جاباما
۴۹۲۵۵۷
۱ نظر
۵۰۰۷
۱ نظر
۵۰۰۷
پ

طنز؛ اكستنشن موهاي رودابه

من خواب بودم كه رستم، سر صبحي رخش را سوار شد و از ميدان فردوسي گذشت و به بچه‌اي كه در آغوش حكيم، مجسمه شده بود دستي تكان داد و بي‌آن‌كه به هياهوي دلارفروشان فردوسي توجه كند راهش را كشيد و....

ابراهيم افشار در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

من خواب بودم كه رستم، سر صبحي رخش را سوار شد و از ميدان فردوسي گذشت و به بچه‌اي كه در آغوش حكيم، مجسمه شده بود دستي تكان داد و بي‌آن‌كه به هياهوي دلارفروشان فردوسي توجه كند راهش را كشيد و رفت. پيتكو پيتكوكنان از خيابان‌هاي اصلي طهران گذشت. بايد سند مي‌برد به قرنطينه و سهراب و گردآفريد را آزاد مي‌كرد. آنگاه دست آن دو را مي‌گذاشت توي دست هم و در يكي از باغ‌هاي مجلل زابل، عروسي محشري برايشان مي‌گرفت و تتلو را دعوت مي‌كرد كه آنجا سرافرازش كند و براي مهمانانش بخواند. رستم داشت از خيابان بهشت رد مي‌شد كه رخش بهش گفت جون مادرت يه لحظه اينجا ترمز كن، من سرك بكشم تو شورا. يه لحظه پهلوون‌هاي ايران زمين رو ببينم بريم. رخش تو خيابان بهشت با ديدن پلاكاردهاي «جمنا» شيهه‌اي كشيد كه البته آخرش صداي فس فس مي‌داد. رستم گفت تو هم كه زهوارت دررفته عزيزم. «جمنا» نشنيدي تو عمرت؟ رخش سرش را تكان داد.
كمي آن‌سوتر«اسب‌چه»‌ها ايستاده بودند و تماشايش مي‌كردند. يكي‌شان گفت: «شقثفطگئزنيبلعشل؟» (ترجمه‌اش مي‌شود: اينم داروي دوپ استفاده كرده؟) رستم تازيانه را برده بود بالا كه بزند بر پشت رخش و سريع بروند سمت قرنطينه كه وانت نيسان آبي جلوشان پيچيد و رخش گفت اين چه وضع رانندگيه يابو؟ رستم بدفرم تو فكر بود. رخش گفت: «آقا يه دقه واميستين من يه برنامه «خودسازي و موفقيت» از دكتر جديدي و رضازاده بگيرم بريم؟ مي‌خوام ببينم اينا روزي چن تا تخم مرغ مي‌خورن و تخم‌مرغ چه ربطي به اعتلاي مقامي و جسماني پهلوانان داره؟» رستم گفت: «شما چي كار به تخم‌مرغ‌هاشون داري؟ اينو بپرس كه چطور مي‌شه شغاد رو بذاريم پيش‌شون درس فرا بگيره، بلكه تو دور بعد، از زابل نامزد شد و بر جايگاه اساطيري كيكاووس شاه نشست».
باز اسبچه‌ها كنار خيابان پچ‌پچ كردند و حواس رخش پرت شد. تمام اسبچه‌ها رخش را به چشم خريدار نگاه مي‌كردند. آن‌ها زير ابرو گرفته و دماغ عمل كرده و آن‌قدر بوتاكس زده بودند كه پوزه‌شان باز نمي‌شد و داشتند عشوه اسبكي براش مي‌آمدند. رستم نهيب زد كه خب ديگه دير شد. الان ادارات تعطيل مي‌شن، سهراب باز مي‌مونه تو قرنطينه، رودابه بيچاره‌ام مي‌كنه. رخش هلخ هلخ راه افتاد و ندا داد كه عزيزم گوگل‌مپ رو نيگاه كن ببين مسيرمون كدوم‌وريه؟ راستي تو اصلا مي‌دوني جمنا چيه؟

رستم موبايلش را روشن كرد. قبل از اينكه آدرس دقيق رو به رخش بگه، ديد كه رودابه تو تلگرام براش ليستي فرستاده اين هوا : «اومدني هويج، سس مايونز، مارمالاد، مارتادلا، بادمجون سياه، تايد، شارژ ايرانسل، چيپس و ماست بگير بيا كه هيچي تو خونه نداريم». رخش گفت واي گاومون زاييد و پشت بندش خواست حواس رستم را پرت كند، گفت: «سند آوردين قربان؟ در ضمن شما اصلا مي‌دوني جمنا چيه؟» رستم نگاهي به كيف سامسونتش كرد و خيالش از سند راحت شد. پيتكو پيتكو پيتكوكنان رفتند و رفتند، يكهو رستم زد رو ترمز. رخش تكان تكاني به خودش داد و گفت: «چه خبرته؟ يه راهنما بزن حداقل قبلش. اونقد بي‌هوا ترمز زدي كه عاجم سابيده، ديسك صفحه‌ام بريده». رستم توجهي بهش نكرد. جلوي قرنطينه، دستي به ريشش كشيد كه مرتبش كند.

پيس پيس اسپري هم زيربغل زد كه خوش عطروبو برود پيش مقامات قرنطينه. رخش گفت: «شماها چه مي‌دونين جمنا چيه؟» رستم گفت ولم كن بابا. بذار حواسم جمع باشه اينجا ديگه باس هرچه فن مذاكره و زبان بدن از زال آموخته‌ام رو كنم و سهراب رو نجات بدم. اينجا ديگه جاي كشتي نيست. جلوي قرنطينه وقتي كه داشتند موبايل رستم را ازش مي‌گرفتند باز صداي رخش از دور آمد كه: «تو اصلا مي‌دوني جمنا چيه؟» رستم برگشت ديد كه با چندتا اسبچه دور هم جمع شدند و دارند بحث جمنا مي‌كنند. كمي جلوتر، سهراب را در اولين بلوك قرنطينه پيدا كرد.
بعد از ماچ و بوسه، رستم گفت سند پنت‌هاوس‌مون رو آوردم كه نجاتت بدم پسرم. سهراب گفت اول برو گردآفريد رو از بند نسوان دربيار پدر، من هستم. رستم رفت پيش مسئول قرنطينه. سند شش‌دانگ پنت‌هاوس زابل‌شان را گذاشت جلوش و گفت: «با زبون خوش آزادشون مي‌كني يا لشكركشي كنم؟» يارو نگاه نگاهي به رستم كرد و گفت: «چقدر آشنا مي‌زني داداچ. شما رو قبلا جايي نديدم؟» ‌رستم گفت نه. يارو انگشت حيرت به دندان گزيد و رفت تو بحر تفكر: «شما همون آقايي نيستين كه تو نقاشي‌هاي قوللر آغاسي، پسرتون رو كشتين و بعدش رفتين دنبال نوش‌دارو؟ چقدر قيافه‌تون فرق مي‌كنه.
تو عالم واقعيت چقدر كوچولوييد». رستم گفت: «استغفرا...، شيطونه مي‌گه يه دونه گرز بزنم پخش و پلا بشه پشت ميزش‌ها». ولي صداي رخش از دم در كه داد مي‌زد: «شما چه مي‌فهمين جمنا چيه» رشته افكارش را بريد. يارو گفت حالا چي مي‌خواييد از ما؟ رستم گفت اومدم سند بذارم سهراب رو آزادش كنم. يارو گفت: «بگو جون تو». رستم گفت: «جون تو». يارو گفت: «همين؟» رستم گفت: «البته گردآفريد هم تو قرنطينه قسمت نسوان است، واسه اونم سند آوردم. يارو گفت بگو جون تو. رستم گفت جون تو. يارو گفت «مرد حسابي اين دوتا رو در حال عشقولانگي باهم در مرز ايران و توران گرفتيم، حالا اومدي آزادشون كني؟ بي خيال بابا».
رستم گفت «عشقولانگي؟ اينا داشتند باهم مي‌جنگيدن كه ناگهان گردآفريد عاشق سهراب شد». يارو گفت «خب شمام كه حرف منو تاييد مي‌كنيد، جنگ چه ربطي به عاشق شدن داره؟ تازه با اون وضع هم رو اسب نشسته بود». رستم گفت «چه وضعي مثلا؟» يارو گفت «حالا ديگه ولش كن. غيبت نكنيم بهتره». رستم گفت «غيبت؟» يارو گفت آره. رستم گفت «بالاخره سند قبول مي‌كنين يا نه؟» يارو گفت «برو بابا سند چيه؟ مي‌گم اينارو در حال عشقولانگي گرفتيم». رستم ديد كه از مذاكره و زبان بدن، هيچي درنيامد. سند را برداشت، آمد سوار رخش شد. از سمت خاك سفيد تاختند طرف زابل.
نزديكي‌هاي زابل، شغاد را ديد كه بالاي چاهي وايستاده. بهش گفت: «جون مادرت بي‌خيال اين چاه شو. يه سيانوري، قرص برنجي، چيزي بده بندازم بالا برم تو خودم». اين‌سوتر اما قوللر آغاسي ايستاده بود در قهوه‌خونه مصطفي پايان و سر بر بوم گذاشته بود و مي‌گريست. بايد اين دفعه پايان داستان رستم و سهراب را جور ديگري مي‌كشيد. كف دهن رخش را كشيده بود كه روش يه حب ترياق گذاشته و رخش جوري شيهه مي كشيد كه آخرش صداي فس فس مي داد. قوللر گفت فقط همينم مونده بود كه رخش هم دوپينگي بشه. آن‌سوتر اما رودابه موهايش را اكستنشن كرده بود و نم‌نم مي‌گريست. رستم هيچ چيز از ليست تلگرامي‌اش نخريده بود. رخش فرياد مي‌زد شما اصلا مي‌دونين «جمنا» چيه؟
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      چقدرم لوس.
      فقط اسم رستم و سهراب و... به صورت ناشیانه .ولوس هی تکرار کرده

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج