۲۸۸۶۸
۲۰ نظر
۵۰۷۶
۲۰ نظر
۵۰۷۶
پ

حافظ و آغاز یك ارتباط پاك

خاطرات جالب تهمینه اطمینان مقدم از رابطه اش با ایرج قادری

من و ایرج سال ۱۳۳۰ در باغشاه با هم آشنا شدیم. او دانشجوی رشته داروسازی بود و در داروخانه برادرش كار می‌كرد. وزارت دارایی به كارمندانش در باغشاه زمین داده بود و پدرم زمین‌ها را می‌ساخت.

خاطرات جالب تهمینه اطمینان مقدم از رابطه اش با ایرج قادری

برترین ها: من و ایرج سال ۱۳۳۰ در باغشاه با هم آشنا شدیم. او دانشجوی رشته داروسازی بود و در داروخانه برادرش كار می‌كرد. وزارت دارایی به كارمندانش در باغشاه زمین داده بود و پدرم زمین‌ها را می‌ساخت. اینطور شد كه ما در آن خیابان رفت‌و‌آمد می‌كردیم. به داروخانه‌ها می‌رفتیم. مادر و خاله‌های من هم فرهنگی بودند (دبیرهای ادبیات و ریاضیات). آنها روزهای مشخصی را برای مولوی‌خوانی و سعدی‌خوانی اختصاص می‌دادند. من هم كه از كودكی پیگیر ادبیات بودم همیشه در آن مراسم شركت می‌كردم. یك روز كه در آن جمع همه مشغول گرفتن فال حافظ بودند، یك آقای بلندبالای خوش‌تیپ وارد مجلس شد؛ برای اینكه داروی خانم دكتر افشار كه دكترای ادبیات داشت را برای او بیاورد.

خاطرات جالب تهمینه اطمینان مقدم از رابطه اش با ایرج قادری

خانم دكتر از ایرج خواست كه بماند و برای او فال بگیرد. تمام جمع توجهشان به من و ایرج جلب شد. در واقع آدم‌های آن جمع باعث شدند كه ما به هم توجه كنیم. باورتان نمی‌شود شاید من آن موقع فقط یك نگاه به ایرج كردم. درواقع جلسه شعرخوانی شروع یك ارتباط پاك بین ما شد. البته ارتباط كه می‌گویم منظورم این است كه از كوچه كه رد می‌شدم او از آن طرف می‌آمد و ما زیرچشمی به هم نگاه می‌كردیم یا اینكه من می‌رفتم داروخانه و می‌گفتم ببخشید آقا یك بسته آسپیرین به من بدهید و او می‌گفت: بله، خانم چشم. این كل ارتباط ما بود. بزرگ‌ترین خلافی كه در مدت آشنایی‌مان مرتكب شدیم این بود كه یك روز در رستورانی همدیگر را دیدیم، آن هم با ترس و لرز، طوری كه نفهمیدم ناهار خوردم یا زهرمار!


یك ازدواج پرماجرا

آن‌موقع من فقط 17سال داشتم. بعد از چندروز كه با هم ناهار خوردیم در كوچه از كنارم رد شد و گفت: خانم با من ازدواج می‌كنی؟ من هم فوری گفتم، بله. (باخنده) فردای آن روز آمدند خواستگاری و خانواده‌ام گفتند نه خیر. چندبار به خواستگاری‌ام آمدند اما پدرومادر من مخالف بودند و می‌گفتند دختر ما باید درس بخواند، خانواده او هم راضی نبودند. ما دیدیم خانواده‌ها مرتب به هم نه می‌گویند پس آره كجاست؟ فكر كردیم بیاییم آره را خودمان بگوییم. تصمیم گرفتیم تحمل كنیم تا 18ساله شوم. می‌دانستم در آن سن می‌توانم حركتی كنم. آن حركت هم این بود كه از دیوار خانه بالا بروم و فرار كنم. چون درهای خانه روی من قفل شده بود. من و ایرج رفتیم پیش روحانی محله و ماجرا را تعریف كردیم و گفتیم ما می‌خواهیم زن و شوهر شویم اما دیگران منع می‌كنند. آن روحانی یك صیغه خواند و ما خوشحال فكر كردیم كسی متوجه ازدواج‌مان نمی‌شود، من می‌روم خانه‌مان و او هم می‌رود خانه‌شان. بعد از 3روز متوجه شدیم كه یك نامه به درخانه ما آمده است كه پدرم اجازه ازدواج ما را بدهد. وقتی به خانه برگشتم دیدم خواهرم با یك چمدان سركوچه ایستاده كه برو چون پدر از دستت عصبانی است. بعد از آن روز همه فامیل جمع شدند و رضایت پدرم را گرفتند. من گفتم هیچ جهیزیه و مراسم عروسی و مهمانی نمی‌خواهم، بالاخره ما عقد كردیم. جالب اینجاست كه تا عاقد پرسید عروس خانم وكیلم، جواب دادم بله بله بله (باخنده) خلاصه این بود آغاز زندگی من و ایرج در یك حیاط كه یك اتاق داشت و یك آشپزخانه.


فراز و نشیب‌های زندگی ما و مرگ پسرم

بعد از سال‌ها بچه‌مان به دنیا آمد. بعد اختلاف پیش آمد. از هم دور شدیم. دوباره نزدیك شدیم. یك مدت اروپا رفتم و دوباره بازگشتم اما همیشه مثل ۲ دوست دركنار هم باقی ماندیم. حتی یك‌بار از هم طلاق گرفتیم اما بعد از یك‌ماه رجوع كردیم. خلاصه چند سال گذشت تا آن اتفاق بد برای ما افتاد. حادثه مرگ پسر ۱۹ساله‌مان را می‌گویم. از آن موقع دیگر هیچ‌وقت از هم جدا نشدیم. پسرم سال اول دانشگاه بود كه از دنیا رفت. به جرات می‌توانم بگویم او پاك‌ترین پسر روی زمین بود. از درس تا ورزش، همه‌چیز او كامل بود. مودب‌ترین پسر بود چون واقعا مراقبت می‌شد. مهم ذات او بود كه پاك بود. همیشه فكر می‌كنم نهاد آدم باید پاك و درست باشد. خداوند ذات او را درست پیچیده بود. به خاطر همین هم زود او را برد تا روحش خراب نشود. بعد از مرگ او من و ایرج بدون یك كلمه بحث و مشاجره كنار هم زندگی كردیم.


هیچ‌وقت جو شهرت مرا نگرفت

یكی از صفات خوبی كه من دارم راستگویی است. با شجاعت ضعف خودم را بیان می‌كنم. نمی‌گویم اینها چقدر احمق هستند كه این كارها را انجام می‌دهند، می‌گویم من چقدر احمقم كه فلان كار را انجام دادم. آدم وقتی اشتباه خودش را می‌فهمد، عبرت می‌گیرد و آن را تكرار نمی‌كند. لازم نیست تو همه‌چیز داشته باشی تا زندگی بسازی، می‌توانی از هیچ‌چیز زندگی بسازی به شرطی‌كه اول بفهمی كجا ایستاده‌ای. یادم می‌آید وقتی به ایالات‌متحده رفته بودم فكر می‌كردم در پمپ‌بنزین یك دكمه می‌زنند یك نقشه می‌گیرند. باید بفهمی خودت الان كجایی، وقتی فهمیدی خودت كجایی خانه‌ات را هم پیدا می‌كنی، هتل و مغازه را هم پیدا می‌كنی. همیشه می‌دانستم خودم كجایم و غلو نمی‌كنم. هرگز جو شهرت مرا نگرفت. اصلا از شهرت خوشم نمی‌آید. من در اوج شهرت سینما را كنار گذاشتم، یعنی معترض بودم كه چرا باید عكسم روی جلد سینما باشد. مطمئن باشید شهرت سودی برای كسی ندارد.


شب‌هایی كه تا صبح نخوابیدم

من حاضرم ۱۰۰سال دیگر درد ایرج به جان من باشد و از او نگهداری كنم. هیچ‌جا نروم، هیچ‌چیز نبینم، هیچ‌كاری انجام ندهم و فقط خودش را ببینم. خودش هم این را می‌دانست. دكتر او نوشته است كه تهمینه نه مثل یك پرستار بلكه مثل یك پزشك از ایرج مراقبت كرد. چون از جان كار انجام می‌دادم، اصلا خسته نمی‌شدم. بارها شد كه ۳،۲ روز نخوابیدم چون نمی‌خواستم بخوابم. می‌خواستم بیدار باشم و او را ببینم. در بیمارستان پرستارها از این همه عشقی كه به همسرم داشتم، تعجب می‌كردند. از صبح تا شب مراقبش بودم. دیگر كم‌كم نمی‌توانست خودش را جمع كند، زیرانداز داشت و... می‌گفت تهمینه جان نكن. می‌گفتم،این کارها از جان و قلب من است، نكن كدام است. هروقت به گذشته بازمی‌گردم فكر می‌كنم نكند كاری بود كه من انجام نداده باشم.


فرشته‌ای كه اشتباهی روی زمین بود

یك روز ایرج من را صدا زد كه بیا. من لكه خون دیدم. رفتم دیدم كار از كار گذشته و دارد خونریزی می‌كند. بعد از آن دكتر رفتیم. دكتر گفت: باید نمونه برداری انجام شود. دكتر سنادیزاده گفت: مشكلاتی وجود دارد. آزمایش‌ها نشان داد كه بیماری سرطان ایرج از نوع مهاجم است و به خاطر همین مثانه او را برداشتند. تا یك‌سال و نیم حال او خوب بود اما بعد از آن دوباره علائم بیماری برگشت و كلیه او از كار افتاد. همه اینها 2سال ادامه پیدا كرد. اما دیگر دكتر قطع امید كرد. او را به شمال بردم اما آنجا هم حالش بد شد. آمبولانس گرفتم و او را به تهران بازگرداندم. بعد از آن 2ماه در بیمارستان بستری شد تا اینكه از دنیا رفت. در بیمارستان همه عاشق او بودند. همه می‌گفتند او نازنین‌ترین بیماری بوده كه تاكنون دیده‌اند. هیچ‌وقت با آن همه دردی كه داشت سروصدا و اذیتی نداشت. آنقدر مظلوم بود كه نمی‌شد باوركرد، درد می‌كشد. به‌نظر من ایرج فرشته‌ای بود كه به اشتباه در لباس انسان به زمین فرستاده شده بود.


دلم برایش تنگ شده

این روزها را خیلی بد می‌گذرانم. نمی‌دانم چطور حال بدم را بگویم. با اینكه اهل یأس و ناامیدی و گریه‌ و زاری هم نیستم، با همه عشقی كه نسبت به ایرج به دور از هررنگ و نیرنگی دارم هیچ‌وقت اشك نریختم. هیچ‌كس صدای هق‌هق مرا نشنیده است با وجود این، دلم می‌خواهد نباشم، می‌خواهم بروم پیش ایرج. اگر بدانم همین امشبی می‌میرم پیش ایرج می‌روم حتما آرزوی مرگ می‌كنم.

من در تمام ذرات ایرج بودم

مناعت‌طبع ایرج در هیچ‌كس وجود ندارد، از شكم گرفته تا مال. او كسی بود كه همه‌چیز برایش مثل خاك بود. نمی‌گفت می‌خواهم ماشین بخرم. به من می‌گفت: تهمینه یك ماشین دیدم برو آن را بخر. پولش را می‌داد و سند آن را به اسم من می‌زد. چنین مردی را هرگز در طول زندگی‌ام نه دیدم، نه خواهم دید. قسم می‌خورم كه در تمام عمرم نه تنها یك تو نشنیدم بلكه یك صدای بلند هم از او نشنیدم. آنقدر محبت دیدم كه هرخطایی را می‌بخشم. خطا داشت،‌ قبول كنید من كور نبودم همه‌چیز را می‌دانستم. هرگز روی خطاهای او دست نگذاشتم و هرگز اشتباهاتش برای من اهمیت نداشت چون همیشه من برای او اول بودم، یعنی در تمام ذرات ایرج من بودم. خیلی خودخواهی می‌خواهد اگر از این همه باز هم بیشتر بخواهی. هرچه من می گفتم همان بود. می‌گویم خدایا در آن دنیا من را بدون ایرج رها نكن.


سال‌ها با ایرج زندگی می‌كنم

امكان اینكه نفر دومی بتواند ایرج را تحمل كند و بتواند حتی یك‌ماه با او زندگی كند صفر مطلق است. اما به نظر من ایرج نازنین‌ترین آدم روی زمین بود. 59سال كه هیچ همین الان با تمام حواشی و حوادث حاضر هستم 59 سال دیگر با او زندگی كنم حتی اگر مجبور شوم سال‌ها او را به دوش بكشم. این حقیقت است، چشمم كور وظیفه‌ام این است كه از او نگهداری كنم.

ایرج در وجود من است

آنچه در من هست یاد نیست، تمام سلول‌های وجود من است‌ كه فریاد می‌زند ایرج. دلم نمی‌خواهد سرخاك او بروم، روزی هزار بار آن مبلی كه روی آن خوابیده بود را می‌بوسم و آن تختخوابی كه در اتاقش است را از جای سر تا جای پایش غرق بوسه می‌كنم. لازم نیست بروم قبرستان از صبح كه از خواب بیدار می‌شوم تمام سلول‌های من فریاد می‌زند ایرج.

نپرسیدند ایرج كجاست؟

تا موقعی كه ایرج در بیمارستان بستری نشد هیچ گله‌ای از مسئولان نداشتم، قاعدتا انسانی بود كه یك نفر از مسئولان بیاید و ببیند ایرج قادری كه این همه سال برای هنر این مملكت زحمت كشیده است 4سال است كه كجاست؟ چرا باید آدمی كه 60-50 سال برای سینمای مملكت زحمت كشیده است اینطور...

می‌خواستم شوهرم را خودم به خاک بسپارم

شما تصور كنید اگر مردم متوجه می‌‌شدند ایرج از دنیا رفته است چه اتفاقی می‌افتاد. اول از همه خیلی​ها در بیمارستان جمع می‌شدند، یعنی حالاحالاها نمی‌توانستی از بیمارستان دربیایی. بعد كجا بروی؟ صددرصد قطعه هنرمندان. اما من می‌خواستم شوهرم را خودم به خاك بسپارم. آن هم با آنهایی كه همیشه با هم بودیم. ما 4نفر بودیم. 4 آدم واقعی. 4نفری كه عاشق ایرج بودیم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • متانت

      آخی عزیزم. چقد عاشقانه.منم شوهرم رو همینطور عاشقانه دوس دارم ولی بیانه این جمله ها از زبونه همسر ایرج قادری خیلی زیبا بود.

    • محمود

      اينكه تو بيمارستان مي گفتن مظلومترين بيمارشون بوده خيلي منو تحت تاثير قرار داد. خدا رحمتش كنه

    • رودابه

      خانم تهمینه افرین خوش به حالت که اینطور زیبا و روان احساساتت رو تونستی بیان کنی من درکت میکنم انگار از زبان من حرف زدی چون دقیقا نسبت به همسرم این حس رو داشتم اما انقدر ناگهانی پرواز کرد که نتونستم حتی یه لیوان اب دستش بدم که دلم نسوزه قربون خدا برم که از حکمتش چیزی سرم نمی شه تمام مردان خیانتکار وبدذات راست راست راه میرن ومردان محبوب خانواده از دست میرن روحشون شاد

    • سعید ازشاهرود

      مرحوم ایرج خان قادری یکی ازنوابغ دنیای هنری بودن ارزوم بود یک روزی ازنزدیک ببینمشون که متاسفانه محقق نشد.امیدوارم رحمت واسعه ی خداوند نصیبشون بشه.

    • رودابه

      خدا رحمتش کنه قیافه جذابی داشت شوهرم ازش خیلی خوشش میاومد ایکاش همیشه به یاد مرگ باشیم

    • زهرا صادقی

      سلام,من یکی از طرفداران ایرجم ,ازتهمینه جان تشکر,خدارحمتش کنه ایرج,من پسرم عاشق ایرجم,تمام اتاق هام پوسترایرج زدم,روزی چندبارفیلماش میبینم,وتمام لاینم تلگرام ووات ساپم پروفایلم عکس ایرج پستام همش ایرج دوستشدارم عاشقشم به یاد ایرج مردی ومردانگی افسانه شد,خدا رحمتششششششش کنه عزیزم بودایرج کاش من مورده بودم ,تهمینه جان خداصبرت بده ,واقعا شوهرت خوشگل خوشتیپ مرد,به یاد فیلم برادرکشی,بهش میگم,عاشقشم ایرجم,,

    • مهدی

      درود وسلام ما بر ایرج عزیز.همیشه در قلب ملت ایران زنده میماند

    • ابوالفضل راستگو

      سلام مادر عزیز خانم تهمینه از عمق وجودم به شما تسلیت میگم آقای قادری عزیز همه مردم بودخداشاهده همیشه براش دعا میکنم و طلب آمورزش همیشه آرزو داشتم از نزدیک اوراببينم ولی هیچ وقت قسمت نشدتااينکه وقتی شنیدم از دنیا رفته باهزاراندوه خودموبرسرمزارش رساندم هیچ وقت اون روزروفراموش نمیکنم مردموميديدم که چگونه از غم ازدست دادنش گریه میکردن روحش شادويادش گرامی

    • مهرداد

      من عاشق ایرج بودم وهستم.خدارحمتش کنه مطابقش نیست روزمین.من هنوز وقتی یاد این می افتم که بین ما نیست دلم میگیردوآهی میکشم.روحش شاد

    • بدون نام

      هییی کاش همه مث ایرج خان بودن من 18سالمه واقعا تو فیلما فهمیدم ک ایرج خان چجور ادمی دل پاکی بوده دوسش دارم قد عالم

    • بدون نام

      روحش شاد خدا نگذره از همسرش غریبانه خاکش کرد هنوز آفتاب طلوع نکرده بود با هفده نفر تو بی بی سکینه خاکش کردیم این حقیر هم در خاک سپاریش بودم کیانوش گرامی هم بودند .... خونموشون تو راه برگشت به تهران بعد از خاکسپاری گفته بودند انتقام چهل و پنج سال خیانت ازش گرفتم

      پاسخ ها

      • بدون نام

        چرا چرتو پرت ميگي بابا

    • بدون نام

      خدایش بیامرزد

    • بدون نام

      چرا ایرج قادری زن دوم گرفت

    • بدون نام

      ایرج یک فرشته بود ایرج در قلب استان فارس ها جا داشت ایرج ابر مرد و هنرمندی بود که خالصانه خدا را عبادت میکرد ایرج بهشتیه و فرشته ها دور و برش هستن
      ایرج تا ابد ملت ایران دوستت دارن حتی وقتی که نیستی
      چون ایرج زنده است زنده
      کوچه مردها چند بار دیدم و زندگی واقعی ایرج هم مردونه بود
      روحت شاد ایزج جان

    • بدون نام

      ایرج جان روحت شاد

    • صمدزارع

      خدارحمتش کنه واقعابارفتن این بزرگوارکوچه مردهاخالی ماندمن ایرج عزیزراخیلی دوست داشتم توفیلمهاش ثابت شده واقعامردی ناتمام بودازمرگ ایرج خیلی ناراحت شدم چندبارهم سرمزارش رفتم خدابیامرزدشون روحش شادویادش گرامی من به خانواده ایشان مخصوصاخانوم تهمینه تسلیت عرض میگم ماراهم درغم خودتون شریک بدانید

    • صمدزارع

      خدارحمتش کنه

    • بدون نام

      من ب زبان مادری خودم میگم که ایرج داغم سیت. حیف ک بزرگان اینچنین رفتند.

    • علی

      آدم مزخرف و هرزه ای بود هر فیلمی میساخت یه دختر باکره و نوجوان رو به اسم چهره ی جدید وارد سینما میکرد و بعد از خوشگذرانی با او ولش میکرد مثل فیلم موسرخه

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج