۴۲۰۰۱۹
۵۰۷۲
۵۰۷۲
پ

مهدي سحابي چگونه مي‌تواند زندگي‌مان را دگرگون كند

مهدي سحابي آثار نسبتا زيادي ترجمه كرد كه مهم‌ترين‌شان «در جست‌وجوي زمان از دست رفته» بود. رماني كه بسياري براي پربارتر نشان دادن كتابخانه‌هاشان خريدند و عده كمتري خواندنش.

مجله مهرنامه - مهدی یزدانی خرم: بايد پرسيد مهدي سحابي چگونه زندگي ما را دگرگون كرد. آيا اين ادعاي بزرگي است يا حرفي دهن‌پركن در ستايش صوري يك مترجم مرده؟ من به شق نخست اعتقاد دارم.
مهدي سحابي چگونه مي‌تواند زندگي‌مان را دگرگون كند
سحابي آثار نسبتا زيادي ترجمه كرد كه مهم‌ترين‌شان «در جست‌وجوي زمان از دست رفته» بود. رماني كه بسياري براي پربارتر نشان دادن كتابخانه‌هاشان خريدند و عده كمتري خواندنش. سحابي «لويي فردينان سلين» را معرفي كرد، هر چند قبل‌تر فرهاد غبرايي «سفر به انتهاي شب» را چاپ كرده بود.

اما اين سحابي بود كه توانست با ترجمه خود از اين نويسنده، كاري كند كه جامعه ادبي ايران نسبت به اين نويسنده واكنش داشته باشند و همين‌طور است وضعيت كلاسيك‌هاي بزرگي چون فلوبر، استاندال و بالزاك. بنابراين كار اصلي سحابي ترجمه آثار كلاسيكي بود كه هرچند برخي از آنها سال‌ها پيش ترجمه شده بودند، اما عمدتا حالت و وضعيتي تزئيني پيدا كرده بودند. شايد اين ادعاي بزرگي باشد اگر بگوييم، سحابي نسل جديد را به سمت ادبيات كلاسيك سوق داد، اما مي‌توانيم ببينيم كه ترجمه‌هاي منظم و مداوم‌اش از اين نويسندگان موجب توقف و دقت نسلي شد كه اغلب‌شان ميانه پررنگي با كلاسيك‌ها نداشتند.
هرچند وقتي از پروست و آن رمان هشت جلدي دشوارخان مي‌گوييم، بسياري به نخواندنش معترفند، اما درمي‌يابيم كه اين نويسنده هرچند كند، اما جايگاه ويژه‌اي در ذهن مخاطبان و نويسندگان ايراني پيدا كرد. چقدر مقاله و ترجمه درباره اين نويسنده در اين سال‌ها چاپ شده‌اند يا فلوبر را نگاه مي‌كنيم كه احياي مجددش در ايران با نام‌ سحابي گره خورده و همچنين است وضعيت غولي مانند سلين كه حيرت بسياري را برانگيخت و به نسلي اثبات كرد كه در روزگار يكه‌تازي‌هاي نويسندگاني مانند «سارتر»، «كامو»، «دوبووار» نويسنده‌اي چون «سلين» هم مي‌نوشته كه از قضا ضدجريان بوده و مستقل‌تر از تمام نويسندگان روزگار خودش. اين وضعيت درباره «فلوبر» هم صادق است. اويي كه در زمان زنده‌بودنش جدي گرفته نشد يا پروست كه تنها زيست و تنهاتر از زيستنش مرد. جسارت او در ترجمه اين آثار، كه اغلب زبان‌هاي دشواري دارند و عرق مترجم را درمي‌آورند به سحابي نقش و جايگاهي فراتر از يك مترجم صرف داد.
مهدي سحابي چگونه مي‌تواند زندگي‌مان را دگرگون كند

او با كتاب‌هايش، ‌تفكري ويژه را هم منتقل مي‌كرد كه تاثير عمده‌اش روي نسل جديدتر بود. نسلي كه آثار انقلابي‌تر و ساختارشكنانه مي‌طلبيد و ناگهان اين روحيه را نه فقط در نويسندگان معاصر و زنده‌ امروز، بلكه در نام‌هايي يافت كه سال‌هاي سال بود از مرگ‌شان مي‌گذشت. در فلوبر و روحيه ضداجتماعي‌اش، در استاندال و انقلابي‌گري و تاختنش به نهادهاي سنتي قدرت، در پروست و زوال چند صد سال زيبايي طبقاتي و در سلين و بازنمايي چرك و خوني كه با نيشتر تيز قلم او بيرون پاشيد و عام فرانسوي‌هاي عصا قورت داده را تلخ كرده بود. اين نكته است كه سحابي را در مقام فردي قرار مي‌دهد كه مي‌تواند با ترجمه پرسش‌هاي بنيادين، فكري جديد براي هم‌زبانان خود به وجود بياورد. اينجاست كه مترجم مي‌تواند از جايگاه دست‌دومي خود كنده شود و همچون بسياري نويسندگان و شاعران فكر توليد كند. فكري كه باتوجه به انتخاب و رويه آثار ترجمه‌اي‌اش به وجود آمده.
مگر او نمي‌توانست مانند بسياري مترجمان ديگر سراغ نويسندگاني برود كه هم راحت‌تر ترجمه مي‌شدند و هم از نظر فروش تضمين شده بودند؟ مگر سحابي نمي‌توانست جاه‌طلبي‌اش را با ترجمه آثار لاغر و معاصرتري ارضا كند كه اين روزها قفسه كتابخانه‌ها را پر كرده‌اند. مگر او نمي‌توانست امثال فرانسوي يا ايتاليايي نويسنده‌هايي را با ايرانيان معرفي كند كه خوش‌خوان هستند و پر از آه و ناله وطن و عشق‌هاي آبكي؟ قطعا نمي‌توانست چون ايده‌اي كه سحابي در سرمي‌پروراند، فراتر از اينها بود. او نقاش و نويسنده بود و با پديده خلق هنري- ‌آرتيستيك آشنا.

بنابراين به خوبي درك كرده بود كه نيل به روشنگري و بازنمايي آن در جامعه امروز ايران، فراتر از آثار دست چندم نويسندگان غربي است. پس سراغ كلاسيك‌هاي مدرن رفت تا روح اين روشنگري را كه در آثار ايشان تنيده شده بود، به خواننده امروزي منتقل كند. روحي كه برآشوبنده و متناقض نماست. تاريخ را پيش‌روي خود گذاشته و در آن خيره مانده است. اين آثار هستند كه جريان‌هاي بزرگ «فكر» يا همان «معماي مدرنيته» را ساخته‌اند. معمايي كه فرزند روشنگري‌ است و رمان مهم‌ترين فرآيندي كه آن را به ما نشان مي‌دهد. آيا آثار «لويي فردينان سلين» نمادي از فرو ريختن اسطوره مدرنيته نيستند يا پروست شاهدي بر عوض شدن رنگ‌ها و آدم‌ها و زمان.
اين تماشا و آن نماد انقلابي و شورانگيز است. چيزي فراتر از خوانش يك رمان پاستوريزه است و همين ويژگي است كه جريان باد را عوض مي‌كند و گاه مقابلش مي‌ايستد. يادم مي‌آيد بابك احمدي در روز سرد مراسم تدفين جسم مهدي سحابي، خطاب به او چنين گفت كه: «نسل جديد ما هرگز اين روند روشنگري‌اي را كه آغاز شده از ياد نمي‌برد. روندي كه تو در آن نقش داشتي.» (نقل به مضمون) اين روايت بابك احمدي نه حرفي از روي احساس بود، بلكه اشاره به واقعيتي داشت كه طي آن ميراث روشنفكري و روشنگري پاره‌اي نويسندگان مهم به اعتبار قلم سحابي ذهن نسل نو را به خود مشغول داشته است.
مهدي سحابي چگونه مي‌تواند زندگي‌مان را دگرگون كند

چه كسي باور مي‌كند كه با آثار نويسندگاني كه او ترجمه‌شان كرد، بتوان مقابل تندباد برخي آثار نيمه‌جان و تبليغاتي ادبيات امروز غرب ايستاد. اما جواب چيز ديگري است و همين باعث مي‌شود تا سايه سنگين امثال سلين و فلوبر و كالوينو و... اين خواننده كم‌حوصله شده را تحت تاثير قرار دهد. آن هم در حجم‌هايي آنچناني و مفاهيمي ديرياب. اين خاصيت روشنگرانه ترجمه‌هاي سحابي بود كه توانست، مصداق واقعي ايده‌ي لوكاچ باشد درباره ادبيات كلاسيك، ادبياتي كه به‌زعم اين تئوريسين بيش از هر چيز راوي نظريه‌هاي زيستن است در روزگاري كه انسان به فقدان‌هاي متافيزيكي‌اش تن داده و آنها را باور كرده است. كلاسيك‌ها سوال مطرح مي‌كنند. سوال‌هايي ابدي- ازلي كه از دل آنها مدرنيسم ادبي مقابل مدرنيسم زيستي مي‌ايستد و از آن روي برمي‌گرداند. ادبيات رنج است و به همين دليل دوزخي‌ است و رخدادهاي آن خوره‌وار روح را مي‌خورند و مي‌تراشند.

چندهزار صفحه رمان مارسل پروست، تنها نمونه‌اي از اين وضعيت است. وضعيتي كه در آن يك رخداد يگانه، كوهي از معنا و تصوير را درپي مي‌آورد كه براي مخاطب خردكننده و اعجاب‌آور است. سحابي علاوه بر علاقه شخصي‌اش به اين آثار تاكيد بر ترجمه آنها داشت تا بتواند از طريق آنها حفره‌هاي بزرگ و عميقي را پيش روي خواننده ايراني قرار دهد كه از دل تناقض يا معماهاي مدرنيته بيرون آمده‌اند. معجوني از تنهايي و انزواي ذهن با پرسش‌گري جامعه ادبي امروز ايران را پيش روي اين آثار قرار دهد به تاريخ ارجاع‌شان دهد.
به تاريخي كه اغلب در حد وقايع‌نگاري درك مي‌شود و اغلب در چنين آثار و نويسندگاني است كه معنايي وجودي پيدا مي‌كند، ايده‌هايي را پيش مي‌كشد كه بيرحم هستند و زمان نوشته‌شدن و خلق‌شان به هيچ وجه از اهميت‌شان نكاسته است. رجعت به اين ‌آثار كلاسيك اصلا به معناي ارتجاع نيست، بلكه بازسازي و بازيابي دوباره اموري است كه خواننده ايراني در شرايط سياسي- تاريخي خود به شدت نيازمند بازنگري آن است. به طور مثال رماني مانند «مادام بوواري» كه از قضا بارها هم ترجمه شده در روند كاري سحابي مخاطبان را به سمت، همان روشنگري تاريخي- اخلاقي‌اي مي‌برد كه با آن درگير است.

اين مرحله است كه مترجم را در حد نويسنده قرار مي‌دهد و به قول كاوه ميرعباسي مترجمان در ايران گاه در قامت نويسنگان مي‌ايستند. توليد فكر مي‌كنند. هرچند فكر ديگري، اما نمونه‌هايي را در دست‌مان مي‌گذارند كه به شدت به بازيابي روحي و ذهني اين مخاطب مي‌انجامد. مهدي سحابي با چنين انگيزه‌اي ترجمه مي‌كرد. با انگيزه آفرينندگي و روشنگري. شايد گزاف نباشد، اگر بگوييم اهميت بسياري از رمان‌هايي كه او ترجمه كرد، حداقل همسنگ بسياري از آثار فلسفي و جامعه‌شناسانه‌اي است كه در اين چند سال چراغ‌هايي را در جامعه نخبگان ايراني روشن كردند. امر و رويه سياسي در آنها ديده مي‌شود كه از سال‌هاي دور آمده اما قابليت تطبيق با وضع موجود دارد. در آنها مي‌توان «بحران» و «سرگشتگي» را ديد و همچنين تاريخ نگري را.
مهدي سحابي چگونه مي‌تواند زندگي‌مان را دگرگون كند
تربيت احساسات را دقيق‌تر ببينيم كه چطور در آن فلوبر ناظر جامعه درهم ريخته زمان خود است و با نگاهي ابلوموفي به آن مي‌نگرد. يا مرگ قسطي را كه شايد روح هگلي پررنگ آن و اشاره‌اش به فقدان آن تكيه‌گاه بزرگ، روح خواننده ايراني را به لرزه درمي‌آورد. اين آثار هستند كه از زمان بيرون آمده‌اند و الگوهايي هستند براي ساختن «فكر». امري كه در آثار ايراني كمياب يا ديرياب است.

پس سحابي مترجم تفكري‌ است كه مدام سوال مي‌كند و هر لحظه‌اش پر است از كلان نمادها و استعاره‌هايي كه زيستن انسان را به معمايي چندسويه تبديل كرده است. سحابي اين چنين زندگي فكري ما را دگرگون مي‌كند. اين دگرگوني معنايي انقلابي يا بنيادين ندارد، بلكه باعث مي‌شود، لايه‌هاي سرسختي كه ذهن خواننده به خصوص جوان ايراني را در برگرفته، لرزان كند و او را به اين فكر بيندازد كه چرا بايد كلاسيك‌ها را خواند. سحابي حداقل اين پرسش را مطرح كرد و ما را با پاسخ آن تنها گذاشت.
تناقض مدرنيته، روح روشنگرانه و درهم آميختگي‌هاي مختلف فكري شايد گوشه‌اي از مولفه‌هايي باشند كه اين آثار دوزخي مقابل‌مان قرار مي‌دهند. مولفه‌هايي كه مي‌تواند هر ذهن خلاق و آماده‌اي را بلرزاند. اين ميراث مهدي سحابي است. ميراثي كه از شر و خير و مجاز بودن و نبودن مي‌گويد. ميراثي كه از تحول حرف مي‌زند و در عين زمامندي تازه است و نيازمند به كشف چندباره... مهدي سحابي اين چنين زندگي فكري‌مان را دگرگون مي‌كند يا حداقل آثاري كه او ترجمه كرده اين توان و باروري را در خود دارند؛ باروري براي درك روشنگري و تاريخ.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج