ماجرای زن جوانی که سرکرده باند فساد بود
زن ۳۸ ساله که با در دست داشتن چهار دسته شاه کلید و هنگام دستبرد به منازل شهروندان توسط ماموران دایره تجسس کلانتری شفای مشهد دستگیر شده بود در بیان قصه تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرهای شمالی کشور به دنیا آمدم، اما نوزادی چند ماهه بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و حضانت مرا مادربزرگم به عهده گرفت.
روزنامه خراسان: زن ۳۸ ساله که با در دست داشتن چهار دسته شاه کلید و هنگام دستبرد به منازل شهروندان توسط ماموران دایره تجسس کلانتری شفای مشهد دستگیر شده بود در بیان قصه تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرهای شمالی کشور به دنیا آمدم، اما نوزادی چند ماهه بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و حضانت مرا مادربزرگم به عهده گرفت.
در این میان پدرم را هیچ گاه ندیدم، اما فقط دلخوشی هایم به مهربانیهای زنی بود که مادربزرگم او را به عنوان خاله ام معرفی کرد با وجود این هیچ گاه با تفکرات و رفتارهای مادربزرگم کنار نیامدم و به همین خاطر زمانی که ۱۳ سال بیشتر نداشتم از منزل فرار کردم و به تهران رفتم.
آن جا با پسری آشنا شدم که او مرا به منزل مجردی اش برد تا این که روزی ماموران انتظامی منزل او را به محاصره درآوردند و من درحالی دستگیر شدم که آن پسر جوان از راه پشت بام فرار کرد. روز بعد و با تماس نیروهای انتظامی مادربزرگ و خاله ام به کلانتری تهران آمدند تا مرا تحویل بگیرند.
آن روز خاله مهربانم درحالی که به شدت اشک میریخت حقیقتی را برایم فاش کرد و گفت: مادر واقعی من است! بهت زده و ناباورانه به شهر خودمان بازگشتم، اما به خاطر رسوایی که به بار آورده بودم مادر و مادربزرگم بلافاصله به خواستگاری پسر ۱۵ سالهای که اهل مشهد بود پاسخ مثبت دادند و این گونه زندگی مشترک من در حاشیه شهر مشهد آغاز شد، ولی این زندگی بیشتر از یک سال دوام نداشت چرا که همسرم به خاطر اعتیادش به مواد مخدر مدام مرا کتک میزد و من هم در این شهر پشتیبانی نداشتم درحالی که دختر کوچکم تازه به دنیا آمده بود از همسرم طلاق گرفتم.
به ناچار وقتی مادرم حاضر نشد از فرزندم نگهداری کند او را به بهزیستی سپردم و خودم برای تامین هزینههای زندگی وارد یکی از باندهای خلاف و فساد شدم. طولی نکشید که مصرف مواد مخدر صنعتی را آغاز کردم و به مرداب بدبختی و فلاکت فرو رفتم.
وقتی چهره ظاهری ام در هم ریخت و دیگر از سوی سرکردگان باندهای فساد طرد میشدم تصمیم گرفتم خودم یکی از باندها را راه اندازی کنم چرا که تامین هزینههای مواد مخدر و اجاره منزل بسیار سخت بود. در همین روزها به جرم تشکیل باند فساد دستگیر و برای پنج سال راهی زندان شدم.
وقتی مدت حبس به پایان رسید سراغ دخترم رفتم. او اشک ریزان التماس میکرد تا او را از بهزیستی تحویل بگیرم، ولی من نه زندگی مناسبی داشتم و نه شرایطی که بتوانم از او نگهداری کنم به همین دلیل فقط سرم را پایین انداختم و از او خداحافظی کردم. مدتی بعد در یک هتل مشغول کار شدم، اما زمانی که مدیر هتل متوجه سابقه ام شد مرا از کار اخراج کرد به خاطر این که مدت زیادی از مجازاتم به دلیل اشاعه فساد تعلیقی بود دیگر سراغ باندهای فساد نرفتم چرا که حبس سنگینی انتظارم را میکشید!
بالاخره تصمیم به سرقت طلا گرفتم. در آن میان با جوانی که از قبل با او در ارتباط بودم صحبت کردم و سپس با همدستی او سرقت از طلافروشیها را آغاز کردیم. او با موتورسیکلت در خیابان منتظر میایستاد و من هم به عنوان خریدار داخل طلافروشی میرفتم و در یک لحظه با غفلت طلافروش از مغازه بیرون میآمدم و سوار بر موتورسیکلت فرار میکردم.
خلاصه این کار خلاف نیز به نتیجه نرسید و من مدتی بعد دوباره دستگیر و روانه زندان شدم. در این شرایط بود که خبر رسید دخترم با خوردن قرص دست به خودکشی زده و جانش را از دست داده است. با شنیدن این خبر انگار دنیا برایم تمام شد، ولی کاری از دستم ساخته نبود خلاصه این بار نیز محکومیتم به پایان رسید و من دوباره از زندان آزاد شدم، ولی باز هم وسوسههای مواد مخدر رهایم نکرد.
به سراغ دوستان قدیمی ام رفتم درحالی که برای تامین هزینههای اعتیادم دچار مشکل شده بودم با تهیه چند دسته شاه کلید دستبرد به منازل مردم را شروع کردم تا طلا و جواهرات آنها را سرقت کنم، ولی این بار هم توسط نیروهای تجسس دستگیر شدم و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ ناصر نوروزی (رئیس کلانتری شفای مشهد) این زن ۳۸ ساله تحویل مراجع قضایی شد.
نظر کاربران
مشهدنگوبگوکابل اشغال شده همش ازبیکاری وفقرکه باعتش این افغانیاهستن شغلهارواشغال کردن ودولت هن بودجه ومنابع مملکت خرجشوت میکنه وگرنه۵کشورتروتمنددنیاچرابه این روزافتادع
رمان باحالی بود تشکر
خودکشی دخترک معصوم ؟
بازم مشهد . قابل توجه بعضی ها که شادی جوانان را تعطیل کردند
فقط برو خودته بکش بدبخت زودتر حلق آویز کنی خودتو یه انگل از جامعه پاک میشه
پاسخ ها
آفرین موافقم
این است دستاورد این مملکت چقدر افراد مثل این دختر هستن که اکه ملت کمک کرد که هیچ دوکت باید خجالت بکشه
امریکا هیچغلطی نمیتونه بکنه
خدا هیچ کس و به حال خودش وا نگذارده.خیلی کسایی بودن توی شرایط بدتر از این خانم بودن ولی راه درست توی زندگی پیدا کردن .هیچ توجیهی برای کار خلاف قابل قبول نیست
چرا کشش میدین اعدامش کنید
پاسخ ها
به امریکا چه ربطی داره هی وصلش میکنید به اونجا بدبختی مملکت گرفته
چراسیلاب مشهدو نمی بره؟
پاسخ ها
همش مقصر امریکاس مرگ بر امریکا
کجای کاری در محل زنان قالی بافی می کردند الان شده اند مواد فروش وخااف کار از دزدی فرزندانشان و خلاف خودشان
ومسائل غیر اخلاقی وتازه بعضی هاشان از کمکهای خیریه ای هم می شوند
خیلی زنان به دنبال کارهای نا مشروع می روند
توبه گرگ مرگه
بازم مشهد؟؟؟؟
بی خدایی سبب روزسیاه من وتوست
تیریگی های دل از شام گناه من وتوست
جز خدا کیست که در سایه لطفش نخریم
رحمت. اوست که هر لحضه پناه من وتوست
وقتی خدا تو زندگی ادم کمرنگ بشه عاقبت همینه دیگه
پاسخ ها
خخخخ
دقیقا الان دو زن از روی همین نوشته خبر بخوایم قضاوت کنیم ؟ برای مثال زدن :(فارغ از موضوعات وگرایش سیاسی که ای فلان شهر ....! نه )الان این زن با زنی که امروز تجریش رفته طلافروشی ...یکی هست؟ این انواع جرم و قبلا هم راجبش نوشتید که سردسته باندبوده ؟با کسی که اولین بارش هست تفکیک شود...اقای رئیسی درست میگه ؛الان با یه کامنت نمیشه توضیح بدم ....
واقعلا چرا اخه....این بدبختیا همش بخاطر بیکاری و مشکلات فراوانیه ک در ایران هست و کسی پاسخگو نیست
توبه گرگ مرگ است . بعید است چنین افرادی با ان سابقه راه سالم را در پیش گیرند حتی گروه گروه مثل خودشان تربیت می کنند !!! ادامه حیاتشان مهلک و زیان بار است ....
پاسخ ها
دولت هیچ فکری بحال این افراد نمیکنه
طرف معتاده میگی چرا معتادی میگه ازروی بیکاری
میگیم خب برو کمپ ترک کن طرف میگه من میرم ترک میکنم ولی از کمپ میام بیرون پاک میشم ولی کار نیست که برم سره کار قسم میخورد که اگه کوچکترین کاری هم باشه قبول کنن میرم
ولی کجا بود کار هرکی میگه کار هست دروغ میگه والا کار نیست
به جرآت میتونم بگم یک سوم معتادین ما تحصیل کرده هستن چرا چون وقتی میبینند کاری نیست هرجا میرم به بن بست میخورن معتادمیشن