جاباما
۳۱۷۰۴۷
۲ نظر
۵۰۲۴
۲ نظر
۵۰۲۴
پ

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

وقتی نقطه عطف کارنامه کاری یک بازیگر و کارگردان یکی شود، آن وقت است که همه چیز برای آغاز یک همکاری مشترک طولانی مدت آماده و مهیاست. بهترین نمونه خارجی اش را هم که احتمالا خوب می شناسید.

هفته نامه همشهری جوان - محمدصادق شایسته: وقتی نقطه عطف کارنامه کاری یک بازیگر و کارگردان یکی شود، آن وقت است که همه چیز برای آغاز یک همکاری مشترک طولانی مدت آماده و مهیاست. بهترین نمونه خارجی اش را هم که احتمالا خوب می شناسید. مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو که نقطه عطف کارنامه کاری هر دو نفر شد: «راننده تاکسی». از آنجا که در مثل مناقشه نیست در سینمای خودمان هم ترکیب ابراهیم حاتمی کیا و پرویز پرستویی چنین رنگ و بویی دارد.

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

ترکیبی که اول بار در نقطه عطفی به نام «آژانس شیشه ای» کنار هم قرار گرفتند و نتیجه اش در حدود دو دهه شش همکاری مشترک بود. البته در این بین، یک دهه همکاری مشترک حاتمی کیا و پرستوی قطع شد تا سال گذشته که بار دیگر این دو نفر با فیلم «بادیگارد» در کنار هم قرار گرفتند اما نکته جالب توجه در همکاری حاتمی کیا و پرستویی شباهت های گریزناپذیر بر شخصیت هایی است که حاتمی کیا ایفای نقش آنها را به پرستویی سپرده.

قهرمان هایی که همگی رگ و ریشه ای مشترک دارند و شاید بهتر است این گونه بگوییم که همگی به نوعی «حاج کاظم» آژانس شیشه ای در لباس ها و موقعیت های متفاوتند. پرستویی در فیلم های ابراهیم حاتمی کیا درست شبیه خود حاتمی کیا یک بازمانده است؛ بازمانده ای از سال های جنگ. این بازمانده در موقعیت های مختلف قرار می گیرد و دیالوگ های مختلفی می گوید اما در نهایت زبانش یکی است.

حاج کاظم؛ آژانس شیشه ای

نام و نشان شخصیت چیست؟ حاج کاظم، منبع اصلی همه شخصیت ها، فرمانده سابق جنگ، سوار بر پیکان استیشن و مشغول مسافرکشی عباس را می بیند؛ همرزم قدیمی اش که ترکشی یادگار از دوران جنگ کنار شاهرگش باقی مانده و اوضاعش وخیم است. عباس باید برای معالجه به خارج برود. حاج کاظم ماشین، تنها سرمایه نان آور خانه اش را با هدف فرستادن عباس به خارج، می فروشد اما ماجرا آن طور پیش نمی رود. انگار هیچ کس دیگر به فکر کسی نیست که زمانی جانش را برای مردم فدا کرده است.

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

عشق ورزی: اگر عشق و علاقه اش را به عباس خصوصا آن نگاه هایی که سر خواندن نماز و رد و بدل شدن حال عباس به او می کرد، کنار بگذاریم، سکانس های عاطفی صحبت با پسرش و یادداشتی که برای همسرش فاطمه نوشت به تنهایی می تواند نشان دهنده عمق عشق ورزی و احساسی بودن حاج کاظم را نشان دهد.

آرمان خواهی: او بچه جنگ است؛ با اعتقاد پشت خاکریزها بوده و معتقد است کسی که جانش را فدای مردمش کرده، لایق احترام بیشتری است، مردم و مسئول هم ندارد. او دنبال حرمت گذاشتن از سوی کسانی است که برای حفظ امنیت شان کاظم ها و عباس ها سر و رگشان را جلوی توپ و تانک گذاشتند.

عصبانیت: حاج کاظم قرار نبود عصبانی شود، تا جایی که توانست آرام بود اما ناگهان کاسه صبرش لبریز شد. غرورش شکست و خروشید، ژ۳ به دست گرفت، نه برای کشتن، برای گرفتن حق. شوخی هم نداشت، آسیب نمی زد اما ترحمی هم نشان نمی داد. به حاج کاظم برخورده بود، پس درست مثل زمانی که به کشورش حمله کردند، عصبانی شد. خیلی بد!

بغض و اشک: او احساسی است، وقتی درد می بیند بغض و اشک امانش نمی دهد؛ هر بار عباس را می بیند، غم به چشمانش می آید؛ یاد بچه های جبهه که می کند اشک به چشمانش می آید؛ هراسی ندارد در جمع بغض کند. برای همین وقتی سلحشور به او می گوید برو سراغ اصل مطلب و حاشیه نرو. در اوج محکم بودن با بغض فروخورده ای می گوید: «جگرم سوخت، شیشه شکست، مامور اومد، اسلحه اش چسبید به دستم»!

مبارزه برای هدف: او برای از دست رفتن هر چیزی می جنگد، تا ته خط هم می رود، قبلا در جنگ نشان داده، پس اینجا هم اگر بگوید همه باید کمک کنند جانبازی که نزدیک شهادت است به معالجه برسد. باید این اتفاق بیفتد. به هر قیمتی چون او و دیگران به هر قیمتی تمامیت ارضی کشورشان را در جنگ حفظ کرده بودند.

شعار و سیاست: دیالوگ های رد و بدل شده بین حاج کاظم و سلحشور کافی است تا بدانیم او حتی اگر خودش سیاسی نباشد قطعا بلد است سیاسی حرف بزند یا شاید حرف سیاسی بزند. حاج کاظم حرف هایی می زند که زیاد گل درشت هستند، خیلی صریح و بی پرواست، اسمی نمی برد اما سمت و جهت سیاسی اش را به رخ می کشد و دردش را می گوید. حاج کاظم بلد است میکروفن دست بگیرد و قصه ای پر از ارجاعات سیاسی تعریف کند وی جوری تعریف می کند که همه سکوت کنند. پس او با شعار و سیاست غریبه نیست اما مدام از آنها استفاده نمی کند، ققط سر بزنگاه!


داوود؛ روبان قرمز

نام و نشان شخصیت چیست؟ نامش داوود است، رزمنده سابق جنگ، در بیابانی زندگی اش را وقف پاکسازی منطقه و خنثی کردن مین های مانده از سال های جنگ کرده و به قول خودش دنیا و هوس هایش را خنثی می کند.

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

عشق ورزی: کسی باور نمی کند داوود با آن اخلاق تند و تلخی که دارد، با آن چهره عبوس و زبان پرنیش و کنایه اش بتواند عاشق هم باشد اما ته آن دالان زیرزمینی که خاطراتش را روی دیوار حکاکی کرده، تصویر حکاکی شده محبوبه همه معادلات را به هم می ریزد.

آرمان خواهی: او هنوز می خواهد به یاد دوستانش باشد. به آرمان هایی که داشته اند فکر می کند، اصلا برای همین است که با یک لاک پشت تک و تنها وسط بیابان مین خنثی می کند، او می خواهد این زمین ها برای آیندگان امن شود؛ همان هدفی که در سال های جنگ داشت و داشتند.

صراحت و عصبانیت: داوود می خواهد در خلوتی که برای خودش دست و پا کرده، هر چیز دنیوی را از خود دور کند اما ورود محبوبه بازی را به هم می زند و او عصبانی می شود، بعد اضافه شدن جمعه و گشتن او دور محبوبه، داوود را عصبانی می کند. وقتی می فهمد خودش به محبوبه علاقه مند شده عصبانی تر می شود، وقتی می بیند محبوبه دل به جمعه داده، عصبانیتش بیش از همیشه می شود و تا آخر، داوود عصبانی است چون پیله ای که دورش پیچیده بود، در حال پاره شدن است!

بغض و اشک: او هرگاه یاد دوستانش می کند، بغض گلویش را می گیرد، حتی وقتی از نیمه های راه به محبوبه تحکم می کند هم بغض در او دیده می شود.

مبارزه برای هدف: او ایستاده تا مین ها را خنثی کند، او می خواهد همچنان مرد جنگ باشد. برای این هدف هم جلوی هر که سر راهش باشد، محکم می ایستد و اگر متهم به رفتن مسیر اشتباه شود، این ایستادن محکم تر می شود.

شعار و سیاست: او پر از کنایه است. از اوضاع نابسامان می گوید، از تنها شدن های امثال خودش می گوید اما نه با کلامی شفاف، باید به عمق کلام داوود رفت و شعارها و سیاستش را جست و جو کرد. داوود در این زمینه درونی ترین حاج کاظم فیلم های حاتمی کیاست.


سردار راشد؛ موج مرده

نام و نشان شخصیت چیست؟ سردار راشد، یکی از فرماندهان نیروی دریایی و از رزمندگان دوران جنگ که روزهای آخر خدمتش قبل از بازنشستگی را طی می کند که ناگهان سر و کله ناو وینسنس در خلیج فارس پیدا می شود.

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

عشق ورزی: سردار مرتضی راشد، تلخ ترین حاج کاظم است. مهم ترین مشکل او این است که در عین دوست داشتن خانواده اش- که سکانس شام خوردن با فاطمه همسرش اوج آن است- بلد نیست عشق و علاقه اش را نشان دهد، حتی حاضر به حبس پسر خود روی دریا می شود و همین مسئله حق کامل را از او می گیرد تا تبدیل به تلخ ترین شخصیت فیلم های حاتمی کیا شود.

آرمان خواهی: مرتضی می خواهد حق کشته شده های جنایت ناو وینسنس را بگیرد. حق خواهی آرمانی که از دوران جنگ برای مرتضی به جا مانده. بعد هم، او خواستار عدالت است، در هر زمینه ای؛ چه در برخورد یا پسرش و چه در برخورد یا به زعم خودش یک جنایت آمریکایی.

عصبانیت: او از همان ابتدا عصبانی است، از جنایتی که ۱۲ تیر ۱۳۶۷ بر سر مسافران پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر آمد، از موشکی که آگاه یا ناآگاه جان چندصد بیگناه را گرفته است. او عصبانی است و این عصبانیت را با بلندترین صدای ممکن فریاد می زند.

بغض و اشک: اولین سکانس فیلم، زمانی که او ناگهان از وحشت دیدن پیکر کشته های هواپیما از خواب می پرد، وقتی آخرین بار سوار قایق به فاطمه نگاه می کند و بعد از دعوایش با حبیب سر او را روی سینه اش می گذارد، بغض و اشک های حاج کاظم روی گونه اش پدیدار می شود.

مبارزه برای هدف: هدف او انتقام گرفتن از نام وینسنس است. به هر قیمیت که شده. حرف کسی را هم نمی پذیرد. مصلحت را هم نمی فهمد، هرقدر هم جلویش را می گیرند، آخر کار خودش را می کند، تک و تنها!

شعار و سیاست: «قرار شد ما بریم جبهه بجنگیم، شما هم بمونید بچه های مارو تربیت کنید؛ حالا قضاوت کنید کی کم فروشی کرده!» این دیالوگ گل سرسبد رابطه مرتضی راشد با سیاست است اما همان جلسه ای که با مقامات بی نام و از پایتخت آمده با آن پیراهنی های سفید و یقه های بسته دارد اوج حرف سیاسی زدن مرتضی راشد است؛ جایی که او سیاسیون را به مسامحه و بی توجهی متهم می کند و به کنایه می گوید، حرفی نمی زنید تا مذاکراتتان به خطر نیفتد.


ناصر؛ به نام پدر

نام و نشان شخصیت چیست؟ ناصر یک رزمنده قدیمی جنگ است. در سال های بعد از جنگ به کشف معدن روی آورده و عمده مشکلاتش مالی است تا اینکه پای دخترش حبیبه روی مین هایی می رود که روزی خودش کار گذاشته بود.

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

عشق ورزی: هیچ چیز بیشتر از عشق ورزیدن به زن و دخترش در شخصیت ناصر دیده نمی شود، حرف زدن های او با راحله پشت تلفن و حبیبه در بیمارستان و نگاه های عاشقانه اش به همسر و دخترش از همان جنس دوست داشتن حاج کاظم است، فقط خیلی گرم تر و بیرونی تر

آرمان خواهی: ناصر مین کاشت تا دشمن بیشتر به خاک کشورش تجاوز نکند اما همان مین ها بلای جان دخترش شد. او به آرمانی فکر می کند که داشته به لحظه ای که از او خواستند مین خنثی کند اما گفته کار او با آرمان هایش تمام شده و نوبت نسل جدید است و حالا که می بیند آن پشت کردن عاقبتش چه شد. ناصر و آرمان هایش رو به روی هم می ایستند.

عصبانیت: ناصر از خودش عصبانی می شود، از حواسش که جمع نبوده است. او از جنگ هم عصبانی است، از اینکه یقه او را ول نمی کند، بیزار است. فقط چون او آدم خسته و درگیری شده و دیگر چندان نای خروشیدن ندارد.

بغض و اشک: او با هر بار دیدن غصه حبیبه بغض می کند اما لحظه درخشان ناصر، عجز و ناله هایش بالای تپه شاهد است؛ جایی که کفش خونین دخترش را به دست گرفته و با گریه و اشک از خدا می خواهد پای او را بگیرد و پای حبیبه را برگرداند.

مبارزه برای هدف: برای ناصر سلامتی آنچه به آن عشق می ورزد بالاترین هدفی است که دارد. خانواده و مردم کشورش آن دو عشقی هستند که برایشان از نقشه های معدن می گذرد و دوباره به خنثی کردن مین مشغول می شود. ناصر تنها قهرمان حاتمی کیاست که برای رسیدن به هدفش، اول با خودش مبارزه کرد.

شعار و سیاست: ناصر کمترین شعار و سیاست ورزی را به خرج می دهد. او خسته و آرام است. جایی مشغول زندگی اش بود اما ناگهان می بیند تاوان بدی داده است. زبانش فقط حول زندگی خوش می چرخد نه جای دیگر.


حاج حیدر؛ بادیگارد

نام و نشان شخصیت چیست؟ حاج حیدر ذبیحی، مردی که سال هاست محافظ شخصیت های مهم نظام است، شغل او یا به تعبیر خودش وظیفه او محافظت است!

ویژگی های مشترک نقش های پرویز پرستویی

عشق ورزی: او مرد خانواده است. کسی به زنش بی احترامی کند ضرب شست بدی می خورد. خب نمی شود عاشقانه و مردانه زندگی نکنی ولی همسر و فرزندانت این گونه دورت بگردند و حواسشان به تو باشد.

آرمان خواهی: حاج حیدر معتقد است این روزها بادیگاردها زیاد شدند ولی او هنوز محافظ مانده چرا که محافظ کسی است که با اعتقاد کارش را انجام می دهد، آرمان او حفظ سرمایه هایی است که نظام و کشورش را حفظ می کنند و در مسیر درست پیش می برند.

عصبانیت: وقتی با اعتقاد کاری را انجام دهی و دیگران اعتقاد تو را که قبلا آرمان خیلی ها بوده، نادیده بگیرند، عصبانی می شوی، اگر اصرار کنند تو هم نادیده بگیری، عصبانی تر می شوی. حاج حیدر چندبار این گونه عصبانی می شود و فریادش می زند.

بغض و اشک: وقتی احساس می کند هیچ کس او را نمی فهمد، بغض می کند. از اینکه چرا همه یادشان رفته قبلا چه خبر بوده، بغض می کند اما سعی می کند چندان به روی خودش نیاورد. او در اوج احساسات آدم محکمی است.

مبارزه برای هدف: حاج حیدر می تواند موقعیت بسیار خوبی داشته باشد. اگر به خیلی چیزها فکر نکند یا چشم روی آنها ببندد اما او چون به اصولش- درست یا غلط- معتقد است به همه چیز پشت پا می زند و فقط به دنبال رفتن در همان مسیری است که قبلا طی کرده و دوستش دارد.

شعار و سیاست: او در مقاطعی نزدیک ترین آدم به سیاسیون بوده. پس می تواند از سیاست حرف بزند، حرف هایی که قبلا ورد زبان خیلی ها بوده امروز از زبان او شعار است اما او همچنان آنها را بیان می کند. ترکش های حرف هایش را به ریز و درشت دنیای سیاست می زند، به غریبه و آشنا به فرمانده و رئیس و حتی کسی که محافظ جانش شده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      عالی

    • بدون نام

      همه جا یه جوره.حتی در واقعیت هم همینه.گردن کج و بغض در گلو.فقط سطح شعورش پایین تر از یک آرمان گراست.بیشتر سطحی و احساسی و سانتی مانتاله

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج