۴۹۸۰۲۹
۱ نظر
۵۰۰۸
۱ نظر
۵۰۰۸
پ

با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

کتاب‌های خوب، بلندپروازی انسان را تحریک می‌کنند و همیشه تاثیر خود را روی آدم‌ها می‌گذارند؛ این تاثیر شاید به شکل یک حس رضایت‌مندی باشد یا تغییر به سمت خوبی‌ها. هر حسی که باشد،‌ زندگی آدم‌ها با مطالعه کتاب غنی می‌شود؛ نوروز فرصت خوبی است برای زندگی و دوستی و همذات‌پنداری با کاراکترهایی که بزرگ‌ترین نویسنده‌های دنیا خلق کرده‌اند

روزنامه آرمان امروز : کتاب‌های خوب، بلندپروازی انسان را تحریک می‌کنند و همیشه تاثیر خود را روی آدم‌ها می‌گذارند؛ این تاثیر شاید به شکل یک حس رضایت‌مندی باشد یا تغییر به سمت خوبی‌ها. هر حسی که باشد،‌ زندگی آدم‌ها با مطالعه کتاب غنی می‌شود؛ نوروز فرصت خوبی است برای زندگی و دوستی و همذات‌پنداری با کاراکترهایی که بزرگ‌ترین نویسنده‌های دنیا خلق کرده‌اند؛ آن‌طور که ماریو بارگاس یوسا، نویسنده نوبلیست پرویی می‌گوید «ما با خواندن کتاب‌های خوب، در پنهانی‌ترین وجوه شخصیت انسانی‌مان به حس نزدیکی با یک فرهنگ می‌رسیم.
خواندن، همان‌طور که‌ غرایز، شور و احساسات و رفتارهای‌مان را تعریف می‌کنند، روانشناسی ما را غنا می‌بخشد.» به بیانی دیگر «کتاب خوب خواندن راهی برای مجهزشدن در بحبوحه اعتقادات و روبه‌روشدن با هرچه نادرستی در جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم؛ راهی که از آن طریق بتوانیم در جهت تغییر جهان بکوشیم و آن را به دنیای تخیلاتی که با وجود کاستی‌ها و محدودیت‌های‌مان خلق کرده‌ایم، نزدیک کنیم.» پس امسال نیز همچون سال‌های پیش، با کتاب‌های تازه به استقبال بهار برویم و سال نو را با کتاب‌های نو جشن بگیریم...

محبوبه میرقدیری:

در بندر آبی چشمانت
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

پیشنهاد اولم همراه‌شدن با نزار قبانی است با «در بندر آبی چشمانت» ترجمه احمد پوری، نشر چشمه. شعرهای کتاب اغلب کوتاهند. مثلا نزار قبانی در شعر «وقتی عاشقم» می‌گوید: «وقتی عاشقم/ سلطان جهانم/ زمین و یکسره هرچه در آن است از آن من است/ و سوار بر اسب تا دل آفتاب می‌رانم.» خواندن چنین شعری، آن هم در بهار لااقل برای لحظه یا لحظاتی هم که شده برای شما حال خوش به ارمغان می‌آورد و حال خوش چیزی است که همه ما به آن نیاز داریم. یا در جایی دیگر می‌سراید: «تنها زن و نوشتن/ ما را از مرگ می‌رهاند.» عشق در جهان زیبا و وسیعی که قبانی خلق می‌کند جایگاهی بس برازنده دارد و زن نیز. او با تک‌تک سلول‌هایش دوست می‌دارد و این دوست‌داشتن را با شیواترین واژه‌ها بیان می‌دارد. در شعر «زبان» می‌نویسد: «وقتی مردی عاشق است/ چگونه می‌تواند واژه‌های کهنه به کار گیرد؟» قبانی انگار که خود یکی از عاشق‌ترین های این دنیاست، علاوه بر عشق، از بی‌عدالتی‌ها می‌گوید، از رنج و تحقیر انسان‌ها و در اشعارش با این دیوان و ددان جوامع انسانی می‌ستیزد.

مرگ ایوان ایلیچ
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

و اما پیشنهاد دوم من از ادبیات روس است که در جهان مقامی خاص دارد؛ پیشانی‌بلند است این سرزمین سرد و وسیع که چخوف دارد و گوگول و پوشکین. «مرگ ایوان ایلیچ» رمان کوتاهی است از تولستوی با ترجمه سروش حبیبی (نشر چشمه). تولستوی خود زندگی متفاوتی را تجربه کرد، رمان «جنگ و صلح» را در کارنامه هنری خود دارد و تعداد زیادی داستان کوتاه اما «مرگ ایوان ایلیچ» کاری است درخور و به‌یاد‌ماندنی. هر کدام از ما ممکن است شاهد مرگ یکی از نزدیکان یا آشنایانمان بوده باشیم یا شرح احتضار آدمی را از زبان دوستی شنیده و یا در فیلمی نظاره کرده باشیم و در اینجا هم با مرگ، با لحظه‌های پایانی عمر یک کارمند دادگستری سروکار داریم. تولستوی هوشمندانه این شغل را برای شخصیت داستانی خود انتخاب کرده است. مردی که در دستگاه عدالت‌گستری کار می‌کرد، اکنون در بستر بیماری، زار و ناتوان آه و ناله سر می‌دهد، به زندگی‌اش می‌اندیشد، به آنچه گذشت، آنچه هست، حال و آنچه در پیش‌روست، در جهانی دیگر و با ترازو و میزانی دیگر. ایوان ایلیچ پیوسته به یاد می‌آورد و از نومیدی و یاس به امیدواری می‌رسد و برعکس. انگار دست سرنوشت با او سر سازگاری ندارد. تا درد آرام می‌گیرد و بهبودی نسبی پیدا می‌شود بیماری با چهره‌ای تازه‌تر از جایی که هیچ انتظارش نمی‌رود پیدا می‌شود و به مرد بیچاره سلام می‌کند. خواندن «مرگ ایوان ایلیچ» خوب است؛ چراکه یادمان می‌آورد مهمان هستیم و جهان مهمان‌پذیر و مسافرخانه. گذشته از این یاد می‌دهد آغوش و بوسه‌های‌مان تنها برای عید و جشن تولد نباشد و حرف‌های خوب، نگاه‌های مهربانانه و مکث، مکث و ایستادن و نگریستن به هر آنچه در این جهان زیباست و دلنشین بیش از آنکه به مانند ایوان ایلیچ یک نفر در بالای سرمان بگوید: «تمام کرد.»

احمد آرام:

حکومت نظامی
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

آشنایی ما با خوسه دونوسو با ترجمه اولین رمانی از او بود که به‌درستی در لحن و زبان فارسی نشست: «باغ همسایه». اما اینکه باید دونوسو را در بایگانی ذهنمان محفوظ نگه داریم به این دلیل است تا با تبحر او در روایت تاریخ، و گنجاندنش در روایت داستان، آشنا شویم؛ و به‌عنوان مرجعی سترگ که می‌تواند ما را از پرتگاه روایت‌های اینچنینی دور نگه دارد قابل اعتنا است. دونوسو عادت دارد به مصائب مدرن روزگار خود و همچنین پسادیکتاتوری‌ها نگاه خاص داشته باشد؛ این نگاه تاریخی وقتی با روایت داستانی پالوده می‌گردد رخدادهای تراژیک و مدرن نیز به بیان تازه‌ای می‌رسد. آنچه دوسونو واقعیت تاریخی می‌داند و در آثارش نمود می‌یابد نوعی اتفاق ادبی است که از آن خودش است. درواقع او در مقام نویسنده‌ای است که محکوم است به دفاع از انسان‌هایی بپردازد که با گذر از ذهن نوشتاری‌اش به اصالت می‌رسند. جهان داستانی دونوسو جهانی نیست که به‌زودی به فراموشی سپرده شود، بلکه مدام پوست می‌اندازد تا حقایق را عریان‌تر نشان دهد. پویایی تاریخ در روایت داستانی او توجه بایسته‌ای را می‌طلبد؛ چراکه درمی‌یابیم نه تاریخ و نه روایت داستانی هیچ‌کدام به یکدیگر لطمه نمی‌زند. رمان «حکومت نظامی» (ترجمه عبداله کوثری، نشر نی) از آثار معروف دونوسو است. این رمان ما را به درون تصاویری می‌کشاند که سعی دارد زندگی اقشاری از مردم شیلی را در دوران خفقان و ترور دیکتاتوری پینوشه به خواننده نزدیک کند. رمان به گونه‌ای پرمعنی با مرگ ماتیلده اوریتا همسر شاعر بزرگ شیلی، پابلو نرودا، و مراسم تشییع و تدفین او آغاز می‌شود. رمان در سه بخش روایت می‌شود: شامگاه، شب و صبح. کسی که در میان این سه بخش دیده می‌شود و ما از نگاه و کنکاش‌هایش رمان را زیرورو می‌کنیم مانونگو ورا، خواننده محبوب شیلیایی است که بعد از سال‌ها دوری از وطن به شیلی برمی‌گردد.

تانگوی شیطان
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

اگر سینمای بلا تار، فیلمساز مجاری، سکوت و تنهایی را به درستی کشف می‌کند، یقینا لسلو کراسناهورکایی، نویسنده هم‌وطنش، در آن نقش بسزایی داشته است. کراسناهورکایی پنج فیلمنامه برای بالاتار می‌نویسد که آخرین آنها «اسب تورین» بود؛ داستانی حیرت‌انگیز و تجربی که در سینمای بلا تار سیاهی و تباهی برجا می‌گذارد، مضاف بر اینکه شیوه مطلق‌دیدن را نیز به ما می‌آموزد. اما «تانگوی شیطان» (ترجمه سپند ساعدی، نشر نگاه) سومین همکاری نویسنده با بلا تار بود که این‌بار داستانی را در دل خود روایت می‌کند. رمان روایت‌گر زندگی آدم‌هایی است که تک افتاده‌اند و در یک مزرعه اشتراکی، در دشتی توفان‌زده زندگی می‌کنند و همگی علیه هم در حال توطئه‌اند. رمان زمانی صاحب یک تنش جدی می‌شود که شایعاتی مبنی بر بازگشت دو تن از اعضای پیشین این مزرعه که همگی فکر می‌کردند مرده‌اند، جان می‌گیرد. رمان درباره زوال کمونیسم در اروپای شرقی است. برای تکمیل معرفی این رمان کافی است که به سوزان سونتاگ مراجعه کنیم که می‌نویسد: «استاد مجار روایت آخرزمانی که قابل قیاس با گوگول و ملویل است.»

علی خدایی:

کتاب اصفهان
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

«کتاب اصفهان» مجموعه‌ای است از هفت داستان کوتاه که از اصفهان می‌گوید. اصفهان در این داستان‌ها نقش مهمی دارد و بدون اصفهان این داستان‌ها‌ وجود نداشتند. هفت نویسنده مختلف؛ اصغر عبدالهی، جعفر مدرس‌صادقی، کیهان خانجانی، نسیبه فضل‌الهی، محمد طلوعی، آرش صادق‌بیگی و علی خدایی نویسنده‌های این هفت داستان‌‌اند. داستان کیهان خانجانی به دنبال شهر، یک مسیر شهری و رودخانه زاینده‌رود، داستان پراندوه یک خداحافظی را می‌گوید و محمد طلوعی با نگاهی به شهر اصفهان و خاطراتی از هنرمندان و قصه‌گوهای دوران کودکی و یادآوری روزگاری رفته از رمزی پنهان در اصفهان داستان می‌سازد. «یک تکه مینیاتور» داستان اصغر عبدالهی، نگاه به اصفهان، تاریخ و زندگی امروز است و آنچنان این آمیختگی در داستان نمایش داده می‌شود که کلمات مجبورند از خانه تبدیل به کاخ و عمارت شوند. جعفر مدرس صادقی با داستان «شهرام و شهریار»، نسیبه فضل‌الهی با داستان «گربه مادر» و آرش صادق‌بیگی با داستان «از طرف ما» نویسنده‌های دیگر این مجموعه هستند. چند سطر از داستان «از طرف ما» نوشته آرش صادق‌بیگی را می‌خوانیم: «یک سالی می‌شد بعد از مردن آقام به اتاق تنهایی‌هاش نرفته بودم. دلش را نداشتم. اتاق دوبردو دری بود گوشه حیاط که انگار باغچه را بغل گرفته باشد. آقام می‌گفت همان سی‌سال پیش اتاق را ساخته که قناسی حیاط را بگیرد اما دروغ می‌گفت.»

نی‌نا
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

«نی‌نا» نام رمان شیوا ارسطویی است که نشر پیدایش منتشر کرده. کتاب ارسطویی را دوست دارم به دلایلی که می‌نویسم. جهان داستان بر سال‌هایی استوار است که آن را حس کرده‌ام و به مکان‌های جغرافیایی داستان آشنایی دارم. همین دو عامل جذاب‌ مرا سوی «نی‌نا» می‌کشاند تا آن را بخوانم. اما «نی‌نا» فقط همین‌ها نیست. داستان زندگی دختری است که قرار است از نوجوانی به فضاهای تازه‌ای پا بگذارد که تغییر زمانه آن را پیش رو قرار می‌دهد؛ حالی خوش که دگرگون می‌شود. «نی‌نا» داستان جراحت‌های پنهانی است که آرام‌آرام در پنج فصل کتاب که با عنوان کتاب اول تا پنجم مشخص شده گشوده و روایت می‌شوند: جوانی، عشق، انقلاب، جنگ و تهران، تکه‌هایی هستند که با اتکا به آن، «نی‌نا» ساخته می‌شود، تَرَک‌ها نمودار می‌گردند، از ترک‌ها گفتم، اساس این رمان همین ترک‌هایی هستند که نویسنده بی‌آنکه از آن به روشنی بگوید بر جان خواننده می‌نشاند. از همین‌رو روابط زن صاحبخانه با زن سرخپوش، روابط زن صاحبخانه با دختر داستان، و رابطه‌های دیگر این رمان هر کدام دلهره، اضطراب، تیرگی به داستان می‌ریزند. دوست دارم از زن سرخپوش داستان و میدان فردوسی هم بگویم. شیوا ارسطویی در «نی‌نا» با آوردن زن سرخپوش و میدان فردوسی، علاوه بر اینکه یک دوره تاریخی را با استفاده از این المان ماندگار کرده، آن را خواندنی کرده؛ به سن‌وسال من نیز این زن و این میدان را رنگی و تپنده کرده است. «نی‌نا» تکه‌تکه است و می‌شود هر کتاب را در یک نوبت خواند و بالاخره نمی‌توانم چشم بر کتاب پنجم ببندم که با من چه بازی‌ها که نکرد!

محمد قاسم‌زاده:

سایه‌‌ باد
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

پیشنهاد اولم اختصاص دارد به ادبیات کشور اسپانیا: رمان «سایه‌ باد» نوشته‌ کارلوس روئیس‌ثافون، ترجمه نازنین نوذری، نشر دیبایه. «سایه باد» از دل جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) برمی‌آید و نویسنده نقبی به وقایعی می‌زند که یکی از دهشت‌بارترین ماجراهای قرن گذشته بود و اثر خود را بر روح مردم اسپانیا و فرهنگ آن به جا گذاشت. «سایه‌ باد» با تصویری گوتیک از کتابخانه‌ای شروع می‌شود که نام گورستان کتاب‌های فراموش‌شده را دارد؛ جایی که نه‌تنها کتاب، بلکه‌ آدم‌هایی که به‌نحوی با وقایع سال‌های جنگ به آن مرتبط‌اند. اینجا کتا‌بخانه نیست، هزارتویی است پررمزوراز که بوی کاغذ کهنه و گردوخاک و جادو می‌دهد. راوی کتابی را برمی‌گزیند که بنا به رسم کتابخانه باید مسئولیت آن را بپذیرد، اما درواقع کتابی است که مسئولیت راوی را به عهده می‌گیرد. هم کتابخانه و هم کتاب آرام‌آرام ما را به فضایی وهم‌زده می‌برند که بی‌شباهت به داستان‌های ادگار آلن‌پو نیست.

مارش رادتسکی
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

محمد همتی مترجمی است که در آرامش کار می‌کند و بدون هیچ هیاهویی که برخی بر سر کارهای دست چندم خود به راه می‌اندازند، کارهای جدی را با وسواس ترجمه می‌کند. یکی از این کتاب‌ها «مارش رادتسکی» (نشر نو) است، نوشته‌ یوزف روت، نویسنده‌ کولی‌وار اتریشی که دوره‌ خلاقه‌ نویسندگی‌اش مصادف بود با سال‌های حکومت رایش سوم و او با این بداقبالی روبه‌رو شد که از چندین جنبه رویاروی رایش قرار گرفت و این رویارویی منش کولی‌وار او را تشدید کرد. روت به نسل نویسندگانی تعلق دارد که هریک جنبه‌هایی از فرهنگ و زندگی کشورهای آلمانی‌زبان را کاویدند و انحطاط و فروپاشی ارزش‌هایی را نشان دادند که خود را تمام و کمال در چهره‌ رایش سوم نشان می‌دهد؛ نویسندگانی همچون توماس مان، ریلکه، کافکا، هرمان هسه و موزیل. «مارش رادتسکی» آنطور که مترجم در مقدمه کتاب می‌نویسد به‌تعبیری رمان تاریخی است و به‌ تعبیر دیگری نیست؛ رمان تاریخی است، چرا که به وقایع تاریخی و اجتماعی دوره‌ خاصی می‌پردازد که هم به روزگار نویسنده نزدیک و هم به ‌لحاظ ورافتادن آن، دور به حساب می‌آید. رمان تاریخی به حساب نمی‌آید، چراکه بیشتر از زندگی عادی مردم فرودست ساخته‌شده و حتی آنجا که به شخصیت‌های تاریخی می‌پردازد، از هرگونه استناد تاریخی خودداری می‌کند. اما اثری است که از زمان انتشار همواره توجه منتقدان بزرگ را برانگیخته است. تا آنجا که هرمان هسه آن را شاهکاری بی‌بدیل دانست و گئورک لوکاچ مقاله‌ای در ستایش آن نوشت. روت روایتگری چیره‌دست است و چه در کتاب و چه بیرون از آن، در مصاحبه‌ها و یادداشت‌هایش نقطه اتکایی برای خواننده باقی نمی‌گذارد تا او در برداشت خود از وقایع کتاب و احیانا تطبیق آن با تاریخ، آزاد باشد. هرچند گاه در مقدمه‌‌ یا یادداشتی دیدگاه خود نسبت به تاریخ را بیان می‌کند. رمان «مارش رادتسکی» اثری است خواندنی، به‌ویژه برای نویسندگان ایرانی از این نظرکه چگونه می‌توان با تاریخ روبه‌رو شد و آن را به سمت ادبیات برد.

مهشید میرمعزی:

آنها که ما نیستیم
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

رمان «آنها که ما نیستیم» نوشته محمد حسینی از تنهایی‌ها و مشغله‌های انسان‌های شهری و طبقه‌ متوسط می‌گوید: «تمام حقیقت این رمان این است که تمام آدم‌های آن، در همه‌ بخش‌ها (شش بخش) یک نفر هستند»: «حالا که همه از گفت‌وگو می‌گویند، تو هم بگو. نفس عمیق بکش. ده قدم که بیشتر نیست. همه مثل همید. با گذشته‌ای انگار قرن تا قرن کپی‌شده از هم.» نثری پاک و بدون حتی یک کلمه اضافه. مشخص است که دغدغه‌ نویسنده، اضافه‌کردن یک کتاب دیگر به کارنامه کاری‌اش نیست، از ریاکاری و زوال فرهنگی می‌ترسد و از «فقدان عزت تاریخی کتاب». برای مخاطب احترام قائل است و این را می‌توان از زحمتی که برای برگزیدن هر یک از کلمات خود انجام داده است، متوجه شد. نگاه ریزبین و زیرک محمد حسینی در تمام جملات کتاب حس می‌شود. «اگر از تک‌تک مردم دنیا بپرسید: حالتان چطور است؟ میلیون‌ها تن خواهند گفت: افتضاح... باید راهی پیدا کرد که به ذهن این آدم‌ها خطور کند که خودشان این راه را انتخاب کرده‌اند.» محمد حسینی گاهی در گفتن حقیقت انسان‌ها چنان تلخ و بی‌پرده می‌شود که پشت آدم را می‌لرزاند. این کتاب را دو مرتبه خواندم و بار دومش برای این بود که همان نکات ریز و شاید ناگفته‌های میان سطرها را دریابم. به کسانی که به خواندن یک کتاب خوب با نثری عالی علاقه دارند این کتاب را توصیه می‌کنم.

مارون
با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

آخرین کاری که از بلقیس سلیمانی خواندم و به نظرم بهتر از کارهای دیگرش بود رمان «مارون» (نشر چشمه) بود. قبل آن هم رمان «سگ‌سالی» و قبل‌ترش هم «به هادس خوش آمدید» را خوانده بودم. ناخودآگاه وقتی چند کتاب از نویسنده‌ای می‌خوانم، نثر او را مقایسه می‌کنم. به نظرم نثر سلیمانی پخته‌تر شده و داستان‌پردازی او در «مارون»، پیچیده‌تر و جالب‌تر است. داستان در روستای مارون می‌گذرد و حکایتی از مردم این روستاست و اتفاقاتی که برای روستای مارون، پیش، حین و بعد از انقلاب می‌افتد. سلیمانی همیشه گفته با فضای روستایی آشناست. حتما به همین دلیل هم در همین حوزه می‌نویسد که به آن احاطه دارد و به‌خوبی می‌تواند فضاها و شخصیت‌ها را ملموس و باورپذیر کند. داستان «مارون» با تنوع شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌اش آدم را به روستاها با فضای ساده و بی‌ریا و گاه خفقان‌آورشان می‌برد: «مارونی‌ها گفته بودند تو زن نیستی وگرنه شوهرت را نگه می‌داشتی. حالا ایستاده بود جلو مرصع و می‌خواست شوهرش را پس بگیرد. ساعت چهار صبح دخترک هفت ماهه‌اش را بسته بود به پشتش، دستمال نان و مغز گردویش را برداشته بود و از مارون زده بود بیرون. جاده مارون تا گوران را پیاده آماده بود. صدای جیرجیرک‌ها، شغال‌ها، سگ‌ها، خروس‌ها و خرهای مارون بدرقه‌اش کرده بود. باد خنک شمال که به صورتش خورده بود زیرلبی درویش را لعنت کرده بود. این باد جان می‌داد برای باددادن خرمن‌ها. کجا بود درویش؟ کجا بود مردش، وقتی باد شمال می‌آ‌مد و او نبود تا رزق‌وروزی زن و بچه‌اش را از دهن باد بگیرد؟»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      سپاس

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج