جاباما
۱۰۴۷۳۴۱
۲۰ نظر
۵۰۱۶
۲۰ نظر
۵۰۱۶
پ

عشق خیابانی زندگی دختر جوان را سوزاند

عذاب وجدان همه وجودم را فرا گرفته است. روزگارم تلخ تر از زهر سپری می شود و در میان شک و تردید دست و پا می زنم. مدتی قبل فریب یک عشق خیابانی را خورده ام و در حالی هستی و آینده ام را به تباهی کشیدم که اکنون به عقد خواستگار دیگرم در آمده ام و ...

روزنامه خراسان: عذاب وجدان همه وجودم را فرا گرفته است. روزگارم تلخ تر از زهر سپری می شود و در میان شک و تردید دست و پا می زنم. مدتی قبل فریب یک عشق خیابانی را خورده ام و در حالی هستی و آینده ام را به تباهی کشیدم که اکنون به عقد خواستگار دیگرم در آمده ام و ...

این ها بخشی از اظهارات دختر ۲۳ساله ای است که شعله های شک عشق خیابانی زندگی اش را سوزاند و او را به مسیری کشاند که اکنون ترس از افشای رازی خیانت آلود او را به کلانتری کشانده بود.

این دختر جوان در حالی که اشک ریزان فریاد می زد به دختران جوان بگویید «فریب رفتارهای نمایشی و جملات دروغین دوستت دارم را نخورند»، درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: در خانواده ای معمولی به دنیا آمدم که پدرم کارگری ساده و مادرم خانه دار بود اما آن چه از دوران کودکی همواره عذابم می داد، نیش و کنایه ها و حسرت های پدرم بود، چرا که خانواده ام در آرزوی داشتن یک پسر مرا سرزنش می کردند.

زمانی که فشار روزگار و سنگینی مخارج زندگی پدرم را خسته می کرد، خطاب به من می گفت: کاش به جای شما (چهاردختر) یک پسر داشتم که در این روزهای سخت دستم را می گرفت! پدرم به هر سختی بود منزل ۵۰متری نقلی را در حاشیه شهر خرید تا سرپناهی داشته باشیم. با وجود این، من که دختر بزرگ خانواده بودم، تلاش می کردم تا کاری برای خودم دست و پا کنم و کمک خرج خانواده ام باشم.

بالاخره در سال آخر دبیرستان به عنوان منشی یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. خیلی زود اعتماد مدیر شرکت را جلب کردم، به طوری که بسیاری از امور بازرگانی شرکت را به من واگذار کرد.

حقوق خوبی هم می گرفتم و می توانستم هدایای زیبایی برای اعضای خانواده ام تهیه کنم و از طرفی به تحصیلم نیز ادامه بدهم اما یک روز سرنوشت و آینده ام در حالی به نابودی کشید که پسری به نام «کیوان» وارد شرکت شد.

او مدعی بود اهل جنوب کشور است اما در مشهد و در رشته مهندسی تحصیل می کند، ارتباط نزدیکی هم با شرکت های تجاری دارد و در امور خرید و فروش لوازم ساختمانی فعال است.

آن روز وقتی کیوان از اتاق مدیر شرکت بیرون آمد، با ظاهری آراسته و مودبانه به من ابراز علاقه کرد. وقتی از پنجره اتاق شرکت او را نگاه کردم برایم دستی تکان داد و در حالی که تکه کاغذی را کنار دیوار می گذاشت سوار خودروی خارجی شیکی شد و از محوطه شرکت بیرون رفت.

بلافاصله آن تکه کاغذ را که شماره تلفن همراهش را روی آن نوشته بود، برداشتم. این گونه، رابطه من و کیوان آغاز شد و او روز بعد، از من خواست تا با هم به مناطق تفریحی طرقبه شاندیز برویم. وقتی سوار خودرواش شدم از شدت اضطراب دستانم یخ زده بود و از خجالت فقط به کف خودرو چشم دوخته بودم.

آن روز گرم تابستان برایم هویج بستنی خرید و مدام از خودش و درآمدهای میلیونی اش تعریف کرد، به طوری که وقتی به منزل رسیدم همه گفتار و رفتارش در ذهنم جا خوش کرده بود. از آن روز به بعد کیوان سراغم می آمد و انواع پوشاک، کیف و کفش و حتی طلا برایم می خرید تا این که مدتی بعد مرا به صرف ناهار در یکی از رستوران های معروف شهر دعوت کرد.

من هم از شرکت مرخصی گرفتم تا همه روز را در کنارش باشم چرا که کیوان در این مدت اعتماد مرا جلب کرده بود و من او را همسر آینده ام می پنداشتم. آن قدر در یک عشق خیابانی غرق شده بودم که به همه خواسته های او توجه می کردم. خلاصه آن روز بعد از صرف ناهار مرا به خانه مجردی اش در بولوار وکیل آباد برد و با جملاتی مانند دوستت دارم! تو همه زندگی من هستی! فریبم داد و ...

آن شب وقتی به خانه بازگشتم نتوانستم به چهره معصوم پدر و مادرم نگاه کنم. از شدت اضطراب و استرس همه بدنم می لرزید. مادرم با دیدن این وضعیت، مرا شبانه به درمانگاه برد اما من می ترسیدم پزشک متوجه ماجرا شود. در عین حال شب سختی را گذراندم اما با پیامک های عاشقانه کیوان کمی آرام گرفتم.

دو روز بعد دوباره سراغم آمد و با همان وعده های قبلی مرا به خانه مجردی اش کشاند اما این بار با دوستانش پای بساط مشروب نشسته بودند که من به نیت پلید او پی بردم و ساعتی بعد به بهانه ای از آن جا خارج شدم. از آن روز به بعد هم دیگر هیچ گاه سراغم نیامد.

یک ماه از این موضوع گذشته بود که به ناچار به خواستگاری «رحیم» پاسخ مثبت دادم. او از یک سال قبل عاشق من بود و مادرش را به خواستگاری ام می فرستاد و... اما اکنون که به عقد او در آمده ام عذاب وجدان این خیانت رهایم نمی کند و نمی دانم که آیا باید حقیقت ماجرا را برای همسرم بازگو کنم یا این راز همچنان پنهان بماند و ...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) ماجرای تلخ این دختر جوان توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • حسین

      ازبس داستانهای جنایی از مشهد پخش شد اسم همه کلانتری‌ها وخیابانها را یاد گرفیتم

      پاسخ ها

      • احسان

        احسنت

      • رضا خراسانی

        موافقم، ظاهرا خبرنگار مشهدی تو این زمینه خیلی فعاله؛ شایدم تو برترین‌ها پارتی داره.
        آبروی مشهد رو بردید، درصورتیکه همه جا این خبرها فراوونه...

      • بدون نام

        شمال تهران کرج تبریز

    • بدون نام

      هه چشمت ب ماشینش افتاد حالا ک خراب کاری کردی یاد خواستگار سابق افتادی چطور دلت میاد اخه ب اون پسرم حالا تو داری خیانت می کنی

    • بهزاد

      نه بابا نگو راحت باش، تو که کاری نکردی.بعدا میگی، وقتی هفتاد سالت شد بگو.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ولی من همان جلسه اول میگم خیال خودم رو راحت میکنم از عذاب وجدان راحت بشم

      • مهتاب کاربرقدیمی

        اقابهزاد ازتوبعید است.توکه قبلابقول
        برخی کاربران فمنیست تشریف داشتید؟؟؟؟!!!!

      • جنوبی

        این همه درس حقوق خوندی بهزاد
        این هم نتیجش.

    • خوزستان

      بازم خراسان رضوی

      پاسخ ها

      • بدون نام

        روزی نیست که ما از این شهر مقدس خبری از جنایت وحشتناک نشنویم

    • بدون نام

      دختره ...بعد از اینهمه خرابکاری ،خودش را به رحیم میخواهد بی اندازد تا شوهر داشته باشد

    • س ح

      واقعا برای مسافرت رفتن هم از مشهد میترسم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        خب نروهمون شمال کنارساحل بابساط ...برات خوبه

    • بدون نام

      نگی هم خودش شب اول میفهمه

    • بی نام

      ملت جوری نظر میدن انگار گذشته خودشون عاری از اشتباه بوده. هممون ازین اشتباهات مرتکب شدیم چه پسر چه دختر.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        نه والله

    • بدون نام

      از شدت خجالت سرخ شدم چیه؟تو نمیدونستی بری خونه یه آدم مجرد چه بلایی سرت میاد..بیچاره اون خواستگارت

    • لیلی

      امان از این دخترای بی عقل ....و بازهم مشهد!!

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ببین تهران وگیلان وتبریزوکلاشمال
        فراوونه

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج