۶۸۲۵۷۷
۴۳ نظر
۵۰۶۹
۴۳ نظر
۵۰۶۹
پ

درخواست دختر ۷۰ ساله‌ی مرد سه زنه در دادگاه

دختر ناز پرورده یک خانواده اشرافی که پدرش او را «پرنسس من» می‌خواند اکنون دوشیزه هفتاد ساله تنهایی است . نه همدمی برایش باقی مانده تا تکیه‌گاهش باشد و نه فرزندی که در دوران پیری غمخوارش شود.

روزنامه ایران نوشت: دختر ناز پرورده یک خانواده اشرافی که پدرش او را «پرنسس من» می‌خواند اکنون دوشیزه هفتاد ساله تنهایی است . نه همدمی برایش باقی مانده تا تکیه‌گاهش باشد و نه فرزندی که در دوران پیری غمخوارش شود.

او به دادگاه خانواده-مستقر در مجتمع قضایی ونک- آمده بود تا شاید برای گذران زندگی‌اش در تنهایی به نفقه ناچیزش اندکی اضافه شود.

در یک روز سرد زمستانی که سفیدی برف تهران را پوشانده بود، «شهره» ۷۰ ساله، پا به مجتمع قضایی ونک گذاشت و به شعبه ۲۶۱ رفت. بارها به این شعبه آمده بود، از همین رو کارکنان دادگاه او را بخوبی می‌شناختند چراکه داستان زندگی‌اش را شنیده بودند. شهره زنی خوشرو و مهربان بود که سال‌های عمرش مثل عبور از یک راه پرسنگلاخ به نظر می‌آمد با این حال هرگز لبخند از لبش محو نمی‌شد. منتظر بود تا در فرصتی میان دیگر پرونده‌ها به سراغ قاضی برود...
شهره درست 8 سال داشت که واژه «هوو» به گوشش خورد. در یک روز تابستانی مادرش با پدر دعوا می‌کردند و دخترک از میان سبزه‌ها و گل‌ها شنید که مادرش به اعتراض می‌گوید:«خجالت نمی‌کشی روی من هوو آورده‌ای... من چیزی کم گذاشته بودم... مردک بی‌چشم و رو!»

از همان روز پدر شهره از خانه رفت و از آن پس هر چند ماه یکبار سری به اعضای خانواده‌اش می‌زد و هدایایی برای بچه‌ها می‌آورد. پدر خانواده مردی ثروتمند بود که کارخانه و چندین مغازه و هتل داشت، اما بیشتر وقتش را در کارخانه یا خیابان لاله‌زار می‌گذراند و همانجا عاشق بیوه زن بلیت فروش یک سینما شده بود. آن زن با یک فرزند به همسری پدر شهره درآمده و در خانه بزرگ دیگری ساکن شده بود. اما مادر شهره که حفظ آبروی خانوادگی‌شان برایش اهمیت زیادی داشت، به جای شکایت و گیس کشی با هوو، از شوهرش خواست خانه را ترک کند.

با این حال شهره در سال‌های بعد توانست دیپلمش را بگیرد و وارد دانشگاه شود. برادرها هم به تحصیلشان ادامه دادند و به‌دنبال زندگی خودشان رفتند. اما این دختر با آنکه خواستگاران زیادی داشت هیچ وقت نتوانست ازدواج کند، چرا که پدرش باید اجازه می‌داد ولی او هم دائماً می‌گفت: «هر بی‌سر و پایی نمی‌تواند داماد من شود.و...»

توقع بالا و ایراد گرفتن پدر نسبت به خواستگاران از یک طرف و دلسوزی شهره برای مادری که تنها مانده از طرف دیگر، باعث شد او هیچ وقت به خانه بخت نرود. شهره حتی نمی‌توانست با مدرک کارشناسی ارشد جایی مشغول به کار شود، چرا که پدرش می‌گفت:«دختر کارخانه‌دار مملکت، بشود نوکر دولت؟!... من اجازه چنین خفتی را نمی‌دهم...» مادرش هم ترجیح می‌داد دختر در خانه کار کند تا در بیرون. با این شرایط دلش به زندگی در آن خانه بزرگ خوش بود، روزگار می‌گذراند و گاهی که در کوچه و خیابان آپارتمان‌های لانه زنبوری را می‌دید، با خودش می‌گفت:«چطور می‌شود در یک خانه کوچک بدون حیاط زندگی کرد؟».

با تولد دومین خواهر ناتنی شهره، پدرش خدمتکارها را به خانه خودش منتقل کرد و ستون دیگری از زندگی اشرافی دختر جوان فرو ریخت. با این شرایط مادرش همچنان سکوت می‌کرد و دم برنمی‌آورد تا مبادا نزد فامیل و آشنا آبرو‌ریزی شود. از آن پس حتی سال به سال هم پدرشان را نمی‌دیدند. فقط گاهی پیشکار پدرش می‌آمد، پولی می‌داد و می‌رفت تا اینکه یک روز ابلاغ حکم تخلیه خانه به دست مادر شهره رسید. خیلی زود معلوم شد که هووی مادر، پدرش را راضی کرده تا سند خانه را به نام بچه‌هایش منتقل کند. این بار هم مادر شهره ترجیح داد همه چیز را در آرامش برگزار کند. پس به ناچار اثاثیه‌شان را بار زدند و به خانه دایی شهره رفتند.

چند سال از زندگی مادر و دختر هم به این منوال گذشت. در این مدت مادر خیاطی می‌کرد و شهره خانه داری. اما اتفاق تازه‌ای دو هوو را مقابل هم قرار داد.

ماجرا به یک روز بهاری بازمی گشت که همسر دوم پدرش به خانه آنها آمد و به مادرش خبر داد؛ «چه نشستی خواهر... که شوهرمان دوباره زن گرفته است.» شهره هم با شنیدن این حرف گفت:«چرا خودت نمی‌روی شکایت کنی؟» و آنجا بود که شهره و مادرش خبردارشدند که هووی دردسرساز همسر صیغه‌ای بوده. مادر هم هوویش را به ریشخند گرفت و گفت:«اگر آدرس زن سومی را‌ داری بده تا برایشان دسته گل بفرستم!» با این حال پدر شهره با همسر سومش که یک دختر روستایی 20 ساله بود ازدواج کرد. آنها 10 سال دور از دو همسر قبلی زندگی کردند و صاحب دو فرزند شدند تا اینکه سقوط خودرو در دره‌ای عمیق زن سوم را به کام مرگ کشاند و پدر با دو بچه قد و نیم قد و کمری شکسته به خانه همسر دومش برگشت. در این شرایط همسر دوم پرستاری‌اش را برعهده داشت و در عین حال موفق شد همه اموال و دارایی شوهرش را به نام خود و دو دخترش سند بزند.

شهره تازه به 50 سالگی پا گذاشته بود که مادرش سکته‌ای ناقص کرد وازآن پس نتوانست در خانه خیاطی کند. به همین خاطر شهره می‌بایست به مادر بیمارش می‌رسید و فکری هم برای هزینه‌های زندگی‌شان می‌کرد. نه بیمه‌ای داشتند و نه اندوخته‌ای. شهره شغل و شوهری هم نداشت که نگران هزینه‌ها نباشد، بنابراین از دادگاه برای هزینه‌های زندگی از پدرشان درخواست نفقه کردند. دادگاه نیز مبلغ 200 هزار تومان برایشان در نظر گرفت. اما با گذشت چند سال، این رقم کفاف خرج ومخارج‌شان را نمی‌داد. بنابراین شهره تصمیم گرفت مهریه و اجرت‌المثل ایام زندگی مادرش را به اجرا بگذارد. اما این بار خواهر ناتنی شهره که تازه ازیک دانشگاه خارجی فارغ‌التحصیل شده بود، به میدان آمد و از شهره درخواست کرد شکایتش را پس بگیرد و تا آخر عمر هر ماه 700 هزار تومان دریافت کند. این بار هم مادر شهره پای آبرو‌داری را پیش کشید و پیگیری قضایی را رها کرد. زندگی مادر و دختر خوب که نه، اما با مشکلات کمتری می‌گذشت تا اینکه 10 سال پیش مادر بدون آنکه همسرش را کنارش داشته باشد چشم از دنیا بست. البته شوهرش در مراسم حاضر شد، اما هیچ هزینه‌ای را نپذیرفت و آنها را به دخترش محول کرد. مراسم چهلمین روز که به پایان رسید خواهر ناتنی به دیدن شهره آمد ودرگوشی به او گفت:«از این ماه 700 هزار تومان قطع می‌شود. بهتر است برای خودت دنبال کاری باشی.»

شهره نه ازدواج کرده بود و نه کار و بیمه‌ای داشت. بنابراین می‌توانست از پدرش شکایت کند و دادخواست نفقه را دوباره به جریان بیندازد. اما در دادگاه خواهر ناتنی‌اش ثابت کرد که هیچ مال و اموالی در اختیار پدرش نیست و او توانایی پرداخت نفقه برای شهره را ندارد. تنها شانس شهره برای دریافت نفقه سه دانگ از آپارتمانی بود که مادرش با برادرش سال‌ها پیش خریده بودند و حالا با مرگ مادر بخشی از سهم‌الارث به شهره می‌رسید و سهمی به پدرش. شهره هم به کمک مشاوران رایگان مجتمع قضایی و وکیل‌های نیکوکار، پرونده‌ای در دادگاه حقوقی باز کرد و ارثیه پدرش از آپارتمان مادری را توقیف کرد تا بعدها بتواند نفقه عقب افتاده خود را از آن محل دریافت کند. او در 70 سالگی بیش از 25 میلیون تومان نفقه عقب افتاده از پدر و خواهر ناتنی‌اش طلب داشت و امیدوارانه پا به دادگاه گذاشته بود تا بتواند بخشی از آن مبلغ را زنده کند...

وقتی شعبه 261 خلوت‌تر شد، شهره وارد دادگاه خانواده شد، سلام کرد و رو به قاضی «محمود سعادت»ضمن تشریح بخشی ازماجرای زندگی‌اش گفت:«آقای قاضی، بعد از فوت مادرم هزینه‌های زندگی‌ام را برادرانم داده‌اند. اما آنها هم زن و زندگی دارند و خجالت می‌کشم دستم را به طرفشان دراز کنم.»

قاضی که او را بخوبی به یاد می‌آورد، گفت:«با توجه به اینکه مدارک کافی برای احراز دارایی‌ها و توانایی مالی پدرتان در دست نیست، بهتر است به طور دوستانه با پدرتان صحبت کنید شاید راضی شد که هزینه‌های زندگی شما را بپردازد.» شهره جواب داد:«یک خواهر ناتنی‌ام از همسر دوم پدرم در خارج است و همسر دوم هم امسال فوت کرده. دو خواهر و برادر ناتنی دیگرم از همسر سوم پدرم هم تا اندازه کمی ارثیه گرفته‌اند و در خارج از کشور زندگی می‌کنند. اما من و برادرانم ریالی از پدرمان به ارث نبرده‌ایم، برای آنکه پدرم با مادرم که آدمی مذهبی و سنتی بود میانه نداشت و از قدیم مادرم را به هیچ میهمانی و مراسمی نمی‌برد. در حالی که زندگی آنها از یک اتاق کوچک شروع شده بود و کم کم به مغازه و کارگاه و کارخانه و هتل‌داری رسید. پدرم ما را طرد کرده بود، تا اینکه مادرم او را بعد از زن گرفتن از خانه بیرون انداخت... حالا باید بروم دستم را جلوی خواهرناتنی‌ام دراز کنم که ماشین دو میلیارد تومانی زیر پایش انداخته؟!... نه... من به همان مبلغ نفقه خودم راضی‌ام.

اگر یک میلیون یا یک میلیون و 500 هزار تومان بشود خوب است. می‌خواهم با نفقه عقب افتاده‌ام و سهم‌الارث خودم آپارتمان مادرم را بخرم تا چراغ خانه مادرم روشن باشد. البته اگر با این پول‌ها بشود خرید.» قاضی قول داد پرونده را دوباره بررسی و مطالعه کند تا اگر مدارکی لازم بود به او اطلاع دهند. شهره این جمله را که شنید دوباره لبخند زد و گفت:«بهتر است زودتر بروم به خانه. قرار است با چند نفر از دوستانم برویم در یک پارک آدم برفی درست کنیم.» سپس بلندبلند خندید و از دادگاه بیرون رفت.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • نرگس

      باباش احتمالا یه ادم معروفه ک همه میشناسیمش.آخه فقط سنش به اون میخوره.داستان هندی بود.

      پاسخ ها

      • شیدا...۱۷ساله...خوزستان

        نه هندی نبود ...وگرنه باید مامان دختره واسه شوهرش خودشو می‌کشت !! این هندی نبودنچ

    • شیدا...۱۷ساله...خوزستان

      اینم نتیجه سکوت !

      پاسخ ها

      • بدون نام

        نه جانم. این نمونه آینده دختران این مملکت بود،

      • بدون نام

        مردا همیچین زنی رو دوست دارن وقتی میگن زن قدیم منظور شون همین جور زن هاست
        وقتی میگن ضعیفه این زن ها رو دیده بودن که فکر میکرن زن ها ضیعف هستن
        دم زن های امروزی گرم این مردها رو باید طوری ادب کرد که دیگه جرات نداشته باشن زور بگن و در کمال نامردی ادعای مردی داشته باشن
        از نظر این جور مرد ها مردی یعنی زن گرفتن و بچه پس انداختن

    • بدون نام

      عجب بابااینهمه موندی بعدارفتی دردادگاه چه کنی که حرفتوبزنی بگی که این کاراکرده

      پاسخ ها

      • ب شیدا..17ساله...

        شیدابااین تفسیربا من حقیرازدواج می کنی
        قول دادم بعد عقد برویم هرات زندگی کنیم.

      • بدون نام

        کاربر گرامی. 11/36 منظور از این رمان و درام و تراژدی کوتاه این بود که در آینده بیست تا سی سال دیگه هزاران هزار دختر هفتاد هشتاد ساله را در صف دادگاه ها و قسمت های حقوقی و خانوادگی خواهید دید، چون با سرایطی که امروزه در جریان است، این پیش بینی دور از ذهن نیست، نسبت به آینده فرزندان این آب و خاک بی اهمیت نباشید، الان سن ازدواج به بالای چهل سال رسیده، وامصيبتا برای ده تا پانرده یا بیست سال دیگه، این دختران که بدون شوهر می مانند از من و تو و دیگران جدا نیستند، بلکه نظریه این نویسنده تن آدمی را به لرزه می آورد، اولی خود من که آینده بیست سال دیگر دختران این آاب و خاک را می بینم، فقط خداوند متعال به داد اون دختران برسه و بس،

    • بدون نام

      پول پول پول
      منم پول داشتم صیغه میکردم می اومدم اینجا کامنت بزارم؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        معلومه شما مردها فقط یه ربات جنسی هستین
        نه احساسی نه عاطفه ای ...........نه وجدانی

        همه چی فدای غریزه جنسی
        ولی اینجوری چقدر زندگی زشته
        مثل یه ربات بی احساس
        دلم براتون میسوزه

      • بدون نام

        یعنی خاک برسر اون مردی که میدونه برای یه زن ارزش نداره و فقط به خاطر پولش اومده سمتش ولی عین یه حیوون فقط لذت شهوانی شو میبره و چیز دیگه براش مهم نیست این رابطه ته هرزگی و پستی دو موجود رو میرسونه

      • بدون نام

        تو احتمالا افغانی هستی هم پول پرستی وهم هوس باز،من شماها روبهترمیشناسم البته صحبتم این نیستش که همه ماخوبیم

      • بدون نام

        بدون نام 4:30 ما درافغانستان قانون صیغه ندارم پس لطف کن کارهای خودتون رو گردن افغان ها ننداز
        پول پرستی و شهوترانی ایرانی ها دیگه شهره عام و خاصه

      • بدون نام

        شما که ایران رو نمی پسندی برگرد به افغانستان

    • بدون نام

      لعنت بر مرد بوالهوس

      پاسخ ها

      • بدون نام

        جناب 13/22 به فکر مردها نباشد که پلیدتر از خودشان و هوس باز تر از خودشان همان خودشان هستند، شما یک لحظه با خودت خلوت کن و آینده هزاران که نه میلیونها دختر هفتاد تا هشتاد ساله را می بینی که جهت یه مبلغ ناچیز جهت خورد و خوراکشان در درب دادگاه های حقوقی صف بسته اند چون سن ازدواج الان به بالای چهل سال رسیده و قلب هر انسانی را به درد می آورد و آشکار در چشمشان حلقه می بندد، کسانی که نمی فهمند انسان نیستند، من و تو و دیگران ندارد این موضوع همگانی و سراسری است، با خودت عمیق فکر کن به این نتیجه خواهید رسبد متاسفانه،

      • بدون نام

        بدون نام 18:48 اصلا همچین فکری نکن دختر امروز که ازدواج نمیکنه دستش تو جیب خودش هست و به اندازه کافی فکر آینده و تامین بودن اقتصادی خودش هست و فکر می کنم در آینده پسرها که از الان هم مفت خور تر شده باشن دم در این دختر های 70 و 80 ساله صف بکشن برای تامین مالی شدن این دختر بی هیچ عنوان نمیتونه مثالی برای آینده دختران امروز باشه

    • هوشنگ

      تو چه جور پرنسس بابا جون بودی که سالی یک بار می یومد بعد هم که اصلا نیومد همه دارو ندارش هم به اون بچه‌های زن های هرزه اش داد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        تا هشت سالگی این پرنسس بود بعد دخترای زن دوم و بعدش هم بچه های زن سوم این جور حیوون ها ثبات شخصیتی ندارن حیف اسم انسان حیف مقام بلند پدر که به این جونور ها داده بشه

      • بدون نام

        بیشتر دخترانی که پرنس بابا میشن سرنوشتی بهتر از این سوژه داستان ندارند!!! اگر چنین نیست من به علت اینکه پیش بینیم اشتباه کردم، با روی سیاه و سر تراشیده یک روز در خیابان میگردم!!

      • بدون نام

        کاربر گرامی 13/01 منظور گفته من این نبود که با زن و دختران مخالف باشم فکر کنم درست متوجه نشدی! منظورم همین مفت خوری و دله بودن و بی عرضه بودن پسرهاي این دوره بود با اینکه خودم مردم هستم، سر ناخن یک دختر را با صدها پسران عوض نمیکنم، غیرتی در وجود دختران امروزی هست در وجود مردها هم نیست، نميدانم چرا؟ با گفته من مخالف هستی؟؟

    • بهار

      اشکم در اومد عزیزم امیدت به خدا باشه خیلی دردناکه

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اگه من بودم حتی یک قرون از اون مرد عیاش نمیگرفتم ادم باید عذت نفس داشته باشه این خانم مثلا تحصیل کرده تمام عمر نشسته تو خونه و با پول خیاطی مادرش زندگی کرده تو کامنت قبلی گفتم اینها مادر و در دختر بی عرضه بودن

      • بدون نام

        زن بوالهوس فاسد

      • بدون نام

        بهراد جانم من مرد هستم، نگرانی من بی عرضگی پسران این زمونه است، فدات بشم،

      • بدون نام

        بهراد جانم من مرد هستم، نگرانی من بی عرضگی پسران این زمونه است، فدات بشم،

    • بدون نام

      این خود زنها هستندکه برای اغفال مردها خصوصا مردهای پول دار باهم رقابت وبه جان هم می افتند ودر این بین هرکدام که مظلوم تر ومحفوظ به حیاترواگرهم ادم مذهبی وبا اعتقادی باشند زودتر مغلوب ومیدان را به رقیب جوانتر واگذار میکنندو انکه جوانتر است برای نابودی ان نفر اول اصلا کوتاه نمی اید،پس هرچه فتنه است از زیر سر خود همین خانم های محترم است.

    • سلین رادمهر...20ساله... فرمانیه تهران

      خاک برسر مردهای هوسران

    • رسول 10 ساله از تهران

      سلام دوستان من ایرانی هستم مرااینجا نتونستند درمان کنند رفتم آلمان مرادعای کنید

    • بدون نام

      کاربر هوشنگ
      درست گفت

    • بدون نام

      کاربر هوشنگ
      درست گفت

    • بدون نام

      بابا شهره زنده اس هنوز???
      بعد ازکشتن ۳ زن !!!

      پاسخ ها

      • شیدا 17ساله....خوزستان

        فکر کنم بهزاد مص کلاغش معتاد وافسرده شده.بلاخره اعتیاد بد دردی است اقابهزاد.

      • شیدا...۱۷ساله..خوزستان

        جای من نظر ندههههههههه

    • گندم مجیدی ...15ساله...پونک قزوین

      همچین پدری رو باید سَرشو کند ....

    • بدون نام

      حالم از این کلمه آبروداری بهم میخوره اسم بی عرضگی شونو میذارن آبرو داری کدوم آبرو وقتی مثل یه کاغذ باطله از زندگیش انداختت بیرون وقتی صدات در نیومد حتما همه هم حق رو به شوهر دادن و گفتن زنه لابد عیب و ایرادی داشته که خفه خون گرفته
      وقتی عادت کنی سرت رو پایین نگه داری هر کسی از راه برسه یکی میزنه تو سرت پس اگه آبرو داری نذار توسری خور عام و خاص باشی

    • بدون نام

      کاربر18و38 دقیقه توبله تواینده بمون ببین ولی من یکی ازدست این زمونه خسته شدم وایندهای که الانش ابنجوری مبخوام صدسال سیاه نباشه وکاربرشیدا عقل شماهم اینو میگه برو خودت جای دیگه امتحان کن ادمین شماهم دیگه هرچیری رانزارین مسخره بازی راه انداختن نمیخوام کل کل کنم من نظر گفتم

    • hichkas

      منم پول داشتم ۶ تا میگرفتم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        بعد بهتون میگن نر ناراحت میشید

      • بدون نام

        تو غلط میکردی
        کتک بخوری آدم میشی

    • ناصر

      رسول جان انشالله خوب نشی همینجوریت خوبه

    • p

      رمان نوشتید؟؟؟؟

    • زنی امیدوار به زندگی

      فرزند نمیتونه از پدرش نفقه معوقه رو بخواد. چطور ایشون میخواد بگیره؟ طبق قانون چنین چیزی ممکن نیست

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج