرد بود؛ معروف به پرده آهنین. اما جذابیت فیلم بکر در این است که از این موضوع برای ساخت فیلمی‌پلیسی، جنایی، جاسوسی و حتی رمانتیک استفاده نکرده است.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
«خداحافظ لنین!» داستان فروپاشی یک خانواده به دلیل دیوار برلین است؛ دیواری که آن قدر در زندگی افراد آلمان غربی و شرقی تاثیر داشت که در فیلم بکر فروریختن آن هم می‌تواند باعث فروپاشی دیگری شود. آلکساندر کرنر نوجوانی است ساکن آلمان شرقی که آرزوی فضا نورد شدن دارد. پدر او سال‌ها قبل خانواده اش را ترک کرده و به آلمان غربی گریخته‌است. همین موضوع باعث شده مادرش کریستین هوادار بی چون و چرای نظام سوسیالیستی آلمان شرقی شود. در این بین الکساندر چندان دل خوشی از این نظام ندارد. در یکی از تظاهراتی که علیه دولت آلمان شرقی برگزار می‌شود الکساندر دستگیر می‌شود. این اتفاق آن قدر مادرش کریستین را تحت فشار روحی قرار می‌دهد که او بیهوش شده و به کما می‌رود. مدتی پس از به کما رفتن کریستین دیوار برلین فرو می‌ریزد و چند ماه بعد او به هوش می‌آید اما دکتر تاکید می‌کند که کوچکترین شوک تازه‌ای به او می‌تواند موجب مرگش شود.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
الکساندر به خوبی می‌داند اگر مادرش بفهمد دیگر آلمان شرقی وجود ندارد مرگ او حتمی‌است. حالا تلاش پسر برای نجات جان مادر آغاز می‌شود. او مجبور است همه شرایط و اطراف مادرش را که فعلا مجبور است روی تخت بستری باشد به گونه ای شکل دهد که او خیال کند هنوز حکومت آلمان شرقی پابرجاست و اتفاقا با قدرت هم کارش را ادامه می‌دهد. او مجبور است اخبار را بازسازی کند، به دنبال بطری‌های خاص غذا و نوشیدنی بگردد که فقط در آلمان شرقی تولید می‌شد و بعد آن‌ها را پر از خوراکی‌های امروز کند، روزنامه‌های قدیمی‌را گیر بیاورد و در تمام این مدت مراقب باشد با یک سوتی ناگهانی، مادرش-که همه زندگی اش است- را از دست ندهد. از مهم ترین ویژگی‌های این فیلم بازی درخشان دنیل برول در نقش الکساندر و موسیقی متن زیبای یان تریسن است. فیلم هر چند در عمق خود تلخی گزنده‌ای دارد، اما بکر توانسته با ساخت یک سری سکانس‌های کمدی جذاب و غافلگیر کننده‌ از این تلخی تا حد زیادی بکاهد.
روبان سفید.
The White Ribbon
میشائیل هانکه یکی از مهم‌ترین کارگردانان اروپایی دو دهه گذشته است و «روبان سفید» بی شک یکی از آثار تكان‌دهنده فیلمسازی او. هانکه این فیلم را سال 2009 ساخت و فیلمش به عنوان نماینده سینمای آلمان در اسکار معرفی شد. این مساله اعتراض اتریشی‌ها را که هانکه اصالتش به این کشور برمی‌گردد در پی داشت. «روبان سفید» از آن جهت فیلم تکان دهنده ای است که کارگردان یکی از تصورات عامه مردم در سراسر جهان را در فیلم خود به چالش کشیده است: معصومیت کودکان.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
داستان این فیلم که به صورت سیاه و سفید ساخته شده در سال ۱۹۱۴ و اندکی پیش از آغاز اولین جنگ جهانی در دهکده ای فئودالی که در شمال آلمان واقع است، اتفاق می‌افتد. در این دهکده اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است. پزشك دهكده از اسب خود به دلیل تله‌ای كه برای او گذاشته می‌شود سقوط می‌کند، زن یكی از دهقانان به شکل مرموزی به قتل می‌رسد، یک کودک عقب مانده ذهنی مورد شكنجه و آزار قرار می‌گیرد، پسر ارباب دهکده ربوده می‌شود و باز هم ضرب و شتم و آزار شدید، انباری ارباب دهکده آتش می‌گیرد و مزرعه کلم اش تخریب می‌شود. همه این‌ها در حالی اتفاق می‌افتد که کسی نمی‌داند مسبب اصلی ماجرا کیست. این اتفاقات از نگاه معلمی‌روایت می‌شود که الان پیر و سالخورده شده و در آن زمان معلم مدرسه آن دهکده بوده است. هانکه زمان زیادی از این فیلم دو ساعت و نیمه را به طرح معما می‌پردازد، ولی آن جایی که مرحله باز کردن گره‌های داستان آغاز می‌شود تماشاگر را حیرت زده می‌کند.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
خصوصا وقتی مشخص می‌کند همه این اتفاقات نه از جانب فرد یا افراد بزرگسالی که رگه‌های جنون و بیماری روانی در آنها پررنگ است؛ بلكه از جانب چند بچه ای رخ داده که والدین‌شان روبان‌های سفیدی به دست‌شان می‌بندند تا هیچ گاه معصومیت خود را فراموش نکنند! هانکه در فیلم خود نشان می‌دهد تربیت خشک و سختگیرانه و سرکوب فرزندان می‌تواند آنها را در ظاهر مطیع و فرمانبردار کند، اما کم کم در درون تبدیل به هیولاهایی می‌شوند که بعدها حتی می‌توانند همان سربازان بی رحم و در خدمت فاشیسم باشند. این فیلم توانست نخل طلای کن و جایزه بهترین فیلم خارجی زبان گلدن گلوب را هم به دست آورد. کریستین فریدل، اولریش توکور، ارنست یاکوبی و لئونی بنچ از بازیگران اصلی «روبان سفید» هستند.
گروه بادرماینهوف
The Baader Meinhof Complex
در سال ۱۹۶۷ محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع برای بازدید به کشور آلمان می‌رود. در این بازدید بسیاری از دانشجویان و آزادی خواهان آن زمان آلمان در اعتراض به حضور او دست به تظاهرات گسترده ای در تاریخ ۲ ژوئن می‌زنند. این تظاهرات به خشونت کشیده می‌شود و در نتیجه آن جوانی به نام بنو اونه ‌زورگ به ضرب گلوله پلیسی به نام کارل هاینز کوراس کشته می‌شود. این اتفاق خشم جوانان آلمانی و اروپایی را بر می‌انگیزد و باعث می‌شود کم کم گروه‌هایی مخالف نظام حاکم بر آلمان غربی دست به خشونت‌های مسلحانه بزنند. در این بین یک گروه بیش از همه معروف شد:«فراکسیون ارتش سرخ (راف)».
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
این گروه در سال 1970 اعلام موجودیت کرد و نزدیک به سه دهه به فعالیت‌های خشونت آمیز در کشور آلمان پرداخت که اوج آن بین سال‌های 1970 تا 1980 بود. این گروه توسط آندریاس بادر، گودرون انسلین، هرست مالر، اولریکه ماینهوف تشکیل شد. داستان فیلم «گروه بادرماینهوف» به شکل‌گیری، فعالیت ها، عملیات‌ها و آغاز سقوط این گروه چریکی چپ گرا می‌پردازد. شاید در وهله اول این فیلم از آن دست فیلم‌های سیاسی به نظر بیاید که تنها بر پایه نشان دادن و نقد یک سری نظریات و آرمان خواهی‌ها ساخته شده و چندان مخاطب عادی نمی‌تواند آن را دوست داشته باشد، اما مهم ترین ویژگی فیلم دقیقا همین نکته است که اولی ادل کارگردان آن با هوشمندی «گروه بادرماینهوف» را تبدیل به اثری مخاطب پسند کرده است.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
ادل در این فیلم دو ساعت و نیمه هم به خوبی توانسته ابعاد مختلف تشکیل چنین گروهی را مورد بررسی قرار دهد و هم با نشان دادن صحنه‌هایی از چندین عملیات مخرب این گروه، هیجان کافی و مخاطب پسند را به فیلم خود تزریق کند. شاید بزرگ‌ترین ضعف فیلم نداشتن تحلیل‌های اجتماعی درباره چگونگی تشکیل گروه است، مثلا مخاطب هیچ گاه در این فیلم نمی‌تواند بفهمد انگیزه‌های اولریکه ماینهوف که مادر دو فرزند بود و روزنامه نگاری موفق و روشنفکر به شمار می‌رفت، برای رهبری چنین گروهی و رفتن به عمیق ترین لایه‌های فعالیت‌های تروریستی چه بوده است. البته با توجه به وسعت ماجرای تشکیل این گروه مهم و جریان ساز شاید یک فیلم به تنهایی نتواند به ابعاد تحلیلی این اتفاق بپردازد. « گروه بادرماینهوف» در سال ۲۰۰۸ ساخته شد و نماینده آلمان در اسکار بود. در فیلم موریتز بلایبتروی، مارتینا گدک، یوهانا ووکالک، نادیا اوهل و دنیل توماچ به عنوان بازیگران اصلی حضور دارند.
جاعلان
The Counterfeiters
یک داستان واقعی از بزرگ‌ترین جعل پول تاریخ که توسط آلمان نازی به نام «عملیات برنهارد» در سال 1939 انجام شد. این ماجرا سال‌ها بعد توسط آدولف بورگر یکی از افرادی که در این جعل تاریخی دست داشت تبدیل به کتاب شد و در سال 2007 به دست استفان روزویتسکی کارگردان اهل اتریش در کشور آلمان تبدیل به فیلم سینمایی «جاعلان» شد. فیلمی‌هیجان انگیز که توانست اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را به دست آورد. اصل ماجرا از این قرار است که حکومت آلمان نازی در اواخر دهه سی میلادی دچار مشکلات مالی شدیدی شدند كه این می‌توانست باعث فروپاشی اقتصاد آنها شود، اما یکی از افسران نازی به نام برنهارد کروگر که به هرتسوگ معروف بود عملیاتی را طرح ریزی می‌کند که بر پایه آن با دستگیری چند تن از بهترین و بزرگترین جاعلان اسناد در اروپا و فرستادن آنها به یکی از کمپ‌های نازی، جعل اسکانس‌های پوند و دلار و تزریق آن‌ها به بازارهای پولی جهان در دستور کار قرار می‌گیرد.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
مخالفت هر کدام از جاعلان، مرگ سختی را برایش به همراه دارد. یکی از دستگیرشدگان سالومون اسمولیانف معروف به سورویچ است که از او به عنوان سلطان جعل اروپا یاد می‌کنند. سورویچ می‌پذیرد كه در قبال زنده ماندن، اسکناس جعلی چاپ کند و چندان هم با این مساله مشکل ندارد؛ چرا که حفظ جان خود را از هر چیز ارجح می‌داند. از آن طرف رفیق و دوست او آدولف بورگر معتقد است كه باید جلوی نازی‌ها ایستاد و دست به این کار که می‌تواند عواقب بسیار خطرناکی داشته باشد، نزنند. فیلم با محوریت قرار دادن دو شخصیت سورویچ و بورگر و تقابل تفکر کاملا متضاد آنها ساخته شده است. این دو شخصیت اصلی در طول فیلم و در حالی که سایه مرگ در یک قدمی‌آن هاست و به خوبی می‌دانند هرتسوگ با آنها شوخی ندارد مدام با هم کلنجار می‌روند و این مساله روایت فیلم را جذاب می‌کند.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
خصوصا که هر دو نفر یهودی هستند و قاعدتا بخشی از ماجرای آنها به ترس از داستان هولوکاست هم بر می‌گردد. معمولا در فیلم‌هایی که به جنگ جهانی و مخصوصا اردوگاه‌های نازی مربوط می‌شوند، بخش عمده‌ای از داستان به روایت مستقیم جنایت‌های نازی‌ها اختصاص دارد، اما در این فیلم ماجرا بیشتر در پشت صحنه جنایت‌ها می‌گذرد. جایی که چندان خبری از کشتار نیست و دعوای اصلی بین دو تفکر است؛ یک تفکر قائل به مسامحه و یک تفکر قائل به مبارزه. کارل مارکوویچ در نقش سورویچ، آگوست دیهل در نقش بورگر و دیوید استریسو در نقش هرتسوگ بازی‌های درخشانی دارند.
باربارا
Barbara
کمتر کارگردانی مثل کریستین پتزولد حاضر می‌شود از ماجرای دیوار برلین بگوید بدون آن که داستان فیلمش در این شهر بگذرد. شاید به خاطر همین خلاقیت پتزولد است که او جایزه خرس نقره ای بهترین کارگردانی را از جشنواره برلین می‌برد و فیلمش به عنوان نماینده آلمان راهی اسکار می‌شود. «باربارا» داستان زنی به همین نام است که به روستایی کوچک و ساحلی در آلمان شرقی نقل مکان کرده و در بیمارستان آنجا مشغول به کار شده است. او زنی خونسرد، مغرور و کم حرف است و با هیچ کس در روستا رابطه و دوستی ندارد.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
همین موضوع باعث می‌شود جاسوس دولت آلمان شرقی در این روستا به دلیل حضور او در آنجا شک کند و برای این که ته و توی ماجرا را درآورد یکی از پزشكان بیمارستان به نام آندره را مامور می‌کند که بفهمد باربارا در آن روستا چه می‌کند. باربارا برای پول جمع کردن به آن روستا آمده تا بتواند پس از پس انداز و اندوخته کافی به معشوقه‌اش بپیوندد و با هم به آلمان غربی فرار کنند. آندره کار سختی برای برقراری ارتباط با باربارا در پیش دارد، ولی کم کم خودش را در دل این زن به ظاهر سخت و سرد جا می‌کند و وارد زندگی او می‌شود. آن جاست که آندره متوجه می‌شود پشت نقابی که باربارا برای خودش ساخته چه زن با احساس و دوست داشتنی ای وجود دارد. کارگردان تلاش می‌کند از هر وسیله ای برای نشان دادن درون واقعی شخصیت اصلی فیلمش استفاده کند، مثل نشان دادن رابطه بین باربارا و دو بیمارش در بیمارستان یعنی دختر جوانی به نام استلا که مورد آزار قرار گرفته و پسر جوانی که خودکشی کرده است.
هنوز جنگ جهانی، هنوز دیوار برلین!
باربارا ورای شخصیت سردی که دارد انسان بسیار از خود گذشته ای است. او كه یک بار به شدت مورد شکنجه قرار گرفته است، نمی‌تواند این موضوع را برای دیگران تحمل کند . شاید دلیل اصلی اتفاقی که در انتهای فیلم رخ می‌دهد و گره اصلی داستان باز می‌شود، همین روحیه او باشد. بازی‌های تماشایی نیناهاس در نقش باربارا و رونالد زهرفلد در نقش آندره هم از ویژگی‌های مهم این فیلم است. «باربارا» ششمین فیلم کریستین پتزولد است و در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج