۷۰۵۹۷۹
۱ نظر
۵۰۱۷
۱ نظر
۵۰۱۷
پ

طنز؛ وقتی داداش قیصر را برای فراکسیون صدا زدند!

شهرام شهيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: اول اردیبهشت روز شیخ اجل است. سعدی شیرازی که ما هرچه بدویم در حکمت و بلاغت و شیرینی گفتار و ادب به گردپایش هم نمی‎رسیم. راستش داشتم با خودم اتفاقات اخیر ایران را مرور می‌کردم دیدم به هرچه فکر می‌کنم ناخودآگاه حکایتی از سعدی جلوی چشمم می‎آید. با خودم گفتم آنها را با شما به اشتراک بگذارم ببینید من خل شده‎ام یا که چی؟

شهرام شهيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: اول اردیبهشت روز شیخ اجل است. سعدی شیرازی که ما هرچه بدویم در حکمت و بلاغت و شیرینی گفتار و ادب به گردپایش هم نمی‎رسیم. راستش داشتم با خودم اتفاقات اخیر ایران را مرور می‌کردم دیدم به هرچه فکر می‌کنم ناخودآگاه حکایتی از سعدی جلوی چشمم می‎آید. با خودم گفتم آنها را با شما به اشتراک بگذارم ببینید من خل شده‎ام یا که چی؟

اول از همه تا گفتند وزیر آموزش‌وپرورش پیشنهاد داده زبان روسی به‌عنوان زبان دوم در مدارس تدریس شود یاد این حکایت افتادم: «یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر است؟ گفت ترا خواب نیمروز تا در آن یک نفس، خلق را نیازاری!» شما هم مثل سعدی بزرگ، فکر نمی‌کنید بعضی وزرا و مقامات هر چه کمتر در دفتر کارشان حاضر شوند اوضاع بهتر است؟ البته دوستی گفت خوب شد به دولت امید رأی دادیم وگرنه زبان چینی می‌شد زبان دوم و آن وقت خر بیاور و باقالی بار کن!

بعد شنیدم واعظی گفته است: «کسانی که عادت کرده‌اند تمام تعطیلاتشان را به خارج بروند، خب نروند.» فوری این روایت شیخ اجل در ذهنم نقش بست: «رنجوری را گفتند دلت چه می‌خواهد؟ گفت آن‌که دلم چیزی نخواهد.» این حکایت را با دوستی در میان گذاشتم گفت منظور شیخ را نفهمیدم اما شما سخت می‌گیرید. جای انتقادی به رئیس دفتر رئیس‌جمهوری نیست و همه باید یادمان باشد اوضاع می‌توانست بدتر از این باشد. بعد حکایتی از سعدی خواند: «هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای‎پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس حق بجای آوردم و بر بی‌کفشی صبر کردم.»

حدود ظهر بود که شنیدم محمود صادقی گفته دبیر فراکسیون باید فردی پاشنه‌ور کشیده باشد و اضافه کرده که عارف پاشنه‌ورکشیده نیست. چون دم دمای ظهر جمعه بود جلوی آفتاب ولو شدم و قیلوله کردم. تا پلک‌هایم سنگین شد در خواب دیدم در لوکیشن فیلم قیصر ایستاده‌ام و فرمان فریاد می‎زند: «قیصر! کجایی که داداشت را برای هدایت فراکسیون صدا کردند.» بعد برادران آب منگل را دیدم که درحالی‌که می‌دوند، می‌گویند «خوشگلا را بیارین عضو فراکسیون بشن!» بعد دیدم جناب شیخ اجل سلانه سلانه از کوچه باغی می‌گذرد و می‌خواند: «مجلس ما دگر امروز به بستان ماند / عیش خلوت به تماشای گلستان ماند / تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک / من چنان زار بگریم که به باران ماند.»

از خواب پریدم. کمی دور خودم چرخیدم و دوباره گوشی را گرفتم دستم تا خبرها را رصد کنم. دیدم نوشته‎اند سکه در هفته گذشته باز هم ٧٠‌هزار تومان گران شد. یاد این حکایت شیخ اجل افتادم: «خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می‌گفت ‌ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سوال از جهان برخاستی!»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بی نام

      عاااالی بود

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج