۸۲۶۰۵۲
۳۶ نظر
۵۱۴۶
۳۶ نظر
۵۱۴۶
پ

رویا‌های دختر ۱۷ ساله در خانه فساد رنگ باخت

تازه ۱۷ سالش تمام شده اما کوله باری از تجربیات تلخ را با خود به دوش می‌کشد. وقتی مقابل خانم مشاور انتظامی نشست نمی‌دانست داستان پر غصه زندگی کوتاهش را از کدام سکانس آغاز کند.

روزنامه ایران: ترس و نگرانی عمیقی در چهره‌اش به چشم می‌خورد. هنوز نوجوان است اما همانند غنچه‌ای که دست بی‌رحم سرنوشت او را از شاخه جدا کرده هر روز خشکیده‌تر می‌شود. تازه ۱۷ سالش تمام شده اما کوله باری از تجربیات تلخ را با خود به دوش می‌کشد. وقتی مقابل خانم مشاور انتظامی نشست نمی‌دانست داستان پر غصه زندگی کوتاهش را از کدام سکانس آغاز کند.

«چهار ساله بودم که اعتیاد شدید پدرم، طاقت مادر را به سر آورد و عامل جدایی آنها شد. حضانت من و برادر ۹ ساله‌ام به مادر رسید. پدربزرگم وضعیت مالی خوبی داشت به‌همین خاطر برای‌مان خانه‌ای خرید تا حداقل دغدغه خانه به دوشی و اجاره خانه نداشته باشیم.

اما مشکلات زندگی برای یک زن تنها و دو کودک خردسال به اندازه کافی طاقت فرسا بود که مادرم را همیشه نگران آینده و سرنوشت فرزندانش نگه دارد. اما همین نگرانی‌ها کم کم زندگی را برای من که دختری سرکش و خواهان آزادی بودم به زندانی که مادرم هم زندانبانش بود تبدیل کرد. مادرم همه جا و در هر شرایطی حواسش به من بود، اما من از این همه توجه حس خوبی نداشتم.

شاید علت این همه توجه و حساسیت این بود که مادرم شباهت اخلاقی و رفتاری زیادی میان من و خودش می‌دید. او خودش بعد از یک آشنایی و ارتباط دوستی و نه سنتی به‌دنبال عشقی پر شور و با وجود مخالفت‌های پدربزرگ ازدواج کرده بود. به همین خاطر همیشه سعی می‌کرد مرا با نصیحت و هشدار از گرفتن تصمیم‌های احساسی بر حذر دارد.

در واقع از تکرار این سرنوشت برای من می‌ترسید. از من می‌خواست هرگز عجولانه و بدون تحقیق تصمیم نگیرم تا به سرنوشت تلخ او دچار نشوم. اما سختگیری‌هایش آزارم می‌داد. آرزو داشتم با دختران همسن و سال همسایه یا همکلاسی‌هایم رفت و آمد داشته باشم. یا بعد از مدرسه با آنها وقت بگذرانم ولی مادرم همیشه صبح و ظهر، در مسیر مدرسه همراهم بود.

توجه بیش از حد مادرم سبب شده بود از سوی همکلاسی هایم مورد تمسخر قرار بگیرم و دوستانم از ترس برخوردهای تند مادرم مرا طرد کرده بودند. هر چه سعی می‌کردم او را متوجه این موضوع کنم، فایده‌ای نداشت. احساس سرخوردگی می‌کردم و از تنهایی خسته شده بودم.

به همین دلیل با اصرار فراوان و واسطه کردن برادرم، توانستم مادرم را برای خرید یک گوشی تلفن همراه قانع کنم. از آن موقع به بعد دیگر با کسی کاری نداشتم و همه وقتم را در شبکه‌های مجازی می‌گذراندم. مادرم هم از اینکه من در خانه کنارش بودم احساس رضایت می‌کرد.

اشتیاق به دوستی و آشنایی با آدم‌های جدید باعث شد که در زمانی کوتاه در چند گروه مجازی عضو شوم.هر چند مادرم مدام توصیه می‌کرد اسم و مشخصات و عکسی از خودم در این فضا منتشر نکنم اما یک روز از سر شیطنت عکسی از خودم روی پروفایلم گذاشتم.

با اینکه خیلی زود عکس را برداشتم اما در همان فاصله کوتاه چندین پیام و درخواست دوستی دریافت کردم. در این میان پسری جوان و جذاب پس از کلی تعریف و تمجید از من، خودش را «امیر» معرفی و اصرار کرد که با هم بیشتر معاشرت کنیم.

«امیر» حرف‌های قشنگی می‌زد و مدام از من تعریف می‌کرد. از طرفی عکس‌هایی که می‌فرستاد نشان می‌داد او از خانواده ثروتمندی است. همین‌ها باعث شد احساس کنم او همان کسی است که می‌تواند مرا خوشبخت کند و لیاقت عشق من را دارد. این ارتباط مجازی هر روز بیشتر می‌شد تا اینکه سرانجام «امیر» به من ابراز علاقه کرد همین موضوع باعث شد تا همه زیر و بم زندگی‌ام را برایش تعریف کنم.

پسر جوان پس از شنیدن ماجرای زندگی‌ام گفت که او هم از زندگی در کنار خانواده‌اش احساس رضایت ندارد و دنبال کسی می‌گردد تا او را از تنهایی در بیاورد. چند ماهی که گذشت «امیر» که اعتماد مرا به طور کامل جلب کرده بود پیشنهاد داد برای اینکه بتوانیم راحت زندگی و ازدواج کنیم از خانه هایمان فرار کنیم. می‌گفت عموی ثروتمندی دارد که در شهری دیگر زندگی می‌کند. اما چون با خانواده‌اش قهر است کسی نمی‌تواند ما را پیدا کند.

من که همه آرزوهایم در «امیر» و زندگی با او خلاصه شده بود، خام حرف‌هایش شدم و با سرقت پول و طلاهای مادرم به خیال خودم برای شروع یک زندگی ایده آل راهی شهری دیگر شدیم. بعد از چند ساعت به مقصد رسیدیم. دختری جوان با ظاهری آراسته در ترمینال منتظر ما بود. «امیر» او را دختر عمویش معرفی کرد.

به همراه آن دختر به خانه‌ای در حومه شهر رفتیم. تازه آنجا بود که فهمیدم در چه دامی گرفتار شده ام. آن ساختمان پر از دخترهایی بود که از خانه فرار کرده بودند. به محض ورود به آن خانه، چهره واقعی امیر برایم آشکار شد. او عضو یک باند فریب دختران و فروش آنها به خانه فساد بود. همان شب مرا در اختیار مردی میانسال قرار دادند و تمام آرزوهایم بر باد رفت.

آن روز شوم و ترس و وحشتی که تجربه کردم هرگز فراموشم نخواهد شد. آنها مرا به هر کاری وادار می‌کردند. یک سال مانند برده در اسارتشان بودم و راه فراری نداشتم. بارها تصمیم به خودکشی گرفتم اما حتی جسارت این کار را نیز نداشتم. تا اینکه بعد از یک سال در موقعیتی مناسب از آن جهنم فرار کردم. بعد از رهایی از آن خانه نفرین شده خودم را به جاده رساندم و با اندک پولی که داشتم به شهر خودمان برگشتم. من زندگی‌ام را به خاطر یک اشتباه و اعتماد بی‌جا سیاه کردم.

حالا حتی روی بازگشت به خانه را هم ندارم. در این یک سال فقط به حرف‌های مادرم و نگرانی‌هایش در مورد من و برادرم فکر می‌کردم و با دیدن این همه گرگ در اطرافم به او حق دادم که آنگونه مراقب من بود اما افسوس که خودم نخواستم واقعیت را ببینم. الان هم به اینجا آمده‌ام تا شاید بتوانم برای دستگیری امیر و اعضای این باند فساد که دختران ساده و بی‌گناه را اینگونه به دام می‌کشند و تباه می‌کنند کمکی کنم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • نجیب زاده

      آخرش اینکه همه بدبختیامون بخاطر شبکه اجتماعیه
      اینو میخوای بگی دیگه؟
      ولی من میگم همه بدبختیامون بخاطر بی پولی و محدودیته
      ثابت کن نیست

      پاسخ ها

      • بدون نام

        یعنی می خوای بگی که اگه همه ثروتمند و آزاد بودن این کارا پیش نمیومد قطعا اینطور نیست مگه کشورهای اروپایی که وضعیت خوبی دارم و به قول ما در رفاه هستند و البته آزاد این کارا نیست .وضعیت ما از بن خرابه

    • زهرا

      وای استغفرا...دختره احمق یه سال ازت خبری نبودسرم دردگرفت مادربدبختت چیشددراین یه سال این داستان بودیاحقیقت خدایاخودت رحم کن

      پاسخ ها

      • بدون نام

        کاربر عزیز زهرا انگاری هیچ از این حوادث و روزگار ندیده و نشنیده ای،!!! متعجبم، نوشته های قبلی سرکار با این یکی خخیلی فاصله دارند، امروزه همانطور که کاربر گرامی نعمت زاده گفتند منشاء این بدبختی ها فقر است از انواع مختلف، بعد هم به دام افتاده درآمدن کار همه کس نیست، آن هم با شانس باشی و الا تا آخر عمر گرفتار شده ای، حالا این دختر بوده، مثلا اون یکی هم توی منجلاب دست و پا میزنه مرد است، یعنی میخوام بگم حد و مرز نداره، تمام،

      • منصور

        باتوکل به خداهمه کاری درست میشه شک نکنین

    • اوسیراک

      خفه شو دختره احمق بیشعور حالا باختی داری حرفای مادر بیچارتو گوش میکنی

    • ناشناس

      قدر مامانت ندونستی....حقت با مامانت بوده کنترلت کنه...بعدشم دخترهفده ساله میفهمه پسرا براچی دوست میگرند

    • مهرداد

      جای تاسف داره!!!

    • م۴

      خاک بر سرت که قدرمحبت مادرت ندانستی کسی جای تو بود بهترین راه خودکشی است
      چشم سفید بی حیا چطور روت میشه تو چشم مادرت نگاه کنی یک سال کم نیست که تو خونه فساد باگرگهای گرسنه چه بلای که سرت نیاورده اند حالا سیر شده ای برگشتی خاک بر سرت دخترکثیف

    • بدون نام

      لعنت به دولت روحانی
      همه این فسادهای جامعه عامل اصلیش فقره..ــ

      پاسخ ها

      • دلسوز

        چه ربطی به روحانی داره
        مگه فقط مردای عوضی تو دوران روحانی وجود داره قبلا نبوده
        یکم منطقی باشید
        بنظرمن از وقتی گوشی یعنی سیمکارت مفت شد ودست همه افتاد فساد زیاد شد
        خیانت زن وشوهرها نمونش

      • بدون نام

        الکی گردن این و اون ننداز هیچ ربطی به روحانی و دولتش نداره بعدش هم همون قدر که فقر مایه فساد هست ثروت هم هست

      • بدون نام

        درود

    • بدون نام

      خسته نباشی. احمق. من انیقدر از این دخترا بدم میاد که خدا میدونه. خودکشی بهترین راهه بدبحت اون مادرت.

    • بدون نام

      مشهدچه خبره همه حوادث رابه خوداختصاص داد

      پاسخ ها

      • بدون نام

        خبرای عالی

      • بدون نام

        کجا نوشته بود مشهد ..!!!!!
        واقعأ که

    • بدون نام

      من این رمان را خیلی وقت پیش خوندم درهمین اخبارداغ

      پاسخ ها

      • بدون نام

        کاربر گرامی 12/07اونجایی که میگه مرا به حاشیه شهر که پر از دخترانی بود، و همان شب اول مرا به یک میان سال دادن یعنی مشهد، این امکانات را هیچ شهر دیگری بجز مشهد نداره چون بنام صیغه زیر سبیلی هم در میکنند اینه که میگویند مشهد چون آسان تر جای اینا میشه،

    • بدون نام

      آیااین یک داستان ساختگی است یاواقعایک حقیقت اتفاق افتاده است؟چطورباوجودپلیس امنیت واطلاعات سپاه واطلاعات بسیج وحتی نیروهای مردمی جائی میتواندبه عنوان خانه فسادوجودداشته باشدکه دختران رامثل داعش درونش اسیرکرده باشندوبه گفته این دختر۱۷ساله حتی یکسال هم درونش باشدوهیچ نهادی این خانه را کشف نکرده باشند؟

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ساختگیه

      • بدون نام

        ممکن هم هست همچین جایی وجود داشته باشه.
        هیچکی علم غیب نداره
        مواظبت وپیشگیری وحواس جمعی هم لازمه ی زندگی هست.

    • بدون نام

      این از ضعف فرهنگی و نوع برخورد با یک شخص هست ک وادار میشه ب سیم اخر بزنه و بره

    • مهسا

      یه احمق ۱۷ ساله عقلش میرسه که یه پسر که برای ازدواج بخواد به همین راحتی زن نمیگیره ..من جای مادرت بودم دیگه خونه راه نمیدادمت تا تو باشی که دیگه یه آشغال را به مادرت ترجیح ندی

    • حامی

      التماس تفکر شعور و بیشتر از همه التماس روشن بینی

      پاسخ ها

      • بدون نام

        التماس عقل

    • بدون نام

      خوب حالا خودت تجربه کردی مادری که نخواست تو اشتباه او را مرتکب شوی وجوانیش را برایت گذاشت با دل وجان مراقبت بود از همه خواسته هایش چشم پوشی کرد تا تو خوشبخت شوی وشرافتنمند زندگی کنی چه کردی با او میدونی جلوی همه چقدر خوار وذلیلش کردی حق تو چی میتونه باشه نمونه تو زیاده هر روز تو خیابانها دست در دست پسران ولگرد مشاهده میکنیم حقتون هر بلایی سرتون بیاد تا دخترانی مثل شما هستند بساط عیشو نوش مردان مخصوصا پیر خران براه خواهد بود خاک بر سر دختران ولگرد

    • بدون نام

      داستان جالبی بود. از کدام شهر؟
      به کدام شهر رفته؟چرا نویسنده داستان به این موضوع بی تفاوت بوده؟
      شبکه های اجتماعی هم موارد خوب داره و هم موارد بد.
      مشکل این دختر به سادگی اش بر میگرده. امثال امیر در این اجتماع ما همه جا هستن حتی در اپارتمان جنبی منزلشان یا در میان اقوامشان.

    • بدون نام

      نوشجونشون خواسی نری والا

    • بدون نام

      یعنی دختره یه ذره ترس تو وجودش نبود.؟؟؟
      همش پر روگری؟؟؟

      دختری مثل این مورد که تو16 .17سالگی فرار میکنه .دقیقا میدونه داره چیکارمیکنه.فقط معادله اش اونجایی بهم ریخت که بجای دوستش امیر.افراد مختلف حضور داشتند.

    • گـنـدم مجیدي*'* پـونـڪ قـزویـن

      آخه دختر تو چقد بدبختي .

    • بزرگمنش

      تابلوعه ساختگی بود. میخوان بگن همش تقصیر فضای مجازیه. اصلا باید اینترنت رو فیلتر کرد

    • بدون نام

      تا یه چیزی میشه هی میگن میخواین فضای مجازی رو ببندین آدم نا اهل توی زندان هم گند میزنه. من خودم مادرم خیلی محدودم میکرد ولی همیشه خودم رو جای اون میذاشتم و میگفتم من دوستم رو میشناسم اما مادرم که نمیشناسه بنابراین همیشه بهش حق میدادم. به نظرم هر وقت گوشی میدیم دست بچه فرهنگ استفاده ش رو هم یاد بدیم. به نظرم فقر به تنهایی کافی نیست این دختر اگر اینقدر بی پروا نبود و کمی ترس داشت سر از یه شهر دیگه با مردی غریبه در نمیورد. بهش حق نمیدم

    • بدون نام

      تا یه چیزی میشه هی میگن میخواین فضای مجازی رو ببندین آدم نا اهل توی زندان هم گند میزنه. من خودم مادرم خیلی محدودم میکرد ولی همیشه خودم رو جای اون میذاشتم و میگفتم من دوستم رو میشناسم اما مادرم که نمیشناسه بنابراین همیشه بهش حق میدادم. به نظرم هر وقت گوشی میدیم دست بچه فرهنگ استفاده ش رو هم یاد بدیم. به نظرم فقر به تنهایی کافی نیست این دختر اگر اینقدر بی پروا نبود و کمی ترس داشت سر از یه شهر دیگه با مردی غریبه در نمیورد. بهش حق نمیدم

    • بدون نام

      میخواستی نری ...حالا رفتی ...

    • بدون نام

      همچین کاری با دختر خودشان هم می کنند

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج