۶۸۸۱۹۸
۴ نظر
۵۰۰۴
۴ نظر
۵۰۰۴
پ

درباره فیلم «بی عشق»؛ نقد روسیه دوران پوتین

آندری زویاگنیتسف، یکی از بهترین فیلمسازان سینمای معاصر روسیه، از دوران کودکی به عشق آل پاچینو دل به بازیگری و سینما بست و راه درازی از سیبری تا مسکو و نظافت خانه‌های مردم و پارو کردن برف خیابان‌ها طی کرد تا بالاخره پا به آکادمی هنر‌های نمایشی روسیه گذاشت.

روزنامه سازندگی - لیدا صدرالعلمایی: آندری زویاگنیتسف، یکی از بهترین فیلمسازان سینمای معاصر روسیه، از دوران کودکی به عشق آل پاچینو دل به بازیگری و سینما بست و راه درازی از سیبری تا مسکو و نظافت خانه های مردم و پارو کردن برف خیابان ها طی کرد تا بالاخره پا به آکادمی هنرهای نمایشی روسیه گذاشت.

بیشتر اوقات فراغتش را در دوران جوانی در موزه سینما می گذراند و آن جا با سینمای فیلمسازان مولف فراتر از مرزهای روسیه آشنا شد، کسانی مثل آنتونیونی، برسون، برگمان، بونوئل، کوروساوا و البته تارکوفسکی. طی یک دهه فقط دو بار به عنوان بازیگر روی صحنه تئاتر رفت و به گفته خودش هیچ نقش تلویزیونی جذابی به او پیشنهاد نشد و در نهایت از بازیگری دست شست و دوربین به دست گرفت. امروز از این که بازیگری را رها کرده پشیمان نیست و گفته است: «از وقتی اولین فیلمم را ساختم دیگر جلوی دوربین نرفتم. از آن روزها که بازیگری دغدغه اصلی ام بود، زمان زیادی می گذرد. به کلی فراموشش کرده ام. خیلی ها هستند که بهتر از من این کار را بلدند. دلیلی نداشتم که بازیگری را ادامه دهم.»

درباره فیلم «بی عشق»؛ نقد روسیه دوران پوتین

اولین تجربه های کارگردانی زویاگنیتسف ساخت آگهی های تبلیغاتی برای تلویزیون بود، کار طاقت فرسایی که استعداد بی نظیرش را یک دهه محدود و سرکوب کرد. زویاگنیتسف امروز در روسیه فیلمسازی منتقد و معترض به شمار می رود، عده کثیری از جمله سیاستمداران روس، او را فیلمسازی متفاوت می دانند، به او لقب یهودا داده اند و متهمش می کنند به سیاه نمایی، به این که روسیه را سرزمینی کثیف، پر از ناامیدی و مردمانی تصویر می کند که بی اخلاق و بی رحمند. البته این دیدگاه محدود به سیاستمدارانی نمی شود که نگران وجهه بین المللی جامعه معاصر روسیه هستند، مخاطبان عادی هم در برابر فیلم های زویاگنیتسف به دو دسته عمده تقسیم می شوند.

آنها که نگاه سرد، سیاه و عیب جو و زبان تلخش در توصیف زندگی روزمره را می فهمند و آنها که پس از دیدن فیلم های زویاگنیتسف احساس می کنند شاهد نقدی غیرمنصفانه بوده اند و بعضا نگاه او را توهین آمیز می دانند. از طرف دیگر فضاسازی های احساسی، تکیه به نورهای طبیعی و نماهای باز در سینمای زویاگنیتسف موجب شده تا عده ای او را مقلد سینمای آندری تارکوفسکی بنامند و به همین واسطه او را به دیده تردید می نگرند و معتقدند شهرتش مدیون تقلید از استاد بی بدیل سینمای روسیه است، آخرین فیلمسازی که سینمایش در غرب کالت شد.

دولین، منتقد روس اما در پاسخ به این دسته می نویسد: «شکی نیست که زویاگنیتسف تحت تاثیر تارکوفسکی است اما این ادعا که او یک تقلیدکار صرف است، مزخرفی بیش نیست. اگر تمام کسانی که در روسیه از تارکوفسکی تقلید می کنند، موفق بودند، میلیون ها زویاگنیتسف داشتیم.» طرفداران زویاگنیتسف در روسیه او را ایده آل گرایی می شناسند که آثارش بازتابی از واقعیت زندگی در روسیه است، تصویر تلخی که بسیاری از فیلمسازان دیگر از آن دوری می کنند و به جای آن ترجیح می دهند فیلم های وطن دوستانه یا کمدی بسازند.

در سال 2014 زویاگنیتسف یک فیلم معاصر روسی به معنای واقعی کلمه ساخت. «لویاتان» فیلمی جاه طلب و آزاردهنده بود؛ یک تراژدی انجیلی، یک رمان کلاسیک روسی (شبیه به آثار داستایوفسکی) و به نوعی اعلام جرم علیه فضای سیاسی جاری و دولت روسیه. می توان با نگاهی به مسیری که کارنامه زویاگنیتسف تا امروز طی کرده، ادعا کرد که او هرچه پیش تر می رود در بازتاب آن چه خود واقعیت زندگی در روسیه می نامد و در نگاه استعاری اش به مولفه های اجتماعی و سیاسی جسورتر می شود. «بازگشت» اولین فیلم زویاگنیتسف- محصول 2003 و برنده شیر طلا ونیز- فارغ از زمان و مکان بود و وقایع فیلم به گفته خود زویاگنیتسف باید در فضایی اثیری روایت می شد.

«النا» اولین فیلم کارنامه او بود که زمان و مکان مشخصی داشت و لویاتان هم در راستای وقایع روز و در فضایی روستایی و ملموس اتفاق می افتاد. این دو در کنار «بی عشق» آخرین ساخته او، که در جشنواره کن 2017 جایزه ویژه هیات داوران را دریافت کرد و بین پنج فیلم کاندیدای اسکار فیلم خارجی زبان هم حضور دارد، سه گانه ای را تشکیل می دهند که با زبانی استعاری سعی در فهم واقعیت اجتماعی و سیاسی مردمان روسیه دارد. سه گانه ای که مصداق بارز سینمای سمبولیک، سبک فراموش شده ای در جریان اصلی سینماست. پس از مشکلاتی که لویاتان برای اکران در روسیه با آن مواجه شد، این بار زویاگنیتسف و تهیه کننده اش تصمیم گرفتند فیلم را بدون سرمایه دولتی بسازند.

درباره فیلم «بی عشق»؛ نقد روسیه دوران پوتین

فیلم لویاتان

رودنیانسکی، که دو فیلم قبلی زویاگنیتسف را هم تهیه کرده است، در گفت و گویی توضیح داد: «وزارت فرهنگ روسیه به شدت از سرمایه گذاری روی فیلم «لویاتان» ناراضی بودند و این نارضایتی را به صریح ترین شکل ممکن ابراز کردند و نشان دادند که علاقه ندارند یک بار دیگر این «اشتباه» را تکرار کنند و در نتیجه حمایت مالی برای فیلم تازه او از جانب دولت در کار نخواهدبود. این شد که «بی عشق» با همکاری روسیه، فرانسه و آلمان ساخته شد.» جالب اینجاست که بی عشق در مقایسه با لویاتان اشارات سیاسی کمتری دارد و بیشتر به تنهایی، انزوا و تبعات دردناک خودخواهی انسان مدرن می پردازد. اگر لویاتان فریادی اعتراضی به دولت بود، بی عشق اعلام انزجار از وضعیت انسانی در روسیه است.

بی عشق قصه دردناک جدایی یک زن و شوهر روس از طبقه متوسط است که در مسکو زندگی می کنند و در گیر و دار این جدایی قبول مسئولیت فرزند ده ساله شان بار سنگینی است که هیچ کدام نمی خواهند آن را به دوش بکشند. قصه فیلم در سال ۲۰۱۲ آغاز می شود، دورانی که به گفته زویاگنیتسف مردم روسیه در پی تغییراتی که در فضای سیاسی کشور رخ داده بود، «سرشار از امید و در انتظار تغییر بودند و تصور می کردند دولت این بار حرف های شان را خواهدشنید. اما سال ۲۰۱۵ که پایان قصه در آن رقم می خورد، روزهای اوج ناامیدی آن هاست؛ بی کوچک ترین امیدی به تغییرات مثبت و سلطه فضای تهاجمی و نظامی گری در جامعه، حس احاطه شدن در بین دشمن.»

بی عشق- در زبان روسی (Nelyubov) که معنی لغوی آن دقیقا «نه عشق» است به گفته فیلمساز عبارتی است که در زبان روزمره به کار نمی رود و بیشتر شاعرانه است تا عامیانه- تعریف کامل و دقیقی از قصه فیلم است. با آن که فیلم در ابتدا به نظر روایتی پرتعلیق از تلاش برای پیدا کردن گمشده قصه است، خیلی زود آشکار می کند که درواقع دریچه ای به درون تاریک و سیاه خیلی عظیم انسان های سرگشته سرزمینی پر از بدبختی است.

در روسیه ای که در «بی عشق» می بینیم، سرمایه داری به فساد و انحطاط رسیده، روابط انسانی قراردادی و برمبنای منفعت شخصی است و تنها چیزی که آدم ها برای به دست آوردنش تقلا می کنند، ترقی رتبه اجتماعی است که آن هم وقتی حاصل می شود، چیزی جز بی عاطفگی و خودشیفتگی به همراه نمی آورد. پروپاگاندای جنگ در اوکراین مدام در اخبار تلویزیون دیده می شود اما شخصیت ها نسبت به تخریب و نابودی که در حال رخ دادن است، واکنشی ندارد، چرا که نابودی پیش از این همه جا را دربر گرفته است.

آلیوشا، پسر ژنیا و بوریس زوجی در آستانه طلاق از مدرسه پای پیاده راهی خانه می شود. تنهایی اش در قابی تصویر می شود که گوشه اش بچه ها مشغول بازی اند و پسرک به راه خود می رود. شب پس از آن که بوریس به خانه بر می گردد، مشاجره ای بین زن و مرد بر سر نگهداری از پسربچه در می گیرد. ژنیا می خواهد او را به مدرسه شبانه روزی بفرستد و بوریس از رها کردن پسرش احساس گناه می کند و در عین حال نمی خواهد زندگی مشترکی را که به زودی با زن دیگری آغاز می کند، با پذیرفتن مسئولیت آلیوشا به خطر بیاندازد. کاملا واضح است که هیچ کدام شان نمی خواهند آلیوشا در زندگی آینده شان که نقشه اش را چیده اند، سهمی داشته باشد.

اینجا با یکی از دردناک ترین و آزاردهنده ترین نماهای فیلم مواجه می شویم. آلیوشا غرق در اشک، با گریه ای بی صدا پشت در اتاق ایستاده و سرنوشت شومی که انتظارش را می کشد ناگهان بر سرش آوار می شود. فیلمساز اقرار می کند که کل ایده فیلم از همین تصویر آغاز شده است: «من و همکار نویسنده ام اولگ نگین شروع به کار نوشتن فیلمنامه کردیم و این اولین تصویری بود که در ذهن من نقش بست و می دانستم که باید کجای فیلم از آن استفاده کنم. در نتیجه باید بگویم که کل فیلم اصلا از همین یک نما آغاز شد. اهمیت بسیاری زیادی هم در فیلم دارد چون به شدت قدرتمند است و مخاطب را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد، تاثیری که امیدوارم تا پایان فیلم رهایشان نکند.»

درباره فیلم «بی عشق»؛ نقد روسیه دوران پوتین

فیلم نه عشق (Nelyubov)

حق با زویاگنیتسف است، این نما اولین ضربه احساسی فیلم را وارد می کند و با دومین سکانس احساسی دیگر فیلم که نزدیک به پایان آن اتفاق می افتد، نقاط اوجی را رقم می زنند که تاثیرش نه تا پایان فیلم که مدت زمان به مراتب بیشتری در ذهن باقی می ماند. صبح روز بعد آلیوشا آپارتمان زمخت و سرد را به قصد رفتن به مدرسه با کوله ای بر پشت ترک می کند، از پله ها سرازیر می شود و دوربین میخائیل کریشمن، فیلم بردار همیشگی زویاگنیتسف، به آرامی پشت سر او پایین می آید، تصاویر خارق العاده و جادویی از این دست در آثار زویاگنیتسف کم نیست که در خاطرمان باقی مانده است.

بخش بعدی فیلم به نوعی ما را به بیراهه می برد. بوریس را در محل کارش می بینیم که به محض نشستن پشت میز کامپیوترش را روشن می کند و مشغول کار می شود. او یادآور شخصیت های آثار گوگول و داستایوفسکی اسیر سیستم تزاری، یک برده تمام عیار است، حتی تا آن جا که برای به خطر نیفتادن شغلش باید ماجرای طلاقش را پنهان نگه دارد، چرا که تمایلات مذهبی رئیس، از هم پاشیدن خانواده کارمندان را بر نمی تابد. همان طور که جاناتان رامنی، منتقد می نویسد: «زویاگنیتسف با تصویری که از بوریس در محل کارش ساخته، تاکید می کند که روسیه مدرن (و در قالبی وسیع تر دنیای مدرن) مملو از تظاهر و پارانویای جمعی است.»

پس از بوریس نوبت ژنیا است که زیر نگاه قضاوت گر و گاهی بیش از اندازه متعصب فیلم ساز تقبیح شود. ژنیا با آنتوان، مردی ثروتمند روزش را سپری می کند و رابطه شان در هیچ مقطعی حتی در احساسی ترین لحظات به نظر برآمده از عشق نیست. صرفا فرصتی برای تجربه یک فضای لوکس و نوعی سبک زندگی متفاوت است که ژنیا تا به حال از آن محروم بوده است. فیلمساز عامدانه ما را آنقدر در روزمره زن و مرد غرق می کند که متوجه نشویم از مرکز عاطفی فیلم، یعنی آلیوشا به کلی منحرف شده ایم. صبح روز بعد وقتی ژنیا می فهمد که آلیوشا گم شده، شاید ما هم به اندازه پدر و مادر بی خبر از بی توجهی مان به او احساس گناه کنیم.

آخرین بخش فیلم جست و جویی عذاب آور برای پیدا کردن آلیوشا است که برخلاف انتظارمان پلیس از زیر بار آن شانه خالی می کند و در عوض گروهی داوطلب جوان کار جست و جو را به عهده می گیرند. به گفته خود فیلمساز، تم گم شدن کودک در فیلم بی عشق، کاملا مرتب با وضعیت امروزی روسیه است. «نه دولت و نه پلیس اهمیتی برای جان آدم ها قائل نیستند، یک ماشین بروکراتیک غول آسا مانع اصلی است. همان طور که مامور پلیس در فیلم می گوید، آنقدر باید فرم پر کنید که به زحمتش نمی ارزد.» گروه داوطلبی که در فیلم سعی در پیدا کردن آلیوشا دارند، الهام گرفته از سازمانی غیردولتی در روسیه است به نام لیزا الارت که از سال 2010 فعالیت خود را آغاز کرده است.

درباره فیلم «بی عشق»؛ نقد روسیه دوران پوتین

فیلم نه عشق (Nelyubov)

زویاگنیتسف درباره این سازمان گفته است: «پایه گذار آن گرگوری سرگیف ادعا می کند که تعداد کسانی که سالانه در روسیه ناپدید می شوند، برابر با قربانیان سقوط یک بوئینگ است. براساس آمارهای سازمان لیزا الارت در سال ۲۰۱۶، نزدیک به ۶۵۰۰ نفر در روسیه ناپدید شدند و این فقط شامل کسانی می شود که اطرافیانشان پلیس را مطلع کرده اند. از این تعداد چیزی نزدیک به هزار نفرشان کودکند و آمارها نشان می دهد که ۸۰ تا ۹۰ درصد از جست و جوهای سازمان لیزا الارت موفقیت آمیز است و این یعنی آنها کارشان را درست انجام می دهند.»

زویاگنیتسف طی ۱۵ سال فیلم سازی در استفاده از سیر وقایعی عموما احساسی در جهت ابراز عقاید سیاسی و اجتماعی اش که این بار ادعا می کند فراتر از روسیه و درباره خلا حس همدردی و رابطه انسانی در سرزمین مادری اش است و قصد دارد جهان مدرن را به چالش بکشد، به درجه استادی رسیده است. گذشته از آن که شاید نگاه قضاوت گر او گاهی در تصویر کردن شخصیت ها گاهی بیش از حد تحمل مخاطب برآمده از تعصب و تعاریف اخلاقی از مدافتاده به نظر بیاید، تاکیدش بر مضرات گسترده تکنولوژی علی الخصوص موبایل بر زندگی اجتماعی و عاطفه انسانی تکراری و دم دستی و از منظر تماتیک در قیاس با فیلمی مثل لویاتان در کارنامه زویاگنیتسف ناپخته تر باشد، باز هم ویژگی های منحصر به فردی دارد که قابل انکار نیست.

آنچه بی عشق را از آثاری که به لحاظ مضمونی شباهت هایی با آن دارند متمایز می کند، پرهیز فیلم از به مقصد رساندن رشته های متعدد روایت است. فیلم به سادگی ما را از رسیدن به نقطه رهایی و رستگاری محروم و وادارمان می کند با این واقعیت رو به رو شویم که نه فقط در زندگی که در سینما هم که به حسی از سرانجام رسیدن مصنوعی در آن عادت کرده ایم، همه چیز آن طور که تمایل داریم به انتها نمی رسد.

نکته: پادشاه هم دلقک می خواهد!

آندری زویاگنیتسف امیدوار است بتواند در وطنش به فیلمسازی ادامه دهد. بارها گفته از تصور اینکه مجبور باشد به زبان دیگری حرف بزند یا با فرهنگ دیگری خود را تطبیق دهد به وحشت می افتد. او احساس می کند باید این اجازه را داشته باشد که همان جایی که زندگی می کند، فیلم بسازد و به آنچه علاقه اول او در زندگی است ادامه دهد. حتی می توان گفت حضور او و ادامه فعالیت هنری اش ضروری است. خودش درباره جایگاه یک هنرمند معترض در جامعه ای مثل روسیه می گوید:

«حکومت ها نمی خواهند به یاد بیاورند که نقش هنرمند اصولا این است که اپوزیسیون باشد. در غیر این صورت آنها که بر مسند قدرت نشسته اند چطور می توانند چهره واقعی شان را ببینند؟ در دوران قدیم، دلقک ها همیشه به دربار پادشاهان راه داشتند. از یک طرف وظیفه شان سرگرم کردن پادشاه بود و از طرف دیگر آنها تنها کسانی بودند که می توانستند حقیقت را به زبان بیاورند. پادشاه عاقل و هوشمند می داند که به دلقک ها نیاز دارد. اما پادشاه ابله و ترسو دلقک ها را از خود می راند. همه می گویند من یک معترض و مخالف خوانم اما خودم فکر می کنم بیشتر شبیه دلقک ام.»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • نو بخت

      بی عشق چیه ؟ پوتین کلی عاشق در دولت روحانی داره براش پر پر میزنند!!!!!!!

    • بدون نام

      روسیه کشور ترسناکیه با مردم سرد و ناامید (که در اثر نظام سیاسی استبدادیش اینطوره شده)؛
      این کشور هیچربطی به کشورای سالم و پرانرژی و روبه رشد اروپایی نداره

    • امین

      روسیه گنداب هستش،
      اغلب مردمانش با مغزهای پر از فاضلاب و منجمد.
      پوتین نماد یک انسان کثیف و جنایتکار و بی روح و سرد و بی عاطفه.

    • امین

      روسیه گنداب هستش،
      اغلب مردمانش با مغزهای پر از فاضلاب و منجمد.
      پوتین نماد یک انسان کثیف و جنایتکار و بی روح و سرد و بی عاطفه.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج