۵۳۳۴۴۴
۵۳۸۲
۵۳۸۲
پ

امیرعلی نبویان: چه اسمی بهتر از اسم خودم؟

امیرعلی نبویان زاده، متولد فروردین ماه سال ۱۳۵۹ در آمل، نویسنده، مجری و بازیگر تلویزیون است که با داستان های امیرعلی در برنامه تلویزیونی رادیو هفت به شهرت رسید.

روزنامه هفت صبح - تانیا یزدانی: با امیرعلی نبویان از اجرای قصه در تلویزیون تا انتشار کتاب صوتی، برپایی کارگاه داستان نویسی و کارگردانی تئاتر.

امیرعلی نبویان زاده، متولد فروردین ماه سال ۱۳۵۹ در آمل، نویسنده، مجری و بازیگر تلویزیون است که با داستان های امیرعلی در برنامه تلویزیونی رادیو هفت به شهرت رسید. او که لیسانس خود را در رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی مازندران گرفته است، از سال ۸۹ فعالیت حرفه ای خود را با نوشتن در رادیو هفت و اجرای برنامه فوتبال ۱۲۰ آغاز کرد. این شهرت پس از مدتی منجر به انتخاب او برای بازی در سریال «نوشدارو» نیز شد.

پس از آن مجموعه داستان های «قصه های امیرعلی» توسط انتشارات نقش و نگار در چهار جلد منتشر شد که تمامشان گلچینی از داستان های خوانده شده توسط نویسنده در رادیو هفت بودند.

او همچنین نویسندگی دو مجموعه تلویزیونی «ما ماهوت» و «زوج و فرد» را در کارنامه خود دارد. نویسنده نمایشنامه «ناگهان پیت حلبی» به تازگی آلبوم نمایش موزیکال «شهر غصه» را با احیای شهر قصه ای دیگر به کارگردانی محمدحسن معجونی و صداپیشگی چندی از هنرمندان به تهیه کنندگی همسرش بهار نوروزپور منتشر کرد که پیش از این به کارگردانی کوروش سلیمانی در دو نوبت مجموعه تئاتر مولوی و تماشاخانه سنگلج به روی صحنه رفته بود.
حالا به بهانه پایان اجراهای نمایش اخیرش «ریش فیدل، غبغب مرکل» در سالن پالیز که در آن برای نخستین بار به تجربه تازه کارگردانی دست زده است، با او به گفت و گو نشستیم تا ببینیم امیرعلی قصه ها از کجا آمد و برنامه اش برای آینده چیست و این روزها چه چیز در دست دارد.
امیرعلی نبویان: چه اسمی بهتر از اسم خودم؟

نویسندگانی همچون پل استر با داستان هایی که برای برنامه های رادیویی می فرستادند نوشتن را آغاز کردند و حتی پیش از انقلاب در ایران صبحی مهتدی در برنامه رادیویی اش از مردم می خواست داستان های عامیانه شان را به برنامه بفرستند تا آنها بخوانند... برای شما در رادیو هفت به عنوان یک برنامه تلویزیونی اتفاقی مشابه این نیفتاد؟

شروع کار من را رادیو هفت با نوشتن قصه نبود. من برای مهمان های آن برنامه متن های یک دقیقه و 30 ثانیه ای می نوشتم. آن را در استودیو می خواندند و نهایتا به موسیقی ای منتج می شد. یک اتفاق افتاد و منصور ضابطیان و محمد صوفی حدس زدند که من می توانم قصه بنویسم و به من سفارش قصه ای 10 قسمتی دارند با مختصات و قواره های مشخص.
مختصاتش این بود که طنز باشد، به روز باشد، ماجراهای عشق و عاشقی نداشته باشد و 10 قسمت باشد. من اتود زدم و امتحان دادم اما همان اتودهای اولیه و همان امتحان با تغییری کوچک تبدیل به همان چیزی شد که برنامه می خواست. حتی برای اجرایش هم قرار نبود من آنها را اجرا کنم. باز هم تست دادم و آنها من را پذیرفتند اما اینکه فراخوانی باشد یا چیزی شبیه همان که گفتید وجود نداشت. آنها من را در دوره متن نوشتن برای بازیگرها آزمایش کرده بودند و می دانستند از پسش بر می آیم.

چه شد که امیرعلی راوی قصه های تان شد؟ آیا این یک ماکیومنتری است و برای افزایش باورپذیری دست به چنین انتخابی زدید؟

اگر راوی اسمش امیرعلی است صرفا یک دلیل ساده دارد و آن هم اینکه باید یک اسمی می داشت و منم آن زمان آدم معروفی نبودم و چه اسمی بهتر از اسم خودم که وقتی عنوانی می آید که امیرعلی نبویان نویسنده آن است به باورپذیرتر شدن آن کمک کند. اما غیر از این اسم چه چیزهای دیگری می تواند برای دست یافتن به قصه ای که مردم احساس کنند قصه خودشان است، کمک کند. ما برای این، کارهای دیگری هم کردیم. اولین انتخابی که کردم این بود که از یک سری تیپ شروع کردم. تیپ ها خیلی آشنا هستند و زود پذیرفته می شوند.
بعد از تیپ ها سراغ شخصیت رفتیم یعنی ما یک مادر داریم و یک تیپ اپوزیسیون مادر، یک زن هم سن و سال مادر در خانواده یا از اقوام که همین کافی است. یک کاراکتر تیپیکال است که وقتی خاطب قصه را می شنود می گوید: آهان! این شبیه فلانیا ست! اما برای اینکه این تبدیل به یک شخصیت بشود که از عهده یک سری کار بربیاید یا نیاید نیازمند این بود که سراغ جزییات آنها برویم. حالا باید سراغ تزیینات برویم تا بتوانیم آن را به شخصیت نزدیک کنیم.

انتخاب کردن این تیپ ها به همذات پنداری کمک می کرد زیرا تیپ اسمش رویش است. ما به آن فرد عمومیت می دهیم و داریم می گوییم مثل این دورمان فراوان است و اساسا انتخاب کردن «راوی حق به جانب» اولین قدم برای نزدیک شدن به این مسئله بود به دلیل اینکه تمام مخاطب های آن قصه حق به جانب هستند و این ویژگی عمومی بشر در کره زمین است.

خودتان چقدر آدم طنازی هستید؟ این ژانر انتخاب خودتان هم بود یا صرفا از سفارش داستان در رادیو هفت شروع شد؟

نه، ما عموما در طول زندگی روزمره مان هم در حال مسخره بازی هستیم. مثلا من و همسرم که روزانه در کنار هم هستیم یک سری کاراکتر داریم که با آنها زندگی می کنیم. کاراکترهایی که اساسا خنده دارند و هر کدام از اطرافیان مان متوجه می شوند می خندند و تلاش مان این است که کسی متوجه آن نشود. خودمان بازی شان می کنیم.
امیرعلی نبویان: چه اسمی بهتر از اسم خودم؟
مثلا بهار در روزهای زوج سنجابی است که ببر می خورد. پسرخاله هایی داشتم که تمام دوران کودکی ام با آنها سپری شد و جنس شوخی های شان را می توان به صورت یک رد پا در همین داستان های امیرعلی دید. مثلا به عنوان نمونه اداکردن پیچیده یک جمله ساده که هم مفهوم را منتقل کند و هم شوخی هایی در آن باشد و پیچیدگی هایش را که از آن میگیری می بینی هسته مرکزی اش یک چیز ساده است.

یعنی درست برعکس داستان های تان...

بله. داستان هایم بسیار سرراست هستند و این یک دلیل عمده داشت. اگر می خواستم از ابتدا آنها را برای چاپ بنویسم، شکل دیگری می نوشتم اما مهم ترین بحثی که من، منصور ضابطیان و محمد صوفی بر سرش اتفاق نظر داشتیم، این بود که مخاطب فقط یک بار فرصت دیدن و شنیدن را در تلویزیون دارد.
او نمی تواند مثل یک کتاب به چند سطر و صفحه عقب تر برگردد و یک بررسی دوباره بکند و ادامه دهد. پس اندازه پیچیدگی اش باید به اندازه ای می بود که خدایی نکرده مخاطب از اینکه چرا نفهمیده احساس خنگی نکند یا اینکه اصلا احساس بی مزگی کند که چرا باید چنین قصه ای را این ساعت از شب و به اسم قصه های طنز پخش کنند زیرا شما باید فرصت دریافت شوخی به مخاطب را می دادید. او به شوخی شما بخندد و بعد مجالی پیدا کند برای دریافت شوخی بعدی و این لازمه کار بود.

چه شد که به انتشار آنها فکر کردی؟

یک روز در خانه نشسته بودم و دیدم مقدار زیادی کاغذ روی هم تلبنار شده و به این فکر کردم که چرا چاپش نکنیم اما این که چرا فکرکردم به درد چاپ کردن می خورند یک دلیل عمده داشت، آن هم وسواسی بود که فکر کردم شاید خیلی از شوخی های آن قصه با فرمتی که مخاطب فقط یک بار می شنید کاملا دریافت نشده باشد و افرادی باشند که بخواهند آن را مکتوب بخوانند و داشته باشند.

چطور به بازنویسی آنها به گونه ای که به گفته خودتان برای نشر مناسب تر باشد فکر نکردید؟

دیگر فرصت این ماجرا وجود نداشت. جلد اول که منتشر شد با استقبال خیلی خوبی رو به رو شد و ما در واقع وارد این پروسه شده بودیم که به اندازه یک مجموعه دیگر قصه داریم که منتشر کنیم؟

پیش از انتشار جلد اول چطور؟

به شما می گویند هفته ای 5 تا 10 دقیقه در یک شبکه مهجور تلویزیونی، در یک ساعت بی ربطی اما در یک برنامه بسیار محترم و شریف می توانید حضور داشته باشید. این دو مشکل دارد؛ اول اینکه ممکن است دیده نشوید و دوم اینکه اگر دیده شوید کاملا زیر ذره بین هستید زیرا مخاطبان نکته سنجی دارد. فکر می کنم اتفاقی که در مورد قصه های امیرعلی افتاد که تماما لطف خدا بود تکرار نشد و من از این اتفاق هیجان زده بودم. از اینکه مردم 5 دقیقه در هفته در یک شبکه مهجور من را دنبال می کردند، در خیابان می شناختند و به من محبت می کردند.

حالا علاوه بر تمام پیشنهادات برای حضور در برنامه های تلویزیونی دیگر و بازی کردن در مجموعه های مختلف، ابراز تمایل ناشری باسابقه برای کارکردن با شما را هم اضافه کنید که هرگز هم قصه منتشر نکرده است. فکر نمی کنم در چنین موقعیتی کسی بگوید به من اجازه دهید اینها را یک بازنویسی بکنم. آن هم اسفند ماهی که اردیبهشتش نمایشگاه کتاب است یعنی ناشر هم روی انتشارش در نمایشگاه کتاب حساب کرده و در بهترین حالتش که برای ما اتفاق افتاد به هفته دوم نمایشگاه رسیدیم.
از یک جایی به بعد مثل برنامه های روزپخش بودم. بعد از مجموعه دوم که دیگر همه قصه هایم چاپ شده بود یکی یکی قصه ها را در رادیو هفت می خواندم و بعد به ناشر می دادم و جالب است که بدانید جلد سوم و چهارم با هم منتشر شد یعنی رسیدیم به جایی که دیدیم به اندازه دو جلد داستان داریم و من شروع کردم به تخس کردن داستان ها و اصلا به ترتیب پخش آن در رادیو هفت نیست.

با توجه به اینکه این روزها کارگاه داستان نویسی برگزار می کنید آیا خودتان هم ابتدای کار در چنین کارگاه هایی شرکت می کردید؟

بله. هم در کارگاه ها شرکت کردم و هم خیلی در رابطه با آنها خواندن. من اگر کارگاه برگزار کردم دلیلش بیشتر علاقه مندی ام به معلمی بود تا اینکه فکر کنم من چیزهایی بلدم که مردم باید از من یاد بگیرند. ویژگی ای که در من هست اینا است که آنچه بلدم یا تا حدودی از آن سر در می آورم را می توانم تمام و کمال به آدم ها منتقل کنم و حتی در دوره ای در ریاضی هم این کار را می کردم و نتیجه خوبی گرفته بودم.
امیرعلی نبویان: چه اسمی بهتر از اسم خودم؟
این علاقه به معلمی و استعدادش در من هست به دلیل اینکه من فرزند دو معلمم. برگزاری اینها دلیلش این بود که فکر کردم به زبان ساده می توانم مسائل پیچیده مربوط به داستان نویسی را با بچه های جوانی که در شروع کار هستند در میان بگذارم.

از آلبوم «شهر غصه» بگویید که اخیرا وارد بازار شده است... چطور این ایده برای تان شکل گرفت و روند اجرای آن به چه صورت بود؟

قصه اولیه اش از کلاس های بازیگری شروع شد. آناهیتا اقبال نژاد از ما می خواست چیزی که در هفته گذشته توجه ما را جلب کرده با جزییات بنویسیم و بیاوریم. من داشتم از کلاس بازیگری به خانه می رفتم و روز آزادسازی خرمشهر بود و من شروع به نوشتن چیزی کردم در مورد اینکه آن سال چه خبر بود و الان در شهر چه خبر است و نوشتن روایت «شهر غصه» اینگونه شروع شد. بعد ادامه پیدا کرد، نمایشنامه نوشته شد و چیزی که از ابتدا به آن فکر کرده بودم یک کتاب صوتی بود.

در آن زمان کوروش سلیمانی به روی صحنه بردن یک نمایش فکر می کرد و از من پرسید چیزی داری؟ و «شهر غصه» را خواند. نمایشنامه را بسیار دوست داشت و من به او می گفتم که قابلیت اجرا روی صحنه را ندارد و کوروش اصرار داشت که می شود و بعد دیدیم که حق با او بود.

یک بار در فضایی بالای تالار مولوی که اصلا سالن نمایش نبود و کوروش به آن شکل در آوردش اجرا شد و بعد از آن در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه رفت که پرفروش ترین نمایش سال گذشته آن سالن شد اما من همچنان به فکر کتاب صوتی آن بودم. همان موقع بود که با بهار ازدواج کردیم و بهار خیلی جدی بود که این کار را انجام دهیم.

در شروع قضیه چیزی بود که من از آن می ترسیدم و در تمام مراحل دو تایی کارهایش را انجام دادیم و حسن معجونی که کارگردان آن بود ایده های خودش را می آورد و صداپیشه های آن رویا میرعلمی، هدایت هاشمی، محمد بحرانی، احسان کرمی، سینا رازانی و خودم بودیم.

این روزها بازار کتاب های صوتی داغ است...

دلیلش ریتم تند زندگی است و اتفاقا برعکس ما به این فکر نکردیم که بازار کتاب صوتی خوب است یا نه... ما درواقع یک جای خالی حس کرده بودیم و آن هم نوار قصه های کودکی بود. گفتیم شروع کنیم و ببینیم که مردم چه واکنشی نشان می دهند و اگر خوب بود این راه باز است که ادامه دهیم.

آن طور که انتظار داشتید استقبال صورت گرفت؟ باز هم در ادامه به تولید چنین کارهایی می پردازید؟

فعلا بازخوردها خوب بوده و باید ببنیم در نمایشگاه کتاب چه اتفاقی می افتد. فعلا پروژه جدید نداریم اما تئاتری اجرا کردیم که بخشی از این جریان است و بعدا می تواند به نسخه صوتی یا تصویری تبدیل شود.

پس از تجربه های پیشین چه شد که با فاصله زمانی کم به سراغ مدیوم تازه ای رفتید و اصلا دغدغه کارگردانی برای تان به وجود آمد؟

من قصه طراحی می کنم و بعد فکر می کنم این قصه به درد چه مدیومی می خورد و بعد انجامش می دهم و وقتی این قصه ساخته شد به این نتیجه رسیدم که بهترین شکل ارائه اش صحنه نمایش است. کلی راجع به آن خواندم و با خیلی ها از جمله کوروش نریمانی مشورت کردم. ما نمایشی داشتیم که پر از پیچیدگی های کلامی بود و فکر کردم اگر در میزانسن هم پیچیدگی وجود داشته باشد در این پیچیدگی بسیار بالا می رود و درک و دریافت آن برای مخاطب پایین می آید.
برای همین فکر کردم اتفاقا باید کسی بیاید که آن را کارگردانی نکند! و چه کسی بهتر از خودم زیرا کارگردان با خودش چیز بیشتری می آورد که ممکن بود مخاطب را پس بزند و من وقتی از رو برای چند نفر متن را خواندم می گفتند این صحنه گریز است. باید کسی می بود که در قدم اول بازیگرها را به لحن خوانش آن متن نزدیک کند و بعد رفتیم به سمت المان های مشخص و به ارث رسیده ما از نمایش آیینی و سنتی.

هیچ وقت به ویرایش متن و ساده تر کردن آن فکر نکردید؟ این اصرار از کجا می آمد؟

به دلیل اینکه همیشه دوست دارم یک بار هم همه چشم شان را ببندند و گوش بدهند زیرا این علاقه مندی من است.

اما این ویژگی صحنه نیست...

نه نیست!
امیرعلی نبویان: چه اسمی بهتر از اسم خودم؟

در داستان مقوله خیال بی حد و مرز است و با وجود اینکه خود را در داستان نویسی موفق می دانید چه شد که ریسک ورود به مدیوم تازه تئاتر را پذیرفتید؟

بله چون اجازه تصویرسازی می دهد. به همین دلیل می گفتم شهر غصه کتاب صوتی باشد. می خواستم تصویر اینها را خود مخاطب در ذهن بسازد اما در «ریش فیدل، غبغب مرکل» در قیاس با «شهر غصه» قصه پیچیده تر بود و نقاط و مفاصلی داشت که لازم بود در خاطر بماند و حتی ممکن است روزی نمایشنامه آن را هم چاپ کنم.

همچنین مدیوم بهتری برای ارائه درست این قصه وجود نداشت. مثلا شما در سینما نمی توانید به راحتی «لولو» درست کنید مگر اینکه خیلی ساده و بچگانه برگزارش کنید که مورد استقبال قرار نمی گیرد اما در تئاتر با یک قرارداد ساده با تماشاگر و چسباندن یا کاکل فیروزه ای رنگ به سر فرزین محدث می توانید بگویید این لولو است و همه می گویند باشه. من در همه جا در پی قصه هستم و قصه برایم مهم است.

تئاترهای فرمال و فیزیکال را نه به عنوان مخاطب و نه به عنوان خالق چنین اثری دوست ندارم و در تئاتر هم به دنبال قصه هستم. قصه ای که راوی اش منفک از قصه است و عنوان راوی سوم شخص ماجرایی را تعریف می کند و می رود یعنی چیزی خلاف قصه های امیرعلی و وقتی به این ترتیب است علاقه مندم که آن قصه را ببینم که می شود تئاتر و فرق این کار و کار قبل این بود که کوروش یک نفر دیگر بود و من این کار را باید خودم به طور دقیق همانطور که می خواستم اجرا می کردم.

نکته: ماکیومنتری یا شبه مستند چیست؟

ماکیومنتری یا شبه مستند از دو واژه mock (ساختگی، دروغین) و documentary (مستند) ساخته شده است که می توان با عنوان مستندنمایی نیز آن را در مقابل دایکومنتری (مستند) قرار داد. در یک اثر مستند هنرمند در واقعیت دست نمی برد اما شبه مستندها کاملا بر اساس تخیل نویسنده نوشته می شوند.

ماکیومنتری ها درواقع بیشتر برای افزایش باورپذیری در مخاطب از اسامی، مکان ها و بزنگاه های تاریخی بهره گرفته و بستری را برای پهن کردن سفره خیال هنرمند فراهم می سازند. به عبارت دیگر در این گونه که بیشتر در سینما استفاده شده و به ادبیات نیز راه پیدا کرده است، ساختار و فرم اثر به تقلید از آثار مستند است در حالی که نمی توان به چیزی در آن استناد کرد. این گونه که به جهت بیان و تحلیل مسائل و رویدادهای مورد نظر هنرمند به کار گرفته می شود، می تواند ساختار دراماتیک و مایه هایی از طنز و به ویژه طنز تلخ نیز داشته باشد.

در سینما مرزی میان شبه مستند و مستند داستانی وجود دارد و برخی ممکن است به اشتباه این دو را یکی بدانند. اما در ادبیات تا امروز ماکیومنتری همان کار کرد و مولفه های ژانر مستند داستانی را داراست. یعنی دارای پیرنگ داستانی و واقعی نمایی است و نهایتا مستند، گزارش عینی واقعیت بر اساس پژوهش های واقعی است که نتیجه گیری را بر عهده مخاطب می گذارد اما در شبه مستند گاه نویسنده خود مسائل را تحلیل کرده و از پیش می داند که مخاطبش چه مسیری را پی خواهدگرفت چرا که تمام داستان برای یک «هدف» مشخص نوشته شده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج