۱۱۶۳۹۲۴
۷۲ نظر
۵۰۳۹
۷۲ نظر
۵۰۳۹
پ

روایت دردناک بیماری که حین بیهوشی، بیدار شد

تجربه این بیهوشی می‌توانست مثل بیهوشی‌های دیگر، شبیه یک خواب آرام و سنگین باشد، اما به‌هوش‌آمدن حین جراحی، چیزی شبیه کابوس بود که علاوه بر درد، وحشت و ترس در لحظه عمل، استرس و فشار عجیبی از به‌خاطرآوردن آن اتفاق برایم به‌همراه داشت.

روزنامه شرق- مریم ذوالفقار: تجربه این بیهوشی می‌توانست مثل بیهوشی‌های دیگر، شبیه یک خواب آرام و سنگین باشد، اما به‌هوش‌آمدن حین جراحی، چیزی شبیه کابوس بود که علاوه بر درد، وحشت و ترس در لحظه عمل، استرس و فشار عجیبی از به‌خاطرآوردن آن اتفاق برایم به‌همراه داشت. آن‌طور که گفته می‌شود از هر هزار تا چند هزار بیمار برای یک نفر ممکن است این اتفاق رخ بدهد.

روایت دردناک بیماری که حین بیهوشی، بیدار شد

آگاهی در جریان بیهوشی از عوارض بیهوشی عمومی است و به حالتی گفته می‌شود که بیمار هوشیار شده و خاطرات و حتی گاهی درد جراحی را متوجه شده و این تجربیات در حافظه بیمار ثبت می‌شود و پس از خاتمه بیهوشی، بیمار این موارد را به خاطر می‌آورد. این تجربه اعم از به‌هوش‌آمدن و درک شنیداری تا درک درد متغیر است، ولی در تمام این موارد بیمار به دلیل استفاده از شل‌کننده‌های عضلانی قادر به نشان‌دادن عکس‌العمل نیست و این درماندگی ممکن است او را در آینده با مشکلات روانی مواجه کند.

وقتی چندی پیش برای عمل جراحی در بیمارستان لاله بستری شدم، استرس چندانی نداشتم. قبلا هم اتاق عمل رفته بودم و به‌جز مسئله درد جراحی و روند درمان و تهوع بعد از بیهوشی، چیزی برایم ناراحت‌کننده نبود. می‌دانستم بیهوشی چیزی شبیه خوابی سنگین است و قبلا در مورد حس خوب خواب بعد از عمل و اثر مواد آرام‌بخش حتی چیز‌هایی نوشته بودم. اما این‌بار ماجرا شکل دیگری داشت. به ما گفته بودند عمل ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح انجام می‌شود و من انتظار داشتم همسرم حدود ساعت ۹ صبح به بیمارستان برسد که ناگهان ساعت هشت پرستار با عجله وارد اتاق شد و گفت لباس بپوشم. پروسه درآوردن لباس‌های بیمارستان و پوشاندن گان اتاق عمل را چنان با سرعت انجام دادند که گیج و مبهوت بودم.

به پرستار گفتم که کسی همراهم نیست و قرار بود عمل دیرتر باشد، ولی پرستار با شتاب کار‌ها را انجام می‌داد. به همسرم تلفن زدم، ولی نتوانستم با او صحبت کنم و برایش پیام فرستادم که «عزیزم، من رو دارن می‌برن» و وقتی همسرم چند دقیقه بعد سعی کرده بود با من تماس بگیرد، من روی تخت در مسیر اتاق عمل بودم و متوجه نشدم این عجله برای چه بود. کار‌های معمول مثل پرکردن فرم حساسیت‌های دارویی و... با سرعت انجام شد. دکترم اصرار داشت من را سریع‌تر به اتاق عمل ببرند و بعد از گذر از راهرو‌های پرپیچ‌وخم به اتاق کوچکی رسیدیم که قرار بود عمل در آن انجام شود. مرد خوش‌برخورد و مهربانی کار‌های مختلف وصل آنژیوکت و دستگاه‌های مختلف را انجام داد درحالی‌که مدام صحبت می‌کرد و سؤال می‌پرسید تا احتمالا استرس من را کم کند.

