نمایش «آبجی»، گذار از سنت به مدرنیته با آبجی مظفر!
آبجی، دختر یک خانواده کارگر از طبقه پایین جامعه است. خواهر کوچکتر او به نام ماهرخ، دختری زیبا و شیرین اما آبجی زشترو و تندخوو تنها حسنش، گیسوهای بلند و مشکی او است. آبجی هرچند که دختر بزرگتر خانواده است اما به خاطر زشتی هیچ خواستگاری ندارد؛ در عوض ماهرخ خواستگار دارد.
روزنامه قانون: سیدعلی تدین صدوقی به عنوان منتقد ایراني تئاتر، نمایش« آبجی»، برگرفته از داستان کوتاهی از صادق هدایت را به نام آبجی بررسی كرده است. آبجی، دختر یک خانواده کارگر از طبقه پایین جامعه است. خواهر کوچکتر او به نام ماهرخ، دختری زیبا و شیرین اما آبجی زشترو و تندخوو تنها حسنش، گیسوهای بلند و مشکی او است.آبجی هرچند که دختر بزرگتر خانواده است اما به خاطر زشتی هیچ خواستگاری ندارد؛ در عوض ماهرخ خواستگار دارد. درنهایت مادر آنها سنت شوهر کردن دختر بزرگتر را شکسته و اول دختر کوچکتر، یعنی ماهرخ را شوهر میدهد. در شب زفاف ماهرخ، آبجی از حسادت خود را در آبانبار انداخته و غرق میشود.آبجی خودکشی میکند.
داستانی رئالیستی از نویسنده ای کافکایی
اینیک داستان رئالیستی از صادق هدایت است. برعکس بیشتر آثار او که فضایی کافکایی و سوررئال با رگههایی از اکسپرسیونیست دارد، این داستان او به طورکامل رئالیستی است.برداشتها و تحلیلهای مختلفی از این داستان کوتاه هدایت صورت پذیرفته است. بعضیها با رویکردی فمينیستی به داستان نگاه کردهاند. اینکه هدایت میخواسته ظلم و ستمی راکه به زنان ایران در جامعهای مردسالارانه میرود، نشان دهد. آنهم درزمانی که این داستان نوشتهشده، یعنی حدود 87 سال پیش که درواقع حقوق زنان در جامعه و خانواده بسیار اسفبارتر از امروز بوده است. اینکه به زنان بهعنوان جنس درجهدو نگاه میشده است؛ ضعیفههایی که کارشان خانهداری و بچهدار شدن و برآوردن خواستهها و تمایلات جنسی مردان است، همین و بس.
بعضیها با نگاهی جامعهشناسانه به تحلیل این داستان نشستهاند و آن را جدال میان سنت و مدرنیته دانستهاند؛ درواقع گذار ایران بهسوی جهان مدرن و مشکلات و چالشهایی که در این راه با آن روبهرو است. بعضیها نشان دادن خرافات و باورهای غلط را در این داستان دیدهاند. اینکه هدایت خواسته عمق فجایعی را که باورها، خرافات و سنتهای غلط در پی دارد و مانع رشد فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی جامعه میشود و آزادیهای مدنی، اجتماعی و فردی را سلب کرده و موجب عقبافتادگی آن را فراهم میآورد ،گوشزد كند.
آبجی و تم سیاسی داستان
بعضیها زیر متن و ارجاعهاي سیاسی را در این داستان دیدهاند؛ اینکه آبجی درواقع نماد مظفرالدینشاه قاجار بوده است. چون آبجی لقبی بوده که مردم تهران آن زمان به مظفرالدین شاه داده و حتی اشعاری نیز در این خصوص برایش سروده بودند. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، اوضاع مملکت به همریخت. نان و گوشت و دیگر ارزاق کمیاب و بسیار گران شده بود.
آبجی و تم سیاسی داستان
بعضیها زیر متن و ارجاعهاي سیاسی را در این داستان دیدهاند؛ اینکه آبجی درواقع نماد مظفرالدینشاه قاجار بوده است. چون آبجی لقبی بوده که مردم تهران آن زمان به مظفرالدین شاه داده و حتی اشعاری نیز در این خصوص برایش سروده بودند. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، اوضاع مملکت به همریخت. نان و گوشت و دیگر ارزاق کمیاب و بسیار گران شده بود.
مردم دلخوش میداشتند که وقتی مظفرالدین شاه به تهران بیاید و به تخت بنشیند، همهچیز خوب خواهد شده و اوضاع درست میشود و سامان میگیرد؛ اما اوضاع تغییری که نکرد هیچ بلکه بدتر نیز شدکه درنهایت به نهضت مشروطه ختم شد. آن اوضاعواحوال موجب شد که مظفرالدین شاه بین مردم به آبجی مظفر ملقب شود. توضیح آنکه به دلیل خواجه بودن سرسلسله قاجار، یعنی آغا محمدخان قاجار، آبجی بدترین لقبی بود که مردم به این خاندان داده بودند؛ لقبی که توهینی بزرگ برای آنان بهحساب میآمد. به همین دلایل و به خاطر نابسامانی اوضاع، مردم اشعاری هم برای مظفرالدین شاه قاجار نیز سروده بودند.
آبجی مظفر، چرا نون گرونه
آبجی مظفر، چرا گوشت گرونه
آبجی مظفر اومد
بلگ چغندر اومد
دودور، دودور، دورش ببین
امیر بهادرش و ببین
چادر و چاقچورش کنین
از شهر بیرونش کنین
با این حساب، آبجی خانم میتواند مظفرالدینشاه قاجار باشد. درواقع آبجی خانم روایت پیروزی دنیای مدرن بردنیای سنتی است، نه فقط خودکشی یک خواهر زشت و حسود.
آبجی مظفر، چرا نون گرونه
آبجی مظفر، چرا گوشت گرونه
آبجی مظفر اومد
بلگ چغندر اومد
دودور، دودور، دورش ببین
امیر بهادرش و ببین
چادر و چاقچورش کنین
از شهر بیرونش کنین
با این حساب، آبجی خانم میتواند مظفرالدینشاه قاجار باشد. درواقع آبجی خانم روایت پیروزی دنیای مدرن بردنیای سنتی است، نه فقط خودکشی یک خواهر زشت و حسود.
بازی با فرضیه زشتی و زیبایی
اما چنانكه به توصیفهای هدایت در خصوص آبجی خانم توجه کنیم، میبینیم که او چندان زشت هم نیست. آیا قد بلند در برابر قد کوتاه ماهرخ، زشت است؟ یکی از امتیازات دخترها همیشه خوشقدوبالابودن آنها بوده است. پس قدبلند بودن آبجی، یک حسن است. آیا گیسوان بلند و چون شبق آبجی زشت است؟ گیسوان بلند و سیاه ،یکی از عناصر زیبایی برای دختران است و یک حسن بهحساب میآید. این را در ادبیات تغزلی میتوانیم بهراحتی پیدا کنیم. آیا ابروهای پرپشت و پیوسته زشت است؟ آیا روي گندم گون و سبزه زشت است؟ همیشه صورت گندم گون و سبزه جزو حسن یک دختر بهحساب میآمده؛ حتی بابت این ضربالمثل هم داریم. « سفید میخوای یا سبزه، البته سبزه سبزه» و... آیا صورت کشیده زشت است و...با این اوصاف حتی میتوانیم تصور کنیم که آبجی از ماهرخ سرتر نیز بوده است.
پس هدایت چه میخواسته بگوید؟ منظورش چه بوده است؟ شاید آبجی و ماهرخ هردو قربانیهاي این اوضاع بلبشو و هردمبیل بودهاند. خانوادهها و جامعهای به شدت سنتی ،خرافی و کمسواد که موجب ظلم و ستم بیشازحد به زنان و دختران می شدهاند. شاید منظور زشت و زیبا نبوده، چون سرنوشت ماهرخ که زیباست، بهتر از آبجیخانم نیست که بهظاهر زشت است. سرنوشت ماهرخ حتی بدتر نیز مینماید. ماهرخ به کلفتی خانه ارباب میرود.کلفتی اشراف و بورژواها،در آنجا توسط یکی از کارگران خانه اربابی مورد تجاوز قرار میگیرد و مجبور به این ازدواج میشود. این از لایههای زیرین داستان به طوركامل مشهود است. در این جامعه عقبافتاده یا عقب نگهداشته شده با تفکرات خرافی و سنتهای غلط و پوسیده که موجب بخشی از مشکلات و معضل هاي این جامعه است، زشت و زیبا چندان تفاوتی باهم ندارند.
طبقه محروم، کارگر ، فرودست و زحمتکش جامعه همیشه مورد استثمار، استعمار و بهرهکشی قرار میگیرند. شاید ارباب یا پسر او به ماهرخ تجاوز کرده و عباس، کارگر خانه اربابی، مجبور شده تا او را به زنی بگیرد. درواقع ازدواج با ماهرخ را به گردن او انداختهاند؛ هرچند که ماهرخ از سر او زیاد است. این مورد رانیز میتوان از لایههای زیرین متن کشف کرد.چون اربابها همواره خدمتکاران زیبا را همیشه برای خود نگه میداشتهاند و ابتدا خود از آنها کامیاب میشدهاند، خدمتکاران دختر برای کارهای اندرونی میرفتند؛ بهخصوص آنهایی که زیبا بودند. این دختران خدمتکار مخصوص، خانم خانه و ارباب خانه میشدند و خدمتکاران مرد نمیتوانستند با آنان راحت در ارتباط باشند؛ چه برسد به اينکه جرات تجاوز به آنها را به خود بدهند. آنها حتی اجازه عاشق شدن هم نداشتند.
در داستانهای فولکلور به طور فراوان از این سرنوشتها را شاهد هستیم ؛مانند قصه رعنا در گیلان و... پس میتوان نتیجه گرفت که ماهرخ توسط ارباب مورد تجاوز قرارگرفته و عباس را مجبور به ازدواج با او کردهاند وگرنه پدر ماهرخ که یک کارگر گچکار است، از کجا پول آورده که برای عروسی دخترش كه به خواست زنش جشن مفصل بگیرد، جهیزیه مفصل تهیه کند و خیمهشببازی و... به راه بیندازد. معلوم است که ارباب با پول و تهدید آنها را تطمیع کرده تا دم برنیاورند.
طبقه محروم، کارگر ، فرودست و زحمتکش جامعه همیشه مورد استثمار، استعمار و بهرهکشی قرار میگیرند. شاید ارباب یا پسر او به ماهرخ تجاوز کرده و عباس، کارگر خانه اربابی، مجبور شده تا او را به زنی بگیرد. درواقع ازدواج با ماهرخ را به گردن او انداختهاند؛ هرچند که ماهرخ از سر او زیاد است. این مورد رانیز میتوان از لایههای زیرین متن کشف کرد.چون اربابها همواره خدمتکاران زیبا را همیشه برای خود نگه میداشتهاند و ابتدا خود از آنها کامیاب میشدهاند، خدمتکاران دختر برای کارهای اندرونی میرفتند؛ بهخصوص آنهایی که زیبا بودند. این دختران خدمتکار مخصوص، خانم خانه و ارباب خانه میشدند و خدمتکاران مرد نمیتوانستند با آنان راحت در ارتباط باشند؛ چه برسد به اينکه جرات تجاوز به آنها را به خود بدهند. آنها حتی اجازه عاشق شدن هم نداشتند.
در داستانهای فولکلور به طور فراوان از این سرنوشتها را شاهد هستیم ؛مانند قصه رعنا در گیلان و... پس میتوان نتیجه گرفت که ماهرخ توسط ارباب مورد تجاوز قرارگرفته و عباس را مجبور به ازدواج با او کردهاند وگرنه پدر ماهرخ که یک کارگر گچکار است، از کجا پول آورده که برای عروسی دخترش كه به خواست زنش جشن مفصل بگیرد، جهیزیه مفصل تهیه کند و خیمهشببازی و... به راه بیندازد. معلوم است که ارباب با پول و تهدید آنها را تطمیع کرده تا دم برنیاورند.
درواقع و درنهایت این زن بودن آبجی است که موجب خفگی او میشود و نه آب « گیسوانش چون ماری به دور گردنش پیچیده شده بود و او را خفه کرد ه بود». باید گفت تمام این آدمها، قربانی هستند؛ مردمانی که غیبت میکنند و پشت سر هم حرف میزنند. به هم تهمت میزنند، برای یکدیگر حرف درمیآورند، دروغ میگویند و... جالب اینکه بهظاهر همه آنها افراد سنتی و باورمندی هستند. افراد معتقدی که برخلاف آنچه اعتقادات دینیشان گفته، عمل میکنند. هدایت میخواهد بگوید عدم آگاهی، بیسوادی، خرافات و خرافه گرایی، پذیرفتن ظلم و ستم ، بی عدالتی مفرط ، سنتهای غلط و پوسیده، انفعال، عدم پیشرفت فکری، فرهنگی، سیاسی، علمی و... استثمار و استعمار جامعه توسط کشورهای بیگانه و استکباری، موجب عقب نگهداشته شدن مردم و جامعه شده است .
حضور دولتمردان بیکفایت و حکومتهای سرسپرده که به دنبال منافع و اربابان خویشند ، مردم را رعیت و خود را ولینعمت آنان میدانند، آزادی آنها را سلب کردهاند، ثروتهای ملیشان را به غارت برد ه ا ند و... باعث تمام این فجایعی میشود که شاهد آن هستیم. اینها همواره به دنبال جامعه و مردمی خمود بودهاند تا بتوانند بهراحتی به مطامع و اهداف شومشان برسند.
در این میان داستان آبجی خانم ،یکی از آن فجایع است. هدایت این بیماری مهلک و کشنده جامعه و مملکت را تشخیص داده است. پس برای رسیدن به رهایی و بسامان شدن اوضاع مملکت و مردم و رفتن بهسوی مدرنیته، تجدد و پیشرفت ابتدا آبجی خانم که نماد سنتهای پوسیده است، باید به کناری گذاشته شود.
شاید آبجی و ماهرخ، دوروی یک سکه و دو وجه از یک شخصیت باشند. آبجی میتواند درون ماهرخ باشد. ظاهری زیبا اما درونی آشفته و بههمریخته، غمگین و ناامید و دلسرد از زندگی، خرافی و سنتی که مذهب و باورها را وسيله تمسک خود و رفتارش قرار داده است؛ فردی با افکاری منفی که درنهایت خودکشی میکند و... .
این هردو، یعنی ماهرخ و آبجی یکی هستند و درمجموع نمونهای از زنان و یا افراد جامعه آن زمان که اکثریت مردم را تشکیل میدادند. نویسند ه، فرهاد امینی اما چند عنصر روایی دیگر را به داستان هدایت افزوده است. درواقع نمایش را از رویه رئالیستی آن جدا کرده و به سمت سوررئال با رگههایی از اکسپرسیونيسم سوق داده است. از نمادها و نشانههایی چون ماه ، تمساح و ... استفاده کرده و داستان را گسترش داده است.
به عبارت دیگر، از واقعیت جامعه آن را دور کرده و در یک فضای کافکایی و توهمانگیز به فرا واقعیت برده؛ چیزی که شاید مورد نظر هدایت نبوده است. هرچند که اندیشه و ایده امینی ستودنی است اما باید همسو با مفاهیم زیر متن، تحلیلها ي درست و ارجاعهاي متنی باشد.
حالآنکه هدایت داستانی سرراست و رئال را نوشته است. برداشتی اینگونه که در نمایش صورت پذیرفته،شاید با زیرمتنی که مورد نظر هدایت بوده، بهنوعی مغایرت داشته باشد. با این اوصاف، آبجی فردی درونگرا با حالاتی شبهعرفانی و شاعرانه از آب درآمده است. او چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند؛ با ماه حرف میزند و... .
خودکشی اما نه در پایان نمایش
درواقع داستان هدایت با خودکشی آبجی تمام میشود؛ اما داستان نمایش ادامه پیدا میکند. مردی او را نجات میدهد و سپس عاشق آبجی میشود؛ مانند قصههای شاه و پریان. مردی که موجودی مادی نیست و بهاصطلاح ازمابهتران است. او تمساحی است که در برکه زندگی میکند و یا از جایی به برکه آمده، شبها با بدر کامل تبدیل به یک مرد و روزها در برکه پنهان می شود. او با دیدن اولین تار موی سپید آبجی باید برای همیشه ازآنجا برود. از اینکه آن مرد عاشق آبجی شده، همه به او حسودی کرده و باز شروع به حرف درآوردن پشت سر آبجی میکنند.خب، باید پرسید چرا تمساح آنهم در برکه یکخانه، چرا بدر کامل ماه، چرا تار موی سپید، اینها نشانه چیست و چه ربطی با اصل داستان هدایت دارد؟
حضور دولتمردان بیکفایت و حکومتهای سرسپرده که به دنبال منافع و اربابان خویشند ، مردم را رعیت و خود را ولینعمت آنان میدانند، آزادی آنها را سلب کردهاند، ثروتهای ملیشان را به غارت برد ه ا ند و... باعث تمام این فجایعی میشود که شاهد آن هستیم. اینها همواره به دنبال جامعه و مردمی خمود بودهاند تا بتوانند بهراحتی به مطامع و اهداف شومشان برسند.
در این میان داستان آبجی خانم ،یکی از آن فجایع است. هدایت این بیماری مهلک و کشنده جامعه و مملکت را تشخیص داده است. پس برای رسیدن به رهایی و بسامان شدن اوضاع مملکت و مردم و رفتن بهسوی مدرنیته، تجدد و پیشرفت ابتدا آبجی خانم که نماد سنتهای پوسیده است، باید به کناری گذاشته شود.
شاید آبجی و ماهرخ، دوروی یک سکه و دو وجه از یک شخصیت باشند. آبجی میتواند درون ماهرخ باشد. ظاهری زیبا اما درونی آشفته و بههمریخته، غمگین و ناامید و دلسرد از زندگی، خرافی و سنتی که مذهب و باورها را وسيله تمسک خود و رفتارش قرار داده است؛ فردی با افکاری منفی که درنهایت خودکشی میکند و... .
این هردو، یعنی ماهرخ و آبجی یکی هستند و درمجموع نمونهای از زنان و یا افراد جامعه آن زمان که اکثریت مردم را تشکیل میدادند. نویسند ه، فرهاد امینی اما چند عنصر روایی دیگر را به داستان هدایت افزوده است. درواقع نمایش را از رویه رئالیستی آن جدا کرده و به سمت سوررئال با رگههایی از اکسپرسیونيسم سوق داده است. از نمادها و نشانههایی چون ماه ، تمساح و ... استفاده کرده و داستان را گسترش داده است.
به عبارت دیگر، از واقعیت جامعه آن را دور کرده و در یک فضای کافکایی و توهمانگیز به فرا واقعیت برده؛ چیزی که شاید مورد نظر هدایت نبوده است. هرچند که اندیشه و ایده امینی ستودنی است اما باید همسو با مفاهیم زیر متن، تحلیلها ي درست و ارجاعهاي متنی باشد.
حالآنکه هدایت داستانی سرراست و رئال را نوشته است. برداشتی اینگونه که در نمایش صورت پذیرفته،شاید با زیرمتنی که مورد نظر هدایت بوده، بهنوعی مغایرت داشته باشد. با این اوصاف، آبجی فردی درونگرا با حالاتی شبهعرفانی و شاعرانه از آب درآمده است. او چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند؛ با ماه حرف میزند و... .
خودکشی اما نه در پایان نمایش
درواقع داستان هدایت با خودکشی آبجی تمام میشود؛ اما داستان نمایش ادامه پیدا میکند. مردی او را نجات میدهد و سپس عاشق آبجی میشود؛ مانند قصههای شاه و پریان. مردی که موجودی مادی نیست و بهاصطلاح ازمابهتران است. او تمساحی است که در برکه زندگی میکند و یا از جایی به برکه آمده، شبها با بدر کامل تبدیل به یک مرد و روزها در برکه پنهان می شود. او با دیدن اولین تار موی سپید آبجی باید برای همیشه ازآنجا برود. از اینکه آن مرد عاشق آبجی شده، همه به او حسودی کرده و باز شروع به حرف درآوردن پشت سر آبجی میکنند.خب، باید پرسید چرا تمساح آنهم در برکه یکخانه، چرا بدر کامل ماه، چرا تار موی سپید، اینها نشانه چیست و چه ربطی با اصل داستان هدایت دارد؟
داستان مردهزایی زنهاي روستا، نشانه چیست؟ شومی شوهر آبجی برای چیست؟ چرا او شوم است؟ او که بهظاهر آدم مهربان و فهمیدهای است. اینها البته به فضای سوررئالیستی و اکسپرسیونیستی نمایش کمک میکند اما باید گفت که این داستان هدایت فضایی سوررئال ندارد. اینکه با پیدا شدن مرد و ازدواج آبجی با او، زنهای روستا بچههایشان مرده به دنیا میآید، باید واجد مفهومی دراماتیک همسو با متن و لایههای زیرین آن به لحاظ دیدگاههای هرمنوتیک باشد.
شخصیتی هم به نام گلنسا به داستان اضافهشده است که مردم پشت سرش حرف میزنند و او را شوم میدانند. او زنی زیبا و دلرباست. از دید زنان وگاهي بعضی از مردان، او زنی روسپی است که باید از شهر بیرونش کنند چون شوم است و گناهکار.
شخصیتی هم به نام گلنسا به داستان اضافهشده است که مردم پشت سرش حرف میزنند و او را شوم میدانند. او زنی زیبا و دلرباست. از دید زنان وگاهي بعضی از مردان، او زنی روسپی است که باید از شهر بیرونش کنند چون شوم است و گناهکار.
نماد مدرنیته مقابل نماد سنت
گلنسا مجبور میشود که به شهری دیگر برود. اگر برفرض گلنسا نمادی از مدرنیته باشد، براي مثال آبجی باید از او بخواهد که به درون برکه او را هل دهد یا گلنسا خودش این کار را بکند برای رهایی آبجی. البته اینها همه فرض است، به همین دلیل گلنسا در ترکیب قصه بهنوعی زیاده مینماید. چون باید حضورش در بافت قصه منطقی باشد. مردی که تمساح میشود نشانه قدرت است. تمساح نماد قدرت در عهد باستان بوده است.
درحالیکه آبجی اصولاً با عشق و عاشقی و ازدواج مخالف است و همه را به آخرت واگذار کرده او خود را قدرتمند میبیند چون اعتقادات را مستمسک خویش قرار داده. پس حضور مرد و عاشق شدن آبجی باشخصیتش مغایرت دارد. ماه نیز نماد نرینگی در ایران باستان، هند و تمدنهای باستانی بوده است. هرچند که در چین ماه مادینه و منفی یا «یین» است در برابر خورشید که نرینه است و مثبت یعنی « یانگ است».درحالیکه موی بلند یا گیسوان بلند که صادق هدایت آبجی را به آن متوصف میکند نشانه قدرت است و همین به نظر کافی است. چون همانطور که گفته شد قدرت آبجی درنهایت موجب کشته شدنش میشود ونیازی به دیگر نمادها ندارد.
گلنسا برای آبجی از سرنوشتش میگوید و آبجی را تشویق میکند که اشتباه او را تکرار نکند و با شوهرش یعنی تمساح به درون آب برود و برای همیشه از شر این مردم واین شهرو این همه بی عدالتی خلاص شود. یکی از مفاهیم زیر متنی که هدایت می خواهد بگوید بیعدالتی است چه از نظر اجتماعی وچه هستی شناسی.این اضافات بهنوعی هدف زیر متن داستان هدایت را مغشوش میکند و آن را به بیراهه میبرد. بهسوی یک داستان سوررئالیستی و وهمآلود با رگههایی از اکسپرسیونیست که فضایی کافکایی و گاهي هراسآور را موجب میشود؛ برداشتها و تحلیلهای درستی از آن به دست نمیدهد.کارگردانی نیز بر این منوال است.
مهدی شاهپیری سعی کرده فضای سوررئال را بهنوعی حفظ کند و اجرایی مدرن را نشانمان دهد؛ اجرایی با بهکارگیری و تلفیق شیوههای متنوع تئاتری از عروسکی گرفته تا بازی در بازی و عناصر نمایشهای آيینی سنتی و... . او با استفاده از سه بازیگر دختر که نقشهای مختلف را با بازی در بازی ایفا میکنند، میخواهد بگوید که همه زنان مورد ظلم و ستم قرار میگیرند و اوضاع برای همه دختران و زنان همین است.مردان در اینجا با کلیدی که به گردن زنان است، نشان داده میشوند. درواقع زنان در جامعهای مردسالارانه بدون این کلید راه بهجایی نمیبرند. مردانی که خشن هستند و کمتر با زنانشان صحبت میکنند. بخشهایی از نمایش که بهصورت عروسکی زنده اجرا میشود نیز از نقاط قابلتوجه کار است.
ماکت روستا، لحافی که آسمان پرستاره را میسازد، عروسکهای آبجی وهمسرش، تنگهای آبی که برکه را نشان میدهند، مانند تشت آبی که در تعزیه نشانه فرات است، تمساحی که تنپوش است و بسیار خوب ساختهشده و حرکت داده میشود ؛ همه و همه حاکی از خلاقیت و هوشمندی کارگردان است. بازیها نیز به نوبه خود روان و تاثیرگذار صورت پذیرفته است.از نسیم تاجی که نقش چهار زن را به طورمتفاوت بازی میکند، گرفته تا داریوش فائزی که نقش مرد را با تفکری درونی به صحنه میکشد.
میزان و حرکات نیز بهنوبه خود با توجه به پرداختها، خواست متن و زیر متن صورت پذیرفته است. شاید اگر ریتمها کمی بهتر بود، به زمان مناسبتری نیز دست مییافتیم. میتوان برای رسیدن به این مطلوب، حرکاتي را که درجاهایی تکراری است، حذف كرد.اما درهرحال شاهد نمایش قابلتاملی بودیم. به نویسنده، فرهاد امینی بابت برداشتی خلاق و کارگردان، مهدی شاهپیری و گروه خسته نباشید میگویيم.
پ
ارسال نظر