۹۰۶۲۷۹
۵۶ نظر
۵۰۶۸
۵۶ نظر
۵۰۶۸
پ

پشیمانی زنی که به عقد مردهای متاهل در می‌آمد

زنی که پنهانی به عقد ۲ مرد متاهل درآمده بود از کار‌های خود ابراز ندامت کرد.

روزنامه خراسان: نوجوان بودم که به طور اتفاقی متوجه شدم هر روز یک پسر غریبه از مدرسه تا منزل پشت‌سرم راه می‌رود. کم‌کم به حضورش عادت کردم. دوست داشتم با او آشنا شوم، آن قدر صبر کردم تا سرانجام پا پیش گذاشت و سر حرف را باز کرد و گفت: دلم می‌خواهد شما را به خانواده‌ام معرفی کنم تا برای خواستگاری بیایند، فقط به کمی وقت نیاز دارم تا سروسامانی به زندگی‌ام بدهم.

حرف‌هایش به دلم نشست. دوست داشتم او را در کنار خودم داشته باشم. به او که نامش علی بود قول دادم منتظر بمانم و از همین جا یک رابطه تقریبا دوستانه بین من و او آغاز شد. رابطه دوستانه من و علی چهار سال طول کشید. در این مدت خواستگاران زیادی داشتم و علی باید پا پیش می‌گذاشت! اما او بهانه آورد که خانواده اش راضی نیستند و بدون حمایت آن‌ها تنها می‌مانیم.

خسته شده بودم و احساس کردم علی دروغ می‌گوید. فکر کردم مرا بازی داده است. به همین دلیل به نخستین خواستگاری که به خانه‌مان آمد، جواب مثبت دادم. فکر کردم این‌طوری از علی انتقام می‌گیرم. با بهرام ازدواج کردم، ولی هنوز چند ماه نگذشته بود که باز برای رسیدن به علی از بهرام طلاق گرفتم. باید علی را پیدا می‌کردم و از طریق یکی از دوستانش او را پیدا کردم.

علی پس از شنیدن خبر ازدواج من ناامیدانه با دختری ازدواج کرده بود و زندگی مشترک آن‌ها هیچ پشتوانه عاطفی و احساسی نداشت.من و علی به این نتیجه رسیدیم که او باید زن بی گناهش را طلاق بدهد. سپس من به عقد موقت علی درآمدم و او هم به دنبال طلاق دادن همسرش رفت، اما او حامله بود و علی طلاقش نداد. تصور بودن علی با یک بچه دیوانه‌ام می‌کرد. چیزی نمانده بود که به آرامش برسم، اما یک باره با آمدن یک بچه همه چیز خراب شد و حسادت در درونم شعله می‌کشید.

شاید بهتر بود او را رها می‌کردم. در این میان فقط احمد دوست علی و همسرش سنگ صبورم بودند. حرف‌هایم را می‌شنیدند و دلداری‌ام می‌دادند. احمد، علی را و همسرش مرا مقصر می‌دانست. احمد می‌گفت: علی مرد لایقی نیست. همیشه در تردید و دودلی است. نمی‌تواند یک تصمیم قطعی برای زندگی‌اش بگیرد. آن از ازدواج سرسری و بی‌فکرش، حالا هم یک بچه. از طرفی تو هم منتظر کسی هستی که خودش هم نمی‌داند چه کار باید بکند! علی دوست من است، اما فرانک خانم شما هم جای خواهرم هستید.

اگر از من می‌شنوید دلتان به حال خودتان بسوزد. بعید می‌دانم علی بتواند به یک مرد آزاد تبدیل شود. احمد ته دلم را خالی کرد. حرف‌هایش درست بود، ولی همسرش جانب علی را گرفت و گفت: فرانک، اگر واقعا دوستش داشتی نباید ازدواج می‌کردی، باید صبر می‌کردی تا شرایط برای ازدواج شما مهیا شود. حالا بهتر است بیشتر از این باعث رنج و عذابش نشوی. چرا می‌خواهی او را از همسر و فرزندش دور کنی؟ تو به این می‌گویی دوست داشتن؟ این دشمنی است که در حق او می‌کنی.

دست از سرش بردار و دنبال زندگی خودت برو! صد تا آدم توی این دنیا هستند که می‌توانند تو را خوشبخت کنند. بهتر است این یکی را فراموش کنی. حرف‌های زن احمد مثل خنجر در قلبم فرو رفت. شاید راست می‌گفت، اما خیلی ناراحتم کرد. همان روز، کینه او را به دل گرفتم و در مقابل، احمد با مهربانی‌اش احساس خوبی به من داد. انگار که حامی من باشد. فکر کردم می‌توانم به او اعتماد کنم. دوست داشتم مرتب با او حرف بزنم و شنیدن صدایش آرامم می‌کرد.

برای این که دلم را راضی کنم دوباره دست به یک اقدام عجولانه زدم و رابطه‌ام را با علی قطع کردم و به او گفتم حالا که نمی‌توانی تصمیم بگیری من تصمیم می‌گیرم. می‌دانستم که احمد مرا به حال خودم نمی‌گذارد، می‌دانستم که دلش به حالم می‌سوزد. به هر حال تنها بودم و خانواده دلسوزی نداشتم تا در شرایط سخت به دادم برسند، بنابراین از احمد خواستم در این شرایط سخت تنهایم نگذارد. احمد مهربان بود و رفتار او با همسرش همیشه حسادتم را برمی‌انگیخت.

می‌خواستم او همان رفتار مهربان را با من هم داشته باشد؛ بنابراین بعد از مدتی، پنهانی به عقد او درآمدم. علی و همسرش همچنان درگیر بچه بودند، مدتی به همین منوال گذشت تا این که همسر احمد فهمید که خبر‌هایی شده است. او مثل همسر علی سر به زیر و بی‌سروصدا نبود و با همه توان برای بدنامی من کوشید. پیش تمام کسانی که مرا می‌شناختند بدگویی‌ام را کرد، خانواده، دوست، آشنا، همکار و... خلاصه از همه آن چه درباره‌ام می‌دانست، استفاده کرد تا تشت رسوایی مرا از پشت‌بام پایین بیندازد. من هم با او مقابله به مثل کردم و بد او را گفتم، اما زن احمد بیدی نبود که با این باد‌ها بلرزد. کمر همت بست و وارد میدان شد تا با چنگ و دندان زندگی‌اش را حفظ کند.

احمد مات و مبهوت و کمی هم ترسان از اتفاقی که دوروبرش می‌افتاد، سکوت کرده بود. کمی احساس گناه و شرمندگی می‌کردم و در آخر حرفی برای گفتن نداشتم. در این میان حرف‌هایی به گوشم می‌رسید، یک بار زن احمد پیغام داد: فقط خدا می‌داند تو چه فتنه‌ای هستی. در سرنوشت تو آمده که همیشه آواره باشی، چون لیاقت عشق و محبت دایمی یک مرد را نداری.

اگر همین طوری ادامه بدهی باید تا آخر عمر به عقد مرد‌ها در بیایی و با پیدا شدن سروکله همسران شان میدان را خالی کنی. شاید لیاقت تو همین باشد، ولی لیاقت من این نیست، به هر قیمتی که باشد زندگی‌ام را پس می‌گیرم. حالا می‌بینی. تهدید آن زن خیلی جدی بود. چون خیلی طول نکشید که احمد از میان ما، همسر نخست اش را انتخاب و مرا ترک کرد.

هر چه باشد من باعث شده بودم میان آن دو نفر فاصله ایجاد شود. علی و احمد دیگر چشم دیدن یکدیگر را نداشتند. به خاطر حضور من دوستی‌شان خراب شده بود و بعد هر دو به زندگی‌شان چسبیدند. انگار من یک تهدید جدی برای سلامت زندگی آن‌ها بودم و چاره بهبودی آن‌ها دوری از من بود. علی دیگر نمی‌خواست روی مرا ببیند. حتی حاضر نشد با هم حرف بزنیم و احمد برای حفظ زندگی‌اش چاره‌ای نداشت جز این که مرا ترک کند.

همه دوستان و آشنایانی که ماجرا را شنیده بودند، مرا برای زندگی مشترک خود یک تهدید جدی می‌دیدند. برای آن‌ها یک بیماری مهلک بودم که باید از آن دوری می‌کردند. حالا دیگر دوستی نمانده بود تا برایش درددل کنم. دیگر امیدی ندارم که بتوانم خوشبختی را احساس کنم.

کسی که از تجربیات خود و دیگران به خوبی بهره نگیرد، باید خودش را سرزنش کند. همچنین اگر کسی برای بار دوم راهی را به اشتباه طی کند، نباید انتظار رسیدن به سرمنزل مقصود را داشته باشد. من بعد از شکست در ازدواج نخست به جای عبرت گرفتن و باز کردن چشم و گوش خود قدم در راهی گذاشتم که معلوم بود بیراهه است. من باید از این شکست‌ها درس می‌گرفتم و به جای افسوس و غصه خوردن، آینده خود را می‌ساختم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      اَه چه ادمهایی پیدا میشن زنک دیوانه

    • بدون نام

      خدایا
      بازم مشهد چخبرتونه .

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ... انگار فقط همه اتفاقها مال مشهده ،یه مشت شهرستانی بی سرپا امدن مشهد ابرویه هرچه مشهدی بوردن ،چه معلوم همشهری خودت نباشه

    • منوچهر

      احساسی که به فرو پاشیدن چند خانواده منجر بشه احساس نیس دیونه گی. تو فتنه توی این وسط زندگی وآبروی همه رو به خطر وبه بازی گرفتی تویک دیونه وخونه خراب کن وعقده ای وو...تو به درد زندگی نمیخوری فقط لایق مردن هستی.

    • بدون نام

      کمی احساس گناه و شرمندگی ام کرده وسطای داستان!! خسته نباشی

    • بیهمتا

      مطمعنن اگه خانواده ی درست داشتی ب این راههاکشیده نمی شدی

    • بدون نام

      چه بگم ازاین فکر خیالت خودت گول زده خاک به سرت.

    • بدون نام

      خاک عالم برسرت کنم که هرزه بودی دوس داشتی فقط زندگی مردمو خراب کنی

    • مریم

      زنیکه هرزه ی کثیف میخواستی آوار بشی سر زندگیهای مردم تا برا خودت آشیانه بسازی؟؟چاه کن آخرش ته چاه میفته تو لیاقتت فقط تو خیابون و کنار مردای هوس باز هست نه برای زندگی!!فاسد بی بندوبار از خدا نترسیدی که افتاده بودی به جون زندگی مردم؟؟

    • کریم کچل

      به نظر داستانه ولی اگر راست باشه فرانک یه زن بوالهوسه

    • بدون نام

      اگه مرد بود حکمش اعدام بود مثل داستان پرستاربابا خانمها نیمه قضیهانداگه نخواند هیچ اتفاقی نمی افتد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        هوسبازی مردا از چیه؟مگه مغز ندارن؟

      • بدون نام

        تمام این موارد به خانواده بستگی داره که چطوری بچه‌ها را تحویل جامعه دهید پس این افراد جزو معدود کسانی هستند که در این مورد زندگی می کنند

    • قلی

      این الان خبر بود یا داستان نویسی؟؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        توهم

    • بدون نام

      آخی ؟؟؟

    • داش غلام

      عجب رویی داری توروخدا چه حق به جانب هم تعریف میکنه زنیکه مارمولک

    • بدون نام

      برو بمیر بابا عوضی. خجالت نمیکشن دست فرانک درد نکنه که حقتو گذاشت کف دستت

    • بدون نام

      زنیکه بی لیاقت

    • بدون نام

      داستان خوب و اموزنده ای هست برای این مادیان هایی که ارایش کرده تو خیابان ها میلولند و زندگی و خانواده همنوعان خودشون رو بر باد میدن.عبرت بگیرین

      پاسخ ها

      • سارا

        چرا نرها با ارایش یه ماده باید تحریک بشن؟
        مرد اگه واقعامرد باشه غیرت وصداقت داشته باشه هزار زن هم ارایش کنه وجلوی مرد اینور اونور بره بازم تحریک نمیشه ومیچسبه به زندگی خودش مثل شوهر خودم که واقعا دمش گررررررم
        سانسورچی لطفا چاپ کن ممنونم

    • بدون نام

      مسخره تو که ازدواج کرده بودی علی هم ازدواج کرده بود طلاق گرفتنت واسه چی بود میموندی زندگیت و با شوهرت میکردی دیگه نفهم

    • واقعا

      چرا نویسنده چرت وپرت مینویسی
      کجا این زن به عقدمردها در میاومد فقط به عقد موقت احمد دراومده توهم زدی فکر کنم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        از شوهراولش جدا شده با علی بعد هم با احمد ازدواج کرده ،،،

      • سارا

        21/17با علی عقد موقت نکرده بعد طلاق خواسته برگرده پیش علی که زن علی حامله بوده وخوشبختانه عقد نشده

    • بدون نام

      زندگی زن دوم رو آبه

    • آراد

      داستان خوبی بود.

    • .

      زنیکه ی هرز خاک تو سرت کنن

    • بدون نام

      چرا عشق کردی حالا پشیمون شدی چرا.

    • بدون نام

      ای خاک بر سرت

    • بدون نام

      زنیکه در به در خونه خراب کن .اینجور آدمها فقط باید بمیرن .زباله .

    • الهام

      زن خراب و حسود هر چی سرت بیاد حقته
      امیدوارم بمیری، دنیا بدون آدم های کثیفی مثل تو خیلی قشنگ تر و بهتره

    • بدون نام

      یک داستان مزخرف و ساختگی از طرف زنهای متاهلی که عرضه شوهرداری ندارند و نمیتوانند شوهر خودشون رو با محبت و عشق جذب کنن و تنها راه حل حفظ شوهر رو دور نگهداشتن زنهای دیگه از اون و منزوی کردن شوهرشون میدونن..
      قابل توجه زنهای بی هنر و حسود... هییییچ مردی که عاشق زنش و زندگیش باشه و از زنش محبت واقعی ببینه به زنش خیانت نمیکنه.

      پاسخ ها

      • الهام

        پس هنوز مردها رو نشناختی

      • بدون نام

        نه الهام جان شناخته خودشم از اون زنهایی که میره صیغه مردان متاهل میشه بعدم گناه و میندازه گردن زن اول اون مرد

      • شاهرخ خان

        اتفاقا من میخواستم بگم فارغ از واقعی یا غیرواقعی بودنش، از نظر داستان‌پردازی و تنظیم خبر فوق‌العاده خوب و عالی نوشته شده بود. نویسنده فوق‌العاده قلم خوبی داره و این یکی از بهترین نوشته‌های حوادثی بود که خوندم.

      • السا

        در مورد مردها زود قضاوت نکن .که با یه آرایش ساده زن از راه به در میشن .خودتو اونقدر زرنگ ندون که از تو زرنگتر هم هست

    • بدون نام

      بازم مشهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • ببب

      پس بهرام بدبخت چی
      یبیچاره بهرام

      پاسخ ها

      • الناز

        بهرام کیه

    • بدون نام

      عووووق

      پاسخ ها

      • بدون نام

        مشهدددددد چرافقط مشهدایطورشده؟

      • ی

        '''' زنیکه با مردهای زیادی '' عشق و حال ''' کرده و حالا پشیمان شده است !

    • منوچ

      آدم بد یک روز ریشه خودش را می زند

    • بدون نام

      حقت همینه ادم بی چشم رو تو خیابون دوست میشه اسمشو میذاره عاشقی حرف بزرگترا گوش ندی همینه

    • بدون نام

      عشق خیابانی وولگردی تو خیابان میخواستی زندگیت بهتر از این بشه هیچ خانواده ای حاضر نیست داماد یا عروس خیابان را بپذیرد اگر هم بزور هریک طرف انجام شود تا آخر عمر در دل خانواده میماند وناراضی هستند توهم اگر دختر خوبی بودی بجای گوش کردن به حرف دلت به حرف عقلت وخانواده ات گوش میکردی وامروز بجای آوارگی تو هم سر زندگیت بودی وخوشبخت

    • شناساترین ناشناس

      دختره مقصر است از سه جهت:
      اول حتمآ طوری راه میرفته که پسره مجذوب بشه بعضی دخترا اینطورین
      دوم خوب دختره وقتی دیده پسره بهش علاقه داره و خودشم به پسره علاقه داره دختره باید ابراز علاقه می کرده
      سوم حالا که پسره ازدواج کرده دختره باید اگر واقعآ پسره رو می خواسته اونم در کنارش بعنوان زن دوم زندگی می کرد نه اینکه برود با یکی دیگه حال کنه.

    • بدون نام

      هیچ کس راجع به اون دو تا مرد هوسباز نظری نداره؟؟ فقط زنه مقصره؟؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        احمد هم تنش میخاریده فرانک رو عقد موقت کنه و...

      • بدون نام

        زنه ئ کثافته.گرگ زندگی خراب کن.

      • بدون نام

        همه داشتن زندگیشون رو میکردن این زنه شروع کننده این داستان بود واقعا این زن اگر علی رو دوست میداشت چرا به عقداحمد درآمده بودچون حسودیش میشد چشم دیدن زندگی احمد وهمنوع خودش رو نداشت البته موفق هم شده بود!فقط من اینو فهمیدم که این دیوانه میخواست رندگی همه رو نابود کنه حالا با چه بهونه ای از بهرام طلاق کرفته بودخدا میدونه حرف واسه گفتن زیاده به هر حال به گفته همسر احمد خدا میدونه تو چه فتنه ای هستی بدنیستش جنسیت و تبعیض کناربگذاریم

    • بدون نام

      احمد چقد ماست بود

    • پرسپولیس

      میگه دیگه کسیو نداشتم بهاش درددل کنم مگه کسیو گذاشتی خاک تو سرت مزه تنفروشیو چشیدی خدا میدونه ب عقد چند مرد دیگه میخوای در بیای

    • بدون نام

      بازم خراسان و نویسنده متوهمش

    • fa74ho

      چ هرزه ای بوده این زن

    • مهسا

      بنظرم هیچ جوره نمیشه قضاوت کرد فقط خدا کمکش کنه

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج