۶۴۸۶۶
۳ نظر
۵۰۲۲
۳ نظر
۵۰۲۲
پ

به مناسبت سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟

" من بنده ی لحظه هستم. آن دم،آن زمانی که مرا تسخیر کرده. من عاشق لحظاتم پر از لحظه ام. مگر آن لحظات خیلی خالی و مرگ اندود باشند و من نتوانم آن لحظه ها را از خودم کنم. "

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟



برترین ها:

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟

زندگینامه

مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) در سال ۱۳۰۷ هجري شمسي در مشهد قدم به عرصهء هستي نهاد. نام پدرش، علي و نام مادرش مريم بود. پدر ِ مهدي از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرده و در اين شهر سكونت اختيار نموده و ازدواج كرده بود. وي به شغل داروهاي گياهي و سنتي مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با يك چشم واردِ اين جهان شد اما پس از مدتي چشمِ ديگر او به‌روي عالم و آدم باز شد، خود در اين باره مي گويد: « پدر من عطار - طبيب بود و مادر هم كارش خانه‌داري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعد از مدتي با درمان‌هاي پدر و دعاهاي مادر ونذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم مي‌ديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم.»

مهدي اخوان ثالث تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. گرايش به هنر موسيقي، قسمتي از فعاليت‌هاي دوران كودكي مهدي اخوان ثالث را تشكيل مي‌داد او مي‌گويد : « مشكلي كه من داشتم در ابتداي كار پيش از كار شعر، پدرم مردي بود ـ يادش برايم گرامي ـ كه به قول معروف قدما روي خوش به بچه نمي‌خواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش يعني اخم‌ها در هم كشيده و از اين قبيل و من مانده بودم چه كنم، پيش از شعر، من با موسيقي سرو كار پيدا كرده بودم، پيش استاد سليمان روح افزا مي‌رفتم و همچنين پسرش ساز مي‌زدم، تار ... من نمي‌گذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سر و كار دارم، چون مي‌دانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بيندازد و كار نكند و اينها، تار برادرش را كه عموي من باشد، من گرفتم و خلاصه اينها. »

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟

ازدواج

اخوان در سال ۱۳۲۹ با ايران (خديجه) اخوان ثالث، دختر عمويش ازدواج نمود. حاصل اين ازدواج سه دختر به نام هاي لاله، لولي، تنسگل و سه پسر به نام هاي توس، زردشت و مزدك علي مي‌باشد. از حوادث دلخراش دوره زندگي اخوان مي‌توان مرگ دو فرزندش را نام برد. در سال ۱۳۴۲ تنسگل دختر سوم وي هنوز چهار روز از تولدش نگذشته بود که فوت كرد و در سال ۱۳۵۳ دختر اولش لاله در رودخانهء كرج غرق گرديد، اين دو واقعه ضربهء سختي بر او وارد كرد.

شعر و سیاست

از ديگر رويدادهاي زندگي مهدي اخوان ثالث، حوادث پيش از انقلاب و قرارگرفتن وي در صفِ مخالفين رژيم بود. پس از كودتاي ۲۸ مرداد سال ۳۲، ايران چهرهء ديگري به‌خود گرفت و نظام سياسي-فرهنگي جامعهء آن‌زمان به‌كلي دگرگون شد. اخوان نيز مانند بسياري از اهل قلم، دستگير و روانهء زندان شد. او در اين زمان از امضاي تعهدنامه جهت آزادي از زندان امتناع كرد و ناگزير چند ماه در زندان ماند.

پس از آزاد شدن از زندان، اخوان ثالث تا آخر عمر ديگر هيچ‌گاه براي حزب و دسته‌اي خاص فعاليت نكرد و در واقع از كارهاي روزمرهء سياسي كناره‌گيري كرد و براي امرار معاش به روزنامهء «ايران ما» پيوست. اما طولي نكشيد كه در سال ۱۳۴۴ براي دومين بار راهي زندان شد؛ اما اين بار اتهام او سياسي نبود، اگرچه اشعارش در اين زمان حكايت از مردمي‌است كه زير فشار قدرت حاكمه قرار داشتند و او راوي قصه‌هاي آنان بود، اما قصه‌اي به نام «قصهء قصاب كش» يا «قصاب جماعت حاكم و م. اميد جماعت محكوم» باعث شد مردي از او شكايت نمايد؛

از آنجايي كه دوست نداشت تا براي هيچ و پوچ زندگي خود را در پشت ميله‌ها سپري نمايد، خود را از نظرها پنهان كرد. با اين اتفاق ماندنِ او در راديو نيز ميسر نبود، زيرا از نظر قانوني اين امر با كار دولتي مغايرت داشت، از اين رو تا مدت‌ها با نام همسرش براي راديو نويسندگي مي‌كرد. اما در تابستان ۱۳۴۴ تحملش تمام شد و خود را به زندان قصر معرفي كرد. زنداني شدن اخوان دردسرهاي زيادي براي او ايجاد نمود و خانواده‌اش را در تنگناي مادي قرار داد.

مرگ

مهدي اخوان ثالث در روز يكشنبه ۴ شهريور ۱۳۶۹ در بيمارستان مهر تهران بدرود حيات گفت و پيكرش را به مشهد انتقال دادند و در جوار آرامگاه فردوسي در باغ توس به خاك سپردند.

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟

نقل قول های از مهدی اخوان ثالث:

- من بنده ی لحظه هستم. آن دم،آن زمانی که مرا تسخیر کرده. من عاشق لحظاتم پر از لحظه ام. مگر آن لحظات خیلی خالی و مرگ اندود باشند و من نتوانم آن لحظه ها را از خودم کنم. مگر در خواب باشد آدم یا مرگ. غیر از این،هر لحظه برای من در صورتی لحظه است که پر باشد از حالتش. بنابراین من تسلیم آن احوالی هستم که بر من می گذرد و در من جاری است و می تراود. فرض کن تاملی است. یا خشم و خروشی یا هرچیزی که هست. لحظه،اگر از ظرفیتم بیشتر باشد مرا وادار به بیتابی می کند. آن وقت است که می توانم خودم را از از شر آن چیزی که مرا تسخیر کرده مثلِ کابوسی که روی خوابم افتاده،راحت کنم. آزاد کنم. آن وقت است که میتوانم پیاده کنم آن حال را…

- و پیش آمد که دیدم یک مقدار از حرف ها در آن شیوه های قدیم روی زمین می ماند کم می آید کوتاه می آید گفته نمی شود واقعا آن طور که باید گفته نمیشود. و در این احوال بود که با شعر نیما آشنا شدم.

- زبان نیما سرمشق نیست. قوالب و اسالیبِ او سر مشق است و به این ترتیب اسلوب نیما برای من سرمشق زنده ای شد.اما چون زبان من نوع دیگری بود پرورش دیگری داشت اسلوب را از او آموختم اما زبانم جور دیگری از آب در آمد.زبانِ من فارسی است.خراسانی…

- من می کوشم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که همه تار و پود زنده و استخوان بندی استوارش از روزگاران گذشته است- به خون و احساس و تپش امروز (از آنجا که بتوانم این وساطت و پزشکی را از عهده بر آیم) پیوند بزنم…

- وزن به نظر من برای شعر موهبتی است.موهبتِ ترانگی و تری و روانگی،حالتِ تغنی و سرایش که سپهر و آفرینش در انسان به ودیعه گذاشته،حالتِ موزونی و هماهنگی در همه چیز.این است مبنای وزن،وزن چیزی از خارج تحمیل شده به شعر نیست.همزاد و پیکره ی روحانی-جسمانی شعر است.شکلِ پیروز و کالبد معنوی شعر است.

اخوان: هان! چه خبر آوردی؟

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • سمیرا

      چقر خوبه که همیشه نوشته هایی از بزرگان ایرانی بزارید....
      ممنون

    • رضا

      خوب بود

    • غزال

      یعنی اخوان عشق منه خدا رحمتش کنه
      ( چه بود این -از سبکروحی چو آوای تو در گوشم-؟
      پری -چون سایه ی مهتابی پروانه؟ یا عطری
      نسیم آورده با گلبرگ؟ یا دست تو بر دوشم؟ )

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج