۶۱۴۷۴
۵۰۰۶
۵۰۰۶
پ

عشق به سینما کیمیایی را چگونه نجات داد

اینکه مسعود کیمیایی همچنان در ۴۰سال پیش گیر افتاده یا نه؛ اینکه هنوز فقط خود را تکرار میکند یا نه؛ اینکه قهرمان‌هایش دیگر کارکرد ندارند و او نمیتواند اسطوره بسازد یا نه؛... و تمام آن حرف‌ها که خودش، عشاق‌اش و دشمنانش همه از بَر اند؛ همه و همه بی‌شک حرف‌های مهمی‌ست. مهم است چون کیفیت و ارزش یک اثر سینمایی را میتواند به چالش بکشد.

کافه سینما: اینکه مسعود کیمیایی همچنان در ۴۰سال پیش گیر افتاده یا نه؛ اینکه هنوز فقط خود را تکرار میکند یا نه؛ اینکه قهرمان‌هایش دیگر کارکرد ندارند و او نمیتواند اسطوره بسازد یا نه؛... و تمام آن حرف‌ها که خودش، عشاق‌اش و دشمنانش همه از بَر اند؛ همه و همه بی‌شک حرف‌های مهمی‌ست. مهم است چون کیفیت و ارزش یک اثر سینمایی را میتواند به چالش بکشد.

اما امروز قصد ندارم وارد این بحث‌های مستعمل بشوم؛ تا عشاق و دشمنان، پشت خط کشی‌های مرسوم‌مان بایستیم و همدیگر را فحش دهیم که کیمیایی لُمپن است یا روشنفکر و چه و چه و چه ...!

من سوال ساده‌تری در این یادداشتِ ساده مطرح میکنم: اکنون که کیمیایی ۷۲ ساله شده و اکنون که سالهای سال است فیلم میسازد و این بحث ها (که لازم و حائز اهمیت است) ادامه داشته و دارد، چرا بازخورد کیمیایی و آثارش تغییر چندانی نکرده؟

عشق به سینما کیمیایی را چگونه نجات داد

شاید بگوییم به این دلیل که دو طرف بحث (یا بهتر بگوییم: دعوا) متعصبانه از موضع خود کنار نمیکشند و در نتیجه مسئله لاینحل مانده. اما به عقیده من خیلی ساده است که مثلاً آن گروهی که سینمای کیمیایی را بی‌ارزش، کلیشه، پرت‌وپلا و دور از موازین روشنفکرانه‌شان میدانند، چرا باز هر بار فیلم‌هایش میبینند و هر بار همین حرف‌ها را باز تکرار میکنند و باز فیلم بعدی ...! در حالی که اگر باور دارند فیلم‌های او آن‌طور است که میگویند، دیگر چه کار به کار همچین فیلمساز ِ عقب‌افتادۀ مهمل‌ساز دارند؟!

از آن طرف عشاق کیمیایی نیز همچنان فیلم‌هایش را چندین و چند باره میبینند و همان تحسین‌ها و دفاعیه‌های همیشگی.

اما سوال دوم من این است: آیا طرفداران فیلمساز نیز به خاطر باور به آن حرف‌هایی که در مقابلِ نقدِ تندِ دشمنان تحویل میدهند، ۵بار فیلمی مثل «رئیس» را در سینما میبینند؟! یا نه؟

پاسخ من منفی‌ست. چرا که اینجا با یک تناقض جالب طرفیم! : آنها -عشاق و دشمنان- عقاید و نظراتی کاملا عکس هم دارند و حرفایی کاملا متضادِ هم. اما هر دو به سینما میروند، فیلمساز را دنبال میکنند، و آنقدر برایش اهمیت قائل میشوند که به خاطرش فحش دهند یا بلعکس سینه چاک کنند!

من میگویم اینجا، در این آدم و در این سینما، چیزی هست که لابه‌لای آن همه حرف‌ها و جَدَل‌ها گم شده! چیزی که اگر نگوییم مهمتر، قطعاً جذاب‌تر است از تمام آن حرف‌ها. این همان چیزی‌ست که به قول دوستی باعث میشود کیمیایی حتی با ساختنِ بَرفَک هم هزاران نفر اعم از موافق و مخالف را به سینما بکشاند!

فقط کافی‌ست فارق از کینه یا تعصب، کمی آسوده خاطر «فیلم» ببینیم. آری، مثل همیشه، مثل سراسر ِ تاریخِ این هنر ِ صد و چند ساله، آنچه در نهایت بر جا می‌ماند، خود ِ خود ِ سینماست. و این بزرگترین ویژگی کیمیایی ست: عشق به سینمای خالص، و ادای دین همیشگی اش به آن. چیزی که در چارچوب سینمای ایران به ندرت به آن برمیخوریم. به قول «فرانسوا تروفو»، یک سینمای پُرمایه به لحاظ «چگونه بودن» (سبک، تکنیک) و نه «چه بودن» (محتوا، مضمون). یک جور سینما برای سینما.

عشق به سینما کیمیایی را چگونه نجات داد

کیمیایی هرچقدر هم فیلم اش بد باشد، از جنسِ همین سینمای شکیل، «فیلم ِ بد» میسازد! این همان چیزی‌ست که هم دشمنان خونی و روشنفکرانی که سینمای او را «لات بازی» میخوانند را به سینما میکشاند و هم عشاق سینه چاکِ ناموس‌باز که به سینمای یک‌دندۀ فیلمساز میبالند.

شکوهِ قدم برداشتن ِ یک اسب لابه‌لای ماشین‌ها وسط خیابان فردوسی، و آن مردی که خسته و خون‌آلود بر ترک‌اش نشسته .... شکوهِ جای دستِ خونی ِ مردی تنها بر پردۀ سپید ِ سینمای تابستانی .... شکوهِ خیالات چند دیوانه در یک تیمارستان، که تفنگ‌‌بازی ِ کودکانه و موهوم‌شان با معجزۀ سینما حقیقی میشود ....

شکوهِ آن مردی که با بارانی و شاپو، بر پرده سینمای خانگی سایه می‌اندازد و آرام گویی از پرده بیرون می‌آید .... شکوهِ نبرد ِ خونین دو خروس .... شکوهِ یک انتقام زیر دوش حمام .... شکوهِ تاب خوردن یک مرد در دستان رفقای مدرسه اش .... شکوهِ دیدار دو رفیق بعد از ۲۰سال در یک سینمای متروک، بدون سلام و هیچ حرف دیگر؛ اول ساندویچ بعد فیلم .... شکوهِ دوربینی که از روی پل واژگون شد .... شکوهِ قدم‌های محکم و استواری که مردِ چاقوکش در راهرو برمیدارد و چراغ‌ها را یکی یکی پشت سر اش به زمین می اندازد (و صدای خِرخِر ِ گلوی بریدۀ قاسم خان) .... شکوهِ بی‌نظیر ِ جنون یک مرد در «خاک» .... شکوهِ آن کلاه شاپوی لعنتی که روی پله‌های دادگستری ماند ....

آری، این شکوهِ خودِ خودِ سینماست؛ که از میان تمام آن مضامین سیاسی-اجتماعی ِ روشنفکرانه، یا به زعم دیگری عربده‌زنی و چاقوکشی‌های ناموسی و رفیق‌بازانه، بیرون میزند؛ و جذاب، چشم‌ها را مینوازد و شامه‌های سینمایی را کیفور میکند. حالا چه کلیت اثر از دید برخی هذیان باشد، و چه از نگاه دیگری شناخت نابِ اجتماعی و پایبندی ِ فیلمساز به جهان تألیفی‌اش.

اینکه کیمیایی خود را با همان بحث‌ها و جریان‌های روشنفکربازی (و در طرف دیگر تعصبی) درگیر کرده و به همین علت هم فیلم‌هایش نسبت به گذشته نزول پیدا کرده، بر کسی پوشیده نیست. اصلاً این حرف امروز نیست! کیمیایی از خودِ قیصر به این طرف دچار این سوتفاهم و تناقض شد و در باتلاق رودربایستی روشنفکرانه و تعهد طبقاتی‌اش فرو رفت و دیگر هم رها نشد! اما نکته اینجاست که آنقدر به ذات سینما عاشق بود که بتواند سرش را بیرون بگیرد و هیچگاه غرق نشود. اینکه بتواند برای یک پلان هم شده، «آن» ای خلق کند که شکوهِ سینمای خالص را به رخ بکشد.

عشق به سینما کیمیایی را چگونه نجات داد

کیمیایی هرگاه لحظه خوبی خلق کرده، هرگاه فیلم خوبی ساخته، مرهونِ هماهنگی موقعیت‌ها و کاراکترهایش با همین ساختار شکیلِ سینمایی‌ست.

این همان چیزیست که هربار موافق و مخالف را کنار هم در سالن سینما مینشاند. این همان چیزیست که به این سینما اهمیت می‌بخشد: سلیقۀ بکر ِ فیلمساز در انتخاب چهره و حتی لباس‌های کاراکترهایش .... قاب‌های چشم‌نواز، میزانسن‌های هنرمندانه و دکوپاژ های بدیع .... حسن سلیقۀ کم نظیراش در موسیقی فیلم .... و دیالوگ‌های با صلابتی که خوشمان بیاید یا نه، بر جهانِ فیلم و آدم‌هایش بی نقص مینشیند.

خلاصه کلام، این ارزشی‌ست که به هیچ شکل نمی‌توان آنرا از کیمیایی گرفت. چرا که در بدترین و زشت‌ترین حالت، به زعم دشمنانش، او یک فیلمساز تمام شدۀ یک‌دنده، با جهان بینیِ «چاله میدانی» ست که هذیان میسازد و آدم‌های از موزه درآمدۀ فیلم‌هایش را به جان هم می‌اندازد تا روی هم چاقو بکشند!!! ولی مسئله این است که هیچکدام از این فرضیات هم این گزاره را نقض نمیکند که: سینمای کیمیایی یک سینمای پرمایه و خوش تراش است که به لحاظ زیبایی شناسی بصری و القای لذت خالص سینمایی چیز چندانی کم ندارد!

باز تکرار میکنم: بحث و تحلیل پیرامون این فرضیات و ایرادات قطعاً مهم است. چرا که بی شک ریشۀ ضعف‌ها و یا «بد» بودن هرکدام از فیلمهای کیمیایی را باید در همین ایرادات و فرضیات جستجو کرد.

اما اینجا هدف من وارد شدن به این حوزه نبود. بلکه قصد داشتم در آستانۀ تولد ۷۱سالگی استاد، ارزش اینکه هنوز مرگ، او را ازسینما نربوده، و هنوز میتوانیم یک فیلم دیگر از او ببینیم را فارق از هر نقص و ایرادی که بی شک به او وارد است، ستایش کنم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج