۴۸۱۳۲۷
۱۳ نظر
۵۰۰۹
۱۳ نظر
۵۰۰۹
پ

گزارشی از زندگی یک عـروس سیاه بخت

روزنامه ایران در گزارشی نوشت: زن خلاف میل پدرم عمل کرده بودم مرا به خانه راه ندادند و سرگردان به مردی پناه بردم که مدتی بعد فهمیدم یک خلافکار تحت تعقیب است.

روزنامه ایران در گزارشی نوشت: زن خلاف میل پدرم عمل کرده بودم مرا به خانه راه ندادند و سرگردان به مردی پناه بردم که مدتی بعد فهمیدم یک خلافکار تحت تعقیب است.

«سپیده» باردار بود و بسختی نفس می‌کشید. وضعیت جسمانی‌اش از یک طرف توان پاهایش را کم کرده بود و از طرف دیگر آنقدر آشفته حال بود که نای راه رفتن نداشت. دستش را به دیوار گرفته بود تا نفسی تازه کند. به کمکش رفتم و او را تا صندلی همراهی کردم.مقابلش نشستم. کمی آب خورد و با کلی حاشیه و کلنجار رفتن بالاخره زبان بازکرد و گفت: «پدرم معتاد است و همه زندگی‌اش صرف تهیه و مصرف مواد شده است.
وقتی ۱۶ ساله بودم «شاهین» که هم بساطی پدرم و مواد فروشی حرفه‌ای بود از من خواستگاری کرد. او در کار مواد بود و پدرم هم که می‌دانست با این وصلت راحت‌تر می‌تواند به مواد لعنتی دسترسی داشته باشد، می‌گفت شاهین بهترین آدم روی زمین است. اینکه از من ۳۶ سال بزرگتر بود، سه زن و سه بچه هم داشت هرگز اهمیتی نداشت. نظر من هم که ارزشی نداشت. این‌گونه بود که تا به خودم آمدم به‌عنوان همسر چهارم شاهین با زور و تهدید پدرم پای سفره عقد نشستم و با «بله» ای گنگ و مبهم پا در خانه مرد ۵۲ ساله‌ای گذاشتم که کمترین حس و علاقه‌ای به او نداشتم. علاقه که هیچ، آنقدر از او بیزار بودم که حتی به صورتش نگاه هم نمی‌کردم. بنابراین روز عقدم پایان خوشی‌های زندگی‌ام شد.»

زن بخت برگشته در حالی که روی صندلی جابه‌جا می‌شد و با گوشه روسری اشک‌هایش را پاک می‌کرد با چهره ای غمبار ادامه داد: «5 سال کابوس وار را در کنار شاهین گذراندم. او همه نوع موادی مصرف می‌کرد اما چون پولدار بود پدرم معتقد بود من باید قدردان شوهرم باشم که مرا به‌ عنوان همسرش انتخاب کرده است. با همه این حرف‌ها تحمل این زندگی برایم عذاب آور بود. بالاخره هم تصمیمم را گرفتم. می‌دانستم شاهین یک تک تومانی هم کف دستم نمی‌گذارد به همین دلیل با سختی زیاد مهریه و نفقه‌ام را بخشیدم و طلاقم را گرفتم. به قول قدیمی‌ها گفتم مهرم حلال و جانم آزاد.» زن جوان سکوت کرده بود. اما انگار هنوز آنچه می‌خواست به زبان بیاورد، را باور نداشت. «وقتی از محضر بیرون آمدم جایی برای رفتن نداشتم. با خانه پدرم تماس گرفتم.
اما مادرم آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: «پدرت گفته بعد از طلاق، حق نداری اینجا بیایی!» وقتی این جملات را شنیدم انگار آب سردی روی سرم ریختند. خشکم زده بود. نه پولی داشتم و نه جایی را می‌شناختم که شب را آنجا بگذرانم. غرق در افکار پریشانم، در خیابان‌ها بی‌هدف راه می‌رفتم که خودروی مسافرکشی جلوی پایم توقف کرد. بدون اینکه مسیر را بگویم سوار شدم. راننده مرد جوانی بود. چند باری مقصدم را پرسید اما هر بار فقط می‌گفتم مستقیم برود. کلافه شده بود. ناگهان در گوشه خیابان نگه داشت و گفت: «خانم؛ خودت می‌دانی کجا می‌خواهی بروی؟» فریادش، بغضم را شکست و هق هق کنان زدم زیر گریه! با دیدن این صحنه هول شده بود. یک لیوان آب برایم آورد و مشکلم را پرسید. من هم که دلم پر از درد و غصه بود و فقط یک گوش شنوا می‌خواستم سفره دلم را برایش باز کردم.اما ای کاش...»
سپیده دستش را روی شکمش گذاشت و سری به حالت تأسف تکان داد و گفت: «اسمش «کیارش» بود. راننده مسافرکش را می‌گویم. وقتی داستان زندگی‌ام را شنید دلداریم داد و شب مرا به خانه مادرش برد و کلی سفارشم را به او کرد. فکر می‌کردم بالاخره زندگی روی خوشش را به من نشان داده. خوشحال بودم. چند ماهی در همان خانه زندگی کردم تا اینکه یک روز کیارش از من خواستگاری کرد. راستش در آن چند ماه کیارش به قدری با من مهربان بود که می‌توانم بگویم در کل زندگی‌ام این قدر خوشی ندیده بودم. بدون هیچ فکری جواب مثبت دادم و با تصور یک زندگی تازه و خوش، تک و تنها و با برگزاری مراسم مختصری با او زیر یک سقف رفتم. چند ماه اول، زندگی خوبی داشتیم اما وقتی آن واقعیت تلخ را شنیدم...»

گریه امانش نمی‌داد تا حرفش را تمام کند. چند دقیقه‌ای طول کشید تا به خودش مسلط شد.بعد هم ادامه داد: «نمی توانستم باور کنم اما واقعیت داشت. کیارش؛ مردی که همه زندگی‌ام شده بود، کسی که پدر بچه در شکمم بود... یک تبهکار سابقه دار بود که دو زن دیگر هم داشت. فهمیدن این واقعیت، مانند پتکی روی سرم خراب شد. آن از ازدواج اولم که بدبخت و آواره شدم و این هم دومی که حالا با یک بچه در شکمم نمی‌دانم باید چه کنم و به کجا پناه ببرم. چرا باید سرنوشت من این قدر سیاه باشد...» و....
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      لا اله الا الله،لعنت کند این پدر بی رحم،ونامرد.خدا تو کمک کن هرچه ادم بدبخت وبی سرپناه..الله اکبر.

    • مینا

      چقدر بدبخت هستند این زنها،چرا نباید هیچ نهادی از این اسیب دیدگان حمایت کنند؟

    • نازنین

      بعضی ها چه سرنوشت تلخ و سیاهی دارن، حالا بعضی های دیگه بجای شکر خدا، همش بهونه میگیرن و از زندگی مینالن.

    • آوین

      فقط میتوانم بگویم متاسفم از این جور پدرومادرها اینا دیوار استوار نیستن پشت بچهاشون اینا یه پرده پارچه ای هستن که فقط خودشون مخفی میکنن ولی نمیشه بهشون تکیه داد چون هر لحظه باید به فکر افتادن بود اخه این مواد کوفتی لعنتی چه کیفی داره که حاظرن جگر گوشهاشون به روز سیاه کشیده بشن اخه چرااااااااااا

    • مولاوردی

      خدا فریادرس همه شه که بی منته

    • بهزاذ

      ملا لطفامنطق داشته باشید.

    • بدون نام

      هیچ پدر مادری بد فرزندشان نمی خواهند حتی اگر معتاد باشند مگر دیگر الزایمری داشته باشند حتی اگر پول مواد نداشت باشند یک روز به خودشان میاند این دخترها خودشان دوست دارند حرف پدر مادر قبول ندارند اگر بگند شوهرت معتاد بد اخلاق میگن به شما ربطی ندارد اینجور آدمها خودشان تصمیم مگیرند وقتی میرن محضر خودشان قبول می کنند نه پدر مادر میرند ازدواج میکنن از تر س شوهر حا ضرند هر دستوری بدن انجام بدن ولی از پدر ومادر که حاضرند جان خودشان فدای بچه کنند پیروی نمی کنند هیو موقع پدر ومادر به پچشان کلک نمی زنند

    • نرگس

      یعنی مادر پسره چیزی نگفته پسرش 2تا زن داره یادو تا زنش تو این چند ماه خونه مادرشوهر نرفته یاخواهرشوهر برادر شوهری....خدایی دور از واقعیته

    • اسما

      خبرمرک اینجورپدرومادرایی من که خییلی ناراحت شدم

    • آنا

      زندگی ماهم دست کمی از شما نداره خانم/گرچه ازدواج/ازدواج اجباری یا پدر معتاد نداشتیم ولی هیچ وقت روی خوش از زندگی ندیدیم/تا ادم بدبخت نباشه ادمای خوشبخت احساس خوشبختی نمیکنن!پس من و شما و خیلی از مردم دیگه دلیلی هستیم که دیگران با دیدن ما بفهمن که خوشبختن/درضمن چیزی به نام عدالت وجود نداره/همه این دنیا بی عدالتی هست و بدبختی/از اون دنیا هم کسی اطلاع دقیقی نداره/پس باهمون تبهکار بمون/هرچی باشه از تو خیابون خوابیدن بهتره

    • مازیار

      خیلی ها دارن با بد بختی زندگی میکنند شما هم به زندگیت ادامه بده بهتر از اوارگی و تو خیابان خوابیدنه ... تو هم به زنها فکر نکن و به زندگیت ادامه بده تو این دروره زمونه ادم سالم کم پیدا میشه یا اختلاس میکنند یا خلافکارن یا دزدن یا ...

    • بدون نام

      باز هم خوبه که ازدواج کرده بایک مرد مهربون وطعمه دست هوسبازان از خدا بی خبر نشده میگند ادمی که داره غرق میشه خس روی اب را هم میگیره تا غرق نشه.

    • بدون نام

      مغسر اصلی دولته چون در قبال مواد فروشان خیلی کوتاه میاد

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج