مايكل فاسبندر از تجربه همكاري با ترنس ماليك ميگويد
ترنس ماليك، سينماگر هفتادوسه ساله امريكايي نامي آشنا براي مخاطبان و دوستداران سينماست. ماليك كه از زمان اكران فيلم نخستش «برهوت» تا سال نمايش «درخت زندگي»، طي ٣٨ سال فقط پنج فيلم ساخته بود، اكنون به فيلمسازي پركار بدل شده است.
روزنامه اعتماد - ترجمه از كيان فرهاد: ترنس ماليك، سينماگر هفتادوسه ساله امريكايي نامي آشنا براي مخاطبان و دوستداران سينماست. ماليك كه از زمان اكران فيلم نخستش «برهوت» تا سال نمايش «درخت زندگي»، طي ٣٨ سال فقط پنج فيلم ساخته بود، اكنون به فيلمسازي پركار بدل شده است.
تازهترين فيلم وي، با نام «آواز به آواز» در ماه مارس سال جاري ميلادي به نمايش درآمد؛ ولي با وجود حضورش در فستيوالهاي پرآوازه سينمايي، توانست كماكان توجه بسياري از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب كند. آنچه در ادامه ميخوانيد ترجمه گفتوگوي كارلوس آگوييلار با مايكل فاسبندر، از بازيگران اصلي «آواز به آواز» است كه چندي پس از اكران نخست فيلم در فستيوال SXSW صورت گرفت.
ترنس ماليك به واسطه سبك كارگرداني غيرقراردادياش شناخته ميشود. فرآيند كار با او به لحاظ تجربهاي كه به عنوان يك بازيگر در پروژهاي استوديويي مانند «بيگانه: پيمان» از سر ميگذرانيد، تفاوت دارد؟
به گمانم، از تمامِ شيوههاي ساختاري فيلمسازي متفاوت است، نه فقط از ساختههايي كه بودجه بسيار دارند يا در قالبِ بلاكباستري هستند. ماليك تكنيك خاص خودش را دارد و اين شيوه چندان از عنصرِ تكرار برخوردار نيست، و به همين علت جنبه پيوسته و استمراري اندكي دارد. به نوعي تكنيك او اجزاي بنيادينِ اغلب آثارش را شكل ميدهند.
آيا شيوه مشخصي در كار است كه بازيگر بتواند بر مبناي آن براي بازي در فيلمي از ماليك خود را آماده كند؟ يا اينكه آمادگي در نحوه كار با وي و شيوهاي كه او فيلمهايش را ميسازد، موضوعيت ندارد؟
فكر ميكنم صرفا بايد خود را تماما به فرآيند [ساختِ فيلم] بسپاريد. جالب بود كه مكانهاي گوناگوني كه با يكديگر به آنجا ميرفتيم را به ياد آورم. هميشه تاثير خاصي آن زمان كه تري يك فيلم را يكپارچه ميكند، در ميان است. فرآيند ساخت فيلم شامل هفت هفته فيلمبرداري پرافتوخيز بود. نيم ساعت وقت استراحت براي ناهار داريد و بعد يك برداشت پس از ديگري صورت ميگيرد، يا اينكه صداي روي تصوير را ضبط ميكنيد. واقعا تجربه طاقتفرسايي است، براي همين تماشاي فيلم در قالبِ تدوين شدهاش بسيار هيجانانگيز است.
برخي از نكات قابل توجه از ساخت «آواز به آواز» براي شما چه بود؟
به گمانم، از تمامِ شيوههاي ساختاري فيلمسازي متفاوت است، نه فقط از ساختههايي كه بودجه بسيار دارند يا در قالبِ بلاكباستري هستند. ماليك تكنيك خاص خودش را دارد و اين شيوه چندان از عنصرِ تكرار برخوردار نيست، و به همين علت جنبه پيوسته و استمراري اندكي دارد. به نوعي تكنيك او اجزاي بنيادينِ اغلب آثارش را شكل ميدهند.
آيا شيوه مشخصي در كار است كه بازيگر بتواند بر مبناي آن براي بازي در فيلمي از ماليك خود را آماده كند؟ يا اينكه آمادگي در نحوه كار با وي و شيوهاي كه او فيلمهايش را ميسازد، موضوعيت ندارد؟
فكر ميكنم صرفا بايد خود را تماما به فرآيند [ساختِ فيلم] بسپاريد. جالب بود كه مكانهاي گوناگوني كه با يكديگر به آنجا ميرفتيم را به ياد آورم. هميشه تاثير خاصي آن زمان كه تري يك فيلم را يكپارچه ميكند، در ميان است. فرآيند ساخت فيلم شامل هفت هفته فيلمبرداري پرافتوخيز بود. نيم ساعت وقت استراحت براي ناهار داريد و بعد يك برداشت پس از ديگري صورت ميگيرد، يا اينكه صداي روي تصوير را ضبط ميكنيد. واقعا تجربه طاقتفرسايي است، براي همين تماشاي فيلم در قالبِ تدوين شدهاش بسيار هيجانانگيز است.
برخي از نكات قابل توجه از ساخت «آواز به آواز» براي شما چه بود؟
مشخصا شيوهاي كه [ماليك] با امور مواجهه ميشود. او بسيار هنرمند منحصربهفردي است. بيترديد يك شاعر و همچنين به همان اندازه، انساني است بزرگ.
[مساله ديگر] اينكه سرصحنه ارتباطِ حسي نزديكي نيز وجود دارد و اينكه او چطور به شما مجال ميدهد تا به واقع صحنه را بدون حجم زيادي از نكات كشف كنيد، صرفا به گونهاي معين ترغيب ميشويد. وجه قابل توجه ديگر هم اين بود كه درون و درميانِ شهر آستين هنگام برگزاري فستيوال بوديم [فيلم توامان صحنههايي را از فستيوالهاي SXSW و Austin City Limits فيلمبرداري كرده است].
طي اين تجربه لذت بسياري بردم. ماليك براي [ساخت] فيلم انرژي فوقالعاده و شور و اشتياقِ زيادي دارد و از سوي ديگر، بهشدت آدم سرخوشي است.
نخستين تصورتان درباره شخصيت كوك، وقتي به گروه ملحق شديد چه بود؟
[ماليك] فقط گفته بود كه اين شخصيت، همان شيطانِ «بهشتِ گمشده» است. فقط همين؛ با اين مفهوم پيش رفتم. كسي كه به واقع ميكوشد در زندگي به هر شكل ممكن افراط كند، چه با مصرف مواد، چه با تجربههايي خاص! فردي كه بسيار سلطهجوست و ذاتا شخصي است نااميد كه در جستوجوي نوعي پاسخ يا معنا براي تمامي اين رفتارش به سرميبرد.
چندسال پيش شما نقش فرانك را ايفا كرديد؛ رهبر نقابدار يك گروه موسيقي. در «آواز به آواز» در جايگاه مقابل، در نقشِ يك تهيهكننده موسيقي حضور داريد. اكنون كه هردوي اين نقشها را بازي كردهايد، برداشتتان از صنعت موسيقي چيست؟
به نظرم بسيار تجارت دشواري است - به ويژه اين روزها، كه اين خواست را دارند تا بلافاصله يك آهنگ هيت داشته باشيد و بعد ديگر آهنگهايتان نيز به همان اندازه مطرح و بابروز باشد، حال آنكه قبلا اين فرصت را داشتيد كه پيش از اينكه به واقع جنبه مالي را برآورده كنيد، سه آلبوم منتشر كنيد. مقوله تورهاي يك گروه بسيار جانفرساست.
ساعتها طولانياند، ولي در محدوده آن خانواده نزديكي شكل ميگيرد كه خيلي واضح است. موسيقي زباني همگاني و جهاني است. نيازي نيست تا موسيقي را ترجمه كنيد. رياضيات و موسيقي دو زبان همهشمول و جهاني هستند. اينكه برخي از اسطورههاي واقعي صنعت موسيقي بخشي از اين فيلم بودند و با آنها كار كرديم، واقعا باعث لذت بود.
در «آواز به آواز» چند صحنه در مكزيك ميگذرد و اين صحنهها مشخصا اين حس را دارند كه واقعيت را با شخصيتهاي درون روايتي داستاني درهم ميآميزند.
همه ما جدا دوست داشتيم به يوكاتان برويم و آنجا فيلمبرداري داشته باشيم. فكر كنم فقط دو روز آنجا بوديم. آن طور كه تري ميگفت، براي اينكه بتوانيم آنجا راه و رسم يك زندگي نابتر و سادهتر را بيابيم. شخصيتهاي فيلم وقتي در آستين به سرميبرند امور بسياري هستند كه آنها را تماما به مسيرهاي متفاوت ميكشانند، ولي سپس به مكزيك رهسپار ميشوند و آنجا از همه لحاظ نوعي هماهنگي [با زندگي] را مييابند. جدا فيلمبرداري در مكزيك را دوست داشتيم؛ فوقالعاده بود.
آيا فيلمبرداري در دنياي واقعي، فرآيند كار را براي يك بازيگر پيچيدهتر ميكند؟
قطعا چيزي به اين فرآيند اضافه ميكند. يك جنبه ديگر به آن ميبخشد. به گمانم اين امكان كه كاملا در محيط عمومي آزاد باشي، وجه افزودهاي است كه تري ما را با آن درمياندازد.
مولفه ديگري كه در فيلمهاي ماليك به نظر ثابت ميرسد، مقوله رابطه برادرانه از همپاشيده است و من اين حس را دارم كه گويي چنين چيزي ميان شخصيت شما و شخصيت بي. وي. با بازي رايان گاسلينگ در بين است.
بله، فكر كنم چنين نكاتي درباره اين مساله به موازاتِ توضيحات زمان فيلمبرداري در ميان بود: ايده جنبه فيزيكال رابطه.تري اينطور ميگفت كه «كمي شلوغبازي ميخواهم» در لحظه يكجور پيوند عظيم بين آنها ايجاد ميشد و بعد اصطكاك مطلق و گاه از برخي لحاظ، خشونت. به گمانم هميشه عنصر برادرانه در آن رابطه وجود داشت.
شيوه كار امانوئل لوبزكي و تفاوت كارش با ديگر فيلمبردارهايي كه با آنها در فيلمهاي ديگر كار كردهايد چيست؟
واقعيت اين است كه تمام مدت زمان طي روز از نورهاي طبيعي استفاده ميكرديم، پس مجبور نبوديم صبر كنيم تا يك صحنه نورپردازي بشود. به شكلي ايدهآل فقط يك منبع نوري در كار است. اين سبك فيلمسازي بسيار چريكي است. [دايما] در حال حركت هستيد: ممكن است در مسير به لوكيشيني در حال رانندگي باشيد و جايي از ماشين پياده شويد.
واقعيت اين است كه تمام مدت زمان طي روز از نورهاي طبيعي استفاده ميكرديم، پس مجبور نبوديم صبر كنيم تا يك صحنه نورپردازي بشود. به شكلي ايدهآل فقط يك منبع نوري در كار است. اين سبك فيلمسازي بسيار چريكي است. [دايما] در حال حركت هستيد: ممكن است در مسير به لوكيشيني در حال رانندگي باشيد و جايي از ماشين پياده شويد.
اين اتفاق بسياري مواقع رخ ميدهد، وقتي به سمت لوكيشن فيلمبرداري ميرفتيم و وسط راه متوقف ميشديم، يا درون ماشين طي مسير فيلمبرداري داشتيم. اين شيوه كار بسيار زنده است. مساله اصلي زمان است و اينكه قادر باشيد ببينيد چه اتفاقي دارد رخ ميدهد، اينكه ضربآهنگ صحنه را حس كنيد و لحظاتِ كليدي، ژستها، ابژهها و هرآنچه ممكن است در صحنه باشد را انتخاب كنيد. لوبزكي استاد اين كار است.
مانند همه فيلمهاي ماليك، دشوار است كه ايده محوري يا پيام «آواز به آواز» را مشخص كنيد. هركس برداشت متفاوتي از آن دارد. «آواز به آواز» به شما چه ميگويد؟
مانند همه فيلمهاي ماليك، دشوار است كه ايده محوري يا پيام «آواز به آواز» را مشخص كنيد. هركس برداشت متفاوتي از آن دارد. «آواز به آواز» به شما چه ميگويد؟
به باورم ميگويد در اين عصر مدرن اطلاعات بيشماري به ما ميرسد و امور بسياري هستند كه قادرند ما را فريب بدهند و ما را به هر نوع راه متفاوتي بكشانند و در همان حال درمييابيم كه مركز ثقل خودمان را از دست دادهايم، آن عنصر آگاهي و هارموني [كه پيشتر درون خود داشتهايم. ]
فيلمسازي بدون فيلمنامه
ترنس ماليك بدون فيلمنامهاي كامل، تازهترين اثرش «ترانه به ترانه» را در چهل روز جلوي دوربين برده است. فيلم «ترانه به ترانه» ملودرامي از مثلث عشقي تجربي است كه در شهر آستين تگزاس ميگذرد و صحنههاي موسيقي در آن به نمايش درميآيند. در اين فيلم مدير كمپاني موسيقي (با بازي مايكل فاسبيندر) درگير روابطي عذابآور ميشود.
ماليك كه هميشه از بازيگرانش ميخواهد بدون خواندن فيلمنامهاي در شخصيت مورد نظر جاي بگيرند، تنها و مهمترين راهنمايي كه او به فاسبندر داد اين بود كه شيطان در «بهشت گمشده» جان ميلتون را در شخصيتش بگنجاند. او در ساخته قبلياش «شواليه جامها» از كريستين بيل خواسته بود كتاب «سينمارو» نوشته واكر پرسي را بخواند.
پ
ارسال نظر