او در مرحله آخر گفت ماده‌ای به من تزریق کرده که حال بهتری پیدا کنم و سبک شوم. حس گیجی و خواب‌آلودگی بر من چیره شد، بعد مرد دیگری با سرنگی در دست وارد شد که گمان کردم دکتر اصلی بیهوشی است. توضیح دادم که بعد از به‌هوش‌آمدن تجربه تهوع داشته‌ام و او چیزی در انژیوکت تزریق کرد و دیگر متوجه چیزی نشدم. به هوش آمدم و انگار هیچ اثری از داروی بیهوشی در بدنم نبود. جوری هوشیار بودم که به نظر می‌رسید حتی قبلش خواب هم نبودم، اما نتوانستم چشم‌هایم را باز کنم. سروصدای کمی از اطراف می‌شنیدم. یادم بود که روی تخت جراحی بودم. سعی کردم تکان بخورم، اما توان کوچک‌ترین حرکتی نداشتم. بازنشدن چشم‌هایم اذیتم می‌کرد. با خودم فکر کردم یعنی روحم از بدنم جدا شده است؟

روایت دردناک بیماری که حین بیهوشی، بیدار شد

یعنی دارم اتاق عمل را در خواب حس می‌کنم؟ در همین فاصله صدای دکترم را شنیدم که به کمک‌جراح گفت: «آقای دکتر عباسی شما از اون طرف شروع کنید». یخ کردم. یعنی عمل هنوز شروع نشده بود؟ چرا بیدار بودم؟ چرا چشم‌هایم باز نمی‌شد؟ سعی کردم تکان بخورم، اما انگار اختیار بدنم را نداشتم. دکتر تیغ یا چاقوی جراحی را روی شکمم گذاشت و وقتی چاقو روی تنم کشیده شد از درد تمام وجودم فریاد شده بود. می‌خواستم از تخت کنده شوم، اما توان کوچک‌ترین حرکتی نداشتم. با تمام وجود جیغ می‌زدم و التماس می‌کردم، اما کسی چیزی نمی‌شنید. دردی که می‌کشیدم و صدای پاره‌شدن پوستم شبیه یک شکنجه تمام‌نشدنی، داشت مرا می‌کشت. با تمام وجود سعی کردم جیغ بزنم یا چشم‌هایم را باز کنم، اما انگار هیچ‌کس متوجه من نبود و مدام این فکر در سرم می‌چرخید که چطور این شکنجه و درد را تا آخر عمل تحمل کنم.

بیهوش نبودم و فقط فلج شده بودم. از درون اشک می‌ریختم و فقط دعا می‌کردم ضربان قلبم از زور درد چنان بالا برود یا متوقف شود تا شاید کسی متوجه حال من شود، اما انگار همه‌چیز عادی بود. به نظرم رسید دکترم در سمت چپم ایستاده است. خاطرم نیست دو چاقو هم‌زمان بود یا یکی، چون درد بریده‌شدن پوست شکمم آن‌چنان وحشتناک بود و آن‌قدر ترسیده بودم که انگار تمام آنچه در اتاق می‌گذشت تحت تأثیر اتفاقات درونی و ترس و وحشت و تلاشم برای هر نوع حرکتی از خاطرم رفته و فقط کابوس تلاش برای بیدارشدن، متوجه‌کردن دیگران و جداشدن از تخت یا بازکردن چشم‌هایم در ذهنم باقی است و با هر بار فکرکردن به ماجرا تمام تنم یخ می‌کند و خیس عرق می‌شوم.

تمام سعی‌ام را متمرکز تکان‌دادن دستم کردم، اما هیچ اتفاقی نمی‌افتاد و هر‌چه بیشتر سعی می‌کردم فریاد بزنم احساس ناتوانی بیشتری می‌کردم. کار بریدن شکمم در حالی تمام شد که فکر می‌کردم هر لحظه از درد می‌میرم و بعد بدون هیچ حرفی در اتاق حرکت دست و انگشت دکتر را توی شکمم حس کردم و همچنان فقط از درون فریاد می‌زدم که از درد یا شاید از تأثیر داروی بیهوشی از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم اولین کاری که کردم این بود که با تمام وجود فریاد بزنم: «من بیهوش نبودم فلج بودم».

روایت دردناک بیماری که حین بیهوشی، بیدار شد

صدای پرستاری را شنیدم که جمله‌های من را برای دیگران تکرار می‌کرد: «می‌گه بیهوش نشده بودم». یک نفر دیگر سؤال کرد چه شده و من باز تکرار کردم «من بیهوش نبودم فلج بودم» و گریه کردم و هم‌زمان گفتم که حالم دارد به هم می‌خورد و ظرفی کنار صورتم گذاشتند و وقتی دوباره هوشیار شدم همسرم بالای سرم بود و دستش را روی سرم می‌کشید و من دوباره تکرار کردم که «من بیهوش نشده بودم، فلج بودم.. از درد مردم...».

هر بار که بیدار می‌شدم فقط تجربه وحشت و دردی که کشیده بودم یادم می‌آمد. با هر سوزشی روی شکمم فکر می‌کردم دوباره آن لحظه دردناک را قرار است تجربه کنم و چشم‌هایم را باز می‌کردم که بتوانم مطمئن شوم خواب نیستم یا این تجربه دیگر از سرم گذشته و حالا همه‌چیز خوب است. بعد از عمل بار‌ها و بار‌ها بالا آوردم؛ شاید چیزی بالغ بر ۱۰ تا ۱۵ مرتبه. هر ۳۰ دقیقه تا یک ساعت به محض اینکه کمی چشم‌هایم گرم می‌شد حالت تهوع سراغم می‌آمد و از جا می‌پریدم و باز همسرم بود که پشتم را ماساژ می‌داد و آرامم می‌کرد. بار‌ها به پرستاری اطلاع دادیم که حال تهوع شدیدی دارم و پرستار‌ها مدام می‌گفتند دارویی به من زده‌اند که دیگر آرام می‌شوم تا وقتی عصر سرپرستار وارد اتاق شد و اجازه داد من کمی چای و عسل بنوشم و من باز هر‌چه نوشیده بودم بالا آوردم.

به همسرم گفتم این بار به پرستاری بگوید خودشان برای تمیزکردن بیایند تا حالم را متوجه شوند و سرپرستار وقتی شنید که بار‌ها بالا آورده‌ام آمپولی به من تزریق کرد که بعد از آن بالاخره آرام شدم. می‌خواستم با سرپرستار در مورد بیهوشی حرف بزنم که در حال خراب من و عجله او برای خروج از اتاق موضوع به فراموشی سپرده شد. فردای روز عمل هنگام ترخیص به همسرم گفتم که می‌خواهم گزارش حادثه را به بیمارستان بدهم تا شاید بشود جلوی رخ‌دادن دوباره چنین حادثه‌ای را گرفت. پرستار‌ها با وجود برخورد خوبی که در تمام مدت بستری من داشتند، عملا از گوش‌دادن یا همکاری در این مورد سر باز می‌زدند؛ انگار که نمی‌خواستند بشنوند یا شنیدن این مسئله برایشان دردسری باشد. به بخش مدیریت بیمارستان مراجعه کردم.

کسی نبود، اما در بخش مدیریت پرستاری موضوع را برای سرپرستار شرح دادم. او عذرخواهی کرد و به من فرمی داد تا شکایتم را بنویسم و گفت که چقدر از این موضوع متأسف است و اینکه حتما در کمیسیون پزشکی در بیمارستان این مسئله بررسی می‌شود. من یکی، دو روز بعد نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با تعریف‌کردن ماجرا برای خواهر و مادر و پدرم باعث رنجش و ناراحتی آن‌ها هم شدم و اینجا بود که خواهرم به من گفت مستندی در این مورد دیده و این تجربه پیش از این هم برای افرادی رخ داده است و من شروع کردم به خواندن و تحقیق در این زمینه.

روایت دردناک بیماری که حین بیهوشی، بیدار شد

خانواده تمام حمایتی را که لازم بود از من کردند و هر‌کدام به نوعی از پیشنهاد مشاوره‌گرفتن از یک متخصص تا هر نوع پیگیری حقوقی را با من مطرح کردند، درحالی‌که به وضوح از شنیدن این داستان رنج می‌کشیدند. هر بار تعریف‌کردن این ماجرا برایم مملو از فشار روانی بود و هست و، چون توان جسمی و درد بعد از عمل اجازه نمی‌داد که حتی بتوانم گریه کنم، نمی‌توانستم دیگر مسئله را مطرح کنم یا حتی به خودم اجازه نمی‌دادم به آن فکر کنم و برای همین جزئیات این خاطره وحشت‌آور کمی در ذهنم محو شد، اما یکی، دو شب اول بعد از عمل هر بار دلم درد می‌گرفت با وحشت از خواب می‌پریدم تا مبادا دوباره در حال تجربه فلج حین بیهوشی بوده باشم.

حالا حدود یک ماه از جراحی من می‌گذرد. دوست داشتم این ماجرا را به فراموشی بسپارم و با یادآوری آن باعث ناراحتی کسی نشوم، اما چند روز پیش روز جهانی بیهوشی بود؛ روزی که در سال ۱۸۴۶ نخستین بیهوشی در یک عمل جراحی انجام شد و وقتی به این مسئله فکر کردم که شاید باز هم در طول زندگی‌ام مجبور به جراحی شوم یا کسی از نزدیکان و دوستانم ممکن است چنین تجربه‌ای را از سر بگذراند، با خودم گفتم که باید آن را با دیگران در میان بگذارم. این اتفاق می‌تواند ناشی از خطای پزشکی باشد و معروف‌ترین مورد شاید دانا پنر کانادایی باشد که در تمام طول عمل به‌هوش بود، اگرچه گفته می‌شود هوشیاری حین عمل جراحی عموما زمان کوتاهی، زیر پنج دقیقه، گزارش شده است.

در منابع خارجی ذکر شده که با مانیتورکردن مغز می‌توان نسبت به هوشیاری ذهن بیمار آگاه شد و در این موارد میزان داروی بیهوشی را بیشتر کرد و شاید اگر چنین دستگاهی در تمام عمل‌ها مورد استفاده قرار بگیرد، بتوان جلوی به‌هوش‌آمدن بیمار را حین جراحی گرفت. به‌هوش‌آمدن حین جراحی بیشتر در بیهوشی‌هایی مانند سزارین رخ می‌دهد که پزشکان بیهوشی مجبورند میزان کمتری داروی بیهوشی به مادر تزریق کنند و بنابراین شاید بی‌حسی عمومی هم راه بهتری برای جلوگیری از تکرار این حادثه در موارد مربوط به سزارین باشد. همان‌طور که برای من اتفاق افتاد و در منابع مختلف هم گفته شده، بیمار در این مورد نمی‌تواند کار خاصی انجام دهد به جز اینکه حتما پیش از عمل شرح کاملی از دارو‌هایی که مصرف می‌کند و حساسیت‌هایی که دارد در اختیار پزشکان قرار دهد. بااین‌حال، دانستن این مسئله شاید بتواند از وحشت و اضطراب عمیقی که از تصور مردن یا ... که به بیمار دست می‌دهد، اندکی بکاهد.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      واقعا وحشتناکه

      پاسخ ها

      • سکوت

        باخطاي پزشکی بچه منو فلج کردند شکایت کردم شوهر خانم دکتر عضو کمیسیون پزشکی بود کاری نتونستيم بکنیم

      • بدون نام

        قوه قضاییه سازمان بازرسی جاهای دیگه باید ورود کنند حواسشون به وزارت بهداشت پزشک پر خطا باشه

      • بدون نام

        وقتی همه شون رانتی سهمیه ای بیسواد دکتر میشن همینه

      • بدون نام

        وای حتی نمی تونم این متن رو بخونم خدا رحم کنه

      • بدون نام

        هیچ جای دنیا باز میگم هیچ جای دنیا اینقدر راحت از کنار خطای پزشکی رد نمیشن
        تو ایران دادگاهی که باید جرم پزشک رو بررسی کنند همه پزشک هستند و لابی میکنند هر کوتاهی رو به اسم خطای رایج پزشکی میپیچونند و به جرات میگم اگر همین جامعه پزشکی ایران در امریکا بود حداقل سی چهل درصد پزشک ها گواهی طبابتشون
        باطل میشد

      • بدون نام

        خدایااااا چرا دل من باردار رو ترسوندین؟؟؟؟؟؟؟ الان من چجوری قراره با این ترس وحشتناک سزارین کنم

      • بدون نام

        منم جراحی دارم
        دلم ریخت

      • راد

        بله دکتری که در مطب در این وضعیت کرونا کارت‌خوان روی میز داره ولی پول نقد مطالبه می‌کنه که یک کارگر یا کارمند یا کشاورز پول مالیات او را از جیب بده این‌کاسب های سلامت در اتاق عمل چه بلایی سر مریضها می‌آورند

      • نا شناس

        منم همین تجربه را داشتم

    • بدون نام

      ایران کادر درمانش پرستاری پزشکش افتضاح شده لج هم میکنند با بیمار همراهش

      پاسخ ها

      • بدون نام

        دقیقا اون قسمتش که لج میکمند ادم رو بد میسوزونه
        تقصیر اون بی پدری است که ورودی پزشکی رو محدود کرده ونسبت پزشک به جمعیت حتی کمتر از استاندارد جهانی است
        از اونور این قشر رو تافته جدا بافته کرده هیچ نظارتی روشون نیست
        بیمارستانها که رسما بیمار رو تیغ میزنند و مدام میشنویم حتی از داروهای بیماران میدزدند

      • ایرانی کاربر قدیمی

        دقیقا کادر پزشکی خیلی کشتارگاه راه انداختن .

      • بدون نام

        پزشکان بیزینس راه انداختن اکثرا به فکر پول درآوردن تا درمان بیمار

    • بدون نام

      بستگانم رفتن بیمارستان نیاوران فقط آمپول بزنن پرستار آمپول رو دزدیده بود الکی گفت زدم طرف گفته بود نزدید من که حواسم بود پرستار باز میگه زدم حواست نبود تماس گرفتن وزارت بهداشت شکایت آخرش گفتن باید همونجا به حراست میگفتین دوربین بازبینی بشه که اومده بودن شهر دیگه بیخیال شدن

    • بدون نام

      یک هفته بعد زدن دز دوم سینوفارم ریه عزیزمون درگیر شد تمام کرد بیمارستان میلاد تخت و اکسیژن نداشتند اون دو روز انقدر بی تفاوت بودن پرستار هم گفتن خودتون شخصی بگیرید گرفتیم ملحفه پر خون بود بهیار پرستاری لگن نمیذاشتن برای بیمار ای سیو یی داروش رو داروخانه میداد نگهبان راننده آمبولانس اینا هم چند برابر میدادن ادم به کی بگه

    • بدون نام

      وحشتناک باید شکایت کنه

      پاسخ ها

      • بدون نام

        از کی پیش کی

    • بدون نام

      انقدر هم پررو اند با خونسردی وقاحت ردش میکنند شکایت نکنی

      پاسخ ها

      • بدون نام

        این مورد اصلا قصور پزشک نیست دارو باعث فلجی بیمار میشه هیچ جوره هم پزشک نمیفهمه

    • بدون نام

      کیارستمی ادم به اون معروفی خطای پزشکی کشتش دکترش تو عید عملش کرد رفت مسافرت بدنش عفونت کرد دکتر تو سفر به دستیارش میگفت چکار کن نکن

    • بدون نام

      همه باید کمپین خطای پزشکی هشتگ بزنن همو پیدا کنند شکایت کنند خیلی هستند در ایران

      پاسخ ها

      • بدون نام

        موافقم

    • بدون نام

      دقیقا حس زندگی کردن در ایران امروز همین شکلیه که بیمار تعریف کرد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        دقیقا

    • بدون نام

      وقتی وزیر بهداشت امثال نمکی و این جدید اومده هستند دروغ راحت میگن همین میشه

      پاسخ ها

      • بدون نام

        سلام
        مواردی از بیداری زیر بیهوشی داریم این وظیفه پزشک بیهوشی که داروی خواب آور
        مثل میدازولام یا دیازپام همراه با دیگر داروهای بیهوشی به بیمار تزریق تزریق کند

    • مهدی بهروزیفر

      مرداد ۱۴۰۰ عمل دیسک کمر قرار دادن پلاتین بین مهرها l4 وl5 داشتم که وسط عمل به هوش آمدم فقط از درد داشتم می مرد امکان هیچ کاری برای وضعیتم به پرسنل اتاق عمل نداشتم خیلی درد کشنده بود خدا کند برای کسی پیش نیاید

      پاسخ ها

      • بدون نام

        وقتی داروها چینی باشن همین میشه تو ایران چیزی که برای دولت مردان مهم نیست جون آدماست

    • بدون نام

      جهنمی به وسعت ایران

      پاسخ ها

      • بدون نام

        حقیقتا ایران جهنم است

    • بدون نام

      همشون هم همینو بلدن میگن فقط برای شما اینطوری بوده حس گناه میدن خجالت بکشی اعتراض نکنی مثل غذای بد رستوران لباس سوراخ بوتیک جنس فیک بی حوصله دندانپزشکی
      فقط برای شما اینطوری شده همه راضی اند

    • بدون نام

      بدترین اتفاق کابوس حتما بگین همراهتون حواسش باشه همه چی رو چک کنه گر چه نمیذارن بره اتاق عمل

    • گرینچیک

      اشتباهات دکترا زیر خاک دفن میشه. وقتی کیلویی مدرک میدن یا با سهمیه دکتر میشن عاقبت ش اینه

    • بدون نام

      من خودم بیهوشی هستم، حرفهای ابن خانم به هیچ وجه با علم بیهوشی و واقعیت سنخیتی ندارد، با کمال اطمینان

      پاسخ ها

      • بدون نام

        شما نمیخاین خطای همکارانتون رو بپذیرین وگرنه درسته

      • دکترت

        دکتر الان باید پس بیمارستان باشی زیر کامنتا چکار میکنی هر دقیقه پس خخخخخخ

      • بدون نام

        شماهم حتما مثل کاپیتان شهبازی هستی

      • بدون نام

        حتما الان تو اتاق عملی ولی سرت تو گوشیه

      • بدون نام

        یه سرچ کوچیک هم نمیتونی بکنی بعد نظر بدی؟

    • بدون نام

      اينو اول ببريد تست اعتياد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        تو رو نه اونو

    • حالا

      اسم خودشونم میذارن دکتر. باید پای چپ رو قط کنه اشتباهی پای راست اون مریض بدبخت بیچاره رو قط میکنه

    • ...

      بله من خودم هم بیهوشی هستم و این اتفاق امکان افتادنش هست. کارشناس بیهوشی و یا متخصص بیهوشی که در اتاق هستند باید دائما مانیتورینگ بیمار رو چک کنند تا همچین حوادثی پیش نیاد. این بیمار عزیز هم امیدوارم هرچه سریع تر سلامتی روحی خودشون رو به دست بیارند. آمین.

      پاسخ ها

      • بدون نام

        واقعا؟ یعنی چک بشه مشکلی نیست؟ من قراره سزاین بکنم خیلی ترسیدم

      • بدون نام

        شما زایمانتون انتخابی هست؟

      • بدون نام

        درود که خطای خود را میپذیرید

    • کامی

      حاصل ورود دکتر ها و متخصص های سهمیه ای همینه .منتظر بدتر ها هم باشین

    • بدون نام

      خطاهای پزشکی روبارانت نظام پزشکی ردمیکنه

    • بدون نام

      برای منم پیش اومد در سال ۹۱ و با خوندنش به یاد اون روز خودم افتادم منم از شدت وحشت و درد قلبم کند میشه و خودم تمامش حس کردم

    • بدون نام

      من هم اینجوری شدم ولی درد نداشت
      وسط بیهوشی بیدار شدم

    • بدون نام

      دکتر بیهوشی اش زن بود

    • بدون نام

      بنظرم آدم بمیره زیر دست دکترای ایران نره

    • پریسا

      پزشکای سهمیه ای از این بهتر نمیشه
      خدا صبر بده بهتون چه زجری کشیدین
      به نظرم حتما شکایت کنید

      پاسخ ها

      • بی نام

        دقیقا بعد ما ها که استعداد و تواناییشو داریم همچنان موندیم پشت کنکور چون سهمیه نداریم
        اکثر اینجور دکتر ها سهمیه ای هستن

    • ستاره

      خدا کنه هیچوقت برای من پیش نیاد که میمیرم

    • بدون نام

      به نظر من در این مورد فقط به داروها باید شک کرد معلوم نیست چی هستن حتما هم چینی هستن

    • بدون نام

      خیلی وحشتناکه،خداکنم پیش نیاد برای کسی

    • بدون نام

      لابد داروهای بیهوشی هم از چین وارد میکنن که تأثیر نداره،یا شاید هم دارن داروهای جدید رو مردم آزمایش میکنن،هیچ چی بعید نیست

    • بدون نام

      خدارحم کنه!!!خدارحم کنه!!!مثل اینکه کسی را زنده بگورکنند!!!*

    • بدون نام

      من بیهوشی ام.بیداری حین بیهوشی خیلی به ندرت اتفاق میفته و اجتناب ناپذیر هست.بعضی از بیماران داروی بیهوشی بیشتری نیاز دارند که بستگی به بدن فرد و سابقه مصرف داروییش داره.انشالله زودتر بهبودی پیدا کنید

    • بدون نام

      دارو بیهوشی چینی
      سهل انگاری پزشک بیهوشی
      نبود تجهیزات
      عدم برخورد قانون با پزشکان خاطی
      همگی و همگی دست به دست هم میدن و این اتفاقها روزانه بیشتر میشود

    • بدون نام

      فکرش و کنید فلجت کنن نتونی تکون بخوری و یا حرف بزنی بعد سلاخیت کنند ...!!!!!!

    • فاطمه

      من هم ۶ ماه پیش عمل سپتورینوپلاستی انجام دادم با یه خاطره ی وحشتناک .هنوز تو اتاق عمل بودم فقط صدا میشنیدم که بالای سرم حرف میزدند و میگفتن نفس نمیکشه نمیتونستم عکس العمل نشون بدم نه پلکم نه دستم نه پام هیچ جام حرکت نمیکرد لوله ی تنفسی هم تو دهنم بود داشتم خفه میشدم نزدیک یکی دو دقیقه سیلی زدند من درد سیلی رو حس میکردم غضروف گوشم بیرون زدگی پیدا کرد تا بالاخره باهمه توانم اندازه یه ثانیه قفسه سینمو بالا دادم لوله رو دراوردن دوباره بیهوش شدم .

    • ...

      دکترا فقط دنبال پولن...

    • بدون نام

      مادر من هم یک ماه پیش عمل کرد و کاملا یادشه و دیده که یه پرده جلوش بوده که پشتش دکترا داشتن داخل شکمش رو محکم فشار می‌دادن و حدود نیم ساعت آخر عمل رو به هوش بوده و حتی شنیده که به دکتر دیگری گفتن بخیه زدن رو شروع کنه. تجربه وحشتناکیه...

    • بدون نام

      من هم تجربه این چنینی دارم،منتها من با بی حسی از کمر قرار بود سزارین بشم ،ک بی حس نشده شکمم رو برش زدن، چون به هوش بودم جیغ زدم ،بعد بیهوشم کردن،با اینکه بیهوش بودم ولی همه صداهای اطرافم رو میشنیدم،تجربه خیلی بدی بود هنوزم یادم میفته لرز میفته جونم

      پاسخ ها

      • بی نام

        به این میگن،بیهوشی اسپاینال)کمر(
        بار دوم بیهوش نشدین، بلکه سدیت شدین
        کمی مطالعه کنیم آن هم بدون غرض!

    • بدون نام

      برای من جالبه با این عملهای وحشتناک روزانه هزاران نفر عمل زیبایی میکنن و براشون عادیه ؟؟؟

    • بهار

      چقد وحشتناک آدم حس زنده رفتن توی قبر رو پیدا میکنه. من چند روز دیگه عمل بینی دارم واقعا استرس صدبرابر افتاد به جونم .من همش حس میکنم ممکنه اصلا دیگه بهوش نیام چون خیلی موارد این شکلی خوندم که دیگه بهوش نیومدن.اینم بهش اضافه شد که ممکنه زیادی به هوش باشم حین عمل .وااااای خدا

    • م عرب

      وای چقدر وحشتناکه،حین خوندن این متن همزمان داشتم اون حالات رو‌برای خودم مرور میکردم،واقعا واقعا چه تجربه وحشتناکی رو این خانم از سر گذروندن،باز هم به نظر من نسبتا انسان خیلی قوی هستند ایشون ولی تجربه ای هست که فکرنکنم به این سادگیها از بین بره

    • بی نام

      کلا، داستانه تخلیه همراه با اغراق فراوون
      بنده ی خدا، تخیلش نوشته باور نکنین
      قضاوت نکنین که در برابر خداوند مسئولین
      این خانم، علم زیر سوال بردن، که افراد سزارینی حتما باید بیهوشی عمومی شوند!
      مسلمه، هر کی یه طرفه پیش قاضی بره ، برنده ست
      خدا عاقبت همه مون بخیر کنه و البته زبان صادق، ذهن پاک و تدبیر عنایت کند

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج