۱۸۸۷۹۲
۵۰۰۴
۵۰۰۴
پ

ناگفته هایی از مبارزات سیاسی در انقلاب تا کارگزاری در نظام

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (۲)

«امید اول اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس دهم»؛ شاید ساده ترین تعریفی است که می توان برای سیاستمدار ۶۳ ساله یزدی داشت؛ کسی که باید به تنهایی کارهای بر زمین مانده اصلاح طلبان را به دوش کشد و نمایندگی کند.

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (2)

سالنامه روزنامه اعتماد: «امید اول اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس دهم»؛ شاید ساده ترین تعریفی است که می توان برای سیاستمدار ۶۳ ساله یزدی داشت؛ کسی که باید به تنهایی کارهای بر زمین مانده اصلاح طلبان را به دوش کشد و نمایندگی کند.

مطالب مرتبط:
محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (۱)
شاید تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری این موقعیت را نداشت اما به هر زحمتی که بود نشان داد که برای پیشبرد اهداف کلان اصلاحات از هیچ کاری دریغ نمی کند. از معدود اصلاح طلبان حاضر در متن قدرت است. چرا که سال هاست عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی را در کارنامه سیاسی خود دارد. حتی اصولگرایان و محافظه کاران هم آنگاه که سخن از او به میان می آید با کمال احترام و ادب از او یاد می کنند.

هرچند با رحلت مرحوم حسن حبیبی، معاون اول دولت اصلاحات شد و ایرانیان بیش از همیشه با نام و تصویر و صدای او آشنا شدند اما بی تردید کمتر کسی است که بداند محمدرضا عارف این سیاستمدار فعال اصلاح طلب «امروز»، چه «دیروزی» را پشت سر گذاشته و سوابق مبارزاتی و انقلابی اش چیست. اگرچه ابا دارد تا از کارها و مبارزاتش در پیش از پیروزی انقلاب سخن بگوید و پرده از برخی ناگفته هایش درپس از انقلاب بردارد اما در نهایت رضایت می دهد.

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (2)

همین است که از چگونگی بازداشتش توسط ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری تا روابط دوستانه اش در مجمع تشخیص مصلحت نظام با حداد عادل و ولایتی به گفت و گو نشستیم. در این میان یکی از جالب ترین ناگفته های عراف منبررفتن آیت الله امامی کاشانی و حسن روحانی در خانه پدری محمدرضا عارف در روزهای مبارزه مردم با پهلوی دوم است.

(ادامه قسمت اول)...

سفر به امریکا و ادامه تحصیل در آن، چقدر کمک تان کرد؟

خیلی زیاد.

در آمریکا کدام دانشگاه رفتید؟

دانشگاه استنفورد که البته خیلی هم ایرانی در آنجا نبود. آنهایی هم که در آن زمان بودند چندان پایبند فعالیت های مذهبی نبودند. سال ۵۴ و پنج ماه بعد از اینکه من به این دانشگاه رفتم جلسه قرآن راه انداختیم. این جلسه قرآن هنوز در آنجا برگزار می شود و به جلسه «قرآن رضا» معروف است. یکی از دوستانم که استنفورد آمده بود تعریف می کرد و می گفت آن جلسه قرآنی که تو راه انداختی هنوز هست.

هنوز هست؟ این جلسه ختم قرآن رضا چه ارتباطی با انجمن های اسلامی دانشجویان در آمریکا داشت؟

الان بچه های مسلمان در امریکا کم نیستند. ما از دو، سه نفر شروع کردیم و بعد کم کم زیاد شدیم. انجمن اسلامی امریکا قوی ترین تشکیلات اسلامی خارجی از کشور بود و در سه سطح عضو داشت. چند ده نفری عضو اصلی بودند. چندصد نفری سمپات بودند و تعداد زیادی که در جلسات عمومی انجمن شرکت می کردند. من بعد از ورود به امریکا عضو انجمن اسلامی شدم و جلسات ما یکی از جلسات اقماری حوزه برکلی بود. حوزه برکلی یکی از حوزه های فعال انجمن بود که افراد برجسته مانند شهید چمرانن از اعضای آن بودند.

دیگر چه کسانی بودند؟

محمد هاشمی رفسنجانی، برادران واعظی، برادران دکتر دوست حسینی، وهاجی، دکتر محزون، مرحوم نوربخش و حسین شیخ الاسلام.

صادق طباطبایی هم بود؟

نه. ایشان در اروپا بودند.

آقای ظریف و سیروس ناصری چطور؟

آقای ظریف از تحصیل در دوره لیسانس سمپات انجمن بود و بعد به عضویت انجمن در آمد.

آقای سعید امامی؟

سعید امامی در مرکز امریکا بود.

سعید امامی در جلساتی که می گذاشتد، شرکت نمی کرد؟

ایشان در مرکز امریکا بود.

چرا اعضا را به سه سطح تقسیم کرده بودید؟

به خاطر مسائل امنیتی. اعضای انجمن با امام ارتباط مستقیم داشتند و در چارچوب سیاست ها و برنامه ها و رهنمودهای امام فعالیت می کردند و سمپات ها از میان شرکت کنندگان در جلسات عمومی و برای شرکت در جلسات هفتگی انتخاب می شدند و به تدریج عضو اصلی انجمن می شدند.

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (2)

از شعبه ساواک در امریکا یا اف بی آی نگرانی نداشتید؟

نه. البته سعی می کردیم رعایت مسائل امنیتی را بکنیم تا بی جهت لو نرویم، ولی به خصوص در سال های ۵۶-۵۷ فعالیت ها علنی تر شده بود و احتمال لورفتن بود.

غیر از جلسه قرآن رضا مهم ترین کارهایی که در آن مقطع در انجمن اسلامی کردید چه بوده است؟

حوزه اصلی ما برکلی بود و کار تشکیلاتی می کردیم. به دنبال گسترش انجمن در شمال امریکا بودیم. نشست سالانه برگزار می کردیم و تلاش داشتیم تا افراد بیشتری به خصوص کسانی را که از ایران می آمدند را جذب انجمن کنیم.

پس جنابعالی از سال ۵۴ ذهن تشکیلاتی داشتید؟

ذهن تشکیلاتی من عملا از دوره دبستان بود. از همان دوره مجوز فعالیت درسی و غیردرسی اطرافیانم بودم و چون درسم هم خوب بود همیشه بچه های درسنخوان به منزل ما می آمدند تا کمک درس شان باشم.

درسخوان بودن تان در انجمن اسلامی هم تاثیر داشت؟ در میان همه چهره های انجمن باعث شده بود تا تافته جدابافته بشوید؟

نه. تعدادی از اعضای انجمن در حوزه برکلی در مقطع دکترا تحصیل می کردند و وضعیتی مشابه من داشتند و چون می خواستیم به ایران برگردیم در کنار فعالیت سیاسی، درس هم می خواندیم ولی برخی اعضای انجمن بودند که به دلیل ملاحظات امنیتی نمی توانستند یا نمی خواستند به ایران برگردند که آنها کمتر درس می خواندند.

مثل چه کسانی؟

مثلا آقای محمد هاشمی جزو گروه هایی بود که می گفت دیگر نمی توانم به ایران برگردم یا آقای ماکویی بود. بعضی کارها را اینها آزادانه تر و راحت تر انجام می دادند اما ما می خواستیم به ایران برگردیم و به همین خاطر بیشتر رعایت می کردیم. من هرسال تابستان به ایران می آمدم و ماه خرداد که به فرودگاه تهران می رسیدم، فکر می کردم که این دفعه دیگر دستگیرم می کنند اما این اتفاق نمی افتاد و دوباره پایان شهریور ماه به امریکا بر می گشتم. هیچ وقت بیشتر از ۹ ماه در امریکا نماندم. سال ۵۷ شش ماه اول سال ایران بودم. با نظمی که داشتم سعی می کردم درس بخوانم اما سال های ۵۶، ۵۷ دیگر فضای حاکم در کشور باعث شد تا دیگر درس خواندن اولویت اول مان نباشد.

در انجمن اسلامی با چه کسی بیشتر دوست بودید؟

با اکثر اعضا دوست بودیم و روابط بسیار صمیمانه و برادرانه داشتیم.

یک نفر که خیلی نزدیک بودید؟

واقعا با همه دوست بودیم.

خانه تکی داشتید یا همخانه داشتید؟

من سال ۵۶ ازدواج کردم و قبل از آن دو سال با آقای دکتر دوست حسینی که الان استاد دانشگاه صنعتی اصفهان هستند همخانه بودم. بعد هم با بقیه اعضای انجمن ارتباط خوبی داشتیم. دو هفته یک بار هم همدیگر را می دیدیم و جلسه تشکیلاتی داشتیم.

چه شد که به انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا رفتید، چه کسی شما را برای نخستین بار به این تشکیلات برد؟

انجمن رفتن من داستان جالبی دارد. در استنفورد یک دانشجوی مسلمان به اسم محمد بود که من را نمی شناخت. روزهای اول کمی به من نزدیک شد و می خواست مرا تست کند. من هم سر به سر او گذاشتم که به من مشکوک شود. یک همشهری هم آنجا داشتیم که آدم لاییکی بود. بعد از طریق همین همشهریف بچه های انجمن اسلامی متوجه شدند که من از فعالان انجمن اسلامی در ایران بودم و ظرف دو سه هفته که گذشت از حوزه برکلی سراغ من آمدند.

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (2)

چه کسی را فرستادند؟

از طریق آقای نوبری آمدند که زمان بنی صدر رییس بانک مرکزی بود. او از بچه مسلمان های جبهه ملی سوم بود. از طریق او به من نزدیک شدند و گفتند انجمنی ها می خواهند با شما حال و احوالی کنند و کم کم به آنها نزدیک شدم و زود جذب انجمن اسلامی شدم.

پس شما را زیر نظر داشتند؟ فرم عضویتی داشتند؟

نه، فرم عضویتی نبود. طبیعتا هر تشکیلات با یک سازوکاری عضو می پذیرد به خصوص در قبل از انقلاب که تشکل های سیاسی نگران نفوذ ساواکی ها و... بودند. انجمن اسلامی همواره تلاش می کرد که دانشجویان ایران را پس از شناسایی جذب کند و حتی در اغلب موارد سعی می شد که از همان ابتدا ورود افراد به فرودگاه آنها را جذب کنند. بنابراین زیرنظر داشتن افراد یک امر طبیعی در انجمن بود.

پس کمیته شکار داشتید؟

طبیعی بود و خیلی هم لازم بود. مثلا آقای شیخ الاسلام و دیگر اعضای انجمن برای این کار خیلی وقت می گذاشت. به هر ترتیب باید بگویم حوزه برکلی، حوزه فعال و معروفی بود که همه بچه های آن یکدست بودند و اختلافی میان شان نبود.

چه شد دبیرکل انجمن شدید، چه کسی این پیشنهاد را داد؟

این اتفاق مربوط به سال ۵۶، ۵۷ است. در امریکا همه بچه های کالیفرنیا را قبول داشتند. هیات دبیران انجمن هم در آن سال بیشتر از حوزه ما بود. آقای دوست حسینی و آقای واعظی و آقای محزون در آن سال انتخاب شدند که آقای واعظی دبیر تشکیلات شد. آقای دوست حسینی دبیر مالی و آقای محزون هم دبیر فرهنگی شد. سه دبیر از پنج دبیر انجمن از حوزه ما بودند. سال ۵۶ من هم رییس شورا شدم.

انجمن، شورایی داشت که بیشتر نقش قانونگذاری داشت و هیات دبیران هم در این تشکیلات نقش اجرایی داشت. در این میان همه بچه های حوزه برکلی را قبول داشتند چرا که هم بچه های جاافتاده تری بودند در عین حال که بچه های حوزه دیگر در حال طی کردن دوره کارشناسی بودند ما دانشجویان دوره دکترا بودیم و از ایران هم کار تشکیلاتی را شروع کرده بودیم و در مجمع انجمن رای گیری شد و ما انتخاب شدیم.

یعنی اینکه یک سر و گردن از بقیه بچه های حوزه های دیگر بلندتر بودید.

نه. فقط تجربه بیشتری داشتیم.

سعید امامی را آنجا دیدید یا نه؟

نه. هیچ وقت ندیدم.

آقای ظریف را چطور شناختید؟

آقای ظریف از ابتدا با ما بود. در جلسات برکلی می آمد، بعد از مدتی سمپات شد و بعد هم به عضویت انجمن درآمد.

چه کسی او را عضو انجمن کرد؟ به پیشنهاد شما؟

نه، مسیر عضویت در انجمن را قبلا مطرح کردم. به طور طبیعی از میان سمپات های فعال عضوگیری می شد.

وقتی آمدید ایران نخستین سمت تان مخابرات بود؛ چه کسی به شما این پیشنهاد را داد؟

دکتر قندی که ایشان هم عضو انجمن اسلامی حوزه برکلی بود. از پیش از انقلاب با هم در ارتباط بودیم و به خاطر سمپاتی انجن با هم رفاقت داشتیم. البته من بعد از انقلاب به ایران آمدم و دیگر نمی خواستم به امریکا برگردم در حالی که شش ماه از درس و کارم در امریکا باقی مانده بود. فضای اوایل انقلاب طوری بود که نمی توانستیم دل به کار بدهیم و می خواستیم در داخل کشور باشیم. زمانی که بنی صدر شعار مدرک و مدرک گرایی را مطرح می کرد، من هم فقط نوشتن تزم باقی مانده بود.

شهید قندی آن زمان به من می گفت هیچ جا نمی گذارم به تو کار بدهند و باید بروی و دکترایت را تمام کنی و بعدش برگردی. در آن مقطع من مشکل خانوادگی هم داشتم. همسرم دانشجو بود. پسر اولم کوچک بود و می خواستم در ایران بمانم. هم انقلاب و هم مسائل خانوادگی دلایلم برای ماندن در ایران بود. اما شهید قندی مرا مجبور کرد تا به امریکا برگردم و درسم را تمام کنم.

محمدرضا عارف؛ امید اول اصلاح طلبان (2)

گویا مشورتی هم با شهید بهشتی داشتید؟

بله، با شهید بهشتی هم صحبت کردم و ایشان هم گفتند که بسیار کار خوبی است که بروید و درس تان را تمام کنید. بعد از صحبت با شهید بهشتی مصمم شدم و شش، هفت ماه در امریکا ماندم و تزم را تمام کردم. برای بازگشت به ایران هم سختی کشیدم چرا که هفته های ابتدای جنگ بود و مرزهای هوایی بسته بود.

برهمین اساس ابتدا به سختی به پاکستان رفتم و سپس از کویته پاکستان تا تهران را با اتوبوس آمدم. وقتی برگشتم همکاری ام را با شهید قندی شروع کردم. در یکی، دو ماه اول آقای دکتر قندی هفت الی هشت حکم به من داد. کارهای مانده را به من می داد و بعد از چند روز می دید کار به جای خوبی رسیده است کار دیگری را به من می سپرد که در نهایت معاون او شدم.

در همان مخابرات؟

بله. نخستین سمت من نظارت بر ۱۱۸تهران بود. مشکلاتی داشت و تقریبا دچار اعتصاب شده بود. البته بچه های ۱۱۸ با من همکاری خوبی کردند. ظرف ۱۰ روز دیدیم که اوضاع آرام شد. شهید قندی حکم دیگری داد و پس از چند ماه معاون توسعه و مهندسی مخابرات شدم. شهید دکتر قندی در آن زمان هم مدیرعامل بود هم وزیر. شورای نگهبان آن زمان بحث دوشغلی را مطرح کرد که ایشان تقریبا ناگزیر شده بود مدیرعاملی مخابرات را واگذار کند. ایشان سه معاون داشت که بحث بود از میان این سه نفر یکی مدیرعامل بشود.

جدای از شما چه کسانی اسم شان مطرح بود؟

آقایان مرتضی نبوی و محمود واعظی. شهید قندی به من گفت که نظر من برای مدیرعاملی مخابرات شما هستید. من گفتم نه. او گفت شایعه می کنیم که شما قراراست مدیرعامل مخابرات بشوی. اگر این شایعه گرفت و استقبال شد همین کار را می کنیم.

سرپرست شدید؟

قرار بود مدیرعامل مخابرات بشوم که ایشان شهید شدند و قرار بر این شد که بنده سرپرست وزارت پست و تلگراف بشوم. شهید رجایی مرا صدا زدند اما من قبول نکردم. چون خیلی حوصله کار اداری نداشتم. دلم می خواست کار علمی و تخصصی کنم. بعد از نپذیرفتن سرپرستی وزارت، آقای دلجو، سرپرست بخش وزارت شد و من هم سرپرست مخابرات شدم. بعد به وزارت علوم رفتم.

چه شد که سال ۶۰ وزیر مخابرات نشدید؟

اجازه بدهید اینکه چه اتفاقی افتاد و چه کسی وزیر شد را باز نکنم.

خب اینکه در ترایخ هست که آقای مرتضی نبوی وزیر شدند.

بچه های مسلمان مخابرات دو انجمن اسلامی داشتند. یک انجمن اسلامی سیدخندان بود که اغلب کارشناس بودند و نوعی تفکر راست داشتند. یک انجمن اسلامی پایین هم داشت که در میدان امام و توپخانه بود که معروف به انجمن اسلامی چپ بود. مسوول اصلی آن هم آقای موسوی پسرعموی مهندس موسوی بود که مدتی هم در زندان اسیر دموکرات ها بود. آن زمان این انجمن و آیت الله بیات که درس تحریرالوسیله امام را به ما می دادند اصرار داشتند که من وزیر بشوم.

چه زمانی؟

زمان شهید رجایی، موضع من این بود که وزیر نشوم. می خواستم مدیرعامل مخابرات بمانم و کار تخصصی بکنم. توافقی شد که بعد از ۷تیر آقای نبوی معرفی بشود و من هم مدیرعامل بشوم. آقای نبوی که وزیر شد، رفت به سمتی که آقای واعظی مدیرعامل مخابرات شود. من هم عزمم را جزم کردم که چون بورسیه صنعتی اصفهان بودم به اصفهان بروم. در خیابان که با تاکسی به منزل می رفتم یکی از دوستان را به اسم آقای دکتر طبیانی که باجناق آقای دکتر محمدعلی نجفی بود دیدم.

هردویشان از بچه های انجمن اسلامی امریکا در حوزه بوستون بودن. ایشان به من گفت آقای نجفی وزیر شده است و بیا یک سر پیش او برویم. آقای نجفی هم تازه وزیر شده بود و مشکل داشت. با هم رفتیم وزارت علوم و با اصرار آقای نجفی معاون ایشان شدم و این شد که در وزارت علوم همکاری ما در شهریور ۶۰ با ایشان شروع شد.

در وزارت علوم چه پستی را به شما دادند؟

در آن زمان مشکلات جدی دانشجویی داشتیم. سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش که من رییس هر دو شدم با مشکلاتی رو به رو بودند. همچنین ارز بی رویه ای در آن زمان به نام ارز دانشجویی از کشور خارج می شد. در ساختمان دانشجویی خیابان ویلا صف های معروف یک کیلومتری برای دریافت ارز دانشجویی تشکیل می شد. من این مسوولیت را پذیرفتم که این بحران را حل کنم. نخستین کاری که انجام دادم این بود که برای اینکه تحت فشار ارباب رجوع و ازدحام دانشجویان قرار نگیریم معاونت دانشجویی را جا به جا کنم و آن را به میدان تختی آوردیم که آن زمان هنوز خلوت بود.

در شش ماه معاونت دانشجویی و مساله ارزی را سامان دادیم. مساله بعدی مساله بازگشایی دانشگاه ها بود. من این مسوولیت را پذیرفتم و اردیبهشت ۶۱ معاونت آموزشی وزارت علوم شدم که مسوولیت بازگشایی دانشگاه را نیز انجام دادم. روند خوبی داشتیم و پس از یک سال و نیم قائم مقام و معاونت فرهنگی را برعهده گرفتم. در شهریور ۶۳ که آقای دکتر فاضل وزیر علوم شدند چون خسته شده بودم استعفا دادم.

از کار خسته شده بودید؟

بله. من تقریبا روزانه ۱۸-۱۶ ساعت کار می کردم و مسائل و مشکلات دیگری هم بود.

دل تان برای خانواده تان تنگ شده بود؟

نه، از این کار سنگین خسته شده بودم. آقای دکتر فاضل اصرار کردند که در وزارت علوم بمانم اما من نپذیرفتم و به دانشگاه رفتم و استاد دانشگاه صنعتی شریف و سپس دانشگاه صنعتی اصفهان شدم تا سال ۶۸ زمان آقای دکتر معین که مجددا مسوولیت معاونت آموزشی وزارت علوم را پذیرفتم.

سال ۷۳ به دانشگاه تهران رفتید. تا چه سالی؟

تا دولت اصلاحات در شهریور ۷۶. در سال ۷۲ و دولت دوم آقای هاشمی وزیر علوم که آقای دکتر معین بودند و وابسته به جریان چپ، تغییر کرد. وزیر چپ را برداشتند و وزیر راست گذاشتند. آقای رحیمیان که رییس دانشگاه تهران و یک چهره شاخص چپ بود تغییر کرد آقای دکتر افروز جایگزین ایشان شد که از جریان راست بود. دانشگاه ۱۴ ماه تقریبا وضعیت متلاطم داشت. در همه دانشکده درگیری و نوعی اعتصاب بود.

یک روز آقای هاشمی، رییس جمهور وقت فرستاد دنبال من- آبان ۷۳- که دانشگاه تهران چنین وضعیت دارد. تقریبا یکی از بحث ها در هر جلسه شورای امنیت ملی مساله دانشگاه تهران است. عده ای می گویند که اگر آقای عارف بیاید شاید بتواند کاری انجام دهد. من همیشه عنایت خاصی به دانشگاه تهران داشتم. چون دانشجوی آنجا بودم. همیشه نگاهم به رییس دانشگاه تهران این بود که حقیقتا بالاترین سطح مدیریت علمی کشور است.

دانشگاه تهران برایم جایگاه بزرگی داشت. پس از بررسی و مشورت به هرحال پاسخ مثبت دادم. در شرایطی پاسخ مثبت دادم که در دانشکده حقوق به خاطر اخراج چند تن از اساتید اعتصاب بود. در دانشکده های فنی و علوم تربیتی و علوم اجتماعی اعتصاب بود. تقریبا همه بخش های دانشگاه با نوعی اعتصاب و درگیری رو به رو بود. آن زمان بحث دکتر سروش و تدریس ایشان هم مطرح بود. انصار حزب الله هم میخواست جلوی کلاس های دکتر سروش را بگیرد. من در آن زمان با تعداد زیادی از بزرگان برای پذیرش مسوولیت دانشگاه تهران مشورت کردم.

شاخص های شان چه کسانی بودند؟

همه بزرگان و خبرگان شورای عالی انقلاب فرهنگی یا آموزش عالی بودند که یکی از آنها به جد مخالفت کرد و بقیه موافقت کردند.

چه کسی؟

رییس دولت اصلاحات مخالفت کرد. ایشان از وزارت ارشاد به کتابخانه ملی رفته بودند. البته ایشان خیر و صلاح مرا می خواست که می گفتند به دانشگاه تهران نرو. ایشان می گفت اگر بروی نابود می شود. من هم به آقای هاشمی رفسنجانی شرایطم را فگتم. خدمت آیت الله یزدی هم رفتم. ایشان رییس قوه قضاییه بودند و ا زقبل از انقلاب من را می شناختند و ارتباط خوبی با هم داشتیم.

آیت الله یزدی خیلی تاکید کردند که من مدیریت دانشگاه تهران را قبول کنم. با اساتید برجسته هم مشورت کردم. همه موافق بودند. در نهایت برای این کار استخاره گرفتم و خیلی هم خوب آمد و در نتیجه پذیرفتم. آن روزی که من رفتم شرایط بحرانی بود. من شرایطی برای آقای هاشمی گذاشتم و گفتم با این شرایط می روم.

شرایط تان چه بود؟

بگذارید مطرح نکنم.

یکی اش را بگویید؟

مساله استقلال مدیریت بود که حرف اول و آخر را باید رییس دانشگاه بزند نه فرد دیگر یا گروه های دیگر. این خط قرمز من بود.

الان هم این اعتقاد را دارید؟

من در مدیریت همواره همین نظر و اعتقاد را داشته ام و دارم. با همه کار می کنیم اما در مسوولیت مدیریتی به هیچ کس اجازه دخالت نمی دهم. هر فرد باید در جایگاه خودش باشد. آقای هاشمی پذیرفت و مورد دیگر ساماندهی دانشگاه بود و در مساله سامانهی دانشگاه واقعا از من حمایت کرد. ما می خواستیم از میدان انقلاب تا تپه های ژئوفیزیک (جلالیه) را احیا کنیم. من خدمت مقام معظم رهبری هم طرح ساماندهی را مطرح کردم و ایشان ضمن تایید طرح فرمودند «دانشگاه تهران نماد آموزش عالی است.»

به هر حال مشکلات نخستین دانشگاه در چندماهه اول تاحدودی حل شد. واقعا همه همکاری کردند. همه تشکل های دانشجویی چه بچه های چپ دانشگاه و چه بچه های راست دانشگاه. همین شد که دانشگاه تهران بحران زده ظرف شش الی هفت ماه آرام شد و ما توانستیم به وظایف اصلی مدیریتی خودمان برسیم.

نه تنها نابود نشدید که فضای دانشگاه را هم آرام کردید.

بله، در این کار خودم را مدیون همکاری همه دانشگاهیان دانشگاه تهران و همه تشکل های فعال در دانشگاه و همه مدیران و اساتید می دانم. شاخص های دانشگاه را در آن سه،چهارسال اگر بررسی کنید می بینید که چه اتفاق خوشایند در دانشگاه تهران رخ داد. تا اینکه دولت اصلاحات روی کار آمد و به من گفتند که باید به کابینه بیایی. مایل بودم فعالیت خودم را در دانشگاه تهران ادامه دهم و به خصوص طرح ساماندهی را به جای مناسبی برسانم که حسب تکلیف رییس جمهور وقت وارد کابینه شدم.

ادامه دارد...
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج