تئوری نازیدن فوتبالی
رنه دکارت، فیلسوف بزرگ جملهای دارد که میتوانیم با زیروزبر کردنش زوایا و خبایای فوتبالمان را با آن جمله به دیگرانی که نسبت به این عرصه ملی ناآشنا هستند، معرفی کنیم.
روزنامه شرق: رنه دکارت، فیلسوف بزرگ جملهای دارد که میتوانیم با زیروزبر کردنش زوایا و خبایای فوتبالمان را با آن جمله به دیگرانی که نسبت به این عرصه ملی ناآشنا هستند، معرفی کنیم. تئوری جدیدی که براساس سخن او برای این روزهای جامعه فوتبالمان طراحی شده و شدیدا هم پاسخگو بوده، بهاینگونه است که: «من قهر میکنم، پس هستم» یا «من قهر میکنم تا باشم». واردکننده اصلی این تئوری به فوتبال ایران کارلوس کیروش بود. او بود که نازیدن را در فوتبال به ایرانیها یاد داد؛ اما بندهخدا شاید نمیدانست ایرانی جماعت تا این اندازه دست به کپیکردن و دنبالهرو بودنش قوی باشد که در فاصله زمانی بسیار کمی اینچنین این تئوری نوپدید را عملی کند. ایرانی جماعت بهطورکلی نظریه و عمل را خیلی سریع و آسان به هم نزدیک کرده؛ بهشکلیکه به قول معروف شاید «هیچکس نتواند مثل ما ناز کند».
زمانی که کارلوس کیروش به دلایل فنی و برای کمبود امکانات ملی و برای موفقیتهای پیدرپی درخواست آپشنهای بیشتری برای فوتبال ملی کرد و با نازیدن پیاپی این را نشان داد و به چشم و گوش همه رساند و کسی نازش را نخرید و او را تحویل نگرفت، او هم تهدید کرد که میروم. بلندبلند گفت «بگذارید بروم» و اینجا بود که همه آمدند دستش را گرفتند و گفتند هر آنچه میخواهد به او بدهید. ازآنپس شاهد مراحل عملیاتیکردن و بومیگرایی چنین تئوری منحصربهفردی بودهایم؛ مثلا در ماجرای اشتباهات داوری، آقای طاهری، سرپرست باشگاه پرسپولیس، اعلام فرمودند از لیگ کنار میکشیم؛ البته بماند که ایشان نازش خریدار نداشت و پس از چند روز خودش در یک برنامه تلویزیونی آمد و کلی از بهبود شرایط گفت و الان هم که همه چیز بر وفق مراد است! جاسم کرار هم که کلا یک «گلوله ناز» بود و اطوار. هیچکس شاباشش را هم نداد که اینهمه در فوتبال ایران گربه رقصاند و رفت.
نمونه دیگر را پیام صادقیان اینبار در قامت یک بازیکن به نمایش گذاشت. گفت یا میروم یا رضایتنامه بدهید بروم. همهجوره بگذارید بروم من. خداحافظی هم کرد. بندهخدا خیلی وقت است کسی نازش را که هیچ، خودش را هم نمیخرد. خوب نازید و رفت و برگشت. حالا آقای دایی خریدار نازش شده؛ آنهم بسیار حیاتی! نسخه تازهتازه و داغ بعدی را باشگاه ملوان بهاجرا گذاشته است. این بار آنها همه آمدهاند و بهطور دستهجمعی ناز میکنند و میگویند که «بذارید بریم ما». یا میرویم یا بازیکنمان را بدهید تا بمانیم. راست هم میگویند. شب خوابیدند، صبح بیدار شدند و ازهمهجا بیخبر آمدند بازیکن سربازشان را سر پست! ببخشید سر تمرین تور زدند و بردند، کک تاج و کفاشیان و بهطورکلی فدراسیوننشینها نگزیده است. خدایی جای نازکردن دستهجمعی که هیچ، نازکردن ملی و وطنی را میطلبد. تهدید یا همان نازیدن و نازکردن و از جداییها شکایتکردن، همهوهمه نشان از فقدان یک دیالوگ مناسب اجتماعی و ورزشی در این فوتبال است. شیرتوشیربودن فوتبال ایران که امر تازهای نیست. همین عادتکردن به خبرها و رفتارها و گفتارهای عجیب است که چارچوب فرهنگی و گفتمان این ورزش پرهیجان و مفید اجتماعی را به یک ساختار فروپاشیده اخلاقی افول داده و نتوانسته فضای گفتمانی و دیالوگ خاص خود را بیافریند.
بسیار کم پیش میآید یک فعل و انفعال در فوتبال ایرانی اتفاق بیفتد، بدون آنکه کسی از دیگری شکایت نکند یا موجب دلخوری و دشمنی نگردد. از ماجراهایی که ذکر آن رفت چنین بر میآید که فوتبال مانند هر کالا یا تکنولوژی یا شکل رفتاری و سبک خاص زندگی، قبل از آنکه فرهنگ گفتمانش و چارچوب کنش و واکنش مناسب و اصولیاش وارد ایران شود، ادا و اطوارهایش و تقلیدکاریهای سطحی و بیفایدهاش وارد ایران شده است و جالبتر اینکه هرچه میگذرد ساختار رفتاری و فرهنگیاش بدتر هم میشود و هماکنون نازکردنها و تهدیدها روش جاافتاده برای گرفتن حق و بهکرسینشاندن حقیقت و فردیت در بازار نقلوانتقالها و چانهزنیها شده است. اینگونه بیانهای هرروزه و اینگونه اخباری که از این فضای درهم و پیچیده فوتبال هردم به گوش میرسد و به چشم دیده میشود، نیاز به تجدید بنای رفتار و تعریف مجدد فرهنگ خاص این ورزش را گوشزد میکند.
زمانی که کارلوس کیروش به دلایل فنی و برای کمبود امکانات ملی و برای موفقیتهای پیدرپی درخواست آپشنهای بیشتری برای فوتبال ملی کرد و با نازیدن پیاپی این را نشان داد و به چشم و گوش همه رساند و کسی نازش را نخرید و او را تحویل نگرفت، او هم تهدید کرد که میروم. بلندبلند گفت «بگذارید بروم» و اینجا بود که همه آمدند دستش را گرفتند و گفتند هر آنچه میخواهد به او بدهید. ازآنپس شاهد مراحل عملیاتیکردن و بومیگرایی چنین تئوری منحصربهفردی بودهایم؛ مثلا در ماجرای اشتباهات داوری، آقای طاهری، سرپرست باشگاه پرسپولیس، اعلام فرمودند از لیگ کنار میکشیم؛ البته بماند که ایشان نازش خریدار نداشت و پس از چند روز خودش در یک برنامه تلویزیونی آمد و کلی از بهبود شرایط گفت و الان هم که همه چیز بر وفق مراد است! جاسم کرار هم که کلا یک «گلوله ناز» بود و اطوار. هیچکس شاباشش را هم نداد که اینهمه در فوتبال ایران گربه رقصاند و رفت.
نمونه دیگر را پیام صادقیان اینبار در قامت یک بازیکن به نمایش گذاشت. گفت یا میروم یا رضایتنامه بدهید بروم. همهجوره بگذارید بروم من. خداحافظی هم کرد. بندهخدا خیلی وقت است کسی نازش را که هیچ، خودش را هم نمیخرد. خوب نازید و رفت و برگشت. حالا آقای دایی خریدار نازش شده؛ آنهم بسیار حیاتی! نسخه تازهتازه و داغ بعدی را باشگاه ملوان بهاجرا گذاشته است. این بار آنها همه آمدهاند و بهطور دستهجمعی ناز میکنند و میگویند که «بذارید بریم ما». یا میرویم یا بازیکنمان را بدهید تا بمانیم. راست هم میگویند. شب خوابیدند، صبح بیدار شدند و ازهمهجا بیخبر آمدند بازیکن سربازشان را سر پست! ببخشید سر تمرین تور زدند و بردند، کک تاج و کفاشیان و بهطورکلی فدراسیوننشینها نگزیده است. خدایی جای نازکردن دستهجمعی که هیچ، نازکردن ملی و وطنی را میطلبد. تهدید یا همان نازیدن و نازکردن و از جداییها شکایتکردن، همهوهمه نشان از فقدان یک دیالوگ مناسب اجتماعی و ورزشی در این فوتبال است. شیرتوشیربودن فوتبال ایران که امر تازهای نیست. همین عادتکردن به خبرها و رفتارها و گفتارهای عجیب است که چارچوب فرهنگی و گفتمان این ورزش پرهیجان و مفید اجتماعی را به یک ساختار فروپاشیده اخلاقی افول داده و نتوانسته فضای گفتمانی و دیالوگ خاص خود را بیافریند.
بسیار کم پیش میآید یک فعل و انفعال در فوتبال ایرانی اتفاق بیفتد، بدون آنکه کسی از دیگری شکایت نکند یا موجب دلخوری و دشمنی نگردد. از ماجراهایی که ذکر آن رفت چنین بر میآید که فوتبال مانند هر کالا یا تکنولوژی یا شکل رفتاری و سبک خاص زندگی، قبل از آنکه فرهنگ گفتمانش و چارچوب کنش و واکنش مناسب و اصولیاش وارد ایران شود، ادا و اطوارهایش و تقلیدکاریهای سطحی و بیفایدهاش وارد ایران شده است و جالبتر اینکه هرچه میگذرد ساختار رفتاری و فرهنگیاش بدتر هم میشود و هماکنون نازکردنها و تهدیدها روش جاافتاده برای گرفتن حق و بهکرسینشاندن حقیقت و فردیت در بازار نقلوانتقالها و چانهزنیها شده است. اینگونه بیانهای هرروزه و اینگونه اخباری که از این فضای درهم و پیچیده فوتبال هردم به گوش میرسد و به چشم دیده میشود، نیاز به تجدید بنای رفتار و تعریف مجدد فرهنگ خاص این ورزش را گوشزد میکند.
پ
ارسال نظر