۳۲۲۱۵۱
۸ نظر
۵۰۰۱
۸ نظر
۵۰۰۱
پ

دختری که دنبال ازدواج با یک اعدامی است

ساعت ۳ بعدازظهر پنجم اردیبهشت ماه ماجرای اسیدپاشی فامیلی در خیابان برزیل شرقی به کلانتری ۱۴۵ ونک مخابره شد و با حضور سریع مأموران زن ۴۲ ساله‌ای که روی خاله‌اش اسیدپاشی کرده بود پیش از فرار، دستگیر شد.

روزنامه ایران: ساعت ۳ بعدازظهر پنجم اردیبهشت ماه ماجرای اسیدپاشی فامیلی در خیابان برزیل شرقی به کلانتری ۱۴۵ ونک مخابره شد و با حضور سریع مأموران زن ۴۲ ساله‌ای که روی خاله‌اش اسیدپاشی کرده بود پیش از فرار، دستگیر شد.

پرستو ۲۸ ساله دختر جوانی است که پس از آشنایی با یکی از هم سلولی‌های برادرش که متهم به قتل است تصمیم به ازدواج با وی گرفته تا بتوانند پس از کمک و رهایی مرد مورد علاقه اش از زندان با هم زندگی کنند.پرستو دختر تحصیلکرده و آرامی‌است که نخستین بار وقتی به ملاقات برادرش می‌رود با جوان بی انگیزه و ناراحتی روبه رو می‌شود که در صحبت با مادرش اصرار بر بی‌گناهی می‌کند و همین حرف‌ها باعث کنجکاوی دختر جوان می‌شود.

این دختر پس از پایان ملاقات به سراغ مادر هم سلولی برادرش می‌رود و از وی می‌خواهد تا شماره اش را در اختیار امیر بگذارد تا درباره روز حادثه که امیر را به اتهام قتل دستگیر کرده‌اند اطلاعات بیشتری بگیرد تا شاید بتواند کمکش کند.امیر در نخستین تماس تلفنی و در حالی که از زندگی اش ناامید شده بود با دختر جوان درباره روز حادثه حرف می‌زند و ادامه تماس‌های تلفنی این دو جوان به جایی می‌رسد که پرستو به پسر زندانی علاقه‌مند می‌شود تا حدی که تصمیم به ازدواج با وی می‌گیرد.پرستو آخرین روزهای فروردین ماه سال جاری با حضور در دادسرای امور جنایی تهران درخواست ازدواجش با قاتل جوان در زندان را مطرح کرد و از قاضی شهریاری سرپرست دادسرا برای انجام این کار کمک خواست.

این دختر و پسر جوان قصد داشتند روز ولادت حضرت علی (ع) در زندان و در مراسمی ‌با هم عقد کنند اما امیر مخالف این کار شد و می‌خواهد پس از آزادی این مراسم را برگزار کند.

امیر برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش سنگ بزرگی را پیش روی خود دارد و آن پرداخت دیه ۵۰۰ میلیون تومانی برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول است.

گفت‌وگوی همزمان با پرستو و امیر در زندان

امیر و پرستو که حدود ۵ ماه است با هم آشنا شده‌اند به صورتی حرف می‌زنند که انگار سال‌هاست آنها همدیگر را می‌شناسند و از صدای هم انرژی می‌گیرند و خیلی واضح می‌توان حس علاقه‌مندی این ۲ جوان را درک کرد.

چطور با هم آشنا شدید؟

امیر: پرستو برای ملاقات برادرش آمده و در سالن ملاقات همدیگر را دیدیم و از همانجا بود که با هم آشنا شدیم.

شماره تلفن پرستو را چطور به دست آوردید؟

امیر لحظه‌ای سکوت کرد و سپس گفت از مادرم خواستم که شماره پرستو را بگیرد.

سکوت پرستو با خنده شکسته شد و گفت: راستش من شماره ام را به او دادم، آن روز امیر ناراحت بود و خواستم علت ناراحتی اش را بپرسم و از مادرش خواستم شماره ام را به او بدهد که وی نیز خواست خودم این کار را بکنم که کمی‌با امیر حرف زدم و شماره‌ام را به او دادم تا با من تماس بگیرد.

از همان روز اول نسبت به همدیگر احساس داشتید یا نه؟

پرستو: نه اصلاً قرار نبود کارمان به اینجا کشیده شود و فقط بحث کمک و کنجکاوی بود که با امیر تلفنی صحبت کردم.

امیر: فقط بحث همدردی بود و هیچ احساسی بین ما وجود نداشت.

به چه اتهامی‌زندان افتادی؟

امیر ابتدا با یادآوری روز حادثه سکوت کرد و نمی‌خواست آن روز را دوباره به یاد آورد اما اصرار پرستو سکوتش را شکست و در حالی که از پرستو کمک می‌گرفت، گفت: دی ماه ۸۸ برادرم حسین یک کتانی خریده بود و خواهرزاده ام محمد که همسن من بود و اعضای خانواده اش نیز با ما در یک ساختمان زندگی می‌کردند، روز حادثه محمد کتانی حسین را برداشته بود و سر این موضوع با هم درگیر شده بودند. محمد پس از ۲ ساعت به جلوی ساختمان آمد و حسین را برای کتک کاری به بیرون ساختمان کشید.

خواب بودم که صدایم کردند و گفتند که حسین و محمد با هم دعوا می‌کنند، با عجله جلوی ساختمان رفتم و دیدم که برادرم از ناحیه پهلو هدف چاقوی محمد قرار گرفته و خواهرزاده‌ام با دیدن من به سمتم حمله کرد و ضربه ای به دستم زد که توانستم چاقو را از دستش بگیرم، محمد پا به فرار گذاشت و من در تعقیبش بودم که پایش به جدول گیر کرد و به زمین افتاد و من نیز همراه او برای گرفتنش روی زمین افتادم و وقتی به خودم آمدم دیدم چاقو به کمر محمد فرو رفته است.

در دادگاه هم این حادثه را بازگو کردی؟

امیر: بله، اما آنها می‌گفتند یا تو ضربه را زدی یا برادرت . پدر و مادرم پیر هستند و چون با برادرم در زندان بودیم و نگران پدر و مادرم بودیم من گفتم که ضربه را من زدم و همین باعث شد که برادرم آزاد شود و من به اعدام محکوم شوم.

خانواده خواهرت رضایت نمی‌دهند؟

امیر: خواهرم سال گذشته رضایتش را اعلام کرد اما دامادمان می‌گوید بی پول است و باید برای رضایتش پول درخواستی را به آنها بپردازم.

شنیدم قرار است با هم ازدواج کنید؟

امیر: پرستو اصرار دارد که در زندان با هم عقد کنیم اما من مخالفت کردم.

چرا؟

امیر: من یکبار اشتباه کردم و زندگی یک جوان را گرفتم و زندگی خودم را هم تباه کردم، معلوم نیست من تا کی زنده باشم و شاید این حکم خیلی زود اجرا شود. چرا بخواهم با یک اشتباه دیگر زندگی یک دختر را خراب کنم؟! من پرستو را خیلی دوست دارم و تصمیم دارم با او ازدواج کنم اما نه در زندان بلکه بعد از آزادی‌ام.

پیشنهاد ازدواج از سمت چه کسی بود؟

محمد: پیشنهاد ازدواج از طرف من بود.

پرستو که در این مدت سکوت کرده بود پس از پاسخ این سؤال گفت: راستش می‌خواستم بروم امیر را ملاقات کنم اما فقط خانواده درجه اول می‌توانند با زندانی ملاقات کنند. آنجا بود که به امیر گفتم من که می‌خواهم کارهایت را انجام بدهم تا آزاد شوی و می‌خواهم با هم ازدواج کنیم سپس می‌روم پیش قاضی شهریاری و ماجرای ازدواجم را با آنها مطرح می‌کنم که امیر پذیرفت و ابتدا فقط برای دیدن بود و ملاقات بود که الان این موضوع خیلی جدی تر شده است.

خانواده‌هایتان خبر دارند؟

پرستو: بله، همه اعضای خانواده‌ا‌م می‌دانند فقط پدرم کمی‌ مخالفت می‌کند.

امیر: خانواده‌ام همه در جریان هستند و از صحبت‌هایمان هم خبر دارند و موافق هستند.

آیا پولی برای پرداخت دیه جمع شده؟

امیر: خبر نداریم.

برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟

امیر: خیلی کارها دارم و اول از همه چیز برای سربازی ام می‌روم.

چقدر از سربازیت مانده؟

امیر: فکر کنم حدود ۱۱ ماه بود که به زندان افتادم.

پرستو در جواب امیر گفت: ۸ ماه از خدمت سربازی اش می‌گذشته که این اتفاق افتاده است.

فکر کنم شما از خیلی وقت پیش همدیگر را می‌شناسید که پرستو اطلاعات بیشتری دارد؟

پرستو: آنقدر رفتم سؤال کردم، آنقدر رفتم از همسایه‌ها و فامیل‌هایشان درباره امیر پرس‌وجو کردم که از همه زندگی امیر اطلاع دارم.

این پیگیری‌ها و سؤالات برای چه بود؟

پرستو: چون می‌خواستم مطمئن بشوم که امیر بی گناه است.

مطمئن شدید؟

پرستو:همه همسایه‌ها دیده بودند که امیر و خواهرزاده‌اش می‌دونــــد و هر دو روی زمین افتاده اند و امیر قصد کشتن نداشته که این اتفاق رخ داده است و همه می‌گفتند که امیر بی گناه است.

امیر: چون این اتفاق در کوچه رخ داده خیلی‌ها شاهد بودند.

برای خودت وکیل گرفته‌ای؟

امیر: نه، خیلی سال است که از این اتفاق گذشته و حکم صادر شده است و به صراحت گفتم که کشتم.

پرستو: وقتی به امیر می‌گفتم وکیل بگیر آنقدر ناامید بود که می‌گفت من ۲ ماه بیشتر زنده نیستم پس چرا بی‌خودی وکیل بگیرم.

امیر: نمی‌دانستم خدا قرار است فرشته امید به زندگی‌ام بیاورد.

قرار بود که روز ولادت حضرت علی(ع) با هم عقد کنید؟

پرستو: امیر قبول نمی‌کند و هر چه من می‌گویم نمی‌پذیرد، مثل فیلم‌های هندی شده من همه‌اش دارم از امیر خواستگاری می‌کنم و دنبالش می‌دوم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      امیدوارم که از روی احساس و ترحم زنانگی نباشد و اندکی تامل بیشتر در ازدواج مخصوصا این مورد لازم است!

    • بدون نام

      عاشق شدی دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد ،خوشبخت بشید

    • سارا

      بیچاره پسره حالا که عاشق شده بخوان اعدامش کنن صدبرابر براش سختتره

    • mimo

      انشالله که اگر امیر بی گناه باشه سریعتر آزاد بشه و با پرستو ازدواج کنن آرزو میکنم که به هم برسن

    • user

      جالبه توی کشور ما از قاتل ستایش حمایت میشه چون ... ولی از کسی که ناخواسته باعث مرگ دیگری شده نه
      چرا باید این دوقتل یک جایگاه رو داشته باشن آیا جرمشون با هم برابر است

    • مهمان

      این خانومه احتمالا سریال شهرزاد دیده !! اون هم ظاهرا هرقسمت رو چند بار تماشا کرده....!! لابد از فردا که عقد کردن همه عالم و آدم راه می افتند که رضایت شاکی رو بگیرند تا شاخ شمشاد عفو بشه و از زندان رهائی پیدا کنه و به نامزد بازی بپردازه !!! بیچاره خانواده مقتول که چه روزهای سختی درپیش دارند ، چون همه دایه مهربان تر از مادر میشن برای قاتل ، و خونی که به سهو ویا به عمد بر زمین ریخته و داستان های مضحکی که فقط توی جامعه ما داره رخ میده.....

    • zahra

      قضیه اسید پاشی چی بود پس

    • رضا

      اولا خدا شانس بده
      ثانیاً عاقا بی شوهریه بنده خدا

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج