فیلم «زنده با شب»؛ گانگستری با قلب طلایی
در ۱۰ سالی که بن افلک رو به فیلمسازی آورده است بهخوبی نشان داده که پروژههایش را بسیار هوشمندانه و هنرمندانه انتخاب میکند. او با هدف قراردادن دو جنبه مهم دنیای سینما یعنی مسائل هنری و خلاقیت در ابراز آنها و موفقیت در گیشه توانسته است به جایگاهی مشخص در فیلمسازی دست یابد.
روزنامه صبا - آرش واحدی: در ۱۰ سالی که بن افلک رو به فیلمسازی آورده است بهخوبی نشان داده که پروژههایش را بسیار هوشمندانه و هنرمندانه انتخاب میکند. او با هدف قراردادن دو جنبه مهم دنیای سینما یعنی مسائل هنری و خلاقیت در ابراز آنها و موفقیت در گیشه توانسته است به جایگاهی مشخص در فیلمسازی دست یابد.
او در اولین تجربه کارگردانیاش به سراغ رمان نویسنده مشهور آمریکایی دنیس لهان«عزیز از دسترفته» رفت، که اولین قدم محکم افلک در عالم فیلمسازی بود؛ فیلمی قدرتمند که ساختار پیچیده و خلاقانه آن توانست توجه بسیاری را به استعدادهای نهفته افلک جلب کند، سپس فیلم «شهر» از راه رسید، اثری گانگستری که نشان داد افلک بهخوبی میتواند یک خط داستانی ساده و کلاسیک را تعریف کند و حتی هیجان را به رگهای مخاطبان تزریق کند. سپس نوبت به «آرگو» رسید، فیلمی که تا حدودی از روی یک داستان واقعی برداشت شده بود و در مراسم اسکار با موفقیت عمل کرد.
نکته جالب توجه اینجاست که به نظر میرسد خود افلک نیز علاقهای به ساخت آثار پرحاشیه یا حتی پرهزینه ندارد، بسیاری از علاقمندان سینما پس از «آرگو» در انتظار تماشای اثر بزرگ و بحثبرانگیز دیگری بودند ولی افلک با فاصلهای چند ساله به حیطه آشنای خود بازگشت و اثر دیگری از دنیس لهان را برای بازگرداندن به فیلم انتخاب کرد. با این وجود باز هم انتظار میرفت که بن افلک اثری نظرگیر بسازد و اثر گانگستری جنایی قابلتوجهی ارائه دهد اما متعجب میشویم وقتی «زنده با شب» را تنها روحی خسته از یک فیلم بزرگ میبینیم. فیلم بهشدت دستکاری شده است، داستان با گشادهدستی توسط افلک از روی رمان اقتباس شده است. نکته جذاب قضیه اینجاست که فیلم تمام ارکان یک فیلم فوقالعاده را دارد، حتی تمام نکات کلیدی آن نیز بهصورت صحیح سرجای خود قرار دارند اما فیلم نمیتواند انتظار مخاطبان را از رمانی نگارش شده توسط لهان و فیلمی ساخته شده توسط افلک برآورده کند.
نکته جالب توجه اینجاست که به نظر میرسد خود افلک نیز علاقهای به ساخت آثار پرحاشیه یا حتی پرهزینه ندارد، بسیاری از علاقمندان سینما پس از «آرگو» در انتظار تماشای اثر بزرگ و بحثبرانگیز دیگری بودند ولی افلک با فاصلهای چند ساله به حیطه آشنای خود بازگشت و اثر دیگری از دنیس لهان را برای بازگرداندن به فیلم انتخاب کرد. با این وجود باز هم انتظار میرفت که بن افلک اثری نظرگیر بسازد و اثر گانگستری جنایی قابلتوجهی ارائه دهد اما متعجب میشویم وقتی «زنده با شب» را تنها روحی خسته از یک فیلم بزرگ میبینیم. فیلم بهشدت دستکاری شده است، داستان با گشادهدستی توسط افلک از روی رمان اقتباس شده است. نکته جذاب قضیه اینجاست که فیلم تمام ارکان یک فیلم فوقالعاده را دارد، حتی تمام نکات کلیدی آن نیز بهصورت صحیح سرجای خود قرار دارند اما فیلم نمیتواند انتظار مخاطبان را از رمانی نگارش شده توسط لهان و فیلمی ساخته شده توسط افلک برآورده کند.
«زنده با شب» فاقد شورو هیجانی است که همه ما پیش از ساخته شدن چنین اثری انتظار داشتیم. فیلم دارای ضرباهنگ بسیار کندی است، این مسئله به اندازهای چشمگیر است که شما حتی میتوانید در میانه فیلم به پیامها و منظورهای خالقان اثر فکر کنید و بعد از چند دقیقه به جریان داستانگویی بازگردید، این درصورتی است که شما با تماشای اثری چون «عزیز از دسترفته» حتی لحظهای فرصت چشم برگرداندن از تصویر را ندارید و با سرعت شاهد هجوم اتفاقات بهسوی خود هستید.
در هر صورت شاید مشکل اصلی «زنده با شب» را بتوان در شخصیتپردازی کاراکتر محوریاش جستوجو کرد، در حقیقت برداشت افلک بهعنوان فیلمنامهنویس اثر، از یک ضدقهرمان کلاسیک کمی کهنه به نظر میرسد. ماجراهای فیلم بر محور شخصیتی با نام جو کولین (با نقشآفرینی افلک) میگردد، پسر بیباک و سرکش یک پلیس ایرلندی (با نقشآفرینی برندان گلیسون) در بوستون آمریکا، جو که در جوانی راهی جنگ جهانی اول میشود بسیار زود این عمل را کاری بیهوده و بیدلیل مییابد، او از جنگ بازگشته و از سران کشورش بهخاطر عازم کردن جوانان به جنگ دلگیر است، جو پس از مدتی گروه کوچکی برای خود دستوپا میکند و شروع به دستبرد زدن به بانکها و قمارخانهها میکند، این درحالی است که جو و گروهش علاقهای به وارد شدن در عالم جرم و جنایتهای سازمانیافته در بوستون ندارند، اما دیری نمیگذرد که یکی از روئسای مافیاها با نام جیمز وایت (با نقشآفرینی رابرت گلنیستر) سر راه آنها قرار میگیرد.
در هر صورت شاید مشکل اصلی «زنده با شب» را بتوان در شخصیتپردازی کاراکتر محوریاش جستوجو کرد، در حقیقت برداشت افلک بهعنوان فیلمنامهنویس اثر، از یک ضدقهرمان کلاسیک کمی کهنه به نظر میرسد. ماجراهای فیلم بر محور شخصیتی با نام جو کولین (با نقشآفرینی افلک) میگردد، پسر بیباک و سرکش یک پلیس ایرلندی (با نقشآفرینی برندان گلیسون) در بوستون آمریکا، جو که در جوانی راهی جنگ جهانی اول میشود بسیار زود این عمل را کاری بیهوده و بیدلیل مییابد، او از جنگ بازگشته و از سران کشورش بهخاطر عازم کردن جوانان به جنگ دلگیر است، جو پس از مدتی گروه کوچکی برای خود دستوپا میکند و شروع به دستبرد زدن به بانکها و قمارخانهها میکند، این درحالی است که جو و گروهش علاقهای به وارد شدن در عالم جرم و جنایتهای سازمانیافته در بوستون ندارند، اما دیری نمیگذرد که یکی از روئسای مافیاها با نام جیمز وایت (با نقشآفرینی رابرت گلنیستر) سر راه آنها قرار میگیرد.
در همین حین جو شیفته دختری در گروه وایت میشود، این دختر که اما گولد (با نقشآفرینی سیهنا میلر) شور و هیجان را به زندگی جو بازبرمیگرداند، مشکل اینجاست که این رئیس مافیای بیرحم ایرلندی حساسیت زیادی روی اما دارد و با برملا شدن رابطه عاطفی آنها ممکن است هر دو را به فجیعترین شکل به قتل برساند. با مرور زمان علاقه جو به اما بیشتر میشود و کار بهجایی میرسد که تصمیم میگیرد با وی فرار کرده و در شهری خلوت زندگی آرامی را آغاز کند، در همین حین رئیس مافیای ایتالیایی نیز وارد ماجرا شده و اعلام میکند حاضر است هر آنچه که جو نیاز دارد را در اختیارش قرار دهد به شرطی که آنها جیمز وایت را به قتل برسانند.
جو که علاقهای به رقابتهای پنهان دنیای جرم و جنایت ندارد، این پیشنهاد را قبول نمیکند. شب موعود فرا میرسد و جو بههمراه اما قرار است بوستون را ترک کند، ولی اتفاقی دیگر رخ میدهد و جیمز وایت که گویی مدتی است از جریان خبردار شده آنها را در دام میاندازد؛ بر اثر ضربوشتم بسیار هولناکی، جو راهی بیمارستان میشود و در آنجا متوجه شده که اما گولد کشته شده است. جو که بهدلیل سرقت از بانک نیز تحتتعقیب پلیس است پس از بیمارستان راهی زندان شده و با پا در میانی پدرش پس از سهسال زندان آزاد میشود. او که قصد گرفتن انتقام دارد پس از رهایی از زندان مستقیم بهسوی دفتر رئیس مافیای ایتالیایی رفته و پیشنهادش را با وقفهای چند ساله میپذیرد و...
همانگونه که پیشتر گفته شد یکی از مشکلات اصلی فیلم شخصیت محوریاش است، جو گانگستر بیرحمی است که بهشکل عجیبی درستکار و نجیب است، ما نمیتوانیم چنین شخصیتی را بپذیریم زیرا این خصیصهها در ژانر گانگستری کمی غریب و باورناپذیر بهنظر میرسد. ماندگارترین کاراکترهای ژانر گانگستری اشخاصی بودند که شخصیتهایی پیچیده داشتند، اشخاصی که بسیار خاکستریاند و حتی کفه اعمال شریرانه آنها در مقابل اعمال خوبشان سنگینتر است؛ برای مثال تونی مونتانا در «صورت زخمی« که یکی از ماندگارترین شخصیتها از این منظر محسوب میشود. ناامیدی از فیلم «زنده با شب» از همین نکته نهچندان کوچک آغاز میگردد، ما کاراکتر محوری فیلم را باور نمیکنیم، زیرا او هیچ وجه دیگری جز خوبی و شرافت ندارد، او حتی علاقه زیادی به مشروبات الکلی یا مواد و حتی سیگار ندارد و حتی در مواقعی پایبند به اصول مذهبی نیز بهنظر میرسد. در حقیقت ما در «زنده در شب» تنها میشنویم که او آدم شریر و قلدری است و هیچگاه مجال تماشای آن به مخاطب داده نمیشود.
در نهایت باید گفت که فیلم «زنده با شب» پتانسیل مناسبی برای مبدل شدن به اثری ماندگار را دارد اما هیچگاه جدی نمیشود و بیشتر شبیه به یک اثر فوقالعاده باقی میماند. فیلم از قدرت ستارههای پر نام و نشان بازیگریاش نیز استفاده درستی نکرده است، کریس کوپر، الی فانینگ، زویی سالاندا و حتی برندان گلیسون بازیگران کارآمدی هستند که در طول روایت کند و خستهکننده افلک از رمان دنیس لهان تلف شدهاند.
پ
ارسال نظر