«۳ درصد»، سریالی خلاقانه در باب تبعیض، قدرت و ایدئولوژی
داستان این مجموعه ۸ قسمتی در ژانر پادآرمان شهر/تریلر در نگاه اول سری فیلمهای سینمایی «بازیهای عطش» را یادآوری میکند.
وب سایت دنیای تصویر : تولید فیلم و سریالهای هالیوودی در خارج از ایالات متحده امری مسبوق به سابقه است. خیلی اوقات دلیل این کار صرفهجویی در هزینههای تولید و استفاده از مشوقهای دولتی و مالیاتی است و گاهی اقتضای داستان، اما نتفلیکس مورد سومی را به این دلایل اضافه کرده است؛ مشارکت خلاقانه و ساخت آثاری با عوامل و بازیگران بومی در کشورهایی همچون کلمبیا( نارکوها)، فرانسه(مارسی) و سریال ۳% در کشور بزریل.
داستان این مجموعه ۸ قسمتی در ژانر پادآرمان شهر/تریلر در نگاه اول سری فیلمهای سینمایی «بازیهای عطش» را یادآوری میکند. اینلند، شهری عقب مانده و رو به ویرانی در آیندهای نه چندان دور، محل زندگی مردمی است که با سختی و فلاکت روزگار میگذرانند. هر کدام از شهروندان وقتی به سن ۲۰ سالگی میرسد یک فرصت دارد تا به آفشور برود. بهشت موعودی که از بیماری، غم، درد، فقر و تبعیض در آن خبری نیست و تا آخر عمر میتوان به خوبی و خوشی در آن زندگی کرد.
مشکل اینجا است که فقط ۳ درصد شرکت کنندگان در این فرآیند انتخاب میشوند و در این راه باید سلسله آزمونهای خاصی را پشت سر بگذارند تا لیاقت خود برای ورود به آفشور را ثابت کنند. سریال با محوریت ۵ نفر از شرکتکنندگان پیش میرود که با قصد و نیتهایی مختلف قصد رفتن به آفشور را دارند، و البته مسئول این فرآیند، و در هر قسمت مثل سریال «لاست» گذشته یکی از آنان را در کنار سیر داستان روایت میکند.
در ابتدا بد نیست نکات نه چندان جذب کننده اثر را بررسی کنیم. با وجود تلاش آشکاری که انجام شده ۳% سر و شکل پر زرق و برق مجموعههای هالیوودی را در زمینه فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و این دست موضوعات فنی را ندارد. به جز دو سه استثنا، خبری از بازیگران خوشقیافه یا ستارهها نیست. زبان پرتغالی هم برای کسانی که به شنیدن زبان انگلیسی/ لهجه آمریکایی، عادت دارند مقداری دافعهبرانگیز است و اکشن چندانی در سرتاسر این ۸ قسمت به چشم نمیخورد. اما می توان نتیجه گرفت باید خیلی راحت بی خیال تماشای این اثر شد؟
در ابتدا بد نیست نکات نه چندان جذب کننده اثر را بررسی کنیم. با وجود تلاش آشکاری که انجام شده ۳% سر و شکل پر زرق و برق مجموعههای هالیوودی را در زمینه فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و این دست موضوعات فنی را ندارد. به جز دو سه استثنا، خبری از بازیگران خوشقیافه یا ستارهها نیست. زبان پرتغالی هم برای کسانی که به شنیدن زبان انگلیسی/ لهجه آمریکایی، عادت دارند مقداری دافعهبرانگیز است و اکشن چندانی در سرتاسر این ۸ قسمت به چشم نمیخورد. اما می توان نتیجه گرفت باید خیلی راحت بی خیال تماشای این اثر شد؟
جواب صددرصد خیر است. شاید ۳% مانند مجموعههای آمریکایی خوش و آب رنگ نیست ولی موفق میشود جهان خود را کاملا برای بینندهها باورپذیر کند. خبری از تینایجرهای مکش مرگ ما نیست ولی بازیگران جوان و یکی دو بازیگر سن وسال دار مجموعه با ظرافت و درک درست نقش خود را ایفا میکنند. از طرف دیگر وقتی قرار است پای تماشای مجموعهای بنشینیم که خلاقیت و تفکر از جای جای آن موج می زند چه اهمیتی دارد که زبان اثر انگلیسی نیست؟ و همین طور چه کسی گفته عدم به تصویر کشیدن صحنههای اکشن و انفجار و زد و خورد به معنی نبود هیجا ن و تعلیق است؟
۳% تجربهای عمیق تر از آن چیزی است که نشان می دهد. اگر در مسابقات عطش ما با گروهی کودک و نوجوان مواجه بودیم که برای سرگرمی اهالی کاپیتول می جنگند و همدیگر را میکشند تا در نهایت یک نفر برنده مسابقه شود در اینجا با انسانهایی همراه میشویم که در تمنای رها شدن از جهنمی که در آن زندگی میکنند و پذیرفته شدن در بهشت تلاش میکنند و با مسائل، سوالات و انتخاب هایی مواجه میشوند که کشته شدن در برابرش گزینهای نه چندان مهم محسوب میشود!
این تم آشنابه نظر نمی رسد؟ تلاشی دسته جمعی برای بهبود زندگی و رسیدن به بهشت موعود؟ سالیان دراز فلاسفه، سیاسمتداران و ایدئولوژیهای مختلف، از هر سبک و سیاق و اعتقادی که به فکر انسان ها می رسد برای ساختن چنین بهشتی تلاش خود را کرده اند. به طور مثال سوسیالیسم اتحاد جماهیر شوروی که قرار بود عدالت را برای همگان برقرار سازد یا لیبرال دموکراسی که هنوز هم قرار است رفاه، آزادی و ارزشهایی از این دست را برای مردم به ارمغان بیاورد؟ نتیجه این تلاش ها چه بوده است؟
در این سریال اقلیتی ۳ درصدی از مردم جهان موفق شده اند به این هدف دست یابند اما واقعا چنین چیزی امکان دارد؟ این پرسشی است که با تماشای هر قسمت و روندی که نماینده اهالی آفشور، ازکوئیل به عنوان سرپرست فرآیند برای دست چین کردن شرکت کنندگان طی میکند، بیشتر و بیشتر از خود میپرسیم. به عنوان نمونه، مرحله ابتدایی فرآیند مصاحبهای شفاهی است. داوطلبان تک به تک با عوامل فرآیند وارد گفتگو میشوند و از قصد و نیت خود برای رفتن به آفشور میگویند. هر دو طرف لبخند بر چهره دارند.
به ظاهر دلیلی برای عدم حسن نیت نیست. آیا به فرآیند و آفشور اعتقاد داری؟ این مهم ترین پرسش است. اعتقاد و التزام به ایدئولوژی حاکم. جواب اکثریت دواطلبان مثبت است و تعدادی از آنها هم که به هر دلیلی نیت خود راپنهان کرده اند، مثلا به خاطر عضویت در گروههای مخالف، مجبور به تایید این اعتقاد هستند. با دیدن این پرسش و پاسخ تماشاچی به این فکر میکند که چرا ساکنین آفشور باید نگران اعتقاد داشتن یا نداشتن شرکتکنندگان به ایدئولوژی خود باشند؟ مگر نه این نیست که آفشور بهشت مجسم است؟ مگر نه اینکه هر کسی قدم در آن بگذارد، حتی اگر باوری به آن نداشته باشد، تغییر عقیده میدهد و به حقانیت اش ایمان می آورد؟
اما این پایان مصاحبه نیست. بعد نوبت اثبات التزام به فرآیند میرسد. تک تک دواطلبان باید ثابت کنند حاضر به کنار گذاشتن تمامی علائق و پیوندهای خود به زندگی سابق و قربانی کردن احساساتی همچون عشق و علاقه به خانواده و عزیزان برای ورود به بهشت موعود هستند. سوال بعدی کم کم پدیدار میشود. این چگونه خیری است که چنین مقدمات شری برای رسیدن به آن لازم است؟ این راه و روش ماکیاولیستی چطور قرار است تسهیل کننده راه رسیدن به هدفی همچون زندگی در بهشت موعود باشد؟
اما این پایان مصاحبه نیست. بعد نوبت اثبات التزام به فرآیند میرسد. تک تک دواطلبان باید ثابت کنند حاضر به کنار گذاشتن تمامی علائق و پیوندهای خود به زندگی سابق و قربانی کردن احساساتی همچون عشق و علاقه به خانواده و عزیزان برای ورود به بهشت موعود هستند. سوال بعدی کم کم پدیدار میشود. این چگونه خیری است که چنین مقدمات شری برای رسیدن به آن لازم است؟ این راه و روش ماکیاولیستی چطور قرار است تسهیل کننده راه رسیدن به هدفی همچون زندگی در بهشت موعود باشد؟
برانگیزانندگی ادامه مییابد و قسمت به قسمت با دیدن آزمونهایی که یکی بعد از دیگری از راه میرسند بر ابهامات افزوده میشود. گویی هدف نه اثبات لیاقت زندگی در آفشور که برنده شدن به هر قیمتی است. در این راه درست یا غلط بودن شیوه پیروزی هیچ اهمیتی ندارد.مهم داشتن لیاقت کافی برای برنده شدن است.
خالقان سریال به درستی تمرکزشان را فقط روی شرکت کنندگان جوان نگاه نمی دارند و به سراغ ازکوئیل و سایر عوامل فرآیند نیز میروند. بازرسی از سوی آفشور برای نظارت بر فرآیند فرستاده شده که متوجه می شویم با تحت نظر گرفتن ازکوئیل برای یافتن یک نقطه ضعف، قصد سرنگون کردن او را دارد. همان طور که خود از کوئیل از مسئول قبلی آتو گرفته و جایگزیناش شده است. میل به قدرت و استفاده از کثیفترین روشهای ممکن برای رسیدن به پست و مقام. زد و بند و حقه بازی برای بالا رفتن در سلسله مراتب سیاسی آفشور.
چگونه چنین چیزی ممکن است؟ و از آن مهمتر اگر قدرتمندان آفشور این گونه رفتار میکنند از کجا معلوم که این مکان همان بهشت موعودی باشد که همه فکر میکنند و برای رسیدن به آن سر و کله میزنند؟ ( به آخرین آزمون فرآیند که به اختصار تطهیر نامیده میشود در این مورد باید توجه ویژهای کرد)
این فقط قسمتی از پرسشهایی است که موقع دیدن ۳% ذهن را به خود مشغول می کند. پرسشهایی که در صورت مطرح شدن خطر لو دادن داستان این مجموعه و کمرنگ کردن لذت تماشای آن را به وجود میآورند. ظاهرا نتفلیکس هم مثل استودیوی مارول به این زودیها قصد پائین آمدن از برج بلند بالایی که بر روی پایههای خلاقیت و جرات ریسک خود ساخته ندارد. بنابراین تماشای این اثر تفکر برانگیز را از دست ندهید.
این فقط قسمتی از پرسشهایی است که موقع دیدن ۳% ذهن را به خود مشغول می کند. پرسشهایی که در صورت مطرح شدن خطر لو دادن داستان این مجموعه و کمرنگ کردن لذت تماشای آن را به وجود میآورند. ظاهرا نتفلیکس هم مثل استودیوی مارول به این زودیها قصد پائین آمدن از برج بلند بالایی که بر روی پایههای خلاقیت و جرات ریسک خود ساخته ندارد. بنابراین تماشای این اثر تفکر برانگیز را از دست ندهید.
پ
ارسال نظر